🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۱۲۴
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
ادامه سخنرامی سردار علی هاشمی در اولین سالگرد شهادت عبدالمحمد و سیدناصر سید نور
..خيلیها هم اسير شدند كه تعداد تقريبی اسيران حدود ۵۰۰ ـ ۴۰۰ نفر بود كه به عقب انتقال داده شدند و تعداد زيادی هم كشته و مجروح شدند و پاتكهای دشمن همينطور ادامه داشت.
همين نيروی كم هم مقاومت می كرد. البته بعدها و كم كم به اين نيرو نیز اضافه شد، ولی فرماندهی دفاع و فرماندهی پدافند و تداركات را خود سالمی به عهده گرفته و رشادتها و شجاعتهايی از خود نشان داد و با تلاش و كار و كوشش ايشان به تنهايی هدايت كننده عمليات بود.
بعد از اين كه دشمن متوجه شد با نيروهی پياده و زره پوشها نمی تواند كاری كند. هلی كوپترها را فرستاد. دوباره بچهها با اينكه هيچ سلاحی در دست نداشتند يعنی اسلحه ای كه بتواند با هلی كوپتر مقابله كند، در دست بچهها نبود، اصلاً كار اين بچهها اين نبود. ولی با همين اسلحه های كوچك در برابر هلی كوپترها ايستادند كه هلی كوپترها از بالا شليك می كردند و اين بچه ها، بندگان خدا در زمين مقاومت می كردند. عاقبت هلی كوپترها فرار كردند و دوباره نيروهای ديگر آمدند و وضعيت طوری شد تا اين كه برادر سالمی شهيد شد.
يك چنين مقاومت های مردانه و شجاعانه ای در جزيره صورت گرفت.
شكست دشمن در عمليات خيبر مسئله ساده ای نبود. اين كار به مدت يكسال و نيم در عمق دشمن انجام شد. همين عامل سبب شد كه صدام چند سرهنگ و سرگرد خود را اعدام كند.
اين اولين شكست دشمن در عمليات خيبر يعنی شكست اطلاعاتی و هم تبليغاتی بود. در ساعت اول عمليات، خطها طوری سقوط و شكسته شد كه حد نداشت و علتش همين بود كه عمليات حفاظت شده بود و حفظ آن هم ساده نبود.
در عمليات خيبر در عمق ۶۲ كيلومتری دشمن حركت ساده ای نبود بلكه حركتی بود كه بايد فدائيان و نيروهای شهادت طلب انجام می دادند كه در ميان آنها شهيد سالمی(عبدالمحمد)بود.
پس از اينكه پل شحيطات توسط نيروهای ما سقوط كرد. درگيری برای تثبيت آن به شدت ادامه داشت و وضعی پيش آمد كه برادرها از موفقيت عمليات در حال نااميد شدن بودند. چون دشمن می دانست دوری مسافت و نبود امكانات لجستيكی در جزيره برای نيروهای ما مشكل ساز است و تصرف پل از جانب ما می تواند نقش مهمی در جزيره ايفا كند، با كليه امكانات فشار خود را برای پس گيری پل شحيطات از دست نيروهای پيشتاز متمركز كرده بود.
عمليات خيبر يك عمليات بسيار نابرابر و نامتعادل بود. نيروهای جمهوری اسلامي ايران ابتدا نيروهايی را به عنوان نيروهای پيشتاز فرستاد و بعد نيروهای مانور كننده رفتند. نيروهای پيشتاز بايد نيروهای فدايی باشند. در ميان اين فدائيان به امام و اسلام شخصيتهای مثل سالمی(عبدالمحمد)پيدا می شود. ايشان وقتی می رفتند بايد مسافتی را كه به اندازه ۶۲ كيلومتر از نقطه مبدا تا مقصد است را طی می كردند. يعنی دو روز قبل از عمليات.
