eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻طنز جبهه 🔶 "سد ثواب" من که از این اخلاص ها در خود نداشتم اما شیطنت کمی تا قسمتی😄، کارم شده بود شکار لحظه های خلوت مخلصین و در این اواخر و نیمه های شب، بعضی وقت ها شیطنت از حد می گذشت. یک پاسدار کم سن و سالی داشتیم توی هویزه. داخل آن خانه های احداثی آستان قدس رضوی مستقر شده بودیم. شب ها زوجی نگهبانی می دادیم، بنده خدا اهل شوشتر بود، نیمه شب نگهبانی را رها کرده و رفته بود برای نماز شب، صبح گریبانش را گرفته و گفتم ترک پست کردی برای نماز شب؟😉 به التماس افتاد که 🙏 نگو نماز شب می خوانم، از فردا تو بخواب من تنهایی به جایت نگهبانی می دهم، عاقبت خودش طاقت نیاورد و آقا رحیم محسنی را واسطه کرد و آقا رحیم هم ما را متهم به سد ثواب کرد. عجب روزگاری بود.😅 @defae_moghadas 🍂
🍂 کنار قبری که سنگی ساده داشت نشست، روی آن دست کشید و گفت اگر شهید شدم سنگ قبرم مثل این سبک و ساده باشد! با هم رفتیم بودیم اهواز حمام، شروع کردم به کیسه کشیدن پشتش. از دهنم پرید و گفتم: یوسف! دوهفته دیگه شهید میشی و خودم غسلت میدم! دوهفته بعد در قدس 3 شهید شد، خودم غسلش دادم! به وصیتش سنگ قبرش سبک بود و ساده. هدیه به شهید یوسف راسخ جبهه فرهنگی نورالهادی /شیراز @defae_moghadas 🍂
🔴 عرض سلام، روز جمعه تون بخیر خیر مقدم خدمت دوستان جدیدالورود 👋 هر روز که صبح میشه با خودمون می گیم، خب! امروز چی ارسال کنیم تا یه حالی به بچه های کانال بدیم.🤔 تازه یادمون میاد شهدا و خود بچه‌های رزمنده روزی ما رو میرسونن مثلاً همین دیشب بود که یه خاطره درست و درمون از یکی از همرزما رسید به دستمون..... چیزی تو مایه های خاطرات برادر داریوش یحیی که اونم بعد از آماده کردن تقدیم می کنیم. بخش خاطره صبح هم که از فردا پس فردا شروع می کنیم..... بذارید فعلا توضیحی ازش ندم تا به موقع ش خودتون بخونید. راستی! برنامه گفتگو با آقا داریوش رو هم بصورت آنلاین تو برنامه ردیف کردیم. سوالات رو می تونید از الان ارسال کنید تا موقع گفتگو....... خوش باشید
🍂 آیا میدانید نظر طارق عزیز در خصوص آغازگر جنگ بين ايران و عراق چه بود؟ او معتقد بود "ايران اول حمله را عليه عراق به صورت رسانه‌ای و سیاسی شروع كرد، و سپس عراق از خودش دفاع كرد". !! @defae_moghadas 🍂
🍂 آیا میدانید 👈 در  روز ۳۰ دسامبر سال ۲۰۰۶ صدام در یکی از مراکز شکنجه‌ای که خودش بنا کرده بود، اعدام شد؟ ...و این پایان دو دهه حکومت خشن او بر عراق محسوب می شد. 🍂
🍂 تصویر هوایی از بزرگراه 80 در عراق که بعد از بمباران ارتش آمریکا در جریان جنگ خلیج در سال 1991 به جاده مرگ شهرت یافت. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یحیای آزاده 7⃣3⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• وانت که از ساختمان خارج شد، دربهای بزرگ و سنگین محوطه هم بسته شدند. در ابتدای ورودی ساختمان راهروی عریضی وجود داشت که با فرش و سرامیک شروع می شد. حدود چهار پنج متر بعد از درب ورودی یک سرویس بهداشتی به همراه روشویی وجود داشت و در کنار درب دستشویی یک شیر آب. کمی جلوتر سمت چپِ راهرو، محوطه باز و پوشیده از چمن