eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➖➖➖➖➖➖➖ 🔴 تصویر پربازدید مجازی امروز 👆
اگر شهر سقوط کرد خیلی جای نگرانی نیست دوباره فتحش میکنیم، مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند 👤شهید جهان آرا روحش شاد 🌹 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔶 اولین اعزام من 3 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ وقتی ما را به گردان جعفرطیار معرفی کردن فکر کنم گردان توی چوئبده مستقر بود. یک خونه گلی بود که در آنجا ما رو به خط کردن و مشغول آمارگیری شدند. فرمانده گروهان ها آمده بودن تا هر کدوم تعدادی از ما رو تحویل بگیرند. ⭕️ موقع تقسیم من به آرزوی خودم رسیدم و به گروهان ایمان معرفی شدم. دوست داشتم با برادر شهریاری و شهید محرابی باشم چون زمانی پدرم در کنار ایشان بود و خیلی تعریفشان را می داد. ما را به این گروهان بردن و به هر کسی مسؤلیتی محول شد. من چون گفته بودم از کمک های اولیه سر در می اورم بعنوان امداگر معرفی شدم و یک نفر را بعنوان کمکی به من دادن که الان اسم ایشان را فراموش کردم. ⭕️ یک کوله پشتی پر از لوازم پزشکی و یک برانکارد نیز تحویل گرفتم. وقتی به داخل جایگاه گروهان شدم اونجا چند نفر از بچه های روستایمان را دیدم. عباس قنواتی و علیرضا برادرش که از فامیل های نزدیک فرمانده عزیز و دلاورمان حاج مجید بودن و مرحوم قاسم حزباوی خداوند روحش را شاد و با یاران شهیدش محشور کند را دیدم و اونجا بود که روحیه من چند برابر شد چون ما توی روستا همیشه تا صبح پست می دادیم. ⭕️ آن موقع عراق تا نزدیک روستا اومده بو د و فقط رودخانه کارون بین ما و عراقی ها حائل شده بود. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
🔴 تصاویر چشم نواز دفاع مقدس و راهیان نور، تقدیم به شما خوبان👇
@defae_moghadas
@defae_moghadas
🍂 🔶 اولین اعزام من 4 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ بعد از تقسیم و تجهیز کردن، ما رو سوار بر کامیون کردن و به طرف روستای گسبه بردن. اونجا ما رو توخونه های روستایی تقسیم کردن و چند روزی اونجا بودیم. ⭕️ روزها اجازه بیرون رفتن رو نداشتیم و خیلی احتیاط می کردیم ولی شب ها اوضاعمون بهتر بود. با این حال به خاطر محرمانه بودن عملیات همدیگه رو با صدای بلند صدا نمی زدیم تا این که به ما اعلام کردن امشب حمله می کنیم. ⭕️ من که بار اولم بود در عملیات شرکت می کردم از طرفی می ترسیدم و از طرفی خوشحال بودم که می تونم در عملیات شرکت کنم و احساس مرد شدن می کردم. ساعتی که به سمت قایق ها حرکت کردیم رو به یاد ندارم. ولی یادم هست سوار قایق ها شدیم و به طرف فاو حرکت کردیم. ⭕️ هوا بارونی شد و تاریک. گه گداری با منورهای دشمن هوا روشن می شد. حدودا ۴۰ تا۵۰ متری خاک عراق بودیم که دستور دادن همه توی آب پیاده بشیم و مابقی راه رو توی آب راه برویم. آب تقریباً تا سینه ام بود. ⭕️ کوله و لوازم امداد رو روی دستم گرفتم تا خیس نشن. از توی نیزار حرکت کردیم تا به خاکریزی رسیدیم. به علت گل بودن، زمین بسیار لیز و لغزنده شده بود و کمتر کسی بود که زمین نخورد و از آن بالا برود. ما حرکت کردیم تا به جاده ای رسیدیم و همونجا مستقرشدیم. هوا خیلی سرد و ما هم کاملاً خیس شده بودیم. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
