eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۹ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 منصور معمارزاده در جریان اشغال سوسنگرد به شهادت رسیده بود. یکی دو روزی از این حادثه می‌گذشت، اما خبر آن تازه به بچه ها رسیده بود و همه آماده تشییع جنازه منصور می‌شدیم. او اولین شهید بچه های اهواز و مسجد جزایری در جنگ بود. شهید سعید درفشان در این باره نوشته است: ..خبر شهادت اولین عزیز و شاهد، یعنی برادر محبوبم، منصور، را امشب حدود ساعت هفت و هشت در بسیج دبیرستان شریعتی از برادر حمید شنیدم. هنوز نمی دانستم شهید کیست و چیست. خدایا، امام حسين شهید شد و منصور هم شهید شد. مدت ها بود که در فکر بودم اولین نفری که از برادران محل شهيد می شود کیست و نمی دانستم برای خودم چه راهی پیدا کنم تا اینکه منصور شهید شد، منصوری که سالها می شناختم. از سال پنجم دبسنان، هنگامی که به مسجد علم الهدی میرفتم، منصور را که هنوز کوچک بود می دیدم و خیلی دلم می خواست با او صحبت کنم، ولی چون کمرو بودم خجالت می‌کشیدم. بعد از آشنایی با او عشق و ایمان و خلوص را شناختم و لمس کردم. بعد از شهادت منصور تمامی لحظاتی که با او بودم و اعمال و رفتارش مثل فیلم برابرم ظاهر می شدند؛ آن موقعی که ماه رمضان در مسجد بود و دعای عهد می خواند و با صدای بلند آن قدر گریه کرد که من تعجب کردم؛ موقعی که احادیث را می نوشت و به هرکدام از برادران یک نسخه از آن را می داد که حفظ کند خدایا، چه چیز منصور را به یاد بیاورم؟ خدایا، خضوع او را که در موقع سلام کردن بر همه پیشی می‌گرفت؛ با شرع شهید شد و خدایا، من شرع را شناختم، چون منصور را شناخته بودم و دانستم شهید اول باید منصور باشد. خدایا، چه اسم پرمسمایی است که در تمام میدان ها و جولانها بر نفس و دشمن پیروزمندانه پیروز شد و کلا تقدیر خدا بود که نامش منصور باشد. خدایا، چه اسم پرمسمایی است که در شهادت را باز کرد و راهنما و چراغ ما شد. خدایا، چه کنم؟ من مقام حسین را نشناختم ولی بعد از منصور مقام حسین و عظمت و جاودانه بودن حماسه اش را درک کردم، ولی هنور [آنقدر] درک نکرده ام تا به راهش بروم و عشق به او را درک کنم. خدایا، به وحدانیتت قسم، عشق به امام حسین (ع) و معرفت به امام حسین(ع) را در قلوب همه برادران عزیز وارد کن؛ که خدایا، شناخت حسين (ع) شناخت - اسلام و شناخت خداست. خدایا، منصور خونمان را به جوش آورد و شهادتش میدان نبرد و عشق و عرفان را به یادمان آورد. خدایا، منصور برایمان بزرگ و بزرگتر شد، چون خدا، منصور به لقای خودت شتافته بود؛ و خدایا، چون منصور را تو خود انتخاب کردی و به ما تذکر دادی که ما هم در مصاف با دشمن نفس و دشمن خارجی منصور باشیم. خدایا، نمیدانم و از منصور چه بگویم، چون منصور در گوشه دلم است و خدایا، تا عمر دارم به پاری و کمک خودت ان شاء الله یاد منصور از ذهنم بیرون نرود در روز تشییع و به خاک سپردن پیکر منصور معمارزاده، اغلب بچه های مسجد حضور داشتند و منصور در باغ شهادت را گشوده و درسی را در مراسم خود. دایر کرده بود که با همه کلاس هایی که تا آن روز دیده بودند تفاوت داشت. درسی که امام حسین و در روز عاشورا به تاریخ دادند، اما منصور آن را عینی و و بسیار نزدیک نمایانده بود. کلاسی که هرکدام از بچه ها به فراخور توان و ظرفیت وجودی خود از آن بهره بردند تا در صحنه الهی دفاع مقدس آیه ای را که منصور بسیار می خواند و بر دیوار اتاقش نصب کرده بود، به منصه ظهور برسانند: «یا ایهاالانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه»: «ای انسان، به راستی تو در مسیر سختی ها به سوی پروردگار خود گام برمی‌داری تا او را ملاقات نمایی. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