به محض شنيدن خبر سقوط پل شحيطات يك دفعه همه جبهه پر از نور شد و برادرها با دلگرمی شروع به تلاش برای وارد شدن به جزيره كردند. بقيه فرماندهان كه بيرون جزيره بودند يك دفعه به دلشان نشست كه می توانند به رزمشان ادامه بدهند، زيرا با سقوط پل، تمام نيروهای دشمن كه در جزيره بودند در محاصره قرار میگرفتند و با سقوط پل عملاً تمام جزيره سقوط كرد.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
همراه باشید
انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 #پل_شحیطاط/۱۲۵
ماموریتی برون مرزی
نوشته: ابوحسین
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
نيروهای فدايی كه اين عمليات را انجام دادند بايد برای بازسازی و استراحت به عقب برمی گشتند. عده ای برگشتند ولی يك عده اصرار كردند كه در جزيره بمانند و در ميان آنها شهيد سالمی بود.
آنها با اين كه ماموريتشان به پايان رسيده بود ولی در منطقه ماندند و با شجاعت هرچه تمام تر همراه با ۴۰ نفر جلوی هجوم و ضد حمله يك لشكر را سد كردند.
اين يقيناً قدرت خدا بود اما وسيله ای كه قرار است قدرت خدا را در جلوی لشكر دشمن به نمايش بگذارد، افرادی مثل شهيد سالمی بودند.
در عمليات خيبر حماسه هايی كه آفريده شد در هيچ جايی از جنگ خلق نشد.
بعد از يكسال و نيم سكوت در جبهه، عمليات بزرگی به نام خيبر با ويژگی های خاص خود آفريده شد.
در جامعه ما مجاهدينی همچون سالمیها و سيد نورها و امثال آن وجود دارند. مجاهدينی كه پنج بچه و خانواده و زندگی را كنار گذاشته و فقط برای رضای خدا ماهها در قلب و در بغل گوش ودر كنار اسلحه های سنگين آنها می نشست و اطلاعات كسب میكردند، مطالب جمع آوری می كردند و بعد به ايران باز می گشتند. بچه هايی بودند كه وقتی از ساير بچهها جدا شدند و به سوی عراق رفتند ديگر اميدی به بازگشت آنها نبود.
من، علی هاشمی، خادم بچهها این مصیبت عظیم را به خانوادههای محترمشان، همسران صبورشان، فرزندان عزیزشان و دوستان خوب شان تبریک و تسلیت عرض مینمایم.
دعا کنیم عاقبت کار ما هم شهادت در راه خدا باشد.
امروزه زندگی کردن بی یاد ونام شهیدان برای ما مصیبت بزرگی است.
خدا روح این دو شهید را با ارواح جدشان سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) محشور نماید.
┄┅┅┅❀💠❀┅┅┅┄
پایان
انتقال مطالب با ذکر لینک بلااشکال است
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 وصیت نامه شهید
سید عبدالمحمد سالمی نژاد
بسمه تعالی
🔅 باسلام و درود به امام امت خميني كبير
بدليل كمبود وقت و فرصت كم بدون مقدمه چيني قبل از هر چيز سخني به آنهايي كه هنوز اسلام و انقلاب را درك نكرده يا درك كرده ولي بهر دليلي چه با زبان و چه با عمل ناشايست با انقلاب به مبارزه برخاستهاند بگويم كه اگر تمام مستكبرين دنيا با هم متحد شوند نمي توانند اين نور الهي را خاموش كنندچون با خدا طرف هستند و جنگ با خدا پيروز ندارد. زيرا للحق دوله و للباطل جوله. يعني حق هميشه پايدار و باطل از بين رفتني است. پس بخود بياييد و اينقدر سنگ جلوي چرخ انقلاب نياندازيد و از انقلاب ادعاي طلبكاري نكنيد و نگوييد انقلاب برايمان چه كرده است. كه انقلابي مي گويد من براي انقلاب چه كرده ام. فرق بين زمين تا اسمان است.
🔅 اما از باب تذكر بنا به فرموده خداي سبحان كه مي فرمايد انما الذكر تنفع المومنين مطالبی را مطرح مینمایم.
سر صحبتم با امت امام است كه شما را به خون حسين(ع) قسمتان ميدهم كه امام و روحانيت پيرو خطش را تنها نگذاريد و امام خميني اين نعمت بزرگي را كه خداوند منان بما عطا كرده است خوب از آن استفاده كنيد وبايد از خداوند تشكر كنيم.
🔅 از شما برادرانم مي خواهم از اسلام و انقلاب دلسرد نشويد كه مي دانم نخواهيد شد. چون شما فرزندان خلف اين انقلاب هستيد.
