گشت شبانه میگذاشتیم.
بعضی شبها هوا ابری میشد.
خاموشی هم بود.
کسی هم در خیابانها دیده نمیشد.
اینجور وقتها
شهر یکسره تاریک بود. ظلمات
آدم احساس تنهایی میکرد و خیال. به سرش میزد "نکنه همه رفتن"، "نکنه شهر خالی شده"، "نکنه دشمن بریزه تو شهر"،
کافی بود یک گربه ببینی یا صدای یک حیوان اهلی مثل گاو یا خروس بشنوی تا کلی قوت قلب بگیری.
حیوانهای اهلی
حتماً صاحبی توی شهر دارند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈 عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 زبان چپی
علیرضا زمانی راد
┄┅┅❀💠❀┅┅┄
🔸 ابداع “زبان چپی”، اقدام خلاقانه رزمندگان بی سیم چی دزفول برای جلوگیری از رمزگشایی مکالمات توسط دشمن بود مثل: /”اهبا اَوا اوگا اج حا اَلِک ما ایمونِ سا ….” این جمله حتی اگر توسط عراقی ها شنود شود قابل رمز گشایی نیست. اما اگر بی سیم چی دزفولی این پیام را دریافت کند می فهمد که آن یگان “درخواست آمبولانس کرده است”.
🔸 در عملیات بدر دستور عقب نشینی داده شد، از فرماندهی خواستم تا موقعیتی را که می بایست به آن نقل مکان نمائیم با شلیک منور مشخص کند لذا درخواست منور کردیم تا مسیر را بیابیم. پس از چند ثانیه از چند نقطه منور در جهت های مختلف در آسمان دیده می شد. به زبان دزفولی گفتیم “سُزِ بِ” یعنی “یک منور سبز شلیک کن”، و باز هم مثل دفعۀ قبل منورهای متعدد سبز رنگ به آسمان رفت. این کار با کدهای فارسی و دزفولی و با روشهای مختلف تکرار و عراق براحتی می توانست آنها را بفهمد و عمل کنند. من بی سیم را گرفتم و از بچه هایی که می خواستند با منور ما را رهنمایی کنند خواستم اگر از بچه ها کسی “چَپی” بلد هست به پشت بی سیم بیاید. یکی از بچه ها که به این زبان آشنا بود به پشت بی سیم آمد، با هم چَپی صحبت کردیم و درخواست منور کردم و این بار دیگر عراق نتوانست رمز را بفهمد. چند ثانیه بعد آسمان با تک منور بچه های خودی روشن شد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات
#دزفول
@defae_moghadas 👈شوید عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خندهدار بود.
ولی به کارش ادامه میداد.
بچهها سر به سرش میگذاشتند
اما عین خیالش نبود و کارش را میکرد.
یک گلوله توپ ناغافل آمده بود، ترکشش خورده بود به ماشین مسجد.
ماشین داشت میسوخت و او هم شلنگی آورده بود و به ماشین آب میپاشید.
□□□
بیشتر شبیه آب دادن باغچه بود تا خاموش کردن آتش.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
؛
🍂 از بچههای تبلیغات بود.
کپسولها که منفجر میشد دوربین دستش بود و تند تند عکس میگرفت.
غرغر بعضی درآمده بود که،
این چرا کمک نمی کند؟
□□□
عکسها را که دیدند،
همهشان تشکر کردند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
؛
🍂 قدیمترها، دهه چهل، راه کربلا باز بود. میرفت زیارت. هم زیارت ائمه، هم دیدار امام.
یک بار امام دستی به سر پسر کوچکش کشید و گفت:"اینها ایران را آباد میکنند، از سن و سال شما گذشته است."
منظور امام را نمیفهمید.
□□□
شهر را مرتب میزدند.
حالا منظور امام را میفهمید.
پسرش شهید شده بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
؛
🍂 رفته بودند تشییع جنازه پسرشان که موشک باران شروع شد.
به خانه که برگشتند، خانه ای در کار نبود.
مهمانها که می آمدند گوشه خرابه ازشان پذیرایی میکردند
ما را که دید یک لحاف تمیز و نو آورد انداخت زیرمان.
□□□
مال پسرش بود. همان که شهید شده بود. برای عروسیش سفارش داده بود.
مزد لحاف دوز را هم هنوز نداده بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
؛
🍂 از سر کارش که برگشت همه جا مثل هم بود. یک تل خاک. شروع کرد کندن. مردم هم کمکش میکردند. جایی را نشان داد. گفت «همین جاست.»
کندند؛ زیر و رو کردند. چیزی پیدا نکردند.
دنبال زن و دو پسرش میگشت. رفت چند متر آن طرف تر باز هم چیزی نبود. دو ساعت تمام خاک ها را زیر و رو کرد.
مانده بود چه کند. گوشه ای نشست؛ گریه اش گرفته بود.
□□□
همان موقع در یخچالشان را دید. در را برداشت. زنش آن زیر بود.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
؛
🍂 آمده بود مرخصی
اگر از زیر آوار درش نمیآوردند شاید هیچکس نمیفهمید چه کاره است.
فقط باید برای نیروهایش در جبهه فرمانده جدیدی پیدا میکردند.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 نماینده دزفول بودم.
توی مجلس رفتم پیش رئیس مجلس و گفتم "باید به مردم اسلحه بدیم"
او هم گفت "هر چی نیاز داری بنویس تا در صورت امکان تهیه کنیم."
کاغذ یادداشت کوچکی از روی میزش برداشتم و نوشتم، ✍ هزار قبضه ژسه، هزار قبضه ام یک، هزار قبضه آرپیجی، هزار دست لباس و کلاه نظامی.
دقیقاً نمیدانستم چه تعداد نیاز است ولی از هر کدام ۱۰۰۰ تا نوشتم. زیر همان کاغذ یادداشت دستورش را داد.
▪︎
با کلی دوندگی بالاخره اسلحه ها و لباس ها را گرفتم و فرستادم دزفول.
انبار درست و حسابی نداشتیم همه را ریختیم توی یک مدرسه.
─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─
#خاطرات_کوتاه
#دزفول
@defae_moghadas
🍂
🍂 چهارم خرداد
«روز ملی مقاومت و پایداری،
روز دزفول»
دزفول به یمن استقامت خود به پایتخت مقاومت جهان شهرت یافته است و این شهر تنها شهر اشغال نشدهای است که مورد شدیدترین حملات موشکی و بمباران هوایی و زمینی قرار گرفت، اما هرگز تسلیم نشد.
رژیم بعث عراق در مدت هشت سال جنگ، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ ۷ و اسکاد» به شهر دزفول شلیک کرد. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بی دفاع شهر فرو ریختند و آتش بارهای عراق با شلیک پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ نقاط مختلف شهر را هدف قرار داد.
مردم دزفول با تقدیم بیش از دو هزار و ۶۰۰ شهید، چهار هزار جانباز، ۴۵۲ آزاده سرافراز و ۱۴۷ مفقود و جاویدالاثر حماسه مقاومت و پایداری را در تاریخ درخشان انقلاب اسلامی ایران جاودان ساخت.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
تسنیم
#عکس
#دزفول
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 صحنه هایی تلخ از
موشک باران صدام
بر سر مردم دزفول
۴ خرداد، روز مقاومت و پایداری دزفول گرامیباد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#دزفول
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