👈 شهیدان منصور معمارزاده و امیر علم
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 محسن رضایی " استراتژی رسمی کشور بر پایه 'جنگ برای تحمیل صلح' قرار داشت، ولی استراتژی امام ' سقوط صدام و حزب بعث' بود. اگر ما بر اساس استراتژی امام حرکت می کردیم، جنگ به جای ۸ سال در کمتر از ۵ سال و یا یک فتح بزرگتر و با سقوط صدام تمام می شد. ولی انتخاب استراتژی محافظه کارانه ' ادامه نبرد برای تحمیل صلح' به نتیجه نرسید." ( نقش و تاثیر تحولات جنگ پس از فتح خرمشهر بر بلوغ و تکامل نیروی دفاعی ایران. ص ۱۵) " در عملیات خیبر و بدر ، به خاطر عمل کردن به استراتژی آقای هاشمی، به نتیجه نرسیدیم و متوجه شدیم که نمی توانیم وقتمان را پشت سر ایشان تلف کنیم." ( اسرار مکتوم. ص ۱۸۵) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۱۰ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 عجب روزی بود آن روز! مسجد در این روزها، که شرایط جنگی و بحرانی حاکم شده بود، طی یک هفته تغییر وضعیت داد. حیاط مسجد به محل آموزش اوليه نظامی و ثبت نام و اعزام جبهه تبدیل شد. امیر طحان نژاد بعد از تعطیلی دانشگاه ها از شیراز برگشته بود و در دوره دوروزه آموزش بسیج در ملاثانی شرکت کرد، با استعدادی که داشت به به یک مربی نظامی تبدیل شد. او در حیاط مسجد به جوانان و نوجوانان داوطلب سلاح و تاکتیک آموزش می داد. پس از آن عده ای به جبهه می رفتند و عده دیگری به مساجد دیگر شهر تا الگوی جدید جنگی مسجد جزایری را در مسجد محله خودشان اجرا کنند. عده ای که جوان تر بودند، برای تأمین امنیت محله ها و خیابان های شهر تیم‌های گشت زنی و پست های بازرسی را تشکیل دادند. مساجد دیگر از امیر طحان نژاد دعوت می کردند تا از آنها بازدید و پیشرفت‌شان را ارزیابی کند. دکتر احمد آخوند خاطره خود را از این بازدید این گونه نوشته است: جوانها علاقه زیادی داشتند که آموزش ببینند. کار را با باز و بست ام ۱ شروع کردیم، شب شد. مانده بودیم که اسلحه را کجا بگذاریم. بالاخره آن را به خانه بردم. پدرم پرسید: «این از کجا آمده است؟ تیر هم دارد؟» گفتم: «برای سپاه است.» گفت: «ما بچه کوچک در خانه داریم. خطرناک است ببرش همان مسجد یا سپاه» هرچه اصرار کردم، راضی نشد. سلاح را برگرداندم به مسجد. دری در انتهای حیاط مسجد بود که کتابخانه ما بود. اسلحه را آنجا گذاشتیم و در را بستیم. آنجا به اسلحه خانه ما تبدیل شد. یکی دو هفته آموزش های روزانه ادامه یافت تا اینکه روزی امیر طحان نژاد، برای سرکشی آمد تا وضعیت آموزش را ببیند. مسجد پر از نیرو بود. ایشان گفت: «دستور خیز سه ثانیه بده.) . دستور دادیم و بچه ها آن را اجرا کردند، ولی عده ای کند بودند. او به ما اعتراض کرد که این چه جور سه ثانیه است!؟ ما هم که دو تا بچه کوچک بودیم، خودمان را قایم کردیم. البته موقع رفتن، دلمان را به دست آورد و از ما تعریف کرد و گفت کارتان خوب بود، ولی باید سخت بگیریدا ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار محمدعلی فلکی " من اعتقاد دارم که یک اجماع ناصواب به امام دروغ گفتند و این گونه مطرح کردند که هیچ راهی جز پذیرش قطعنامه نداریم و آن انحرافی که از چند سال قبل شروع کرده بودند، منجر به آن شد که در انتهای جنگ، نیروها را از جنوب به غربِ کم اهمیت ببریم و مهمترین مواضع در جنوب را خالی کنیم تا صدام ، فاو ، جزایر مجنون ، شلمچه و ... را بازپس بگیرد و قدرتی داشته باشد که مجددا تا نزدیکی اهواز پیشروی کند." ( سایت مشرق ۳۰ تیر ۱۳۹۵) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 محسن رضایی (۴ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ شهید حسن باقری در دفتر خاطرات خود در تاریخ ۱۳/۱۱/..؟ سخنانی از محسن رضایی نوشته است که پیش‌بینی وی درباره تحریم‌های اقتصادی آمریکا علیه ایران را نشان می‌دهد. در بخشی از این دست نوشته که ۲۸ سال بعد منتشر شد، آمده‌است: صحبت برادر محسن: آمریکا همان‌طور که از منافقین و بنی‌صدر به نتیجه نرسید از این جنگ، هم به نتیجه نخواهد رسید، ولی بعد از جنگ دو کار علیه ما انجام خواهند داد، اول اینکه ایران را محاصره اقتصادی می‌کنند و دوم اینکه اعراب را به جای اسرائیل روبه‌روی ما قرار خواهند داد. مشکلاتی که در دوران دفاع مقدس بنا به دلایلی از جمله محدودیت در حمایت از جبهه‌های نبرد وجود داشت، محسن رضایی را در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۳۶۶ مجاب کرد تا طی نامه‌ای خطاب به مرحوم احمد خمینی با ذکر دلایلی، چون امکانات کم و پشتیبانی ضعیف و پیش‌بینی اینکه نیرو‌های ایرانی بدون رفع این مشکلات تلفات سنگینی خواهند داد از مقام فرماندهی کل سپاه استعفا دهد. رضایی در استعفانامه خود نوشت: علیرغم مقاومت‌های زیاد در مقابل مشکلات و نارسایی‌های میدان نبرد که عمدتاً ناشی از افراد و عوامل داخلی جامعه و مسئولین کشور بوده، مجبور به استعفا شده‌است؛ استعفایی که امام خمینی (ره) با آن مخالفت کرد و او تا سال ۱۳۷۶ در فرماندهی کل سپاه باقی ماند. 🔅 عملیات‌های کربلای ۴ و ۵ یکی از چالش‌های مدیریتی محسن رضایی در دوران فرماندهی جنگ، عملیات کربلای ۴ و ۵ است؛ محسن رضایی و اکثر فرماندهان نظامی دوران دفاع مقدس، عملیات کربلای ۴ و ۵ را بهم پیوسته و در مجموع آن را نسبتاً موفق می‌دانند چرا که این دو عملیات به آزادسازی ۱۵۰ کیلومتر مربع خاک کشور، تصرف جزایر مهم بوآرین، فیاض، ام‌الطویل، تصرف شهرک دوعیجی، رودخانه دوعیجی، نهر جاسم و قسمتی از جاده شلمچه بصره منجر شد. با اینکه بسیاری از تحلیلگران و صاحب نظران دوران دفاع مقدس دو عملیات بزرگ کربلای ۴ و کربلای ۵ را به هم پیوسته می‌دانند که در نهایت منجر به آزادسازی بسیاری از اراضی اشغالی و اجبار رژیم بعث عراق به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شد، برخی افراد سیاسی همواره تلاش می‌کنند تا با پیش کشیدن ناکامی‌های پیش آمده در عملیات کربلای ۴ نسبت به تخریب چهره سیاسی و نظامی محسن رضایی اقدام کنند؛ طرح و برنامه‌هایی که در دی ماه سال ۱۳۹۷ به اوج رسید و محسن رضایی را ناچار کرد با حضور در یک برنامه