eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
27 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
نام و نام خانوادگی: 🕊🌹 تاریخ تولد: 1343/3/13 محل تولد: اهواز تاریخ شهادت: 1362/10/10 عملیات منجر به شهادت: خیبر نحوه شهادت: اصابت تیر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
إنَّ المَوْتُ فی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ،وَالْحَیَاةُ فی مَوْتِکُمْ قَاهِرِینَ به راستی که مرگ در شماست وزندگی در شماست نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
✧✦•﷽•‌✦✧ تو را بجز به تو نسبت ، نمي توانم کرد که در تصور، از اين خوبتر نمي آيد طريق عقل بود ترک عاشقي.. دانم.. ولي ز دست من اين کار برنمي آيد.. 🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تصاویری زیبا از الله‌اکبر گفتن سردار شهید در شب ۲۲ بهمن. به یاد و همه ی شهدا همگی امشب بر روی بامهای منازل ندای زیبای الله اکبر سرخواهیم داد و فردا در راهپیمایی با شکوه ۲۲ بهمن حضور خواهیم یافت. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
دانشجوی پزشکی بود, اما تمام و کمال در خدمت انقلاب. چه بسیار مجروحین انقلاب را که مخفیانه در خانه های مخفی درمان نکرد. پرونده قطوری در ساواک داشت, چند بار هم طعم شکنجه های ساواک را چشید. می گفت:در شکنجه گاه ساواک, زیر ناخنم سوزن فرو کردند و زیر ان اتش گرفتند. سوختم اما کلامی نگفتم. ناخنم را کشیدند سکوت کردم. شروع کردند با کابل و سیم شلاق زدن باز چیزی نشنیدند. تیمسار پهلوان مهره کثیف شاه, شخصا در باز جویی حاضر شد. گفت کار بیهوده می کنید. می خواهید با مشت سندان اهنی را خرد کنید! 💠زره پوش جلو بیمارستان سعدی ایستاده بود. رفتم ببینم چه خبر است, چند سرباز مرا گرفتند و به زور سوار ماشین کردند. خبر به دکتر فقیهی رسید. به سمت ماشین دوید. اسلحه به سمتش گرفتند. سینه اش را چاک داد, لوله اسلحه فرمانده را روی سینه اش گذاشت و گفت اگر شیر اسلام خورده ای بزن! فرمانده خجالت کشید, من را ازاد کرد و با دکتر راهی! دکتر سید محمد ابراهیم فقیهی @defae_moghadas2
❣روایت عشق 💠سحرگاه ۱۲ بهمن ماه ۱۳۵۷بود. در حجره در مدرسه حقانی قم، خواب بودم که با تکان های مهدی به سختی چشم باز کردم. - مختار... پاشو بریم غسل شهادت بکنیم، امروز امام میاد! - چی میگی... بزارم بخوام. - پاشو دیر میشه، باید زودتر برای استقبال امام بریم تهران. هر جور بود از خواب بلندم کرد. با هم به گرمابه ای که در گذر خان بود رفتیم. از حمامی جهت قبله را پرسید و غسل شهادت کرد. برای نماز صبح به حرم حضرت معصومه(س) رفتیم. نماز که خواندیم به سمت تهران حرکت کردیم. تهران جمعیت موج می زد. همه به استقبال امام و برای دیدار امام آمده بودند و برای دیدار امام لحظه شماری می کردند. چشمها به آسمان دوخته شده بود تا آخرین لحظات فراق را با دیدن هواپیمای امام در آسمان بگذرانند. بالاخره هواپیمای حامل امام در آسمان تهران ظاهر شد. شادی بود که در خیابان های تهران موج می زد... - صل علی محمد رهبر ما خوش آمد! نگاهم به سمت نگاه مهدی رفت. چشمانش مضطرب و نگرانش به سمت آسمان بود و اشک در چشمش بازی می کرد. از اینکه اتفاقی برای امام بیفتد می ترسید. همه منتظر بودند، اما انتظار مهدی متفاوت بود، مهدی با غسل شهادت آمده بود که برای امامش جانفشانی کند، در مقدم امامش ذبح شود، اما آن روز، 12 بهمن ۱۳۵۷ قسمتش شهادت نبود، اما حسرتش بر دلش ماند. همیشه آن روز را یاد آوری می کرد و می گفت: بالاخره در ۱۲ بهمن در سالروز ورود امام ذبیح می شوم. ۱۲ بهمن ۱۳۶۵ بود که حاجت روا شد و در خاک شلمچه، سر از بدن مطهرش جدا شد... 🌱🌷🍃 کریمی @defae_moghadas2
🌷کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. ▫️دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» ▫️یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم. 🔻یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم. 🌷شهید مدافع حرم 🌹 خدایا به ما توفیق بده به خون شهدا خیانت نکنیم . بار الها تو خود گواهی که ما بنده ای ناچیزی هستیم که اگر تو به یاریمان نیایی ، دشمن قسم خورده ات ، ابلیس ما را از تو دور خواهد کرد . ای خالق هستی مددی 😭😭😭😭 ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ @defae_moghadas2
21.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌼به به چه خاطره ای میگه این مادر شهید، گوش کنید، حالتونو خوب میکنه 📎 📎 🌺🌸🌸🌺🌸🌺🌸🌸🌺🌺🌸@defae_moghadas2
ماجرای حضور غواص ۶۸ ساله در عملیات «والفجر هشت» ▫️نزدیک عملیات والفجر هشت حاج‌احمد امینی از فرماندهان گردان‌های لشکر۴۱ ثارالله، پرسنل را در شهرک نورد پشت سنگر واحد تخریب جمع کرد... بعد گفت: «منطقه عملیاتی حساس و سخت است. من مجبورم افرادی را همراه خود ببرم که صددرصد به آنها اطمینان دارم، افرادی را که از صف خارج می‌کنم می‌‌توانند به گردان‌های دیگر بروند و با قایق به عملیات بیایند» ▫️یکی از این افراد قباد، پیرمرد ۶۸ ساله‌ای بود که به حاج احمد عشق می‌ورزید. پیرمرد با ناراحتی بلند شد و در گوشه‌ای ایستاد. وقتی کار حاج احمد تمام شد، ناگهان گریه‌کنان رو به حاجی گفت: «حاج احمد! من تمام سختی‌ها را تحمل کردم، زن و بچه‌‌ را در بدترین شرایط رها کردم و آمدم. با وجود سن و سال زیاد شنا یاد گرفتم! برای شب عملیات غواصی آموختم! حالا انصاف نیست شما دست مرا می‌گیری و از گردان کنار می‌گذاری» ▫️حاج احمد دست پیرمرد را گرفت. صورت او را بوسید و درحالی‌که عذرخواهی می‌کرد گفت: «من اشتباه کردم، شما بنشینید سرجایتان، قطعاً شما به اندازه‌ی تمام این گردان توانایی دارید» قباد در این عملیات به شهادت رسید... ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅ 🍀شهدا شرمنده ایم شما به تکلیفتان مردانه و با افتخار عمل کردید و پرچم انقلاب را نگه داشتید تا اکنون به دست ما رسیده است . خدا کند ما هم بتوانیم سرفرازانه به تکلیفمان عمل کنیم و دل امام زمان را شاد کنیم . @defae_moghadas2