به شما مي گويم اين برادريتان را خوب حفظ كنيد و خدا را هزار بار شكر كه هيچ يك از ما برادران بر خلاف جهت انقلاب حركت نكرديم و سفارش مي كنم كه هر طور شده براي محله تلاش كنيد. يك مسجد بسازيد. چونكه محله ما واقعاً به مسجد احتياج مبرم دارد تا اين جوانها در راه صحيح اسلام راهنمايي و تربيت شوند.
از همه كساني كه به آنها بدي كرده معذرت مي خواهم.
از ايشان مي خواهم مرا حلال كنند. اميدوارم هم بنده وهم ايشان را خداوند رحمان ببخشد.
🔅 همسر وفرزندان عزيزم! اميدوارم مرا ببخشيد. چون بخشيدن شما قلب مرا آرامش مي دهد. مرا حلال كنيد و برايم گريه نكنيد و راه مرا ادامه دهيد.
تربيت فرزندانم را بعهده همسرم و تمام برادرانم تكليف مي كنم. هيچ كس حق ندارد بگويد به من چه! همه در قبال تربيت فرزندانم مسئوليد.
فرزندانم را حتماً قرآن بياموزيد. بخصوص به حسن برادرم تکلیف کردهام. امیدوارم انجام دهد.
توصیه میکنم کسانی که با اسلام و انقلاب مخالف هستند اصلاً به خانه راه ندهند حتی برای تشییع جنازه ام نگذارید بیایند.
به دولت وبنیاد شهید فشار نیاورید. برادرم عبدالحسین از طرف من وکیل است و میتواند در امور منزل دخل و تصرف کند و برایم بدهید نماز و روزه بگیرند که خیلی بدهکارم.
مادرم! مادرم! و همسر و فرزندانم را احترام بگذارید. من از شما خیلی ممنون ومتشکرم و امیدوارم خداوند اجرتان بدهد. برایم همیشه فاتحه بخوانید.
پسرم عبدالله آقا! مادر و خواهران و برادرت را احترام بگذار.
🔅 تو برادرم عبدالحسین! که همیشه با هم بودیم و حالا از هم جدا شدیم امیدوارم ناراحت نشوی و از بابت معیشت زن و فرزندانم نگران نباش زیرا آن خدایی که کرم را در قعر دریا و در زیر سنگ رزق میدهد فرزندانم را رزق میرساند که خود فرموده است: نحن نرزقهم و ایاکم. من فرزندانم را به خدای یتیمان سپردهام.
برادرم! اگر جنازه ام پیدا شد سید علی فرزند سید فرج و برادرم حمید آنرا در قبر بگذارند و اگر جنازهام به دست شما نیفتاد غصه نخورید. انشاالله در آن دنیا همدیگر را خواهیم دید.
خلاصه حرف زیاد است و وقت من کم و شهدا هم حرفی برای گفتن باقی نگذاشتند. فقط توصیه میکنم بچهای که در شکم همسرم است اگر پسر بود نام یکی از امامان معصوم(ع) را برایش انتخاب کنید و اگر دختر بود یک نام زیبای اسلامی بر رویش بگذارید.
امام را دعا کنید و یاد خدا را فراموش نکنید.
🔅 در خاتمه از همه دوستان خوب و آشنایان حلالیت میطلبم و همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم
والسلام و علیکم و رحمّه الله و برکاته.
عبدالمحمد سالمی
ساعت ۶ بعد از ظهر پنجشبه
۶۲/۱۲/۴
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 مجموعه ای دیگر از دلاوری های بزرگمردان برخاسته از انقلاب، در دفاع مقدس به پایان رسید.
خداوند متعال را سپاسگزاریم که این توفیق را به ما ارزانی داشت و پرده ای دیگر از جلو چشمانمان برداشت تا غافل به حقوق مردان دفاع مقدس نباشیم و خالصانه قدردان آنها باشیم.
و با تشکر از همه خوانندگان که پیگیر ارسال های کانال بودند و بی تابی در خواندن ادامه داستان از پیام های آنان کاملا هویدا بود.
