eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️شهید آوینی: «قدس مظهر جراحتی است که بر قلب امت اسلام وارد شده است و این جراحت را جز به‌ خون نمی توان شست. امروز وعده‌های قرآن بیش از پیش به تحقق نهایی خویش نزدیک شده است و امت اسلام دریافته است که چگونه باید برای آزادی قدس اقدام کند.» 🔸لبیک یا زینب، راه قدس راه شهیدان مدافع حرم مظلوم افتاده بر خاک عراق و سوریه است. فردا خواهیم آمد... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۳۶ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹 رمادی ۹ جزء اردوگاه های ثبت شده صلیب سرخ بود و داخل آسایشگاه هایش چیزهایی پیدا می‌کردیم که باورمان نمی‌شد. مقدار زیادی خوراکی و شکر و آرد و چیزهای دیگر پیدا کردیم. آنجا کتاب هم بود. حتی چند جلد کتاب مهندسی برق و ریاضیات هم دیدم. خوراکی‌ها و مواد غذایی را دور از چشم عراقی‌ها برای روز مبادا قایم کردیم. کتاب های مهندسی برق و ریاضیات را هم من برداشتم و هر روز مشغول مطالعه آنها شدم. آن قدر با اشتیاق این کتابها را می خواندم که باعث شگفتی بچه ها شده بود و از این که صبح تا شب این کتابها را می خواندم، متعجب می شدند. این تعجب گاهی به عراقی ها هم سرایت می کرد. ۶۹/۶/۲۳، بعثی ها دو اتوبوس از اسرای قدیمی تکریت ۱۱ که به اردوگاه ۱۸ تبعید شده بودند را حین تبادل دزدیده و به رمادی پیش ما آوردند. در بین بچه های اهوازی مثل نادر و رحیم و شهید امیر عسگری و خیلی از بچه های تهرانی هم بودند. آنها ظاهراً به خاطر درگیریهای اردوگاه ۱۸ که منجر به شهادت شهید حسین پیراینده شده بود توسط عراقیها شناسایی و در حین فرآیند تبادل اسراء به طرز مخفیانه ای اتوبوسشان از سایر اتوبوسها فاصله می گیرد و به اردوگاه منتقل می‌شوند. در تعجب بودم از سرنوشت گره خورده ما با نادر و رحیم. همه بچه خلافها البته از نظر بعثی ها دوباره دور هم جمع شده بودیم. حتى عبدالمحمد ابولی بچه بوشهر هم بود. خدا را شکر کردیم که باز هم با دوستان قدیمی مان هستیم، حالا دیگر آن غم سنگین تنهایی در غربت و اسارت را نداشتیم. کم کم زمزمه‌های حمله آمریکا به عراق به گوش می‌رسید. خوشبختانه ایران خود را از این دعوا کنار کشیده بود. البته بعدها شنیدم یکی از طیف‌های سیاسی که اتفاقاً درباره دفاع مقدس و جنگ با عراق خیلی ان‌قلت وارد می کردند، خواسته بودند که ایران به صدام که به تعبیر آنها خالد بن ولید زمان بود، در جنگ با آمریکا کمک نظامی کند. سهمیه غذا خیلی کم شده بود. اعتراض کردیم اما این بار مثل همیشه کتک مان که نزدند هیچ، افسر عراقی آمد و با حالت ملتمسانه‌ای شروع کرد به قسم خوردن که الآن وضع ما از شما بدتر است و ذخایر کشور صفر است و در شهر هیچ چیز پیدا نمی شود. او گفت: حتی سیگارهامون هم از مرز ایران و قاچاقی وارد می‌شه و الآن این ایرانی ها هستند که ما رو از گرسنگی نجات میدن. آن افسر با خواهش و تمنا از ما خواست که اعتصاب غذا نکنیم و به همین سهمیه کم رضایت بدهیم. البته برخی از حرفهایش درست بود صدام آن قدر پشتش به آمریکا گرم بود که باور نمی‌کرد روزی آمریکا پشتش را خالی کند. بعد از پشت کردن آمریکا به حکومت بعث، صدام حتی برای دو سه ماه هم ذخیره استراتژیک در کشورش نداشت. آرد و شکرهایی را که در بدو ورود قایم کرده بودیم حالا خیلی به دردمان می خورد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 قدس را هم آزاد شده بدانید از دفاع