eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 همین دیروز بود که بوی عملیات به مشام همه ما رسید. تند و تند به صف می شدیم و نکاتی از ماموریت به ما گفته می شد. 📢؛ - ماموریت شما بسیار مهم و کلیدی است - کسی حق کم گذاشتن ندارد.... - اسلحه ها همه باید تمیز شده و... - همه عملیات ها یکطرف، این یکی هم یکطرف... - وصیتنامه ها را همه باید نوشته باشند.. - اگر شهیدی ماند او را شناسایی کنید - اگر...... همه این سفارش ها به کنار، نقشه عملیات هم در جمع، آورده شد و به اصطلاح توجیه نقشه شدیم. 🔸 نماز دیشب با اذان محزون فرمانده گروهان حال همه ما را عوض کرده بود، خصوصا سینه زنی بعد از آن که چیزی شبیه وداع آخر یاران امام حسین علیه السلام در شب عاشورا شده بود.... و نماز شب هایی که برای بعضی ها آخرین نماز شب به شمار میرفت 👇 🍂
🍂 🔻 تا این ساعت روز، کار شستن اسلحه ها، پرکردن خشاب ها، تحویل نارنجک های دستی، پر کردن قطار فشنگ، گرفتن موشک های آرپی جی و تحویل کوله پشتی ها و وصیت نامه ها به تعاون گردان و.... به اتمام رسید. همه آماده برای خواندن نماز ظهر و عصر در محوطه آفتابی گردان که با نسیم زمستانی بسیار دلچسب شده بود شدیم. تجمع بعضی از بچه‌ها در کنار دستشویی های صحرایی و تانکرهای آب و همچنین عده ای که موکت ها را برای نماز پهن می کردند دیدنی شده بود. چه بسا بعد از امروز شاهد این جمع با شکوه نباشیم. صدای قرآن در محوطه پیچید و بعد از لحظاتی صدای اذان و جمع شدن و حرکت به سمت محل نماز جلوه دیگری به منطقه داد. الله اکبر الله اکبر ....؛
🔴 سلام و شبتون بخیر این روزها در آستانه چند عملیات بزرگ دفاع مقدس قرار داریم. عملیات هایی که هر کدام به تنهایی داستانی نانوشته در دل دارد و ایثارها و سختی هایی که خیلی از آنها هنوز که هنوز است ناگفته مانده. عملیات مثل امشبی کلید خورد و مثل فردایی، در منطقه فکه غوغایی بر پا کرد. خاطرات این عملیات را فردا در کانال حماسه جنوب دنبال فرمایید. 👋 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🔴 دسترسی به مطالب گذشته کانال حماسه جنوب سنجاق شده 👈 خاطرات سردار علی ناصری 👈 خاطرات ملا صالح قاری 👈 خاطرات داریوش یحیی 👈 خاطرات جمشید عباس دشتی 👈 خاطرات سرهنگ کامل جابر 👈 خاطرات غلامعباس براتپور 👈 خاطرات مصطفی اسکندری 👈 لحظه نگاری عملیات 👈 خاطرات عظیم پویا 👈 لحظه نگاری عملیات 👈 خاطرات سید مهدی موسوی 👈 خاطرات جهانی مقدم 👈 لحظه نگاری عملیات 👈 امام جمعه آبادان 👈 خاطرات پرویز پورحسینی 👈 خاطرات دکتر احمد چلداوی 👈 خاطرات حسن علمدار 👈 خاطرات رضا پورعطا 👈 خاطرات سردار علی هاشمی 👈 خاطرات طلبه آزاده رحمان سلطانی 👈 خاطرات مهدی طحانیان 👈 خاطرات مرتضی بشیری 👈 خاطرات سردار گرجی زاده 👈 قرارگاه سری نصرت 👈 خاطرات حاج صادق آهنگران 👈 محموعه خاطرات کوتاه 👈 خاطرات میکائیل احمدزاده 👈 خاطرات خودنوشت دکتر بهداروند 👈 خاطرات کربلای۴ گردان کربلا 👈 خاطرات سید حسین سالاری 👈 خاطرات فرنگیس حیدرپور 👈 خاطرات محسن جامِ بزرگ 👈 دکتر ایرج محجوب 👈 عزت الله نصاری 👈 خاطرات پروفسور احمد چلداوی 👈 خاطرات اسدالله خالدی 👈 عزت الله نصاری 👈 خورشید مجنون (حاج عباس هواشمی ) 👈 عزت الله نصاری 👈 دکتر احمد عبدالرحمن 👈 شهید علی چیت سازیان 👈 سرگرد عزالدین مانع 👈 محمدعلی نورانی 👈 دکتر محسن پویا 👈 ناصر مطلق 👈 شهید محمدحسن نظر نژاد 👈 خاطرات یک رزمنده نفودی 👈 خاطرات شهید مصطفی رشید پور                •┈••✾❀○❀✾••┈• جهت دست‌یابی به این مطالب، متن آبی رنگ را لمس کنید و با استفاده از ⬆️و ⬇️ به قسمت دلخواه بروید. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 نیمه های شب بود که به خاکریزی رسیدیم . شبی بسیار سرد و بدون هیچ سنگر و سرپناه و لباس گرمی. حتی اورکت ها را گرفته بودن تا در عملیات سبک باشیم. آرام آرام دندانها شروع به نواختن کردند و بدن‌ها رو به حرکات موزون آوردند. سرما لحظه به لحظه بیشتر می شد، طوری که با همه خستگی، نتوانستیم لحظه‌ای چشم بر هم بگذاریم. پتویی پيدا كرديم و شش نفره زیرش رفتيم و بیشتر لرزیديم. صبح خبر از عقب نشینی بود و ترک منطقه. ..و هنوز که هنوز است، دلتنگ سرمای آن شب‌ها و رمل‌های خونین و آتش و بوی باروتیم. احساس نزدیکی با خدا همه‌چیز را شیرین کرده بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
