❣حاج قاسم خطاب به علما ومراجع:
برخی خنّاسان سعی دارند که مراجع وعلماء را به سکوت بکشانند.
من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم وتنها میبینم؛
او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضراتمعظّم با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان میبایست جامعه را جهت دهید...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
@defae_moghadas2
❣
❣پارچهی لباس پلنگی خریده بود. به یکی از خیاطها داد و گفت: یک دست لباس کُردی برایم بدوز. روز بعد لباس را تحویل گرفت و پوشید. بسیار زیبا شده بود. از مقر گروه خارج شد. ساعتی بعد برگشت. با لباس سربازی! پرسیدم: لباست کو؟! گفت: یکی از بچههای کُرد از لباس من خوشش آمد. من هم هدیه دادم به او! ساعتش را هم به یک شخص دیگر داده بود. آن شخص ساعت را پرسیده بود و ابراهیم ساعت را به او بخشیده بود! این کارهای ساده باعث شد بسیاری از کردهای محلی مجذوب اخلاق ابراهیم شوند و به گروه اندرزگو ملحق شوند. ابراهیم در عین سادگی ظاهر، به مسائل سیاسی کاملا آگاه بود. جریانات سیاسی را هم خوب تحلیل میکرد.
#شهید_ابراهیم_هادی
@defae_moghadas2
❣
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣ ۷ بهمن سالروز شهادت سردار تنگه اُحُد و با استقامتترین فرمانده دفاع مقدس شهید مرتضی جاویدی گرامی باد.
🔸برشی از مستند «روایت فتح» و ملاقات شهید آوینی با شهید مرتضی جاویدی در شلمچه و در بحبوحه عملیات کربلای ۵
@defae_moghadas2
❣
7.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❣منطقه اي که بايد عمل مي کرديم، سنگر هاي نوني شکل بود. آنقدر آتش دشمن شديد بود که کسي فکر سالم برگشتن از اين جهنم را نمي کرد. کيسه تداراکات روي دوشم بود و خميده به بچه ها بيسکويت و عسل مي دادم. عمو مرتضي همراه با طمراس چگيني در سنگري نشسته بودند، به آنها هم دادم. عمو مرتضی گفت: به بچه بگو با هر سلاحي که دارند روي سر دشمن آتش بريزند، حتماً بگو براي خود سنگر بزنند.
پيام را رساندم و برگشتم، عمو جعبه عسل را باز کرد و به من تعارف کرد. گفتم عمو شما خسته هستيد، خودتان ميل کنيد. عمو و طمراس شروع به خوردن عسل کردند و من دور شدم. هنوز ده متر از سنگر دور نشده بودم که انفجار شديدي مرا به زمين چسباند. همان طور که خوابيدم به پشت سرم خيره شدم، چيزي نمي ديدم. از گرد و خاک و بوي تند باروت فهميدم گلوله دقيقاً روي سنگر عمو مرتضي افتاده. به سرم زدم و سريع به آن سمت دويدم. هنوز پرده نازکي از گرد و خاک در هوا بود. پيکر غرق به خون طمراس چگيني را شناختم، پيکر آرپي جي زن سنگر کناري هم افتاده بود ولي از عمو مرتضي خبري نبود. گريه بي اختيار از چشمانم جاري بود. توان بلند شد نداشتم. حاج زماني آرام خود را از روي دژ بالا کشيد و با چهره اي شکسته و پر اشک پائين آمد. در حالي که ناي ايستادن نداشت به خاکريز تکيه داد و بريده بريده گفت: عمو مرتضي آن بالاست.
ندانستم چه جور خود را از دژ بالا کشيدم. عمو مرتضي، باباي ما آن بالا بود، بعد از سال ها آرام خوابيده بود. ترکشی به پايش و ترکشي به پهلويش نشسته بود.
🌷♥️🌷
هدیه به شهید مرتضی جاویدی صلوات - شهدای فارس
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣فیلم دیده نشده از صیاد دلها
امیر سپهبد شهید #صیاد شیرازی
چقدر عاشقانه، خالصانه و بسیجی گونه
دربین رزمندگان درحال وضو گرفتن هست
@defae_moghadas2
❣
❣بعد از ۱۱ماه عقد بلاخره عروسی ما سر گرفت. چهره اش نورانیتی عجیب داشت, گاه مدتها, خیره به صورتش می شدم. می گفت چرا اینقد به من نگاه می کنی؟
گفتم نگاه به صورت مؤمن عبادته!
گفت مگه من مؤمنم!
یک روز خانه را تمیز می کردم. از روی طاقچه کاغذی تا شده افتاد. بازش کردم. یخ کردم و نشستم. باورم نمی شد وصیت نامه اش بود!
ان زندگی شیرین سه ماه بیشتر طول نکشید , رفت و نه سال بعد چند استخوان, یادگاری از او برگشت.