و نیز با تشکر از برادرعزیز، جناب "ابوحسین" که بیریا این کار بزرگ و ارزشمند را پیش از چاپ در اختیار ما قرار دادند و حاضر نشدند اسمی از ایشان برده شود. برای ایشان و همه خوانندگان عزیز، شفاعت و عنایتی ویژه را از پیشگاه شهدای عملیات خیبر، خصوصا شهید عبدالمحمد سالمی نژاد و سیدناصر سید نور تمنا داریم.
مجموعه خاطرات بعدی کانال، مربوط به زندگی حاج صادق آهنگران از کتاب بسیار جذاب با نوای کاروان، نوشته دکتر مهدی بهداروند خواهد بود. همراهی بفرمائید.
🍂
🍂
🔻 #تاریخ_شفاهی
🔅 علل پیروزی ایران در عملیاتهای
ثامن الائمه، طریق القدس،
فتح المبین و بیت المقدس 9⃣
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
🔅 در بخش شمال کرخه، پهلوی جنوبی دشمن به رودخانه کرخه و پهلوی شمالی اش به منطقه تپه ماهورهای رملی دامنه کوه میشداغ تکیه داشت؛ بنابراین، تهدید جناح جنوبی و عقبه دشمن به دلیل وجود رودخانه کرخه ممکن نبود. زمین های رملی جناح شمالی نیز به دلیل ناممکن بودن حرکت ادوات زرهی و چرخدار غیر قابل عبور نشان می داد؛ به همین علت، نیروهای دشمن در شمال کرخه پهلوی راست خود را برای تأمین و جلوگیری از آسیب پذیری به منطقه رملی متکی کردند.
در حقیقت، کلید پیروزی عملیات طریق القدس و شکست نیروهای عراقی در همین منطقه رملی نهفته بود. تغییر محتوای استراتژی نظامی ایران که از یکسو به کارگیری نیروهای مردمی را امکان پذیر و از سوی دیگر قوه خلاقیت و نو آوری نیروهای انقلابی را شکوفا کرده بود، در تشخیص این نقطه ضعف دشمن و حداکثر استفاده از آن، نقش مهمی را ایفا کرد. سپاه پاسداران با توجه به شناسایی های انجام شده، استفاده از معبر رملی را برای تهدید جناح دشمن در شمال کرخه و دورزدن عقبه او در غرب بستان با به کارگیری یگان های خود که از نیروهای بسیج مردمی تشکیل می شد، امکان پذیر می دانست. به همین منظور سپاه پاسداران، نیروهای بسیج مردمی را در قالب چهار تیپ پیاده شامل تیپ های امام حسین، عاشوراء کربلا و امام سجاد برای شرکت در عملیات سازماندهی کرد که از میان آنها یک تیپ سپاه به همراه یک تیپ زرهی ارتش مأمور انجام عملیات در منطقه رملی بودند.
🔅 به طور کلی، سپاه پاسداران در عملیات طریق القدس، از ۳۴ گردان استفاده کرد که از این میان، ۲۹ گردان در خط و پنج گردان نیز به عنوان احتیاط در نظر گرفته شده بود.
به این ترتیب، بر نیروهای دشمن در شمال کرخه، در خط مقدم و عقبه آنها تک شد و هم زمان با درگیر شدن یگان های مقدم با نیروهای رخنه کننده، نیروهای عمل کننده، یگان های احتیاط و توپخانه دشمن را از منطقه رملی هدف حمله قرار دادند، اما مسئله اصلی این بود که وجود جاده تا نزدیکی نقطه رهایی برای حضور نیروهای پیاده و زرهی در مکان مناسب جهت آغاز حمله در منطقه رملی الزامی بود.
به این منظور، پیشنهادهای گوناگونی ارائه شد که از آن جمله می توان به نصب صفحه های فلزی ویژه فرود بالگرد که عملا با عبور وسایط نقلیه در رمل ها فرو رفت اشاره کرد. سرانجام، پیشنهاد جهاد سازندگی پذیرفته شد و نیروهای جهاد استان سمنان با حمل خاک رس به مناطق رملی، در نهایت اختفا کار احداث جاده را به پایان رساندند.