با چند درخت گل کاغذی و با فاصله از هم به چشم می خورد. درست در مقابل فضای سبز یعنی سمت راست راهرو، دو درب بزرگ فلزی فیروزه ای رنگ که در وسط آن درب کشویی کوچکی تعبیه شده بود قرار داشت. چهار نیرو به همراه یک بهیار و یک کیف بهیاری و یک شخص که ظاهرا"مسئول آنها بود سر رسیدند. چند لحظه عراقی ها مشغول هماهنگی با یکدیگر بودند و ما در کنار دیوار ایستاده بودیم که سروکله دو نفر با شلنگ های مشکی قطور پیدا شدند که بدون مقدمه شروع به پذیرایی از ما کردند. این کتک خوردن را به نیت ایجاد رعب و وحشت نوش جان کردیم. دو نیرو در چپ و راست ما ایستاده بودند و اجازه تکان خوردن از کنار دیوار را به ما نمی دادند. چند دقیقه به همین منوال گذشت تا بالاخره فرد مسئول با فرمان "بعد کافی" به کتک کاری آنها پایان داد و ادامه داد "انزعو دومکم" (لباسهایتان را در آورید" همه ما را به وسط راهرو آوردند و با شیلنگ نقطه ای را نشانمان داد و گفت "انضُعُ هوناک" (اینجا در آورید) بچه ها هم یکی یکی با وحشتی که در چشم ها مشخص بود شروع به درآوردن لباسها کردند. بعداز گذشت دقایقی غیراز شورت چیزی تن بچه ها نبود. سرما تمام وجودمان را فرا گرفته بود. دیگر حتی از شدت سرما روی زمین هم نمی توانستیم بنشینیم. به منوچهر که ظاهراً سالم تر از بقیه بود گفت لباس من و قاسمی را در آورد. من هنوز بادگیرهایم را به تن داشتم. نگاهم به منوچهر بود که لباس‌های قاسمی را در می آورد. وقتی که به کمک قیچی بهیار شلوار قاسمی را شکافت ازمحل زخم پایش ناگهان یک توده گرد زرد رنگ به زمین افتاد و به تکه های بسیار کوچک تقسیم و هریک به جهتی به راه افتادند. بله کرم‌های کوچکی تمامی محل جراحت قاسمی را گرفته بود. صحنه چندش آوری بود. یکی از نیروهای امنیتی یک به یک لباسها را می‌گشت. سپس یکی از ماها را صدا می کرد تا یک پیراهن و یک شلوار به او بدهیم و بلافاصله با شلنگ به جانش می افتاد تا آنها را بپوشد. سپس دو نفر دیگر با شیلنگ و لگد تا درب دوم که حالا دیگر باز بود او را هدایت می کردند. قاسمی را که لخت کردند بهیار آمد محل جراحت را با مقداری آب اکسیژنه شستشو داد و سپس سالون و دیتول تمیز کرد و در نهایت با بتادین و گاز استریل پانسمان نمود. یک دشداشه راه راه سفید آبی ضخیمی بر تن قاسمی پوشاندند و او را نیز با شیلنگ مورد عنایت قرار دادند. بعد از قاسمی، منوچهر به طرف من آمد. بادگیر و سپس لباس نظامی را از تنم در آورد. شلوار به پای راستم چنان چسبیده بود که حکم آتل را پیدا کرده بود. در پشت خط عراقی ها دست راستم را با باند پانسمان کرده بودند و بر اثر خونریزی مثل کچ یکپارچه و سخت شده بود. بهیار عراقی به منوچهر گفت ببرش زیر آب خیسش کن و بیاورش. منوچهر از فرصت استفاده کرد و مرا به دستشویی برد و بعد از خیس کردن دست و پایم گفت "دستشویی ات که تمام شد در را باز کن تا بیارمت بیرون" چند دقیقه بعد در را باز کردم و به کمک منوچهر برگشتم پیش بهیار. منوچهر را هم لباس پوشاندند و با کتک روانه سلول دو کردند. نیروهای امنیتی در کناری نظاره گر من بودند. یکی از آنها بادگیرم را گشت و از جیب جلوی آن ساعت دو زمانه ای را که برادرم خلیل خلیلاوی به من هدیه داده بود را در آورد و نگاهی به آن کرد و لبخندزنان به دوستانش، با کنار شلوارش تمیز نمود و سپس تنظیم کرد و روی دستش بست. ┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• همراه باشید با ادامه این خاطرات کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