💠 اتش روی اب زیاد بود. عراقی ها که گویی منتظر و اماده بودند با هر چه داشتند قایق ها را می زدند. بعضی از سکانی ها قایق ها را منحرف می کردندو می کشاندند به سمتی که اتش کمتر بود. در این اوضاع رحمان تمام قامت ایستاده بود و رجز می خواند. به سکانی می گفت: مبادا بترسی, به من میگن عبدالرحمان, نامم لرزه به پشت عراقی ها می ندازه...
رجز خوان به دل دشمن زد و کربلایی شد.
🌹شهید: عبدالرحمان رحمانیان
تاریخ تولد: ۱۳۴۲
محل تولد: جهرم
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۳
محل شهادت: اروند رود
نام عملیات: کربلای چهار
محل مزار: گلزار شهدای فردوس جهرم
#شهید_عبدالرحمان_رحمانیان
@defae_moghadas2
❣
❣ظــرفها؎ شام معمـولاً
دو تا بشقــاب و یڪ لیــوان بود
و یڪ قابلــمہ…
وقتے مےرفتم آنها را بشـویم
مےدیـدم همانجا در آشپــزخانہ
ایستــاده، بہ من مےگفت:
انتخــاب ڪن،یا بشـور یا آب بڪش
بہ او مےگفتــم:
مگــر چقــدر ظــرف است؟
در جــواب مےگفت:
هر چہ هست،باهـم مےشوریم..
#شهید_یوسف_کلاهدوز
@defae_moghadas2
❣
❣حمد و سپاس بیکران خدای را که به این بنده حقیر مهلت داد تا بتوانم دینم را نسبت به انقلاب ادا نمایم. و وقتی که میخواهم بگویم خدایا برای تو جنگیدم خجالت میکشم. زیرا که اگر بگویم جان دادم که جان از آن تو بود. و اگر توانستم در برابر کفر قد علم کنم فقط یاری از آن تو بود. اما وقتی به جهاد تو میاندیشم میبینم که نعمتی است از طرف تو. این را هم بگویم که وصیت من همان وصیتی است که دیگر شهدا کردهاند. اگر وصیت من را میخواهید بروید وصیت شهیدان را بخوانید.
«قسمتی از وصیتنامه»
🌷 لالهای از لالهزار بهبهان
🌹شهید: عبدالله صباغان
تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۱۱/۱
محل تولد: بهبهان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۷
محل شهادت: نهر جاسم، شلمچه
نام عملیات: کربلای پنج
نحوه شهادت: اصابت ترکش
محل مزار: گلزار شهدای بهبهان
@defae_moghadas2
❣
❣اخلاق جواد این طوری بود اهل حاضری زدن و رفتن نبود. هرجا که می رفت، منشأ تحول بود.
جواد حالتی داشت که حواسش به همه جا بود. بی خیال چیزی نمی شد.
انگار هر اتفاقی می افتاد، وظیفه ای روی دوشش احساس میکرد و میخواست آن را حل کند. با تمام وجودش کار میکرد. شاید به خاطر همین بود که یک جا بند نمی شد.
من میگویم جواد دنبال #خوب_کارکردن بود. اگر جایی اعتراض میکرد و میگفت: این کارتان اشتباه است، به خاطر همین بود.
می خواست کارها خوب پیش برود؛
خوب پیش برود که #انقلاب_قوی
بشود؛ آن قدر قوی که مولای درز کارهایش نرود.
جواد دنبال تمام شدن نبود اینکه برود سر کار و برگردد خانه، راضی اش نمی کرد.
من میگویم خدا به این کارهایش نگاه کرد و شهادت را روزی اش کرد.
#شهید_جواد_محمدی
@defae_moghadas2
❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😔💔توجه توجه
افرادی رو خواهید دید که افتادن تا ایران بالا بماند
❣اکبر تعریف می کرد: این اواخر یک بار آمدم پایگاه و دیدم آشپز پادگان خیلی ولخرجی کرده! دو جور غذا تهیه کرده بود. چلومرغ و چلوقیمه، مرغ برای خلبان ها و قیمه برای سرباز ها. وقتی فهمیدم، ناراحت شدم و گفتم: حالا که دوجور غذا درست کردی مرغ را بگذار برای سربازها و قیمه برای خلبان ها. تا یاد بگیری بین بندگان خدا فرق نگذاری. خدا همه را یک جور آفریده.
شهید#علی_اکبر_شیرودی
@defae_moghadas2
❣
❣ یادم است من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می کردم. چه قبل از ازدواج چه بعدش. اما ابراهیم می گفت باید بنشینیم با همهشان منطقی حرف بزنیم. می گفتم: ولی این ها همهاش آدم را مسخره می کنند. می گفت: ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند مسئولیم. حق هم نداریم با آن ها برخورد تند بکنیم. از کجا معلوم که توی انحراف این ها تک تک ماها نقش نداشته باشیم؟ گفتم: تو کجایی اصلا که بخواهی نقش داشته باشی؟ تو را که من هم نمی بینم. گفت: چه فرقی می کند؟ من نوعی. با برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی هام.
#شهید_محمد_ابراهیم_همت
به نقل از همسر شهید
@defae_moghadas2
❣