حماسه جنوب،شهدا🚩
🍂 #بسم_رب_الشهدا #زندگی_نامه_شهید او در سال ۱۳۴۴ در اهواز متولد شد و از همان دوران کودکی با اسل
🍂
#ادامه 👇
از دروغ گفتن بسیار متنفر بود ، در خورد و خوراک و پوشاک بسیار قناعت می کرد و اهل اسراف نبود . به گفته پدر و مادر شهید در اواخر عمر با برکتش عادت عجیبی پیدا کرده بود . روزی یک وعده غذا می خورد و روی تشک نمی خوابید هر چند که به ندرت در خانه بود و اغلب اوقات در مسجد بود .
چند روز قبل از این که به جبهه برود ،دوچرخه خود را فروخت و برای بچه های محل یک توپ فوتبال خرید . عادت داشت هرجا که می توانست روی دفتر ، کتاب و یا جای دیگر می نوشت " کل ارض کربلا کل یوم عاشورا " . این بسیجی مخلص سرانجام در تاریخ ۶۱/۹/۱ به سوی معشوق شتافت .
@defae_moghadas2
🍂
حماسه جنوب،شهدا🚩
سلاااام... منو میشناسین؟😊 محمود کاظمی هستم و مخلص شما... یه روز از روزای سال 1335 ، وقت سحر با صدای
🍂💢🍂
#ادامه 👇
پدرم درجه دار ژاندارمری سابق بود ،یه مرد خدوم و زحمتکش که تو شهرای مختلف خوزستان خدمت میکرد.👨✈️
منم چون پدرم مجبور بود از این شهر به اون شهر منتقل بشه ، دوران تحصیلم رو تو شهرای محل خدمت پدرم گذروندم.😊
تعریف از خود نباشه،همه میگن خیلی با هوش بودم ، از همون نوجوونی به مسائل سیاسی علاقه داشتم و خیلی خوب و با حساسیت مسائل رو تجزیه و تحلیل می کردم ..
ادامه در پست بعدی
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍂💢🍂
🍂💢🍂
#ادامه 👇
همیشه از درد و رنج مردم غصه میخوردم 😔و با شادیشون اینقده خوشحال می شدم که انگاری از اونا خوشحال تر بودم.😊
خلاصه دوران تحصیلم رو با موفقیت به ثمر رسوندم و رفتم خدمت سربازی...😎
راستی چهارشنبه سیاه یادتونه؟؟ سال 57 ؟؟
نیروهای نظامی و امنیتی شاه مردم اهواز رو به خاک و خون کشیده بودن..
اون روز منم با مردم بودم 😁✊ و تازه یه تانک رو هم به آتش کشیدم🔥
ادامه در پست بعدی
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍂💢🍂
🍂💢🍂
#ادامه 👇
مدتي بعد رفتیم بوشهر زندگی کردیم و به لطف خدا مبارزات انقلابي رو ، در آنجا ادامه دادم.
وقتی انقلاب پیروز شد ، عضو سپاه شدم .
و پیش استادم شهید علی غیور اصلی آموزش های نظامی رو فرا گرفتم .
خدا روحش رو شاد کنه ،حالا یه صلوات واسه شادی استادم بفرستید تا بقیه ش رو بگم..😊
❣اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم❣
بعد از اینکه آموزش های نظامی رو یاد گرفتم ،با یه جمعی از پاسدارای اهوازی رفتیم به پاکسازی شهرهایی که افتاده بودن به دست مناقین و ضد انقلابیون..
5 استان درگیر توطئه های این نامردا شده بود ،که خدا رو شکر تونستیم از دستشون دربیاریم ،
و ریا نشه ،اونقدر مدیریت نظامی بالایی داشتم و خدا بهم شجاعت داده بود که سردار ناصر کاظمی ، قائم مقام فرماندهی قرار گاه حمزه سیدالشهدا ع تعجب کرده بود..😲
آخه من اون زمان فرمانده گروهان بودم.😊
ادامه در پست بعدی
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍂💢🍂
🍂💢🍂
#ادامه 👇
وقتی هم صدام ملعون شیطنت کرد و جنگ تحمیلی رو شروع کرد ، برگشتم خوزستان ،و اولش در قالب نیروی چریک ، بارها به قلب دشمن زدم ، و با یاری خدا و رشادت برادرای همرزمم سوسنگرد قهرمان رو از دست دشمن پس گرفتیم .
خدا به من توانایی فیزیکی💪 و عملیاتی بالایی داده بود ،و این مورد توجه فرماندهانم بود ،و باعث شد که به سمت فرماندهی گردان شهید علم الهدی منصوب بشم...
تونستم به لطف خدا هر چه تو دنیای خاکی باشم ،به اسلام خدمت کنم و در اکثر عملیاتها با رزمندگان اسلام همراه باشم وبا هم در جبهه های جنوب حماسه خلق کنیم...
ادامه در پست بعدی
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍂💢🍂
🍂💢🍂
#ادامه 👇
تا اینکه عملیات ثامن الائمه شروع شد .❤️
در اون زمان من معاون فرمانده گردان بلالی بودم.، ولی در این عملیات از اونجا که یک گروهان به نام بلالی وبطور مستقل حضور داشت به دلیل کادرهای بالایی که داشت تعدادی از نیروهای این یگان با مسئولیت فرمانده گروهان ها بکارگیری شده بودند و من یکی از اونها بودم. 😎
منو یه تیپ از نیروهای رزمنده ، جبهه دشمن بعثی رو ، در فيّاضيه فتح کرده بودیم.
که صبح روز سه شنبه 1360/7/7 ،روزی که همزمان بود با شهادت امام محمدتقی (ع) ، گلوله های دشمن ،به آرزوی دیرینه م رسوندنم و جاتون خالی شهد شیرین شهادت نصیب من هم شد .🙏🌷
حالا یه صلوات دیگه ،واسه شادی همه ی شهدا و من بفرستید😊
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌷
پایان
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
🍂💢🍂
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
سلام علیکم..😊✋
چاکر شما مجید عتیقی نژاد هستم..👌😍
تو اوج گرمای شهریور ماه اهواز ، سال 43 خدا منو به مادر و پدرم داد ..🌹
ومن تو یه خونواده ی اهلبیتی ،که هر ساله مجلس روضه ابا عبدالله درش برگزار می شد،بزرگ شدم ، عشق من این مجالس بود، و از بچه گی توفیق خدمت به اربابم (ع) نصیبم شد.🙏
چند سالی از کودکیم،حدود 6 سال، اهواز بودیم و سال 49 رفتیم اندیمشک و موندگار شدیم...
دوران تحصیلم همزمان بود با اوج انقلاب .. منم که سر پر شوری داشتم وزیر علم روضه های هیئت بزرگ شده بودم،همراه شدم با ملت ...✊و خیلیییی فعال در راه پیمائیها و شعارنویسی خیابانها شرکت داشتم 👊،تااا انقلاب پیروز شد😊
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وارد انجمن اسلامی دبیرستانمون شدم و همزمان فعالانه تو کمیته انقلاب اسلامی شرکت می کردم و شدم پاسداری ازپاسداران انقلاب... ☺️
با تشکیل سپاه بعنوان عضو ذخیره وارد سپاه شدم و داوطلب حضور در کردستان ، جهت مقابله با اشرار ضد انقلاب...
اما متاسفانه بعلت کم بودن سنم بهم اجازه رفتن داده نشد .😣
پس از تشکیل بسیج به عضویتش در اومدم و با شروع جنگ تحمیلی رفتم جبهه.. وبعد از عملیات فتح المبین عضو رسمی سپاه شدم👌
یه بار موقع برگشتن از خط،تو منطقه عملیاتی ،شب با چراغ خاموش بودم و تصادف کردم و مجروح شدم🤕،ولی خب تا معالجه کردم و بهتر شدم ،برگشتم جبهه..آخه طاقت نداشتم🤗
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
تازه بعد از اون هم چند بار دیگه زخمی و مجروح شدم ،ولی مانع از موندنم تو جبهه نمیشد😊حتی تو عملیات خیبر با عصا بودم و خدمت می کردم😉
مدتی رو با واحد تعاون مشغول خدمت بودم که بعد از اون به معاونت اطلاعات نیروی زمینی مأموریت گرفتم و در دوره ای که در این رابطه بود شرکت کردم و با موفقیت آموزشهام رو تموم کردم،دوره تو تهران برگزار شده بود ،بعد از دوره ،ازم خواستن تهران بمونم و خدمت کنم 😏،ولی من نمیتونستم از جبهه دور باشم ،برام فرقی نداشت کدوم جبهه باشم غرب و جنوب یکی بود،اصل عهد و پیمانی بود که با امام بسته بودم،که تا زنده باشم ،پاسدار حریم امامت و دین و انقلاب باشم✌️
ادامه در پست بعدی
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
#ادامه 👇
آخرین باری که جبهه بودم تو عملیات والفجر ۱۰ بود.خیلی حالم خوب بود😄،انگاری یه ندای آسمونی دعوتم میکرد به مهمونی خدا...
از خوشحالی لبخند از لبم دور نمیشد و دائم این آیه ی زیبای قرآن در ذهنم طنین انداز بود « یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک » و خدا رو شکر همینطور هم شد ...👏🙏
وقتی دشمن بعثی حمله ی شیمیایی کرد ، من مجروح شدم 🤒و همین باعث شد که در روز اول ،ماه اول ،سال 67 ،وقتی که ماه شعبان بود و روز میلاد امام حسین ع ،به آرزوی همیشگیم و به دیدار مولام برسم..🕊
راستی..من فرصت نکردم وصیت بنویسم ولی همتون رو سفارش میکنم به ولایت مداری وادامه ی راه شهدا..
ان شاالله همدیگه رو تو بهشت و در جوار مولام امام حسین ع ببینیم..