@defae_moghadas
1_26458899.mp3
2.6M
💠 نواهای ماندگار نوحه زیبای 🔴 جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم کربلا منتظر ماست بیا تا برویم حاج صادق آهنگران _🍃🌹🍃_ مدت: 7:12 حجم: 2 مگابایت در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
▫️ برگها پیوسته میریزد بهاران رفته اند از سپاه ما تمام شهسواران رفته اند ▫️ با هجوم بازها جغدان عقابان کرکسان بلبلان قرقاولان کبکان هزاران رفته اند ▫️ دوستانم بیوفا یا بیوفایان دوستان کووفاداران چرا ازجمع یاران رفته اند ▫️ از تجمعهای پوچ دشمنان بی سلاح نیزداران را چراحتی سواران رفته اند ▫️ غم تصرف کرد اینجا را، نشاط از خانه برد ... @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح اسٺ و دڪان زندگی آباد اسٺ گلخنـده فراوان شده، دلـها شاد اسٺ وقٺی ڪه خــدا ڪلید این قصه شود دنیـای قشنگ مـان ز غـم_آزاد اسٺ💐 سلام روزمان بایادتان آغاز میکنیم صبحتون شهدایی🌹 #شهید_حمید_معینیان
🍂 صدام از فرماندهان عراقی پرسید: ﭼﺮﺍ نمیﺗﻮﺍﻧﯿﺪ ﻭﺍﺭﺩ ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺷﻮﯾﺪ؟ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ: ﺟﻮﺍﻥ ۲۷ﺳﺎلهﺍﯼ ﺑﻨﺎﻡ ﺟﻬﺎﻥ ﺁﺭﺍ ﻣﺎنعمانﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ. 🔸به نقل از پدر شهید @defae_moghadas 🍂
🍂 و تو چه ميدانى موشك ٩ مترى در كوچه شش مترى يعنى چه! میگن تو جنگ ،صدام موشک 9 متری رو میزد تو کوچه 6 متری دزفول . اینم سندش 👆 @defae_moghadas 🍂
🔴 وقت شما بخیر یکی از جریانات بسیار عجیب و پر جریانی که در روزهای بعد از کربلای۴ در پشت جزیره سهیل اتفاق افتاد مربوط به سه نفر از دلاوران گردان جعفر طیار از لشکر ۷ ولیعصر عج است که در منطقه‌ای واقع شدند که نه راه پیش داشتند نه پس، و جریاناتی که اتفاق افتاد. دو سال پیش بود که با دعوت از برادر آزاده عزیز، جناب جمشید عباس دشتی خواستیم تا جریانات آن روزها را بازگو کنند که متواضعانه پذیرفتند و در طی حدود ده شب خاطرات رو در قالب یک گفتگوی دوطرفه عنوان نمودند. البته قبلا نیز این گفتگو نشر داده شده که برای افراد جدیدالورود کانال قطعا جذاب خواهد بود و برای عزیزان قدیمی تر، مرور مجدد خالی از لطف نخواهد بود. همراه باشید و کانالهای ارزشی رو به آنها که دوستشان دارید معرفی کنید.👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 مقاومت در اروند (1) جمشید عباس دشتی ┈┈••✾•⚪️•✾••┈┈• بسم الله الرحمن الرحیم ▫️ جهت اطلاع دوستان، آقای دشتی از آزادگانی هستند که شرایط بسیار سختی را در دفاع مقدس تجربه کرده اند. شرایطی که کمتر کسی در طول جنگ با آن روبرو بوده. بیان شیوا و با احساس ایشان که بی شک از خلوصشان سرچشمه گرفته امید یک گفتگوی جذاب و بیاد ماندنی را برای همه ما نوید می دهد. ایشان در حال حاضر ساکن اصفهان هستند و هر از چندی به عشق دیدار رفقای دیرین به اهواز می آیند و در تجمع های باصفای دوستان شرکت می کنند. انتشار این مصاحبه بلااشکال می باشد. ┈┈••✾•⚪️•✾••┈┈• ▫️ جناب دشتی در خدمت هستیم. 