🍂 🔶 اولین اعزام من 5 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ نیروهای تدارکاتی برای ما اورکت اوردن که متاسفانه آن ها هم خیس بودن. یکی از برادرانی که جفت من بود از سرما داشت بی هوش می شد که ناگهان فکری به سرم زد و شروع کردم به کندن زمین. گودالی کندم و بدن یخ زده اون برادر رو توی گودال گذاشتم. ⭕️ اورکت خیسی که به من داده بودن رو روی ایشون گذاشته و روی اون رو با نی پوشوندم و کله اش رو بالا گرفتم تا بتونه نفس بکشه و خاک ها رو روش ریختم. ⭕️ تقریباً دفنش کرده بودم که یکی از برادرانی که در کنار من بود گفت بنده خدا رو نکشی! یه وقت خفه نشه! گفتم نه نی، گذاشتم و فشاری رو بدنش نیست. بعد از چند دقیقه الحمدلله حالشون خوب شد و شروع کرد به صحبت کردن. دیگه صبح شده بود که خواستیم نماز بخوانیم. ⭕️ فرماندهی دستور داد نباید پوتین خود رو در بیاربد. ما چند روزی پوتین های خود رو از پا در نیورده بودیم و همون طور نماز می خواندیم. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
🍂 موقع ورزش صبحگاهی ، جلوی همه میدوید و شعار میداد . وقتی میدید اوضاع مناسبه، شعارهاش عوض میشد ؛ باز هم صبح شد باید بدویم ورزش اه اه صبحونه به به حالا فرمانده بود که به سرعت خودش رو می رساند و عباس را فراری میداد 😊 🌺به یاد شهید عباس حاجیان از شهدای مسجد جزایری اهواز و گردان ۳۱۳ اطلاعاتی حضرت قائم عجل الله @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 سفر به گذشته ✔️چند سال پیش، از سوی منطقه آزاد اروند، بعنوان مشاور فرهنگی هنری دعوت به همکاری شدم و مدتی به آبادان و خرمشهر تردد داشتم، اولین سفرم تنهایی بود و با ماشینم در خیابان‌های آبادان میچرخیدم و یادم هست یه سر به مدرسه ای که مقرمان بود زدم و بعد یه سر گشتم تا میدانی که منبع آب هنوز هم در آن قرار داشت را پیدا کردم، همان محل شهادت سید وحید طیبی. ✔️یکی از زجر آور ترین 😔سفرهای عمرم بود و بقدری در ماشین گریستم که احساس کردم دارم غش میکنم....... و از سر درد و سوزش چشم مجبور شدم دو تا قرص کدیین بخورم و توان موندن نداشتم تا بالاخره پس از چند سفر، فضا برام عادی تر شد. ✔️از جمله اتفاقاتی که در سفرهای اولم برام افتاد، این بود که در ساختمان اصلی منطقه آزاد اروند که بعدها متوجه شدم همان مقر استقرار گردان جعفرطیار در کربلای چهار بوده، این بود که دو طبقه از ساختمان بازسازی شده بود و مدیریتها و کارمندان در آن مستقر بودند و طبقه سوم، هنوز بصورت سابق و متروکه بود. ✔️من اشتباهی کلید طبقه سوم آسانسور را فشار دادم. ....... در باز شد و من حیرت زده دیدم که گویی سوار ماشین زمان و مانند فیلمها، برگشتم به سال شصت و پنج. انگار برق بهم وصل کرده بودند. حال بسیار عجیبی بود، گویا همهمه بچه ها را می شنیدم که هر عده در اتاقی و در حال گپ و گفت یا دعا خواندن یا شوخی کردن هستند، چهره بشاش و خندان شهید ریسمانباف، جلوی نظرم آمد، یاد آخرین دیدارهایم با پسرخاله شهیدم سید مرتضی شفیعی افتادم که در آخرین روزها، اصلا حال دیگری داشت ...... ✔️قدم میزدم و سیل اشک 😭از چشمانم جاری بود که ناگهان شخصی از عقب پرسید.... آقا آقا اینجا چکار دارید؟ من که تازه بخودم آمده بودم بر گشتم و با عذر خواهی بطرف آسانسور رفتم، آن بنده خدا سریع آمد و کمی شک کرده بود، تا حال من را دید متعجب پرسید چه شده، من هم گفتم که فلانی هستم و اشتباهی یک طبقه بالاتر آمده ام، ولی او دلیل حالم پرسید و من برایش توضیح دادم که اونم منقلب شدم و تا پایین همراهیم کرد. هنوز وقتی یاد آن روز عجیب میفتم منقلب میشوم. سید عباس امامزاده حماسه جنوب @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 یه دور تسبيحی نشسته بوديم دور هم كنار آتش و درددل می‌كرديم.  هر كی تسبيح داشت درآورده بود و ذكر می‌گفت. تسبيح‌های دانه درشت و سنگين وقتی روی هم می افتادند صدای چريق‌چريقشان دل آدم را آب می‌كرد.  من هم دست كردم داخل جيبم كه ديدم تسبيحی نيست. از روی عادت دستم را بردم طرف تسبيح بغل دستيم تا تسبيح او را بگيرم كه دستش را كشيد به سمت ديگر. گفتم: «تو تسبيحت را بده يك دور بزنيم».  كه برگشت گفت: « بنزين نداره،‌ اخوی!» گفتم شايد شوخی می‌كند  به ديگری گفتم: «او هم گفت پنچره».  به ديگری گفتم:«گفت موتور پياده كردم»  و بالاخره آخرين نفر گفت: «نه داداش، يك‌وقت میبری چپ مي‌كنی،  حال و حوصله دعوا و مرافه ندارم؛ تازه من حاجت دستم را به ديار البشری نمی‌دهم». همه خنديدند.  چون عين عبارتی بود كه خودم يادشان داده بودم.  هر وقت می‌گفتند: تسبيح يا انگشتر و مهر و جانمازت را بده، اين شعارم بود.  فهميدم خانه‌خراب‌ها دارند تلافی می‌كنند.  کانال حماسه جنوب @defae_moghadas استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است 🍂
اعزام گردان به منطقه دهلران سال ۶٣ شهیدان مصطفی ری شهری، محمود بصیری، عبدالحميد عقیلی و نفر اول نشسته از راست مشاهده می شوند. @defae_moghadas
🍂 🔶 اولین اعزام من 6 🔶 والفجر 8 🔶 سید مهدی موسوی ⭕️ یادمه قبل از اینکه به خط ال اعزام بشیم کنار جاده بودیم. دوتا از بچه های تدارکات ( فکرکنم یکی شون عمو ریسمانباف بود) با سرعت زیاد داشت می اومد سمت ما که کنترل موتور از دستش خارج شد و با شدت به زمین خورد و دستش شکست و تا مدتی دستش بگردنش آویزان بود. ⭕️ نزدیک ظهر بود که یک دفعه یه عراقی از داخل نیزار بیرون اومد و یکی از دوستان تا چشمش به عراقیه افتاد او رو بست به گلوله و جلو چشمم سرش شکافت و مغز سرش درسته بیرون افتاد. این حادثه رو وقتی دیدم بسیار تعجب کردم چون بار اولم بود که می دیدم کسی جلوم کشته بشه اون هم به این شکل. ⭕️ فکر می کنم روز سوم بود که ما رو با لندکروز به خط ال بردن. یادمه وقتی داشتیم می رفتیم، به یک منطقه ای رسیدیم که تعداد زیادی جنازه عراقی روی زمین افتاده بود. اصلاً نمی شد بشماری. زیر آتش شدید دشمن به خط رسیدیم و پشت خاکریز مستقر شدیم. ادامه دارد ⏪⏪⏪ @defae_moghadas 🍂
آنروز که تمام خود، و داشته هایتان را به پای اسلام و انقلاب گذاشتید، سهم خود را برداشتید و همان کافی بود تا بهشت پرواز کنید و اینک تصویر شما پیش روی ماست، تصویری که سختی راه را می شود از آن فهمید با یاد شما و امنیت شما شبمان بخیر @defae_moghadas 🍂