🔅 عملیات در سی دقیقه بامداد ۸ آذر ۱۳۶۰ آغاز شد و در مدت زمان کوتاهی، نیروهای مسلح ایران با استفاده از تدبیر یادشده و حمله به نیروهای عراقی از سمت زمین های رملی توانستند تنگه چزابه را در عمق منطقه اشغالی تصرف کنند. انهدام نیروهای احتیاط و توپخانه دشمن در نخستین ساعت های حمله از دیگر ویژگی های این عملیات بود. تمام این پیروزی ها در نتیجه غافلگیری عراق از نظر تاکتیک و استفاده از زمین های رملی شمال منطقه نبرد به دست آمد.
نیروهای ایران با پیروزی در عملیات طریق القدس خطوط پدافندی خودی را به نحو مطلوبی اصلاح کردند. از سمت شمال غربی، دفاع از بستان تنگه چزابه به عرض ۱ تا ۱۵ کیلومتر و با نیروهای اندکی امکان پذیر بود. خطوط پدافندی غرب و جنوب منطقه عملیاتی نیز با تکیه بر هورالعظیم و رود نیسان به صورت قابل اعتمادی با نیروی اندکی قابل دفاع بود. به این ترتیب، بخش بزرگی از نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران برای انجام عملیات بعدی آزاد شدند.
✦━•··•✦❁❣❁✦•··•━✦
همراه باشید
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 سلام ، شبتون بخیر
دوستان عزیزی که در شب های گذشته خاطرات پل شحیطاط و سر گذشت دو شهید عزیز سید ناصر سید نور و عبدالمحمد سالمی نژاد را دنبال می کردند، خوب جای خالیِ ذکرخیرشان را احساس می کنند. در حالی که فقط به گوشه ای از زندگی این مردان خدایی پرداخته ایم...و چه کشیده اند، یاران و دوستان این شهدا با شنیدن خبر شهادت و ندیدن آنها.
ان شاالله بتوانیم با پرداختن به دیگر شخصیت های دفاع مقدس، قدمی هر چند کوچک در قدردانی از آنان برداشته باشیم.
تا آماده شدن خاطرات بعدی کانال، همراه باشید با چند خاطره کوتاه از ارسالهای اعضاء کانال حماسه جنوب
🍂
🍂
🔻 غواص های عراقی 1⃣
منطقه اروند، کربلای ۴
خاطرات آزاده غلامشاه جمیله ای
شهریور ماه سال ۱۳۶۵ در خط پدافندی منطقه عملیاتی کربلای ۴ واقع در سواحل اروند رود، و درست غرب جزیره مینو و پشت نهر جُـروف مستقر بودیم.
عملا" تحرکات و فعالیتهای آماده سازی عملیات کربلای ۴ در آن منطقه کلید خورده بود، هر چند نه فرماندهان رده بالا و نه فرماندهان مان اسمی از عملیات میبرند، اما زمزمه ها و تفاسیری از تحرکات نیروی های خودی در خصوص عملیات آتی بین نیروها زمزمه میشد.
با افزایش سنگرسازی و راهسازی های منتهی به اروندرود توسط واحد مهندس رزمی و احداث خاکریز در حاشیه اروند در شبها بوسیله چهار لودر و یک بلدوزر، متأسفانه دشمن را هوشیار و حساس کرده بود و شبها تا صبح آسمان جزیره مینو و اروندرود منور باران بود و هر چه زمان بیشتر سپری میشد دشمن هم برحجم آتش توپخانه و سلاح های منحنی زن و مستقیم زن خود، بالاخص آتش تیربارهای ضدهوائی که در سنگرهای بتونی حاشیه آب مستقر کرده بود و فقط شعله پوش و گاهی لول آنها بیرون از سنگر بود می افزود و مواضع ما را بیشتر می کوبید.
در شبهای اواخر شهریور ماه که شب از نیمه می گذشت، هوای شرجی و دم کرده و پشه های بی حد و مرز اروند و جزیره مینو که حتی روی جوراب و زیرپوش هم نیش میزدند آرام و قرارمان را گرفته بودند.
مجبور بودیم ساعتی یکبار دست و پا و گردن و صورتمان را با کرمهای سنگر ضد پشه که موجب سوختن و سیاهی شدید پوست هم میشد چرب کنیم تا برای نیم ساعتی از نیش پشه ها و سایر حشرات در امان باشیم.