🎤 سلام و عرض خیر مقدم. ▫️ علیک السلام. طبیعتاً باید از معرفی خودتون شروع کنید. بفرمایید. 🎤 بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه بزرگواران. خوشحالم از اینکه در جمع صمیمی شما عزیزان هستم. بنده حقیر جمشید عباس دشتی هستم متولد 1348 اهواز. ▫️ممنون جناب دشتی شروع جنگ کجا بودید و فعالیت نظامی خود رو از کجا و کی شروع کردید؟ 🎤 ساکن اهواز بودیم به خاطر شغل پدرم قبل از انقلاب به شهر مقاوم و شهید پرور دزفول نقل مکان کردیم و تا حدودی فکر می کنم سال 61 یا 62 . با پا فشاری خودم به اهواز برگشتیم. ▫️ کی وارد جنگ شدید؟ 🎤 وقتی وارد اهواز شدیم سن و سال این حقیر برای شرکت در دفاع مقدس کم بود. آن زمان ساکن منطقه حصیر آباد بودیم و فعالیتم را در پایگاه شهید پژوهنده؛ لشکر قدس و بعد از مدت کوتاهی وارد پایگاه شدم . در سال 63 به دور از چشم خانواده مخفیانه جهت گذراندن دور آموزش نظامی به پادگان حمزه سید الشهدا خرم آباد اعزام شدم که متاسفانه بعد از سه روز بدلیل پایین بودن سن مرا از دوره اخراج و به اهواز برگردانند. سال 64 با شروع عملیات والفجر هشت از طریق بهداری رزمی به بیمارستان صحرایی فاطمه الزهرا اعزام شدم و تا پایان اردیبشهت ماه 65 در آنجا بودم که این اولین ماموریت من محسوب می شد بعد از آن به اهواز برگشتم. ▫️ یعنی 16 ساله وارد جنگ شدید؟ ماموریت دوم رو با کدام گردان شروع کردید؟ 🎤 بعد از آن در سال 1365 به اتفاق دوستم کریم مراقی تصمیم گرفتیم به هر شکل ممکن به عضویت یکی از گردان های رزمی اهواز در آییم . این بود که با هم خدمت یکی از دوستانی که از اعضای کادر گردان جعفر طیار بود رسیدم با اصرار زیاد او را متقاعد کردیم که ما را جذب کند از من پرسید شما آموزش نظامی رفتید؟ من گفتم: بله فلان دوره در خرم آباد ولی نگفتم که از دوره اخراج شدم😄 او راضی شد و گفت با اولین اعزام کاروان عاشور که در شهریور ماه است اعزام شوید، بعد من شما را به گردان می برم . 🎤 در شهریور ماه به اتفاق کریم مراقی اعزام و جذب گردان جعفر طیار، گروهان ایمان دسته سه شدیم. از شهریور در پادگان کرخه انواع آموزش های نظامی را از قبیل تخریب و آموزش سلاح و جهت یابی و بهداری و حتی شیمیایی را در کرخه گذراندیم که آخرین آموزش ما غواصی در آذر ماه بود و برای عملیات کربلای چهار آماده شدیم . ▫️ پس جزو غواص ها بودید؟ 🎤 بله آموزش غواصی را دیدیم ولی چند روز قبل از عملیات ماموریت گردان عوض شد. به یقین کم سعادتی بود. نیمه دوم آذر ماه بود که آموزش تمام شد و به گردان مرخصی دادند به اهواز برگشتیم. اواخر ماه بود که هواپیماهای رژیم بعث در دو نوبت صبح و عصر 50 نقطه اهواز را بمباران کردند و تعداد زیادی از مردمان بی دفاع در اهواز از زن و بچه پیر و جوان زیر آور ماندند. ادامه دارد ⏪ 1 @defae_moghadas 🍂
جمشید عباس دشتی @defae_moghadas