التماس دعا...
یا علی🌹
برای شادی روح امام #شهدا و شهدای دفاع مقدس#صلوات
@defae_moghadas2
🔹🔻🔹🔻🔹🔻
🍃
#ادامه
پس از هشت روز آن دو نفر پیدایشان شد. علی هاشمی وقتی با تلفن خبر آمدنشان را داد خوشحال شدم. به غلامپور و علی گفتم سریع آنها را بیاورید قرارگاه.
غلامپور ابتدا خودشآمد و گفت این دو نفر بعد از اتمام مأموریت به #کربلا رفتند و زیارت کردند. با این خبر دلم شکست؛ گفتم بگویید بیایند، میخواهم زائرین حرم امام حسین (ع) را زیارت کنم! وقتی وارد شدند بغلشان کردم و بوسیدمشان.
بوی کربلا میدادند. حال خودم را نفهمیدم ولی مدام میگفتم زیارت قبول! زیارت قبول! سیدنور یک مهر و تسبیح گلی داد و گفت هدیه کربلاست. آنها را روی سینهام گذاشتم و صلوات فرستادم.
علی هاشمی که این صحنه را میدید، مثل باران اشک میریخت. آن روز هیچوقت یادم نمیرود. برای لحظههایی احساس کردم کربلا هستم. در حرم حضرت هستم و دارم زیارت نامه میخوانم! بعد از دقایقی گفتم: کربلا رفتید قبول! ولی این بار آخرتان باشد سر خود عمل میکنید؛ ممکن بود همه چیز را خراب کنید. هر کاری میکنید باید زیر نظر علی هاشمی باشد.
آن دو سرشان را پایین انداخته بودند و مدام میگفتند: برادر محسن ما را ببخشید، دیگر تکرار نمیشود، ولی کار دل بود و کسی به عقل محل نمیگذاشت!
منبع : کتاب گمشده من ، انتشارات سوره مهر
توضیح : آن دو نیروی نخبه قرارگاه نصرت تحت فرماندهی شهید حاج علی هاشمی و شهید حاج حمید رمضانی طی چند ماموریت محرمانه دیگر به عمق عراق و مراکز حساس نفوذ کردند و چند ماه بعد در عملیات خیبر به قافله شهدا پیوستند.
سردار شهید عبدالمحمد سالمی
سردار شهید سیدناصر سیدنور
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
🍂
#ادامه 👇
از زمانی که جنگ در سوریه آغاز شد دائم در پی رفتن بود، حتی زمانی که برای انجام برخی کارها با خانواده به اهواز می رفتند مدام پیگیری می کرد، ولی به او می گفتند: جا نیست، فعلا امکانش وجود ندارد، نمی شود. ولی مگر حاجی ول کن ماجرا بود، مدام پیگیری می کرد.
حتی مدام به بچه ها می گفت : من شهید می شوم، من آخرش در سوریه شهید خواهم شد، همیشه برای بچه ها تعریف می کرد: من خواب شهادت خودم را می بینم که پرواز می کنم. خیلی رفتنش ناگهانی بود، شب با او تماس گرفتند که فردا با مدارکت به اهواز بیا، حاجی ساعت ۲ظهر تماس گرفت، گفت: نیروها را اعزام کرده اند و من باید با گروه دیگری اعزام بشوم، مجدد به دزفول آمد. فردا صبح دوباره بعد از نماز و قرآن، صبحانه خورد و برای خداحافظی سراغ بچه ها رفت. به ورزش خیلی علاقه داشت، ورزش اولش هم فوتبال و بعد از آن، والیبال بود.
وقتی تماس می گرفت برای آرامش به خانواده می گفت: اینجا همه چیز امن و امان است و حتی داریم فوتبال بازی می کنیم. شهید زلقی به انجام کار خیر علاقه زیادی داشت، سال۹۴ بود که به سفر کربلا رفته بودیم، پیرزن میانسالی روی ویلچر بود که شهید زلقی خیلی کمکش می کرد. خیلی تاکید بر حفظ حجاب، نماز و قرآن داشت، همیشه می گفت: « ای زن به تو ازفاطمه اینگونه خطاب است: ارزنده ترین زینت زن حفظ حجاب است.» برای نماز همیشه به مسجد می رفت، گهگاهی که نمازش را در خانه می خواند، به صورت غیرمستقیم با عملش تذکر می داد، مثلا بلند نماز می خواند، خانواده بلند بشوند نماز بخوانند، یا قرآن بلند تلاوت می کردند و موقع اذان که می شد صدای تلویزیون را بلند می کرد.
همیشه تاکید می کرد کمک به فقرا را فراموش نکنید، به شرکت در مراسمات مذهبی اهمیت بدهید، با خدا (نماز و قرآن) ارتباط قوی داشته باشید. علاوه بر این که خودش اهل ورزش بود، ما را هم تاکید به ورزش می کرد.
#پیگیر_باشید
@defae_moghadas2
🍂