مقدس تا فلسطین با حاج قاسم ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 کودتای نوژه ۶ 🔻 داود علی بابایی ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 نحوه افشا و لو رفتن کودتای نقاب سه روز مانده به موعد کودتا یکی از خلبانانی که برای همکاری انتخاب شده بود در تهران با سروان حمید نعمتی ملاقات می‌کند. حمید نعمتی به او می‌گوید ماموریت تو بمباران بیت امام خمینی است و ما می‌توانیم تا ۵ میلیون نفر را بکشیم. این خلبان در ادامه می‌گوید: به وی گفتم که شما با مردم مخالفید یا با حکومت که این همه کشت و کشتار می‌خواهید بکنید؟ گفت: ما با حکومت مخالفیم؛ ولی هر کس هم که بخواهد مانع کار ما بشود، چاره‌ای نداریم جز اینکه بکشیم. این موضوع برای من خیلی ثقیل بود و چون از مخالفت کردن با آنها، به ویژه در منزل نعمتی هراس داشتم، گفتم که من بیت امام خمینی (ره) را نمی‌توانم بزنم؛ ولی تلویزیون را می‌زنم. وی ادامه می‌دهد: «او پس از خروج از خانه حمید نعمتی دچار تشویش و نگرانی شده و  می‌خواست موضوع را با کسی در میان بگذارد. آن شب در خانه موضوع کودتا را با برادر و مادرش در میان می‌گذارد و مادرش که به شدت ناراحت شده بود، پاسخ داد: نه تنها نباید این کار را انجام دهی باید به انقلابیون خبر بدهی و جلوی این کار را بگیری که اگر غیر از این باشد، شیرم حلالت نیست.» این سخن مادر موجب شد تا در نخستین دقایق بامداد چهارشنبه خلبان تصمیم خود را بگیرد و با پذیرش احتمال کشته شدن توسط سران کودتا ماجرای کودتا را افشا کند. 🔹 سخنان آیت الله خامنه‌ای درباره نحوه افشای کودتای نقاب «... یک شبى من حدود اذان صبح دیدم که در منزل ما را مى‌‌زنند... مى‌‌گویند که یک ارتشى آمده و می‌گوید با شما کار واجب دارد... دیدم یک نفر همان دم در تکیه داده به دیوار، با حال کسل و آشفته و خسته و سرش را فرو برده بود... گفتم: شما با من کار دارید؟ بلند شد و گفت: بله. گفتم: چکار دارید؟ گفت: کار واجبى‌ دارم و فقط به خودتان مى‌‌گویم... یک جایى گوشه حیاط نشستیم... آثار بی‌خوابى و خیابان‌گردى و خستگى و... ضمنا هم سراسیمگی و هیجان در او پیدا بود... خلاصه آنچه گفت این بود که در پایگاه همدان اجتماعى تشکیل شده و تصمیم بر کودتایى‌ گرفته شده... و پول‌هایى به افراد زیادى داده‌‌اند، به خود من هم پول داده‌‌اند... جماران و چند جاى دیگر را بمباران می‌کنند... پرسیدم: «کى قرار است انجام بگیرد این کودتا ؟» گفت: امشب... من دیدم مسئله خیلى جدى است و باید آن‌ را پیگیرى کنیم...» ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂خاطرات اسارت/شرایطبندجدید آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت بیستم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 ققنوس‌های اروند نوشته : عزت الله نصاری ┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅ 🔻 قسمت سیزدهم عراقی‌ها به‌خوبی فهمیدن برای ممانعت از تدارک نیروهای درگیر در فاو، باید آبادان را زیر آتش بگیرن. یه دکل دیده بانی روبروی خسروآباد برپا کردن و ماشین‌هایی که روی جاده خسروآباد هستن را با توپ و خمپاره می‌زنند. گزارش دادن چندین دکل روبروی آبادان برپا شده و جاده آبادان به اروندکنار را به‌شدت گلوله بارون می‌کنن. مهندسی سپاه به‌همراه جهادسازندگی، سریعا جاده را با ایجاد خاکریز تا حدودی از آتش دشمن مصون کردن ولی در موارد متعددی ماشین‌هامون مورد اصابت