🍂 🔻 مقاومت در اروند (2) جمشید عباس دشتی ┈┈••✾•⚪️•✾••┈┈• 🎤 به پادگان کرخه برگشتیم چادرها را جمع کردیم و آماده اعزام به منطقه بودیم تعدادی اتوبوس شسته و تمیز برای انتقال ما به مقر گردان آمدند. یعنی قرار بود موارد امنیتی حفظ شود با فاصله زمانی اتوبوس ها یکی پس از دیگری از پادگان خارج شدند اتوبوس ها پرده کشیده بودند و هر دو سه اتوبوس از یک مسیر رفتند نهار را در مقر گردان خوردیم حرکت کردیم. نماز صبح روز بعد را بعد از سه راهی دارخوئین بین اهواز آبادان خواندیم هوا روشن شده بود که وارد آبادان شدیم و در هتل آبادان مستقر شدیم. سه؛ چهار روزی را آبادان بودیم یک یا دو شب قبل از عملیات نیروهای عراقی هتل آبادان را به خمپاره بستند .تا اینکه روز بعد فرماندهی دسته ها را یکی یکی برای توجیه عملیات به اتاقی فرا خواندند . وصیتنامه ها هم تحویل تعاون شدند. عجب حس و حالی بود وداع یاران خداحافظی و حلالیت گرفتن ها . به همدیگر وصیت کردن ها. مبادا تفنگ ما روی زمین بماند. مبادا امام تنها بماند. مبادا دشمن شاد شود. مبادا جبهه و دفاع مقدس فراموش شود. قول شفاعت را از همدیگر می گرفتند. در همین حس و حال با کمپرسی در شب سوم دی ماه 65 به جزیره مینو اعزام و در کنار نهر جرف مستقر شدیم و آماده تا گردان همیشه پیروز کربلا خط را بشکند. لحظه به لحظه با ذکر و توسل برای رزمندگان گردان کربلا دعا می کردیم تا بتوانند خط را بشکنند و ما هم با قایق به سمت جزیره سهیل برای ادامه عملیات وارد منطقه شویم. باید به دل اروند می زدیم مقصد ما جزیره سهیل بود که به آن( ام الرصاص) می گفتند چند ساعتی را کنار نهر بودیم . در دل تاریک شب رود خانه ای عظیم و خروشان از روبرو می گذشت افق نگاه در تلاطم امواجش گم می شد. رودی که عراق "وحشی" می خواندش رود گل آلود بود ولی چنان با صلابت و غرور حرکت می کرد که چشم هر بیننده ای را در امواجش خیره می ساخت. امواج خروشان رود می پیچید تا آن رود راحت تر بتواند شاخه های نیم سوخته نخل های ساحل را بر روی پیکر بی احساسش حمل کند. اروند با ظاهری آرام در حرکت بود اما خروش امواج متلاطمش با سرعتی حدود 60 تا 70 کیلومتر در ساعت باطنش را از هر گردابی هولناک تر می نمود. چه شب هایی که این رود؛ بسیاری از عزیزان ما را به کام خود فرو نبرده بود . ▫️ حدود چه ساعتی بود؟ 🎤 عقربه های ساعت به آخرین شماره های خود رسیده بودند و ما در انتظار آن بودیم تا پنجه در پنجه موج های اروند بگذاریم و خود را به ساحل سهیل برسانیم تا حقیقتی دیگر به نام کربلای چهار هر چند تلخ در تاریخ این سرزمین معنا یابد. ▫️ جناب دشتی یادآوری این خاطرات برای شما همراه با شوق است یا ناراحتی؟ 🎤 ناراحتی از دست دادن دوستان و شاید ناراحت به حال و روز خودمان که از دوستان شهیدمان جا ماندیم. رزمندگان همیشه پیروز گردان کربلا موفق شدند در آن سرمای زمستان با غواصی عرض 400 یا 500 متری اروند را شنا کنند تا به خط دشمن بزنند و خط را بشکنند تا بقیه نیروها بتوانند وارد خطوط دشمن شوند . به محض شکسته شدن خط نیروهای گردان جعفر طیار با قایق از نهر جرف وارد اروند شدند. تبادل آتش روی اروند زیاد بود آسمان همچون روز روشن؛ تعدادی از قایق ها مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفتند و لاله