شبها به مراتب سخت تر از روزها بر ما میگذشت. روزها پشه ها نبودند ولی شبها با غروب آفتاب مثل اَبر و دسته های زنبور عسل پیدایشان میشد، از طرفی روزها نسبت اطرافمان و دشمن دید کامل و دقیق تری داشتیم و هر تحرکی از دشمن را در مرز مشترک که همان رودخانه اروند بود را براحتی رصد میکردیم و خطر دشمن و غواص های عراقی و ستون پنجم دشمن کمتر بود، ولی شبها با توجه به تحرکات نیروهای خودی جهت فراهم سازی زمینه عملیات کربلای۴ باعث شده بود که هر شب غواص های عراقی از یک طرف و ستون پنجم دشمن از طرف دیگر در جبهه خودی فعال باشند و ضمن آتش سنگین شبانه همیشه خطر خفه کردن و از دست دادن سرمان توسط غواص های دشمن احتمال میرفت.
ادامه دارد 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 غواص های عراقی 2⃣
منطقه اروند، کربلای ۴
خاطرات آزاده غلامشاه جمیلهای
شنیده بودیم در یکی از سنگرهای گردان فاطمه زهرا«س» از لشکر ۳۳ المهدی «عج» که بنده هم عضوی از آن گردان بودم در همین خط اروند به خاطر اینکه روزها نگهبانها تک نفره بودند ظهر و روز روشن غواص دشمن و شایدم ستون پنجم که در آن خط فعال بود از پشت سنگر کمین وارد شده و سرنگهبان خودی را بریده و سرش را بجای نا معلومی برده بود و همین خبرها باعث می شد تا دقت بیشتری داشته باشیم و به منطقه حساس شویم.
آنشب حدود ساعت۳ بامداد که خط قدری آرام بود و تنها صدای بلندگوهای دشمن که آنسوی اروند نصب شده بودند شنیده میشد. بلندگوهای دشمن تا صبح جهت تخریب روح و روان ما آهنگهای مبتذل غربی پخش میکردند و بین آهنگها به زبان فارسی به رزمندگان ایرانی پیام و پیشنهاد تسلیم و پناهندگی میدادند و در انتهای پیام هم تهدید به مرگ حتمی میکردند.
آنشب از ساعت ۱۲ شب تا ساعت ۵ صبح پاسبخش بودم. پاسبخش ها شبها ۲ نفره بودند و نگهبانهای شب هم دو نفره. معمولا" یکی از پاسبخش ها درب سنگر اجتماعی که سنگری ۱۴ نفره بود مراقب و نگهبان سنگر اجتماعی بودند و یکی از پاسبخش ها معمولا" به نگهبانهای سنگر کمین سر میزد و اکثرا" لب رودخانه نزد نگهبانها می ماند.
من آنشب بعد از سرکشی از سنگر کمین که لب اروندرود واقع شده بود به جای پاسبخشی آمدم که درب سنگر اجتماعی پست میداد و ایشان به طرف سنگر کمین پیش نگهبانها رفتند.
سنگر اجتماعی ما بسیار کوچک بود و ناچارا" ۱۴نفر را جای داده بود، در آن گرمای شدید و نبود جای کافی درب سنگر به گونیهای سنگر تکیه داده بودم و اسلحه کلاش تاشویی که مسلح و از ضامن خارج بود را روی پایم گذاشته بودم و ۲ نارنجک هم کنارم قرار داده بودم.
آسمان اروند شبها منور باران بود و دشمن از ترس دائما" منور شلیک میکرد.
نور منورها با توجه به تاریکی مطلق منطقه بد جور چشممان را میزد و وقتی خاموش میشد بینائی مان را به صفر میرساند.
تنها حس شنوائییمان بود که باید جور عدم بینائیمان را میکشید، که در اکثر مواقع صدای انفجارات و تیراندازیهای گاه و بی گاه گوشهایمان را هم همیشه از کار می انداخت.
حدود ساعت ۳ بامداد که برای دقایقی خط آرام شده بود، متوجه صدایی در نیزارهای متراکم جلوی سنگر که بیش از ۳متر ارتفاع داشتند شدم. آهسته، آهسته قدم برمیداشت و پیش می آمد.
حجم نیزارها زیاد بود و اطراف سنگر را هم پوشش داده بود. میدان دید زیادی نداشتم و هر آن ممکن بود با انداختن نارنجک تعدادی را در خواب به شهادت برساند.