تلویزیونی و با حضور تلفنی قاسم سلیمانی از فرماندهان عالی رتبه سپاه پاسداران نسبت به تخریب‌ها پاسخ دهد. در ابتدای این برنامه شهید قاسم سلیمانی فرمانده وقت سپاه قدس گفت: من یک سرباز ساده ام و از خدا می‌خواهم که خدمتگزار مردم باشم. بعضی از بحث‌ها پیرامون جنگ غیرضروری است و ممکن است دل خانواده‌های شهدا را به درد آورد. فرمانده مقتدر و حکیمی مثل امام راحل در دوران جنگ بالای سر ما بود و نباید ارزش‌ها و قداست آن دوران را زیر سوال برد. شهید سلیمانی افزود: آقا محسن، حق بزرگی به گردن همه‌ی ما دارند. او طراح عملیات‌های بزرگی بوده است. اغلب این عملیات‌ها موفق بوده است. نباید در یک موضوعی که مطرح می‌شود، ایشان را محور عقده گشایی و مورد شماتت قرار داد. عملیات کربلای چهار عملیات اصلی ما بود. ما عملیات‌های مختلفی داشتیم که ماه‌ها برای آن تلاش کردیم، اما موفقیت انگیز نبود و به نتیجه نمی‌رسید. عملیات رمضان، والفجر مقدماتی و بدر از این دست عملیات‌ها بوده است. کربلای چهار هم عملیاتی بود که ناموفق شد. بعضی‌ها 6 شماتت می‌کنند که چرا عملیات لو رفت؟ یک منطق نظامی وجود دارد که ما در تمام عملیات هامان نسبتی از لو رفتگی را داشتیم. اگر چنین تصوراتی را مبنا قرار می‌دادیم نباید هیچ عملیاتی را انجام می‌دادیم. در حین عملیات کربلای ۴ با مواجهه شدید دشمن روبرو شدیم. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁ص❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۱۱ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 گردان بلالی نیروهای عملیات سپاه خوزستان به فرماندهی محمد بلای چند ماهی بود که به منظور برقراری امنیت به کردستان اعزام شده بودند. آن موقع به آنها گروه بلالی می‌گفتند با تهاجم گسترده ارتش بعث عراق به خوزستان، بازگشت این نیروها ضروری بود بنابراین علی شمخانی، فرمانده سپاه طی تماسی با محمد بلالی از او خواست فورا به استان برگردند و هماهنگی لازم را نیز با فرماندهی کل سپاه انجام داد. على غیور اصلی یک روز پس از عملیات جاده حمیدیه در حادثه رانندگی به شهادت رسید و این حادثه ضرورت حضور محمد بلالی را دوچندان کرده بود عملیات شبیخون نتیجه بخش بود و باید استمرار می‌یانت. در ۱۲ مهر، محمد بلالی و نیروهای کارآزموده‌اش به اهواز آمدند و برای مدت کوتاهی در باشگاه استادان دانشگاه مستقر شدند یک شبیخون دیگر در منطقه عمومی کرخه کور طراحی شد و با اضافه شدن شماری نیروی داوطلب بسیجی، گروه محمد بلالی تکمیل و به گردان بلالی معروف شد و عازم عملیات شبانه شد. 🔅 اسلحه گمشده کمتر از سه هفته از شروع جنگ تحمیلی گذشته بود. اولین اسلحه‌ای که از بسیج مستقر در دبیرستان دکتر شریعتی تحویل گرفته بودم در عملیات گم کردم. این اسلحه یک قبضه کلاشینکف کارکرده از همان کلاش هایی بود که می گفتند حافظ اسد، رئیس جمهور فرستاده. شنیده بودم که در ارتش می‌گویند اسلحه مثل ناموس سرباز است و اگر گم شود، مجازات و خسارت دارد. کمی نگران بودم. نمی دانستم با من چه برخوردی می کنند. به اسلحه خانه رفتم و به مسئول آنجا گفتم اسلحه ام را در عملیات چند شب پیش گم کرده ام. مسئول اسلحه خانه، که اسمش یادم نیست و ظاهرا از کارمندان مأمور به خدمت در بسیج بود، گفت: «چطوری؟