قرار می‌گیرن، چاره کار فقط انهدام دکل‌شون است و بس. باز هم بدشانسی آبادانی ها گل کرد، یکی از دکل‌ها دقیقا روبروی گلزار شهداست. اینو وقتی فهمیدیم که برای تشییع و تدفین شهدا رفتیم گلزار. نامردها با توپخانه گلزار شهدا را گلوله بارون کردن، یه مصیبت جدید به مصیبت‌های قبلی اضافه شد. عبدالحسین تنها و محمود یازع را شبانه و بدون حضور خانواده هاشون دفن کردیم، چقدر غریب چقدر مظلوم. چقدر غم انگیزه، نیمه های شب، تاریکی و گلوله بارون، با همراهی حدود ۲۰ نفر از بچه ها توی گلزار، با همین اوضاع غم انگیز و خطرناک مشغول نماز و دفن شهدا شدیم. بعضی از خانواده های شهدا اصرار دارن فرزندانشون رو آبادان دفن کنن، معتقدن به‌همین زودی جنگ تموم می‌شه و برمی‌گردن شهرشون. مشکلات و غم‌های بچه های آبادانی یکی و دوتا نیست. عملیات که شروع میشه هم خونه هامون بمباران می‌شه هم خودمون. وقتی کسی شهید می‌شه تازه غربت و غریبی آبادانی‌ها معلوم می‌شه. معلوم نیست خانواده اش کجا سکونت دارن، گاهی چندین روز طول می‌کشه تا خانواده پیدا بشه، اصفهان شیراز بوشهر.....گاهی توی روستاهایی که اصلا اسمشون هم نشنیدیم. وقتی خانواده پیدا می‌شه عده ای برای خبر دادن و همچنین تعیین تکلیف محل دفن شهید می‌رن شهرستان. بعضی خانواده ها می‌خوان شهیدشون در همون محلی که سکونت دارند دفن بشه، اگر آماده باش و عملیات نباشه، یه مینی بوس از همرزمان برای شرکت در تشییع و تدفین می‌رن و اگر بخواهند در گلزار شهدای آبادان دفن کنند، یه مینی بوس می‌فرستن و خانواده را به آبادان منتقل می‌کنن. ولی الان که عملیات هست، امکانش نیست بچه ها در مراسم تشییع و تدفین رفقا و همرزمانشون شرکت کنند و این خیلی تلخه. دوستانی که چندسال در کنار هم بودیم، حالا غریبانه و در شهرهای مختلف دفن می‌شوند و همین موضوع باعث شد چند هزار از شهدای آبادانی در شهرها و روستاهای سراسر کشور پراکنده بشن. در حین تدفین شهدا، توپخانه دشمن شروع به گلوله بارون گلزار شهدا کرد و مجبور شدیم خیلی سریع محل رو ترک کنیم. دیر وقته و حوصله ندارم برم مقر پالایشگاه، رفتم‌ مقر بوارده، اوقات همه تلخه هم بابت شهادت دوستان هم بابت گلوله بارون شدن مزار شهدامون. نیمه های شب، سروصدای عده ای باعث شد از خواب بیدار بشم، چندتا نوجوان وارد مقر شدن، خیلی جوان هستن حدودا ۱۶-۱۷ ساله. خیلی پرشور و سرحال هستن، ۱۰-۲۰ نفر نیروی جدید و جوان از بسیج شهرک شهید چمران ماهشهر. •⊰┅┅❀•❀┅┅⊰• ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔹آب وضو عباس مومن (نجار) شب‌ها که درب بسته می‌شد بچه ها باید برای وضو از سهمیه یک لیوان آب خوردن که نصف آن برای خوردن بود و با نصف دیگرش وضو می‌گرفتیم استفاده می کردند. لحظه وضو یک حوله کوچک انفرادی که داشتیم روی زمین پهن می‌کردیم و قطره چکان آب روی دست‌ها می ریختیم و با همان نصف آب وضوی کامل می‌گرفتیم و باقی آب که از دستان سرازیر می شد روی حوله می چکید و بعد از نماز موقع خوابیدن روی صورت انداخته و با باد پنکه باد خنکی به چهره زیبای دوستان می نشست. یعنی با یک لیوان آب چند کار می کردیم. 