همانطور که تکیه داده بودم خوب به صدای داخل بیشه توجه داشتم، ابتدا فکر میکردم شاید گراز باشد چون دسته های گراز (خوک وحشی) در نیزارهای خط اروند به وفور دیده میشدند، ولی با صدای پا برداشتن و راه رفتن با دقت و آهسته و نزدیک شدن صدا مطمئن شدم که گراز نیست. چرا که آنشب شرجی و هوای ساکنی بر اروند و جزیره مینو حاکم بود و نیزارها کاملا" بی حرکت و ثابت بودن.
ادامه دارد 👇
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂
🔻 غواص های عراقی 3⃣
منطقه اروند، کربلای ۴
خاطرات آزاده غلامشاه جمیلهای
صدا دقیقا" صدای پای فردی بود که توی نیزارها، روبروی سنگر شنیده میشد ولی به خاطر تراکم و ارتفاع بیشه ها و تاریکی هوا دیده نمی شد.
صدا لحظه به لحظه نزدیک و نزدیکتر می شد و هر چند قدمی که بر میداشت دقیقه ای توقف میکرد و آنچنان با احتیاط قدم برمیداشت که انگار داشت در میدان مین پا میگذاشت.
صدا لحظه به لحظه نزدیکتر میشد، به خاطر اینکه ده نفر از بچه ها کنارم توی سنگر خواب بودند نمیخواستم تیراندازی کنم، اما آنقدر به سنگر نزدیک شد که من حس کردم هرلحظه ممکن است از بیشه بیرون بیاید و یا اینکه نارنجکی در سنگر اجتماعی بیندازد.
لذا بدون فوت وقت همان نقطه را به رگبار بستم و یک خشاب ۳۰ تیری در آن نقطه خالی کردم و بلافاصله نارنجکی در آن محل انداختم که با صدای تیراندازی و انفجار نارنجک همه بیدارشدند و تا صبح کسی به خواب نرفت. با تلفن قورباغه ای «هندلی» سنگر کمین را هم از موضوع مطلع کردم.
با توجه به صدای تیراندازی و انفجار نارنجک، دیگر صدایی حس نکردیم تا ساعت ۵ صبح که نیروهای مستقر در پشت نهر جُروف و داخل جزیره مینو که فکر می کنم بچه های استان هرمزگان بودند، بلند داد و فریاد کردند و صدا میزدند. المهدی...! المهدی...!
برادرای المهدی...!!!
منظورشان ما بودیم که نیروهای لشکر ۳۳ المهدی «عج» بودیم.
من به اتفاق ابراهیم زمانی بچهٔ بنار آب شیرین دشتستان و علی زیارتی بچهٔ زیارت دشتستان اسلحه و تعدادی نارنجک برداشتیم و از روی بند باغ یا همان خاکریز و مرز باغهای موجود قبل از وقوع جنگ در گل ولای و نیزارها خودمان را به لب نهر جروف رساندیم.
دقیقا" جائی که نهر جروف از اروند منشعب شده و جزیره مینو را دور میزد، پنج نفر ازبچه های رزمنده مستقر در جزیره مینو را دیدیم که یک نفر غواص عراقی را زخمی و اسیر گرفته بودند که به شکم روی زمین افتاده بود. بچه ها می گفتند غواص ها ۲ نفر بودند یک نفر دیگرشان هم زخمی بوده و ما به طرفش شلیک کردیم و در نهر جروف پریده، مواظب باشید ممکن است در آن طرف نهر بالا بیاید.
ما قضیه چند ساعت قبل و صداهای دور سنگر را به آنها گفتیم و هر چه ایستادیم از آن غواص دیگر خبری نشد. معلوم شده بود غواص ها ابتدا طرف سنگر ما بودند و سپس به طرف مقابل نهر جروف در جزیره مینو رفته اند.
قبل از روشن شدن هوا برگشتیم تا در دید مستقیم دشمن قرار نگیریم.
قبل از عملیات کربلای ۴ هفته ای سه یا چهار شب آماده باش میخوردم و به محض مشاهده گشتی ها و غواص های دشمن تا صبح همه پشت خاکریز و کنار نهرها بیدار و مواظب میماندیم تا منطقه آماده عملیات بشود.
تمام
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