eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌹 باجمعي ازدانشجويان پيرو خط امام درحماسه هويزه (16دي ماه 1359)به درياي تانک‌هاي دشمن که آنها را محاصره کرده بودند حمله‌ور شدند. پس از شهادت همرزمانش با فرياد الله اکبر، آخرين گلوله‌هاي باقيمانده آرپي‌جي را به سوي دشمن شليک نمود و چند تانک مهاجم را منهدم کرد، اما با تمام شدن مهمات و تنگ‌تر شدن حلقه محاصره، چون مولايش امام حسين (ع) به شهادت رسيد . @defae_moghadas
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله 🌹 با یا #حُسین عشق و ڪلام آفریده اند هر صبح را براے سلام آفریده اند وقٺے ڪہ شاه ڪشور دلها شدی #حُسیـن ما را بہ افتـخار ، غلام آفریده اند #نفسی_فداک_یا_اباعبدالله❤️ @defae_moghadas2
دبه ⚱را برداشتم رفتم بطرف کارخانه نمک رسیدم به تانکر آب و دبه را گذاشتم که آب پر کنم. دیدم یکی صدا می زند آب آلوده است بیا داخل از اینجا آب ببر، رفتم داخل ساختمان که آب بیارم پیرمردی خوشرو و خندان دبه آبی به داد گفت دبه خالی را بده. گفتم چشم ، گفت وقتی آب خوردی بگو یاحسین علیه السلام 🙏 ، گفتم :چشم. اشک😭 از چشمانش سرازیر شده بود، پشت سرهم می گفت یا علیه السلام😭 چند قدمی🚶🚶 آمدم، دیدم دنبالم می آید. حجم آتش 💣💣زیاد بود ، گفتم : کجا حاج آقا؟ گفت : امداد گر 🤕 هستم می روم کنار بچه ها، گفتم مواظب باش خم شو دیده نشی، تک تیرانداز دید دارد . گفت : هرچه خدا بخواهد ، هنوز چند قدمی🚶🚶 از هم جدا نشده بودیم که صدای یا حسین🙏 حاج آقا بگوشم رسید دویدم بالای سرش پیشانیش غرق در خون زیر لب می گفت "یا حسین" علیه السلام زیر بغلش را گرفتم بلند کردم . شنیدم می گفت : "السلام علیک یا جدا یااباعبدالله" و به آسمان پر کشید. حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
: سرِ صبحی هوسِ کردم😔 و ❤️ از سر عادت هر روزه ی خود گفت صبحم بنام تو آغاز میکنم از دور ......✋ 💠السلام علیک یا اباعبدالله💠
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 آبراه هجرت خاطرات رزمنده اندیمشکی برادر پرویز پور حسینی ( عملیات کربلای 4 ) 🔻 قسمت هفتم سه روز در گسبه بودیم . بعد از این سه روز به ما گفتند وسایل خود را جمع کنید . ما را سوار کمپرسی🚛🚚 کردند و برادر محمد به ما گفت حتی برای یک لحظه نگاه( 👁👁 )کردن از جای خود بلند نشوید .😎 یک ساعتی در راه بودیم که باز برادر جاری به ما گفت : حالا می توانید نگاه کنید .😱😳 بچه ها از روی کنجکاوی از جا بلند شدند . اما جز چند خانه ویران چیزی دیگر نبود 😯. آنجا نشانه یک شهری را داشت که در سابق آباد بوده است . نیم ساعت⌚️ دیگر در راه بودیم که ماشین ایستاد و ما را مقابل ساختمانی پیاده کرد . فهمیدیم این ساختمان فرودگاه 🛫🛫بین اللملی است وآن شهر ویران آبادان ! شب را استراحت کردیم و نزدیک ظهر روز بعد برای ما اسلحه 🔫🔫آوردند . مسئول تسلیحات گردان با نوشتن اسم بچه ها یک سلاح کلاش نو به آنها تحویل می داد که هنوز درون گریس بود . بچه ها هر کدام در گوشه ای مشغول پاک کردن سلاح خود بودند . من هم بعد از پاک کردن سلاحم ، وضو ✳️گرفتم و به اتاق گروهان حدید رفتم . آنجا نمازم را به جماعت با بچه ها خواندم . در همین حین برادر نیازی پیش من آمد و گفت : خودکار🖊 داری ؟ گفتم : برای چی می خوای ؟ گفت : می خوام وصیت نامه بنویسم .😔😭 لبخندی زدم و در حالی که خودکارم را به او می دادم ، گفتم : التماس دعا 🔴 ادامه دارد ⏪ _______/\_______ حماسه جنوب، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
🍀🍀💠💠🍀🍀💠💠 خاطرات رزمنده اندیمشکی پرویز پور حسینی ( عملیات کربلای 4 ) 🔻قسمت پانزدهم سمت چپ منطقه عملیاتی💥 توسط بچه ها و برادر پاکسازی شد . اما با شهادت فرمانده دسته سوم برادر الله ابراهیمی دیگر کسی نبود که بچه ها را هدایت کند . پس بقیه منطقه پاکسازی نشد و ضد هوایی دشمن بچه ها را عین گل 🍃🍂پرپر روی زمین می ریخت . به همین دلیل برادر طاهری خودش با چند تن دیگر از بچه ها به پاکسازی سمت راست معبر هم مشغول شد . او یک گلوله آرپی جی به طرف ضدهوایی شلیک کرد اما به هدف نخورد . 😁 در همین حین تیربار محافظ ضد هوایی شروع به شلیک کرد که در اثر آن برادر نیازی (🌷)به شهادت رسید . برادر طاهری با شلیک هفت گلوله ، بلاخره توانست ضدهوایی را منهدم کند تا سمت راست معبر هم پاکسازی و امن بشود . من و برادر پور همچنان مجروحان💔 را به سنگری که در نظر گرفته بودیم انتقال می دادیم . پیر غواص های گروهان برادر چراغ حسن راد هم به ما کمک می کرد . در همین حین بچه هاپیکر رزمنده ای را از سنگر بیرون آوردند . بالای سرش رفتم . او شهید کیخواست(🌷) بود . روی نازنین او را با پانجوی عراقی پوشاندم و به درون سنگر رفتم . 😭 مجروحان روی تخت خوابیده بودند و ما لبه تختها نشسته بودیم . برادر که از ناحیه شکم مجروح شده بود با صدای ضعیفی برادر طاهری را صدا کرد . برادر طاهری گفت : چکار داری محراب ؟ محراب گفت دارم می میرم ! برادر طاهری با خنده جوابش داد : الحمدلله 😘! شهید می شی !☺️ پایان قسمت 5⃣1⃣ 📗برگرفته از کتاب "آبراه هجرت " از انتشارات موسسه غدیر اندیمشک _______/\_______ حماسه جنوب - خاطرات @defae_moghadas
❣✨❣✨❣✨❣✨❣ 💥 جاده فاو ام القصر💥 عصر بود هوا صاف وارد بود ، سوزش🌬 سرما بر استخوان بچه ها مانند سوزن به بدنشان می خورد با توجه به شرایط منطقه عملیاتی عبور از اروند🌊 امکانات کمی همراه برده بودیم . حجت پارسا هیکلی قوی 💪ورزیده داشت. ترس در وجودش نبود کنار سنگر خمپاره نشسته بود آتشی 🔥با جعبه مهمات روشن کرده بود چای ☕️دارچین همیشه همراه داشت. رفتم کنارش گفتم الان دارچین حال می دهد نگاهی چپکی بصورتم انداخت گفت :از خدا چیز😇 بهتری میخواستی. گفتم : چرا؟ گفت :هم چای هست هم دارچین الان درست می کنم . آب 💦آوردن با تو چای درست کردن با من، گفتم : قبول. گفت :برو دبه⚱ را بردار برو آب از تانکر داخل کارخانه نمک بیار. دبه ⚱را برداشتم رفتم بطرف کارخانه نمک رسیدم به تانکر آب⚱ دبه را گذاشتم که آب پر کنم. دیدم یکی صدا می زند آب آلوده است بیا داخل آب ببر رفتم داخل ساختمان که آب بیارم پیرمردی خوشرو 😃و خندان دبه آبی به داد گفت دبه خالی را بده گفتم چشم ، گفت وقتی آب خوردی بگو یاحسین علیه السلام 🙏 ،گفتم :چشم. اشک😭 از چشمانش سرازیر بود پشت سرهم می گفت یا علیه السلام چند قدمی🚶🚶 آمدم دنبالم می آمد . حجم آتش 💣💣زیاد بود ، گفتم : کجا حاج آقا. گفت : امداد گر 🤕 هستم می روم کنار بچه ها گفتم مواظب باش خم شو دیده نشی تک تیرانداز دید دارد . گفت : هرچه خدا بخواهد ، هنوز چند قدمی🚶🚶 از هم جدا نشده بودیم که صدای یا حسین🙏 حاج آقا بگوشم رسید دویدم بالای سرش پیشانیش غرق در خون زیر لب می گفت یا علیه السلام زیر بغلش را گرفتم بلند کردم . شنیدم می گفت : علیک یا جدا یااباعبدالله به آسمان پر کشید. حماسه جنوب - خاطرات @defae_moghadas ❣✨❣✨❣✨❣✨❣
aviny-02.mp3
741.6K
🍂 آن شراب طهور که شنیده ای بهشتیان را می خورانند، میکده اش #کربلاست و خراباتیانش این مستانند که اینچنین بی سرو دست و پا افتاده اند. آن شراب طهور را که شنیده ای تنها تشنگان راز را می نوشانند، ساقی اش #حسین است؛ #حسین از دست یار می نوشد و ما از دست #حسین. #شهید_آوینی @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 جاده فاو ام القصر السلام علیک یا جدا عصر بود هوا صاف وارد بود ، سوزش سرما بر استخوان بچه ها مانند سوزن به بدنشان می خورد با توجه به شرایط منطقه عملیاتی عبور از اروند امکانات کمی همراه برده بودیم . حجت پارسا هیکلی قوی ورزیده داشت. ترس در وجودش نبود کنار سنگر خمپاره نشسته بود آتشی با جعبه مهمات روشن کرده بود چای دارچین همیشه همراه داشت. رفتم کنارش گفتم الان چای دارچین حال می دهد نگاهی چپکی بصورتم انداخت گفت :از خدا چیز بهتری میخواستی. گفتم : چرا؟ گفت :هم چای هست هم دارچین الان درست می کنم . آب آوردن با تو چای درست کردن با من، گفتم : قبول. گفت :برو دبه را بردار برو آب از تانکر داخل کارخانه نمک بیار. دبه را برداشتم رفتم بطرف کارخانه نمک رسیدم به تانکر آب دبه را گذاشتم که آب پر کنم. دیدم یکی صدا می زند آب آلوده است بیا داخل آب ببر رفتم داخل ساختمان که آب بیارم پیرمردی خوشرو و خندان دبه آبی به داد گفت دبه خالی را بده گفتم چشم ، گفت وقتی آب خوردی بگو یاحسین علیه السلام ،گفتم :چشم. اشک😭 از چشمانش سرازیر بود پشت سرهم می گفت یا علیه السلام چند قدمی آمدم دنبالم می آمد . حجم آتش زیاد بود ، گفتم : کجا حاج آقا. گفت : امداد گر هستم می روم کنار بچه ها گفتم مواظب باش خم شو دیده نشی تک تیرانداز دید دارد . گفت : هرچه خدا بخواهد ، هنوز چند قدمی از هم جدا نشده بودیم که صدای یا حسین حاج آقا بگوشم رسید دویدم بالای سرش پیشانیش غرق در خون زیر لب می گفت یا علیه السلام زیر بغلش را گرفتم بلند کردم . شنیدم می گفت، السلام علیک یا جدا یااباعبدالله به آسمان پر کشید. @defae_moghadas 🍂