eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 سلام، صبح شما بخیر امروز چهارم تیرماه، سالگرد شهادت سردار هور، حاج علی هاشمی و حمله سنگین عراق به جزایر مجنون است. حمله‌ای که با همه سلاح های مجاز و غیر مجاز شیمیایی صورت گرفت و داستان های ناگفته بسیاری در دل نیزارهای مخوف هور به جا گذاشته است. از مقاومت یک دسته بسیجی از خندق، آن هم در برابر یک تیپ دشمن گرفته تا جای جای اسکله ها و آبراه ها و سایت ها و پدهای ارتباطی. ان شاالله بتوانیم با ارسال چند خاطره، یاد شهدای مقاومت و روزهای پایانی جنگ را زنده کنیم. 🍂
🍂 🔻 مخابرات در روز عقب نشینی عزیز قائدی: قبل از عملیات مرصاد و در عقب نشینی از جزیره مجنون من آخرین کسی بودم که با شهید مهدی نریمی مسئول مخابرات سپاه ششم صحبت کردم و چون ماشین های آنها ترکش خورده بود، قرار بود که دنبال آنها بروم، به اتفاق آقای قنبری تا فاصله کمتر از یک کیلومتری قرارگاه خاتم سه (محل استقرار شهیدان مهدی نریمی و علی هاشمی در لحظات آخر) پیش رفتیم که بالگرد های عراقی را که در حال بمباران و فرود در قرارگاه بودند را دیدیم و بعد از آن دیگر هیچ ارتباطی با قرارگاه برقرار نشد، هرچند کابل های تلفن آنها از سایت بلال برقرار بود. اتفاقاً در سایت شهید معیدی نیز جزء آخرین نفراتی بودم که عقب آمدم. سایت در کیلومتر چهل اهواز - خرمشهر بود و یکی از مهمترین و پر تجهیزات ترین سایت های مخابراتی سپاه در جنوب، از حیث حجم تجهیزات و امکانات محسوب می شد. 👇👇👇 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با توجه به اطلاعات بدست آمده از روز قبل نشانه هائی از حرکت ارتش عراق از سمت خرمشهر به طرف اهواز وجود داشت لذا از شب قبل به اتفاق برادران محمد شجاع سیاهی، قاسم سعیدی، قاسم سواریان و یکی از برادران تخریب چی به طرف سایت فوق حرکت کردیم تا در صورتی که عراقی ها قصد تصرف آنجا را داشته باشند تجهیزات ارتباطی آن را تخلیه و یا تخریب کنیم. یک تیم از برادران نصب رادیو ماکس نیز در محل حضور یافتند. آن روز عراقی ها روی جاده به جلو می آمدند و ما نیز در صورت لزوم باید بنا به دستور ارتباط را قطع می کردیم به ما گفته شده بود آماده باشید. برادران نصاب تمامی دستگاه های مازاد را خارج نمودند و به منظور سرعت عمل پیچ های ارتباطی دستگاه های روشن و در حال کار را از سایت کاملا باز نموده بودند. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تا قبل از اینکه عراقی ها به پادگان حمید در کمتر از یک کیلومتری سایت برسند هر چه با مسئولین مخابرات قرارگاه کربلا و خاتم تماس می گرفتیم اجازه قطع ارتباط را نمی دادند و زمانی اجازه قطع ارتباط صادر شد که دشمن به پادگان حمید رسید و تیر مستقیم تانک به یکی از پایه های دکل خود ایستای سایت خورد که و با قطع سریع کابل های برق و آنتن، دستگاهها را از محل خارج نموده و تقریباً ما آخرین نفراتی بودیم که عقب آمدیم و دو روز بعد که رفتیم دیدیم قفل درب سایت شهید معیدی با شلیک تیر باز شده و داخل سایت هم رفته بودند و باطری و شارژر و بقیه لوازم داخل سایت و حتی تانکر آب و گازوئیل در محیط بیرونی سایت را به گلوله بسته بودند که با حضور مجدد رزمندگان اسلام در روز بعد تا مرزهای بین المللی عقب نشستند. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (36) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور به طرف جزیره حرکت کردیم. آتش سنگین بود و زیر همان بمباران و آتش به طرف مقصد رفتیم. هوا کاملاً تاریک شده بود و با رنج و مشقت زیادی به جزیره جنوبی رسیدیم. هرچه توان داشتیم به کار می گرفتیم. از هوا و زمین آتش می بارید. بچه ها به خوبی جزایر را حفظ کرده بودند. چند روزی از عملیات می گذشت و کماکان مشغول اجرای آتش بودیم. براثر شلیک زیاد، شنوایی خود را از دست داده بودم. آنقدر مبادله آتش سنگین بود که فرصت استراحتی برای ما نمانده بود. جاده دسترسی نداشتیم و فقط باید از قایق استفاده می کردیم و مهمات و آذوقه می رساندیم. چند نفر با هم مرا صدا می زدند ولی متوجه نمی شدم. یکی از آنها کنارم آمد و با دست به روی شانه ام زد تا متوجه شدم، نگاهش کردم. سردار شهید حاج احمد کاظمی به همراه شهید همت و سردار منصوری و چند نفر دیگر آمده بودند. با هم روبوسی کردیم و خسته نباشیدی گفتیم و از پیش ما گذشتند. چشمم بدرقه راهشان شد. انگار کسی به من می گفت قرار است اتفاقی بیفتد. بیست دقیقه ای طول نکشید که هواپیمای دشمن منطقه را بمباران کرد و خبر رسید که همت به همراه چند نفر شهید شدند. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (37) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور از خبر شهادت شهید همت خیلی ناراحت شده بودم ولی مصمم تر با خود و خدای خودم عهد بستم که انتقام خون آنها را بگیرم. به طرف قبضه رفته و شروع کردم با مینی کاتیوشا تیر مستقیم کار کردن. فاصله دشمن تا ما خیلی کم بود. آنها از روبروی پد شمالی با تانک خیلی بچه ها را اذیت می کردند. آیه مبارکه "و مارمیت" را خواندم و قبضه را آماده کردم. چهار لول وسط را گلوله گذاری کردم و کمی جیپ را حرکت دادم. به طوری که تانک در دوربین قبضه قرار گیرد. بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و توسلی به حضرت علی اصغر، طفل شش ماهه امام جستم. آیه "وجعلنا" را هم تلاوت کردم و نشانه گرفتم. با یک الله اکبر شلیک کردم. راکت اول به برجک تانک اصابت کرد و صدای الله اکبر بچه های پیاده بلند شد. راکت دوم، تانک را به داخل هور پرتاب کرد و همه رزمندگان اطرافم به وجد آمدند و روحیه گرفتند. هنوز دو راکت دیگر در قبضه بود که تیربار دشمن امان نداد. نه من کوتاه می آمد نه آنها. سماجت کرده و به کارم ادامه دادم. هرچه بچه ها اصرار می کردند که پایین بیایم قبول نمی کردم و قصد شکار تانک دوم را داشتم که در دپوی خود جا خشک کرده بود. احساس می کردم الان است که از جای خود حرکت کند و خودی نشان دهد. کماکان منتظر بودم تا برای شلیک بیرون بیاید. دو گلوله تیربار به جیپ برخورد کرد، ولی مصمم بودم تا هرطور شده تانک را شکار کنم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
ما این #لباس_سبز را برای پایداری انقلاب پوشیده ایم و باید با #خونمان سرخ گردد. #سردار_شهید_علی_هاشمی #یوسف_هور #سالگرد_شهادت @defae_moghadas
🍂 ❤️ بیاد فرمانده ام 📞بیسیم چی قرارگاه نصرت آن روزها با مردی از تبار هاشمی آشنا شدم . او جوانمردی بود که در کوی خلق و خوی، نمونه نداشت ، انسانی به تمام معنا ساخته شده و جان باخته راه خدا و فرزند راستين خميني کبير ، شهيد علی هاشمی او که نه تنها يک فرمانده ، بلکه معلم اخلاق بود. هر کس يک بار با او مصافحه می کرد ، عاشقش می شد و خدا به بنده توفيقی داد تا در سال 1362 قبل از عمليات خيبر و در سال 1363قبل از عمليات بدر ، چند صباحی جزو گروه رزمندگان قرارگاه نصرت باشيم. 🍃از زمانی که در خدمت برادر شهيد مهدي نريمی مسئول مخابرات قرارگاه بودم ، با علی هاشمی آشنا شدم و در برخوردی که اولين بار ايشان با من داشت ، جز مهر و دوستی در دل من نکاشت. آن زمان شهيد هاشمی فرمانده سپاه ششم اما صادق (ع) و فرمانده قرارگاه نصرت بود و بيشتر اوقات در تيم های شناسایی و اطلاعات عمليات به همراه تيم ويژه خود همراه بود و بنده نيز به دليل نوع مسووليتی که به عنوان مخابراتی و بی سيم چی داشتم با برخی از اين تيم ها همراه و در مناطق طلائيه و بعد از عمليات خيبر در جزاير مجنون او انسانی صبور و با تقوی بود. بارها در نمازش خضوع و خشوعی می ديدم و از شايستگی او آن بود که علی رغم يک فرماندهی جدی و تلاشگر و چهره ای مصمم با دوستان جز با تبسم برخوردی نداشت و اين خصلت وی نه با من که يک بيسيم چی ساده بودم ، بلکه با ديگر همرزمانش نيز چنين بود. سردار احمد غلامپور ياد آن روزها که ساعت ها در قرارگاه تا پاسی از شب شهيد هاشمی در سنگر ما (مخابرات ) می نشست و کالک عمليات را بررسی می کرد، امروز از آن مظلوميت بگويند ، ديگر صبر ما لبريز شد که از مظلوميت علی هاشمی آن سردار دلاور جنوب نگوييم ، فاتح خيبر ، بدر ، طلائيه ، شلمچه و اروند را کسي جز علی هاشمی نخوانيد که همه سرداران شهيد و حاضر زمانی شاگردی او را کرده اند. ابوالفضل وحيدی آرایی حماسه جنوب خاطرات @defae_moghadas 🍂
🍂 صورت آفتاب سوخته اش ، پاهای برهنه اش ، تمام اسباب و اثاثیه ی زندگیش بر سرش ، و زندگیش در آغوشش آرام و بدور از هیاهوی شهر خفته است .. مـادر سرزمین من است دیگر ... بیش از این نمی توان وصفش کرد... دهه شصت، آوارگان جنگ در بستان، همین قشر مظلوم مدافع نظام بودند. @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (38) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور اشتباه نکرده بودم و تانک در حال جابجا شدن بود. خیلی سریع خود را آماده کرده و گلوله ای به طرف ما شلیک کرد ولی هدفگیری خوبی نداشت. گلوله از بالای سرم زوزه کشان رد شد. امانش ندادم و الله اکبر گویان شلیک کردم . یاحسین (ع)...... در یک آن برجک تانک از بدنه جدا، و دود و آتش به هوا بلند شد. در آن فضای عجیب و بوی باروت و.....فرمانده گردان لشکر سیدالشهدا را دیدم که با سرعت به طرفم آمد و شروع به بوسیدن چشمانم کرد. از روی سکو به پایین آمدم و به دنبال این شلیک خمپاره های دشمن در اطرافمان شروع به باریدن کردند. چهار چرخ جیپ ترکش خوردند. بچه ها سریعاً از جان پناه بیرون آمدند و کسب تکلیف کردند. گفتم دوازده راکت را در قبضه بگذارید. گفتند:"خطرناک است!!" گفتم:"خیر؛ پرکنید" در طول دو الی سه دقیقه راکت گذاری انجام شد. با هر زحمتی بود و با کمک بچه ها و با دنده کمک، جیپ را روی سکو برده و دوربین را روی جایگاه تانک دشمن تنظیم کردم. تیربار دشمن به شکل خطرناکی شلیک می کرد. به بچه‌ها گفتم خیلی سریع تیربار را خفه کنید. یا الله...... یا الله..... خفش کنید. بچه ها در دو طرف با قبضه آرپی جی مشغولش کردند تا دوربین را تنظیم کردم. بچه ها الله اکبر گفتند و دوازده راکت را به طرف سکوی تانک دشمن شلیک کردم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 💢 (39) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور سکوتی مرگ بار برای یک ساعت بر آنها حکمفرما شد. هیچ کس از سنگرش بیرون نمی آمد و گویی بساط آنها به کلی جمع شده بود. مقداری آرامش گرفته بودم ولی در پای راست احساس درد می کردم. پوتینم را باز کردم و متوجه جوراب پر از خون خود شدم. پای راستم ناحیه کشاله ران، ترکش خورده بود و متوجه آن نشده بودم. امدادگر را صدا زدم و با کمی بتادین و باند آنرا بستم. زخم، عمقی نبود. می خواستند مرا بخاطر جلوگیری از عفونت به اورژانس منتقل کنند که قبول نکردم. روزها و شب ها پشت سرهم می گذشت. از تعداد شصت نفر نیرو که همراهم بودند پنج نفر شهید و حدود ده نفر زخمی شده بودند. فشار روی نیروهای موجود زیاد شده بود. درخواست نیرو کرده بودم ولی پاسخی دریافت نکردم. خبر ساخت پل خیبر را شنیده بودم و دلگرمی خوبی گرفته بودیم. قایق ها بموقع مهمات و آذوقه می رساندند و مشکلی به لطف خدا نداشتیم. مرتباً با پاپهن در ارتباط بودیم و به خوبی پشتیبانی می کرد. از جریان باقلا بگذریم، آدم بسیار کاردانی بود. دوسه روز یکبار سری می زد و حالی می پرسید. خیلی باهم دوست شده بودیم. یک روز عصر پیش ما آمد و گفت چند روز دیگر جهت استراحت به عقب می روید. قبول نکردم و گفتم ما می مانیم تا جاده باز شود. ما باید از طریق جاده به مرخصی برویم. حس می کردم باید نتیجه کار خود را می دیدیم. پاپهن گفت طول می کشد؛ گفتم طوری نیست. تا هر موقع شده می ایستیم ولی باید از جاده برویم. همه باهم تصمیم گرفتیم تا باز شدن جاده خیبر همانجا بمانیم. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 💢 (40) ⭕️ عملیات خیبر 💢 غلامعباس براتپور یکی از نیروهای ما "عبدالله کیخایی" دانشجوی برق بود. آدم زبر و زرنگ و نترسی که از فرصتها به خوبی استفاده می نمود. وقتی منطقه کمی آرام می شد کار ساخت سنگر را شروع می کرد. اطراف ما گونی زیاد بود. با پرکردن آنها سنگر خوبی درست کرد ولی سقف نداشت. هیچ ابزاری برای پوشاندن سقف نداشتیم. یک روز موتور پیک گردان رزمی پیاده را برداشت و برای تهیه سرپوشی جهت سنگر حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که با یک لندکروز پر از چوب الوار و ورق آهنی برگشت. بالاخره سقف سنگر به همت عبدالله پوشیده شد. تعداد نفرات، زیاد بود و باید به نوبت داخل سنگر استراحت می کردیم. بعد از چند روز نبرد سنگین، کمی حجم آتش سبک شد ولی بمباران ها کم شدنی نبود. دشمن خیلی تلاش می کرد تا جزایر را پس بگیرد. اما مقاومت مردانه و ایثارگرانه نیروها این توان را از آنها گرفته بود. اطراف قبضه ها کوهی از جعبه های مهمات انباشته شده بود. عبدالله کیخایی مجدداً دست به کار شده و پروژه ساخت سنگر جدیدی را برنامه‌ریزی کرده بود. این بار مشغول ساخت سنگری بوسیله همین جعبه مهمات ها شد. نیروهای گردان پیاده هم به کمک اش آمدند. نزدیک غروب بود که کار ساخت سنگر به پایان رسید. آن شب من و عبدالله و تعدادی از نیروها برای اولین بار از شروع عملیات استراحت درست و حسابی کردیم. صدای شلیک مینی کاتیوشا و خمپاره انداز خودی از یک طرف، صدای انفجار گلوله های دشمن هم از طرف دیگر نمی گذاشت ساعتی بخوابیم. حاج بهنام به همراه چند نفر برای سرکشی به خط ما آمدند و مقداری با هم خوش و بش کردیم و با دیدن آنها روحیه ها دو چندان شد. بعد از دادن گزارش روند کار، خاطرات البیضه و الصخره را مرور کردیم. وقتی روحیه نیروها را دید و عملکرد آنها را شنید، همانجا تصمیم گرفت تا برای نگهداری نیروها، سازمانی پی ریزی کند و آن را گسترش دهد. ادامه دارد ⏪⏪ کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
شهادت حکایت عاشقانه آنانی است که دانستند دنیا جای ماندن نیست... باید پرواز کرد... ▫️▪️▫️▪️ همدان، خیابان فلسطین، مقابل دانشگاه مهندسی بوعلی سینا، ۲۵ فروردین ۱۳۶۵ ششمین کاروان راهیان کربلا عکاس: امیر لطفیان