خوشا آنان که بر بال ملائک نشستند و صفا کردند و رفتند ... فکه سال ۱۳٦۱ اطراف جنگل امقر محور تیپ قمر بنی هاشم عکاس : مرتضی اکبری http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 یادش بخیر حدود بعد از ظهر بود ، در منطقه علمیاتی والفجر مقدماتی بچه ها ناهار می‌خوردند. نه فکر کنید سفره رنگین غذایی! نه، تنها تکه نانی و قابلمه ای جمع و جور که جلو "شهید فیروز هاشمی" بود و به بچه ها می‌داد. حواسم به او بود. غدا تمام شده بود و خود لقمه خالی به دهان می برد و وانمود می کرد که غذا می‌خورد. و این در حالی بود که خودش گرسنه بود ولی دیگران را به خودش ترجیج می‌داد. شهدا قبل از شهادت، شخصیت شهدایی پیدا کردند و بعد شهید شدند. محمدرضا خرم پور صبح‌تون سرشار از امید و اراده ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
▪︎ از هر نوحه ای خاطره ای به یاد ماندنی دارم. هر کدام برای من شیرینی خاص خودش را دارد. باور کنید که تفکیک خوب و بد در میان آن همه نوحه برایم بسیار مشکل است. اما اگر بخواهم نام ببرم این یکی را نام می برم. «لحظه ای فرما درنگ، ای امیر قافله، ای امیر قافله نیست این دل‌خسته را با تو چندان فاصله، با تو چندان فاصله» در عملیات والفجر من و جناب معلمی در خیمه ای نشسته بودیم. از طرف «محسن رضائی» که آن روزها فرمانده کل سپاه بود، رمز عملیات اعلام شد. یاالله یاالله یاالله. من این رمز را به معلمی دادم و گفتم چیزی بنویس. او از خیمه بیرون رفت و پشت چادر مشغول نوشتن شد. بعد این نوحه را سرود: «والفجر شد آغاز ای گردان حزب الله با رمز یا الله یا الله یا الله» 🔹 حاج صادق آهنگران ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 رملستان عشق سرزمین فکه رملستان عشق قتلگاه و معبر و میدان عشق سجده گاه و بوسه گاه قدسیان معبد و میخانه مستان عشق هر نسیمش عطر ناب کربلاست بال پروازش پر  پرّان  عشق پهلوان ها دارد اندر سینه اش  برتر از صد رستم دستان عشق چشم او خورشید و دستش آسمان پیکرش رمل است وجانش جان عشق با شهیدان بسته میثاق جنون با  یل  کرببلا  پیمان عشق ظاهرا آرام و بی درد و خموش در دلش اما دوصد طوفان عشق ای "مهاجر" فاش گو اینجا کجاست کربلای باور ایران عشق ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 سبک زندگی هدایی ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ 🔸 مهریه؛ قرآن و کتاب‌های شهید مطهری پسر خاله‌ام بود. یک روز آمد خانه‌مان با یک برگه پر از نوشته، پشت‌و‌رو. نشست کنار مادرم و گفت: «خاله، می‌شود چند دقیقه ما را تنها بگذارید، می خواهم شرایطم را بخوانم ببینم طاهره حاضره با من ازدواج کند یا نه؟» مادرم که رفت رو به رویم نشست. شرایطش را یکی یکی گفت. من هم چون از صمیم قلب دوستش داشتم قبول کردم. گفتم: «دوست دارم مهریه ام یک جلد کلام الله مجید باشد» گفت: «یک جلد قرآن و یک دور کتب شهید مطهری.» شهید یونس زنگی آباد ─┅═༅𖣔༅═┅─ 🔸 هدیه دادن کت دامادی در شب عروسی عقدمان خیلی ساده بود و بی تکلف؛ همان طور که احمد می خواست. خواستند خطبه عقد را بخوانند دیدم کت تنش نیست. گفتم: «پس کتت کو؟» گفت: «یکی از بچه ها مراسم عقدش بود؛ ولی کت دامادی نداشت، کتم را هدیه دادم.» شهید احمد رحیمی ─┅═༅𖣔༅═┅─ 🔸 عروسی با یک شام ساده شب عقد کلی سنت شکنی کردیم. سفره نینداختیم، یک سجاده پهن کردیم رو به قبله، یک جلد قرآن هم مقابلش. مهریه را هم برخلاف آن زمان سنگین نگرفتیم، اما مراسممان شلوغ بود. همه را دعوت کرده بودیم، البته نه برای ریخت و پاش، برای اینکه سادگی ازدواجمان را ببینند، اینکه می شود ساده ازدواج کرد و خوشبخت بود. عروسیمان هم از این ساده تر بود. اصلا مراسمی نبود. شب نیمه شعبان، خانواده علی آمدند خانه ما، دور هم شام خوردیم، بعد هم من و علی رفتیم خانه بخت. شهید علی نیلچیان ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