های آن یکی یکی پر پر شدند و به دیدار معبودشان شتافتند. از آنجا که پشتوانه دفاع ما در جنگ تحمیلی تکیه و توکل بر خداوند و ائمه و قرآن بود ذکر همواره بر زبان رزمندگان جاری بود همین شد که خداوند دست یاری خود را بر سر رزمندگان کشید و آنها را به ساحل سهیل هدایت کرد. ساعاتی چند از چهارم دی ماه 65 نگذشته بود که وارد جزیره سهیل شدیم . ادامه دارد ⏪ 2 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 يادش بخیر رزم شبانه در کوشک بودیم. یک شب رزم شبانه داشتیم. همان شب با تکبیر روی خاکریزی رفتیم و آن را فتح کردیم. ولی نمی دانستیم کمی آن طرف تر، ارتشی ها حضور دارند. چند نگهبان آنجا بودند، در خوابی عمیق، که با تکبیر و سر و صدای ما، بنده های خدا از خواب پریدند. فکر کرده بودند ما عراقی هستیم. وحشت زده بیرون پریدند و... 😂 در اولین اقدام، خیال آنها را راحت کردیم که غریبه نیستیم. فقط بسیجی هستیم.😂 علیرضا شیرین @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 این روزها، و در سی و دومین سالگرد عملیات کربلای۴ شاهد درگیری های عجیب و غریبی در عرصه رسانه‌ها هستیم. حساسیت این عملیات که شهادت جمع زیادی از رزمندگان ما را به دنبال داشت چیزی نیست که به این سادگی فراموش شود. و این نه بخاطر تعداد شهدا و یا چیز دیگری، بلکه بیشتر بخاطر پافشاری فرماندهان جنگ بر ادامه عملیاتی است که پایین ترین افراد بوی لو رفتن آن را استشمام کرده بودند ولی اصرار بر انجام آن موجب شد تا واقعه تلخ تاریخی از آن عملیات بوجود آید و آن شد، که دیدیم و شنیدیم. توییت دکتر محسن رضایی مبنی بر فریب بودن این عملیات، بدون دانستن هدفش از این نوشتار و بدور از هرگونه اطلاعی از علت بیان آن، خود به خود غیر قابل باور و از کسی مثل ایشان عجیب است و غیر قابل قبول. ولی خوب که چشم باز می کنیم، متاسفانه شاهد حملاتی از جانب بدخواهانی هم هستیم که تحلیل شان بوی انتقاد جویی از اصل جهاد و شهادتی است که در سالهای گذشته هم کلیت آن را زیر سوال برده اند و حالا مستمسکی برای حملات مجدد خود پیدا نموده و لابد فردا همه دفاع مقدس و فرماندهان و نظام و حضرت امام را از همین روزنه، سیاه نمایی می کنند و در این وانفسای شکست سیاسی خود، عبایی خواهند دوخت که ناجی آنها در جایگاه های آینده کشور باشد. یادمان باشد محسن رضایی همان فرمانده شجاعی است که مثل همه رزمندگان بصورت تکلیفی در جایگاه خود کار کرد و لحظه ای در اجرای فرامین حضرت امام تردید نکرد. یادمان نرود محسن رضایی همان کسی است که در والفجر۸ بر خلاف بسیاری از فرماندهان اصرار بر انجام عملیات داشت و بزرگترین پیروزی هشت ساله را رقم زد و برکات بزرگی برای کشور به دنبال آورد. یادمان نرود، پیروزی نهایی و حفظ تمامیت ارضی کشور که بواسطه همین فرماندهان و رزمندگان رقم خورد و باید این ارزشها در تاریخ این کشور محفوظ بماند. کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
قبل از عمليات والفجر مقدماتي ، از راست شهيد عبدا... محمديان ، شهيد خسرو اسكندري كه چند روز بعد از اين عكس همراه با گردان كوثر به شهادت رسيد، شهيد حاج اسماعيل فرجواني ، محبي @defae_moghadas2