، کمی برایش توضیح دادم. حرفم را قطع کرد و گفت: «صبر کن.» رفت از داخل یک قلم و کاغذ آورد و گفت: «گزارش گم شدن اسلحه را با جزئیات در این برگ بنویس» روی راه پله ای در آن نزدیکی نشستم و مشغول نوشتن شدم. شاید یکی از علت هایی که این ماجرا خوب به یادم مانده است، نوشتن همین گزارش باشد. گزارشم حدود یک صفحه و نیم شد. پانزده بیست دقیقه ای طول کشید تا آن را نوشتم و برگ گزارش را به دست او دادم. همان جا مشغول خواندن شد. به وسط‌های صفحه اول که رسید، کمی روی کاغذ خم شد. با دقت بیشتری خواند. هر یکی دو جمله ای که می خواند، یک نگاه همراه با تعجب، شاید هم ناباوری به من می‌کرد. مثل یک داستان تعجب آور جذب و غرق در خواندن شده بود. به آخر گزارش که رسید، کمرش را راست کرد و پس از لحظه ای فکر کردن گفت: باید گزارش را به فرماندهی بدهم.» ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 هاشمی رفسنجانی آقای هاشمی رفسنجانی در خرداد سال ۶۴ برای ۳۰۰ گردان گفته بود که " بند پوتین آنها را هم نمی تواند تامین کند" اما در یادداشت ۱۴ شهریور ۱۳۶۶ خود می نویسد؛ " عصر فرماندهان سپاه آمدند. برای برنامه بسیج عمومی اعزام به جبهه (منطقه غرب) که بناست عملی شود ، مذاکره و تصمیم گیری شد تا در طول ۱۵ ماه، دو و نیم میلیون بسیجی را به جبهه اعزام کنیم. برای مخارج آن اضافه بر بودجه موجود جنگ، پنجاه میلیارد تومان و یک ونیم میلیارد دلار لازم است." (اکبر هاشمی رفسنجانی. " دفاع و سیاست" . ۲۵۷) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 محسن رضایی (۵ ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 فرمانده وقت سپاه قدس گفت: ما وقتی با فاصله کمتر از ۱۵ روز از عملیات کربلای ۴، عملیات بزرگ کربلای ۵ را انجام دادیم و بیشترین موفقیت کسب شد، در ابتدا موافق نبودیم و بحث‌های مختلفی با ایشان و مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی انجام دادیم. فرمانده اصرار داشت و این اصرار درست بود. دشمن دچار فریب شد. جنگ ما مردانه‌ترین و بی نظیرترین جنگ بود. هیچ جهادی به پاکی جهاد ما نیست. این شهید بزرگوار افزود: ما هیچ وقت در میدان جنگ، نگاه نمی‌کردیم که در صحنه‌ی مقابل چه اتفاقی می‌افتد. وقتی پیام امام می‌آمد، انگیزه‌ی ما می‌شد. ما درگیر مسائل نفسانی نبودیم و بر مبنای تقلید عمل می‌کردیم. 🔅 دبیری مجمع تشخیص مصلحت نظام رهبر معظم انقلاب در سال ۱۳۷۶ و پس از کناره‌گیری محسن رضایی از فرماندهی سپاه، در حکم دبیری او در مجمع تشخیص مصلحت نظام نوشتند: شما حقاً در این مدت همه استعداد‌های خود را بکار انداختید تا سازمانی را که عظمت و کارایی و فداکاری و نشاط انقلابی آن، چشم تحلیل‌گران جهان را هم به خود متوجه ساخته‌است، از مجموعه‌ای از جوانان ایثارگر و عاشق اسلام و انقلاب و امام پدیدآورید و به رشد و بالندگی برسانید. رضایی پس از انتصاب به عنوان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، مطالعات اولیه برای تنظیم سند چشم انداز ۲۰ سالۀ ایران را آغاز کرد. او همچنین در این دوران با تکمیل تحصیلات خود در مقطع دکتری اقتصاد دانشگاه تهران، عهده دار مسئولیت ادارۀ کمیسیون اقتصاد کلان مجمع تشخیص مصلحت نظام شد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ پایان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 روزهایی پرحادثه ۱۲ علیرضا مسرتی / از کتاب دِین ⊰•┈┈┈┈┈⊰• 🔅 عباس صمدی فرمانده بود و بیشتر اوقات حسين علم الهدی و جواد داغری هم آنجا کنارش رفت و آمد می کردند. مسئول اسلحه خانه ادامه داد: «فکر نکنم مشکلی باشد. اگر دوباره خواستی به عملیات بروی، بیا و یک اسلحه دیگر بگیر.» اما شرح ماجرا .. سعید تجویدی، حسین بهرامی، غفار درویشی، سید مجتبی مرعشی، سید محمدرضا و سید مرتضی حسن زاده، و من از نیروهای داوطلبی بودیم که به گردان بلالی ملحق شدیم. آن روزها محل استراحت گردان بلالی باشگاه استادان و محل تجمع و اعزام نیرو پیشاهنگی بود که چند ماهی معاونت عملیات سپاه بود. محمد بلالی در آنجا توضیحاتی درباره محل استقرار نیروهای عراقی داد و گفت: «نیروهای دشمن با خیال راحت پشت رودخانه کرخه کور مستقر شده اند و انتظار ندارند کسی به آنها حمله کند.» پس از این جلسه توجیهی همه منتظر بودیم تا اتوبوس ها بیایند و بچه ها را به سمت منطقه عملیاتی ببرند. همه در حیاط پخش و پلا بودیم که ناگهان دو میگ عراقی با ارتفاع پایین از آنجا گذشتند و مجددا فرودگاه را بمباران کردند. تیربار ژ۳، که بالای پشت بام سالن اجتماعات بود، به طور مداوم به سمت هواپیماها شلیک کرد و بچه ها کنار درخت های محوطه پناه گرفتند. در حمید رمضانی روایت می کند: «چند هواپیما بالای سرمان در رفت و آمد بودند و ما هم که نمی دانستیم چه کار کنیم زود پراکنده می‌شدیم. عده ای زیر درخت ها می رفتند و عده ای خود را لای بوته ها پنهان می کردند. یادم هست یک بار که هواپیما آمد، به گوشه ای رفتم که حسین علم الهدی هم آنجا بود. هنوز لبخندش در ذهنم هست. چه لبخند زیبایی داشت!» سه دستگاه اتوبوس شرکت واحد به دستور محمد غرضی، استاندار، آمد و بچه ها سوار شدند. پس از نیم ساعت به منطقه ای به نام گمبوعه رسیدیم و وارد جاده فرعی شدیم. استاندار، که قبلا با خودرو سبک به آنجا رسیده بود، با حرکت دست راننده ها را به سمتی که باید بروند راهنمایی می کرد. علی شمخانی، محسن رضایی، و عباس صمدی هم آنجا بودند. دیده بان های عراقی ظاهرا اتوبوس ها را دیده بودند و چند گلوله توپ و خمپاره به سمت اتوبوس ها شلیک کردند. بنا به دستور محمد، همه پیاده شدیم و در اطراف موضع گرفتیم. قرار شد تا تاریکی هوا صبر و بعد پیاده به سمت روستایی که آنجا بود حرکت کنیم. نماز مغرب و عشا را خواندیم و مقداری نان و خرما که غفار درویشی به همراه آورده بود خوردیم. آتش بزرگ و قرمزرنگی از سمت شرق اهواز توجه همه ما را جلب کرد که با آتش های همیشگی چاه های نفت تفاوت داشت. بیش از یک ساعت از برافروخته شدن آن آتش عجیب می‌گذشت و هنوز ادامه داشت که به بچه ها فرمان حرکت دادند.. همه به ستون یک در پناه کانال های کشاورزی خشکی که در آنجا بود حرکت و یک ساعتی راهپیمایی کردیم. با توجه به تاریکی محض هرکس بیش از یکی دو متر اطراف خود را نمی دید و حداکثر یک یا دو نفر جلو و دو نفر عقب خود را می دیدند. زمانی نگذشت که پنج نفر متوجه شدیم از گروه جدا شده ایم و کسی پشت سر و جلوی ما نیست. این پنج نفر من، محمود دهشور، علیرضا دربندی زاده، محمد شمخانی، و محمود عصاره بودیم. ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 خرمشهر به روایت تصویر ۱