🔹آزاده تکریت ۱۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 حوله یادگاری ايام اسارت تکریت ۱۱، بند ۳، آسایشگاه ۹، سید محسن نقیبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 از کتاب یازده / ۱۳۷ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹 تئاتر طنز تعدادمان حدوداً دویست نفر می‌شد. باز هم شروع کردیم به برگزاری برنامه های مختلف فرهنگی. به فکرم رسید برای شادی بچه ها یک تئاتر فکاهی و طنز راه بیندازیم. ابتدا لازم بود نمایش نامه را بنویسم. موضوع، قصه پیرمردی بود که در ایام جوانی به اسارت بعثی ها درآمده بود و حالا داشت خاطرات اسارت را برای بچه ها و نوه هایش تعریف می‌کرد و از شکنجه ها و سختی‌هایی که در زندانهای عراق کشیده می گفت. در حقیقت این پیرمرد می‌توانست آینده هر یکی از ماها باشد. هدف این بود که بدانیم رسالت مان سالها بعد از اسارت هم ادامه خواهد داشت. برای رفع خستگی بچه ها باید کمی خنده چاشنی اش می کردم. باز هم کسی حاضر نبود که نقش صدام را بازی کند. در سکانس اول کامران فتاحی در نقش پیرمرد برای نوه هایش قصه دفاع از مرزوبوم اسلامی مقاومت و اسارتش را تعریف می‌کند. در سکانس دوم من که نقش صدام را داشتم در حال شکنجه اسرا بودم. برای خنداندن بچه ها کارهایی که لفته هنگام شکنجه بچه ها انجام می‌داد و موجب خنده بچه ها می‌شد را انجام می‌دادم و به عربی فحش هایی از قبیل از مال (الاغ)، قند را (کفش)، قشمر (مسخره) و غیره را تکرار می کردم. حسابی اسباب خنده و سرور بچه ها فراهم شده بود. بچه ها چنان بلند بلند می خندیدند که نگران شدم بعثی ها بفهمند. یک دفعه یکی از بچه ها که داشت می پایید نگهبانهای بعثی سر نرسند فریاد زد: وضعیت قرمزه! سریع سن و پرده را جمع کردیم. من هم که لباس نظامی و کلاه قرمز بعثی سرم بود فرصت نکردم لباس هایم را عوض کنم، لذا پریدم زیر پتو و مشغول تعویض لباسها شدم. نگهبان عراقی آمد و سرکی کشید. کمی هم به بعضی وسایلی که از برنامه تئاتر روی زمین مانده بود گیر داد و شکر خدا چیزی نفهمید و رفت. بعد از رفتن نگهبان، دوباره ادامه سکانس اجرا شد. در حین اجرای سکانس در حالی که خیلی غرق نقش خود بودم نگاهی به جمعیت کردم. چشمم به چهره معصوم شهید امیر عسگری افتاد. امیر به خاطر این که لفته و کارهایش را دیده بود با این صحنه ها ارتباط خوبی برقرار می‌کرد و مرتب می‌خندید و تشویق می کرد. خلاصه در آخر تئاتر، اسرا با مقاومت صبر و توکل بر خداوند متعال، کمر دشمن بعثی را شکستند و به پیروزی رسیدند. در پایان هم سرودی که ظاهراً اسرا در هنگام آزادی خوانده بودند و ریتم دل نشین و حزینی داشت را جمع خوانی کردیم. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 فیلمی جانسوز از جنایات جبهه کفر بر علیه جوانان مقاومت، از دفاع مقدس تا غزه و لبنان صحنه‌های تأثیرگذاری که می‌تواند زنگار بی تفاوتی را از چهره برخی مسئولین بی‌درد، زنان بی‌حجاب و مردان بی‌غیرت در کشورهای اسلامی بزداید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 🍂
🍂 کودتای نوژه ۷ 🔻 داود علی بابایی ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ 🔹 نحوه افشا و لو رفتن کودتای نقاب روایت محسن رضایی از کودتای نوژه اوایل تیرماه سال ۱۳۵۹ در خیابان ایران به دیدار رهبر انقلاب که در آن زمان نماینده حضرت امام در ارتش بودند، رفتم و به ایشان گفتم که اطلاعات ما رد و خط یک کودتا را در ارتش پیدا کرده است‌، جنابعالی در جریان باشید و اگر می‌توانید به ما کمک کنید. آن موقع من مسئول اطلاعات سپاه، تنها نهاد اطلاعاتی قدرتمند کشور بودم. ایشان فرمودند، توضیحات بیشتری بدهید، من برخی از سرنخ‌ها و اطلاعاتی که از جلسات کودتاچیان داشتیم را به ایشان گفتم، ایشان پرسید چه مقدار جدی است؟ من گفتم که کودتا قطعی است ولی زمان شروع و نقطه‌ها را هنوز کشف نکرده‌ایم. با ایشان خدا حافظی کردم و رفتم. هر روز که می‌گذشت اطلاعات ما کامل می‌شد ولی از اینکه زمان شروع و نقطه آغاز کودتا را کشف نکرده بودیم بسیار نگرانی داشتیم. در همین حالت بودیم که رهبر انقلاب تلفنی با من تماس گرفتند و گفتند پیرو صحبت‌های آن روز شما، یک خلبانی آمده و چیزهای مشابه آن صحبت‌ها را بیان می‌کند. سریع خودتان را برسانید منزل ما ببیند موضوع از چه قرار است؛ رفتم و با یک خلبان جوان روبه‌رو شدم و همان چند جمله اول را که گفت فهمیدم حلقه گمشده ما پیدا شده است. اســناد گویای آن است که کلیه برنامه‌ها تا قبل از کودتا به‌طور دقیق پیش رفته بود تا آنکه درســت سه روز قبل از موعد مقرر یکی از خلبانان عملیات کودتا، متوجه شد مأموریتش، بمباران بیت امام است و به او گفته شده که در طی عملیات کودتا تا ۵ میلیون نفر کشته می‌شوند. در نیمه‌های شب چهارشنبه ۱۸ تیر ۱۳۵۹ خلبان یاد شده تصمیم خود را گرفته و با قبول هرگونه خطری، ماجرای کودتا را افشا کند. به این‌ ترتیب به فاصله چند ساعت قبل از انجام عملیات کودتا، در حالی که طبق برنامه‌های دقیق تعیین شده عده‌ای از خلبانان برای عزیمت به طرف پایگاه هوایی نوژه همدان، در حال تجمع در پارک لاله بودند، بیش از ۲۰۰ نفر از جمله منوچهر قربان‌فر، در منزلی حوالی جام‌جم با لباس نظامی اجتماع کرده تا با دریافت علامت رمز به تصرف صداوسیمای جمهوری اسلامی اقدام نمایند و از طرف دیگر در پایگاه نوژه هم همه شرایط آماده شده بود، عملیات ضربتی و گسترده ضد کودتا آغاز شد و انقلاب از خطری که در چند قدمی‌اش کمین کرده بود، رهایی یافت. بر اساس مدارک و اسناد بدست آمده و همچنین اعترافات سران و عوامل اصلی اجرای کودتای نوژه، این کودتا از لحاظ تجهیزات نظامی که قرار بود از داخل و خارج در جریان آن به کار گرفته شود، در تاریخ کودتاهای جهان بی‌سابقه به شمار آمده و چنان دقیق طراحی گردیده بود که سازمان سیا موفقیت آن را قطعی می‌دانست. امید به موفقیت کودتا تا بدان حد بود که حتی اعلامیه پیروزی آن نیز آماده شده بود. ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ ادامه دارد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂خاطرات اسارت/تنبیه و مرض آزاده سرافراز محمدعلی نوریان 🔸 قسمت بیست‌و‌یکم با لهجه شیرین نجف آبادی فرمانده گروهان در گردان های انبیاء و چهارده معصوم (ع) لشکر ۸ نجف اشرف @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻منابع خبری خارجی شروع کننده جنگ ┄┅┅❀💠❀┅┅┄ 🔹 پس از گذشت چند سال از شروع جنگ و اثبات مظلومیت ایران در عرصه جهانی، برخی از رسانه‌ها متجاوز و علل تجاوز را اعلام کردند. به طور نمونه روزنامه دیاریو ۱۶ می‌نویسد: «پس از شروع جنگ با ایران رژیم عراق همیشه جمهوری اسلامی را به عنوان آغازگر جنگ معرفی می‌کرد و در غرب نیز بر روی این عقیده تبلیغ شد لکن همه دنیا می‌دانستند که صدام شروع‌کننده بود» تلویزیون سی بی اس آمریکا در مصاحبه با سناتور آمریکایی «سام نان» اظهار می‌دارد: «هرچند ما برای دوست نداشتن ایران دلایل زیادی داشتیم اما سکوت ما در برابر تجاوز صدام به ایران از جمله اشتباهات دیگر ما محسوب می‌شود.» منبع: روزنامه دیاریو 16 چاپ اسپانیا در تاریخ 13 مرداد 1369 مصادف با 4 اوت 1990 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا