🍂
💢 #گاوچران_لال (35)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
دشمن به هر سلاحی که در اختیار داشت دست برده و استفاده می کرد. از شیمیایی گرفته تا بمبهای خوشه ای و آتش سنگین. هیچ مجالی برای عرض اندام باقی نمی گذاشت. از این طرف هم گروه گروه نیروهای دشمن به اسارت در می آمدند. روحیه بچه ها عالی بود و آتش پر حجمی روی دشمن ریخته می شد و امان آنان را ربوده بود.
فرود خمپاره ای در کنار قبضه 120 باعث شد تا دو نفر از خدمه قبضه که یکی دانشجوی برق "علیمی" و "حسن امیر" بودند هر دو به شهادت برسند. اوضاع دگرگون شده بود و من تلاش می کردم تا انسجام نیروها را حفظ کنم.
با مینی کاتیوشا کار می کردم و عرق، تمام وجودم را فرا گرفته بود. تلاش ها چند برابر گردید. در حالی که هوا رو به تاریکی می گذاشت. هدف عملیات تثبیت شده بود و برای حفظ جزایر مجنون باید به جزیره وارد می شدیم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (36)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
به طرف جزیره حرکت کردیم. آتش سنگین بود و زیر همان بمباران و آتش به طرف مقصد رفتیم. هوا کاملاً تاریک شده بود و با رنج و مشقت زیادی به جزیره جنوبی رسیدیم.
هرچه توان داشتیم به کار می گرفتیم. از هوا و زمین آتش می بارید. بچه ها به خوبی جزایر را حفظ کرده بودند.
چند روزی از عملیات می گذشت و کماکان مشغول اجرای آتش بودیم. براثر شلیک زیاد، شنوایی خود را از دست داده بودم. آنقدر مبادله آتش سنگین بود که فرصت استراحتی برای ما نمانده بود.
جاده دسترسی نداشتیم و فقط باید از قایق استفاده می کردیم و مهمات و آذوقه می رساندیم.
چند نفر با هم مرا صدا می زدند ولی متوجه نمی شدم. یکی از آنها کنارم آمد و با دست به روی شانه ام زد تا متوجه شدم، نگاهش کردم. سردار شهید حاج احمد کاظمی به همراه شهید همت و سردار منصوری و چند نفر دیگر آمده بودند. با هم روبوسی کردیم و خسته نباشیدی گفتیم و از پیش ما گذشتند. چشمم بدرقه راهشان شد. انگار کسی به من می گفت قرار است اتفاقی بیفتد.
بیست دقیقه ای طول نکشید که هواپیمای دشمن منطقه را بمباران کرد و خبر رسید که همت به همراه چند نفر شهید شدند.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (37)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
از خبر شهادت شهید همت خیلی ناراحت شده بودم ولی مصمم تر با خود و خدای خودم عهد بستم که انتقام خون آنها را بگیرم.
به طرف قبضه رفته و شروع کردم با مینی کاتیوشا تیر مستقیم کار کردن.
فاصله دشمن تا ما خیلی کم بود. آنها از روبروی پد شمالی با تانک خیلی بچه ها را اذیت می کردند. آیه مبارکه "و مارمیت" را خواندم و قبضه را آماده کردم. چهار لول وسط را گلوله گذاری کردم و کمی جیپ را حرکت دادم. به طوری که تانک در دوربین قبضه قرار گیرد.
بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و توسلی به حضرت علی اصغر، طفل شش ماهه امام جستم. آیه "وجعلنا" را هم تلاوت کردم و نشانه گرفتم. با یک الله اکبر شلیک کردم.
راکت اول به برجک تانک اصابت کرد و صدای الله اکبر بچه های پیاده بلند شد.
راکت دوم، تانک را به داخل هور پرتاب کرد و همه رزمندگان اطرافم به وجد آمدند و روحیه گرفتند.
هنوز دو راکت دیگر در قبضه بود که تیربار دشمن امان نداد. نه من کوتاه می آمد نه آنها. سماجت کرده و به کارم ادامه دادم.
هرچه بچه ها اصرار می کردند که پایین بیایم قبول نمی کردم و قصد شکار تانک دوم را داشتم که در دپوی خود جا خشک کرده بود. احساس می کردم الان است که از جای خود حرکت کند و خودی نشان دهد.
کماکان منتظر بودم تا برای شلیک بیرون بیاید. دو گلوله تیربار به جیپ برخورد کرد، ولی مصمم بودم تا هرطور شده تانک را شکار کنم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (38)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
اشتباه نکرده بودم و تانک در حال جابجا شدن بود. خیلی سریع خود را آماده کرده و گلوله ای به طرف ما شلیک کرد ولی هدفگیری خوبی نداشت. گلوله از بالای سرم زوزه کشان رد شد. امانش ندادم و الله اکبر گویان شلیک کردم .
یاحسین (ع)...... در یک آن برجک تانک از بدنه جدا، و دود و آتش به هوا بلند شد.
در آن فضای عجیب و بوی باروت و.....فرمانده گردان لشکر سیدالشهدا را دیدم که با سرعت به طرفم آمد و شروع به بوسیدن چشمانم کرد. از روی سکو به پایین آمدم و به دنبال این شلیک خمپاره های دشمن در اطرافمان شروع به باریدن کردند.
چهار چرخ جیپ ترکش خوردند. بچه ها سریعاً از جان پناه بیرون آمدند و کسب تکلیف کردند. گفتم دوازده راکت را در قبضه بگذارید. گفتند:"خطرناک است!!"
گفتم:"خیر؛ پرکنید" در طول دو الی سه دقیقه راکت گذاری انجام شد. با هر زحمتی بود و با کمک بچه ها و با دنده کمک، جیپ را روی سکو برده و دوربین را روی جایگاه تانک دشمن تنظیم کردم. تیربار دشمن به شکل خطرناکی شلیک می کرد. به بچهها گفتم خیلی سریع تیربار را خفه کنید. یا الله...... یا الله..... خفش کنید.
بچه ها در دو طرف با قبضه آرپی جی مشغولش کردند تا دوربین را تنظیم کردم.
بچه ها الله اکبر گفتند و دوازده راکت را به طرف سکوی تانک دشمن شلیک کردم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (39)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
سکوتی مرگ بار برای یک ساعت بر آنها حکمفرما شد. هیچ کس از سنگرش بیرون نمی آمد و گویی بساط آنها به کلی جمع شده بود.
مقداری آرامش گرفته بودم ولی در پای راست احساس درد می کردم. پوتینم را باز کردم و متوجه جوراب پر از خون خود شدم. پای راستم ناحیه کشاله ران، ترکش خورده بود و متوجه آن نشده بودم.
امدادگر را صدا زدم و با کمی بتادین و باند آنرا بستم. زخم، عمقی نبود. می خواستند مرا بخاطر جلوگیری از عفونت به اورژانس منتقل کنند که قبول نکردم.
روزها و شب ها پشت سرهم می گذشت. از تعداد شصت نفر نیرو که همراهم بودند پنج نفر شهید و حدود ده نفر زخمی شده بودند. فشار روی نیروهای موجود زیاد شده بود. درخواست نیرو کرده بودم ولی پاسخی دریافت نکردم.
خبر ساخت پل خیبر را شنیده بودم و دلگرمی خوبی گرفته بودیم. قایق ها بموقع مهمات و آذوقه می رساندند و مشکلی به لطف خدا نداشتیم. مرتباً با پاپهن در ارتباط بودیم و به خوبی پشتیبانی می کرد. از جریان باقلا بگذریم، آدم بسیار کاردانی بود. دوسه روز یکبار سری می زد و حالی می پرسید. خیلی باهم دوست شده بودیم. یک روز عصر پیش ما آمد و گفت چند روز دیگر جهت استراحت به عقب می روید.
قبول نکردم و گفتم ما می مانیم تا جاده باز شود. ما باید از طریق جاده به مرخصی برویم. حس می کردم باید نتیجه کار خود را می دیدیم.
پاپهن گفت طول می کشد؛ گفتم طوری نیست. تا هر موقع شده می ایستیم ولی باید از جاده برویم. همه باهم تصمیم گرفتیم تا باز شدن جاده خیبر همانجا بمانیم.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (40)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
یکی از نیروهای ما "عبدالله کیخایی" دانشجوی برق بود. آدم زبر و زرنگ و نترسی که از فرصتها به خوبی استفاده می نمود. وقتی منطقه کمی آرام می شد کار ساخت سنگر را شروع می کرد. اطراف ما گونی زیاد بود. با پرکردن آنها سنگر خوبی درست کرد ولی سقف نداشت. هیچ ابزاری برای پوشاندن سقف نداشتیم.
یک روز موتور پیک گردان رزمی پیاده را برداشت و برای تهیه سرپوشی جهت سنگر حرکت کرد. یک ساعت از رفتنش نگذشته بود که با یک لندکروز پر از چوب الوار و ورق آهنی برگشت.
بالاخره سقف سنگر به همت عبدالله پوشیده شد. تعداد نفرات، زیاد بود و باید به نوبت داخل سنگر استراحت می کردیم. بعد از چند روز نبرد سنگین، کمی حجم آتش سبک شد ولی بمباران ها کم شدنی نبود. دشمن خیلی تلاش می کرد تا جزایر را پس بگیرد. اما مقاومت مردانه و ایثارگرانه نیروها این توان را از آنها گرفته بود. اطراف قبضه ها کوهی از جعبه های مهمات انباشته شده بود.
عبدالله کیخایی مجدداً دست به کار شده و پروژه ساخت سنگر جدیدی را برنامهریزی کرده بود. این بار مشغول ساخت سنگری بوسیله همین جعبه مهمات ها شد. نیروهای گردان پیاده هم به کمک اش آمدند. نزدیک غروب بود که کار ساخت سنگر به پایان رسید.
آن شب من و عبدالله و تعدادی از نیروها برای اولین بار از شروع عملیات استراحت درست و حسابی کردیم. صدای شلیک مینی کاتیوشا و خمپاره انداز خودی از یک طرف، صدای انفجار گلوله های دشمن هم از طرف دیگر نمی گذاشت ساعتی بخوابیم.
حاج بهنام به همراه چند نفر برای سرکشی به خط ما آمدند و مقداری با هم خوش و بش کردیم و با دیدن آنها روحیه ها دو چندان شد. بعد از دادن گزارش روند کار، خاطرات البیضه و الصخره را مرور کردیم. وقتی روحیه نیروها را دید و عملکرد آنها را شنید، همانجا تصمیم گرفت تا برای نگهداری نیروها، سازمانی پی ریزی کند و آن را گسترش دهد.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (41)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
برای انتخاب نام این یگان هم باید فکری می کردیم. معمول این بود که در کنار اسم هر یگان از شماره ای هم استفاده می شد. مثل لشکر 7 ولیعصر (عج) یا 17 علی بن ابیطالب (ع) و..... از آنجایی که تعداد نیروهای ما در عملیات خیبر (64) نفر بود و در حین عملیات خیبر انسجام گرفته بودیم، یگان ما تیپ 64 خیبر نام گرفت و عملاً تشکیل گردید.
حالا دیگر برای خود تیپ شده بودیم. تیپی که از 64 نفری که به چهل نفر تقیل پیدا کرده بود درست می شد.
فردای آن روز، اول صبح، دشمن با آتش تهیه توپخانه و پشتیبانی هوایی، پاتک تاریخی عدنان خیرالله ملعون را شروع کرد.
از هر سو گلوله و آتش می بارید. نبرد آهن و گوشت. همه چیز از اول شروع شده بود. خط نیروهای ما با نیروهای رزمی پیاده یکی بود. اگر کاری نمی کردیم نیروهای زیادی زخمی و شهید می شدند. به قبضه ها دستور آتش آزاد دادم. حجم آتش بالا بود و........
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (42)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
اتش دشمن آنقدر سنگین بود که اگر کمی اشتباه می کردیم تلفاتمان زیاد می شد.
اطراف قبضه ها را به وسیله صندوق های خالی مهمات ایمن کرده بودیم.
تلاش نیروها زیاد بود و به همین خاطر چند نفر نیرو به صورت کمکی از گردان پیاده همجوار گرفتم تا کمک کاری برای نیروهای ادوات باشند.
یکی از آنها جوان رشید و بلند قامتی بود که پیک گردان شده بود و آشنایی خوبی با ادوات داشت و خیلی به کارمان آمده بود.
آن روز برای همه ما روز سختی بود ولی ما مردان روزهای سخت بودیم و مقاومت می کردیم. دشمن مایوس شده بود و با دادن تلفات زیاد سرجای خود نشسته بود و امیدی به بازپس گیری جزایر نداشت.
روزها به سختی سپری می شد و اخباری از ساخت جاده خیبر بما می رسید.
چند روزی بود که منطقه ساکت شده بود و مسئولین تصمیم گرفته بودند تا نیروی جایگزین برای ما بفرستند. طرف غروب بود که نیروهای جدید، تازه نفس و سرحال به جزیره رسیدند. باید یکی دو روز می ماندیم تا آنها با منطقه اشنا می شدند.
ادامه دارد ⏪⏪
کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂
💢 #گاوچران_لال (43)
⭕️ عملیات خیبر
💢 غلامعباس براتپور
همین کار را کردیم و دو روزی کنار آنها ماندیم.
با طلوع خورشید، بچه ها سوار بر لندکروز شده و به طرف جاده خیبر حرکت کردند.
چند کلیو متری مسافت را طی کردیم
تا به اول جاده رسیدیم.
جاده هنوز تمام نشده بود و مقداری از آن را باید پیاده می رفتیم و مقداری را با قایق تا به اول جاده برسیم.
وقتی از جزیره خارج می شدیم غم بزرگی همه را فرا گرفت. همه ناراحت
بودیم و بیاد روزها و شب های گذشته دلتنگی می کردیم. عبدالله بیاد شهدا و دوستان شروع به نوحه خوانی کرد.
با ورودمان به مقر و دیدن وسایل شهدا
همه به گریه افتادیم. جاسم پور وقتی سنگینی حالات بچه ها را دید شروع به صحبت کرد و مقداری آنها را دلداری داد.
برای همه بچه ها برگه مرخصی نوشته و تحویل آنها شد.
بعد از آن همه زحمت و مشقت، امروز آرام بودیم. از انجام وظیفه ای که در راه آن کوتاهی نکرده بودیم و قدمی عقب ننهادیم.
زیر لب زمزمه می کردیم،
خدایا هر چه بود برای تو بود....
خدایا هر چه کردیم برای حفظ دین تو کردیم.....
خدایا ما را در این راه استوار نگهدار....
خدایار مارا با یاران شهیدمان محشور بگردان....
از همه التماس دعا دارم
دست بوس همه خانواده های شهدا
تا رمقی در بدن دارم سرباز رهبرم سیدعلی هستم.
والسلام
غلام عباس براتپور 🙏
@defae_moghadas
🍂
🔴 دسترسی به مطالب گذشته
کانال حماسه جنوب
سنجاق شده
👈 #پنهان_زیر_باران
خاطرات سردار علی ناصری
👈 #ملاصالح_قاری1⃣
خاطرات ملا صالح قاری
👈 #یحیای_آزاده
خاطرات داریوش یحیی
👈 #مقاومت_در_اروند
خاطرات جمشید عباس دشتی
👈 #آخرین_شب_خرمشهر
خاطرات سرهنگ کامل جابر
👈 #گاوچران_لال
خاطرات غلامعباس براتپور
👈 #نبرد_بندر
خاطرات مصطفی اسکندری
👈 #عملیات_بدر
لحظه نگاری عملیات
👈 #غروب_غریب
خاطرات عظیم پویا
👈 #فتح_المبین
لحظه نگاری عملیات
👈 #اولین_اعزام_من
خاطرات سید مهدی موسوی
👈 #اولین_اعزام_من
خاطرات جهانی مقدم
👈 #والفجر_مقدماتی
لحظه نگاری عملیات
👈 #روزنوشتهای_آیت_الله_جمی
امام جمعه آبادان
👈 #آبراه_هجرت
خاطرات پرویز پورحسینی
👈 #خاطرام_از_شروع_جنگ
خاطرات دکتر احمد چلداوی
👈 #خاطرات_یک_گشت
خاطرات حسن علمدار
👈 #اینجا_صدایی_نیست
خاطرات رضا پورعطا
👈 #گمشده_هور
خاطرات سردار علی هاشمی
👈 #خاکریز_اسارت
خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی
👈 #معجزه_انقلاب
خاطرات مهدی طحانیان
👈 #پوتین_قرمزها
خاطرات مرتضی بشیری
👈 #زندان_الرشید
خاطرات سردار گرجی زاده
👈 #پل_شحیطاط
قرارگاه سری نصرت
👈 #با_نوای_کاروان
خاطرات حاج صادق آهنگران
👈 #وقتی_سفر_آغاز_شد
محموعه خاطرات کوتاه
👈 #ِآخرین_خاکریز
خاطرات میکائیل احمدزاده
👈 #ارتفاعات_گاما
خاطرات خودنوشت دکتر بهداروند
👈 #عبور_از_موانع
خاطرات کربلای۴ گردان کربلا
👈 #سالار_تکریت
خاطرات سید حسین سالاری
👈 #فرنگیس
خاطرات فرنگیس حیدرپور
👈 #ملازم_اول_غوّاص
خاطرات محسن جامِ بزرگ
👈 #سرداران_سوله
دکتر ایرج محجوب
👈 #نبض_یک_خمپاره
عزت الله نصاری
👈 #یازده
خاطرات پروفسور احمد چلداوی
👈#مردی_که_خواب_نمیدید
خاطرات اسدالله خالدی
👈 #ققنوسهای_اروند
عزت الله نصاری
👈 #قرارگاه_نصرت
خورشید مجنون
(حاج عباس هواشمی )
👈 #متولد_خاک_پاک_کفیشه
عزت الله نصاری
👈 #عبور_از_آخرین_خاکریز
دکتر احمد عبدالرحمن
👈 #گلستان_یازدهم
شهید علی چیت سازیان
👈 #گردان_گم_شده
سرگرد عزالدین مانع
👈 #پسرهای_ننه_عبدالله
محمدعلی نورانی
👈 #ستاد_گردان
دکتر محسن پویا
👈 #مگیل
ناصر مطلق
👈 #بابا_نظر
شهید محمدحسن نظر نژاد
👈 #لایههای_ناگفته
خاطرات یک رزمنده نفودی
👈 #شکارچی
خاطرات شهید مصطفی رشید پور
•┈••✾❀○❀✾••┈•
#دین #جبهه #کتاب #کلیپ
#عکس #اهواز #رهبری #توسل
#رهبری #مثنوی #دزفول #مرصاد
#محرم #مستند #منزوی #نماهنگ
#ساواک #علم #آوینی #اعزام
#تفحص #شهید #شلمچه #شرهانی
#شهید #نظرات #شعر #سکانس
#بی_آرام #منافقین #سلیمانی
#خاطرات #روزشمار #فتوکلیپ
#روشنگری #فتو_کلیپ #زیر_خاکی
#دلتنگیها #دلنوشته #آبادان
#خرمشهر
#معرفی_کتاب #شهید_باکری
#شهید_جمهور #شهید_چمران
#شهید_همت #شهید_علم_الهدی
#طنز_جبهه #سردار_دلها
#آیا_میدانید #حاج_قاسم
#گزیده_کتاب #کربلای_پنج
#روایت_فتح #طنز_اسارت
#یادش_بخیر #کربلای_چهار
#نکات_تاریخی #دشمن_شناسی
#تاریخ_شفاهی #شهید_هاشمی
#قرارگاه_نصرت #عبور_از_موانع #خاطرات_کوتاه
#خاطرات_صوتی #خواهران_رزمنده
#خاطرات_آزادگان #فساد_دربار
#نکات_تاریخی_جنگ
#نواهای_صوتی_ماندگار
#خاطرات_اسرای_عراقی
جهت دستیابی به این مطالب، متن آبی رنگ #هشتک را لمس کنید و با استفاده از ⬆️و ⬇️ به قسمت دلخواه بروید.
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