eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 ظلمت نفسی ظلمت نفسی ✅ مسؤل تدارکات بود، منتها از آن تدارکاتیهای که همه گروهان می گفتند ما بچه ها یمان هم با او خوب نمی شوند. خیلی اهل حساب وکتاب و درست و دقیق، از آن زرنگ‌هایی که پشه را روی هوا نعل می کنند. خودش شیرین تعریف می کرد. می گفت: از همه جا بی خبر داشتم میرفتم گردان، جلسه، که دیدم از آن پایین، توی رودخانه پشت چادر صدای ناله و ندبه می آید. حالا نگو بچه ها مرا دیده اند وعمداً صدایشان را بلند کرده‌اند که توجه من را به خودشان جلب کنند. خوب که گوش کردم. چند نفر با تضرع تمام داشتند ظاهراً با خدای خودشان راز و نیاز می کردند : ظلمت... ن... فسی، ظلمت نفسی.. ن فسی. اما چرا این وقت روز!؟ پاورچین پاورچین رفتم نزدیک. آقا چشمت روز بد نبیند، چه دعایی، چه شوری چه حالی. تنقلاتی را که تا آن ساعت هیچکس رنگش را ندیده بود ریخته بودند وسط، می خور دند و می خندید ند و «ظلمت نفسی» می گفتند :خودم هم با همه ناراحتی خنده ام گرفته بود. چه بگویم؟ چه می توانستم بگویم؟ راهم را گرفتم وآمدم و به روی خودم نیاوردم. ✅ بر گرفته از کتاب فرهنگ جبهه شوخ طبعیها جلد دوم صفحه 149و150 ارسال کننده: عبدالعظیم اسماعیلی http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 کرونای جبهه‌ای یادش به خیر آون روزها 😊 روزایی که خبری از کرونا نبود. فوق فوقش یه سرما خوردگی بود و یه گرما زدگی و دو سه تا عطسه و .... یه گال ! بله گال یه بیماری خارشی واگیردار خب، حق هم داشتیم بگیریم یه روز فکه بودیم و تا حمام لشکر میومد مستقر بشه، آب گرم نشده می گفتن بار و بندیل رو ببندید که جابجایی داریم. هنوز جاگیر نشده که باز... نمیدونم اسم اونجا چی بود که خیلی خارش بجونمون افتاده بود. نه آبی ، نه رودخونه ای، نه چاهی! بهداری لشکر با یه حرکت انقلابی تشخیص داده بود این خارشها طبیعی نیست. احتمالا همه گال گرفتین. گفته بود، همه باید حمام کنن و همه لباسها رو بشویند و اونا که وضعشون خیلی خرابه، قرنطینه بشن. از ماسک و الکل و پروتکل هم که خبری نبود.. شب و صبح اون روز، صبح گاه و دویدن و رزم شب تعطیل شده و همه دار و ندارمون که یه کوله بیشتر نبود رو انداختیم پشت کول و سلانه سلانه رفتیم سر صف. خنده دار شده بودیم. نه به هر روز که اونقدر مرتب و منظم بودیم نه به امروز.. صف بطرف نیمچه چشمه ای که نزدیک یکی از روستاها بود حرکت کرد. یک دسته سی نفره و یه باریکه آب و مشتی لباس. تدارکات هم لطف کرده بود چند قالب صابون قهوه‌ای محلی با مقداری تاید برا لباس ها فرستاده بود. لخت شدن روبروی هم (با حداقل لباس) برامون خجالت آور بود و مایه شرم ساری. اولش کسی زیر بار نمی رفت ولی با تشر فرمانده گروهان، لخت شدن هم تکلیف شد و امر بر اطاعت از مافوق گذاشتیم و شروع کردیم به درآوردن لباس ها و شست و شوی اونها و حمام با شامپوهای تک نفره زرد رنگ و ... چند خانم محلی با ظروف آب‌بری تا از دور چشمشان به ما غاصبان آب افتاد از همانجا برگشتند و بی‌آب رفتن را به لقای ما بخشیدند. عجب صحنه ای درست شده بود. یکی آب روی سر دیگری می ریخت و دیگری پشت اون یکی را لیف می زد و دو نفر مشغول چلوندن لباس و.. تا نزدیک ظهر شستیم و رُفتیم و استحمام کردیم و همانطور به محوطه گردان برگشتیم. درمحوطه هم داستان دیگری بر پا بود. از همه جذابتر دیدن لباس شستن عباسپور با آن هیبت خاص بود که لباس هایش را در حلبی آبجوش روی آتش گذاشته بود و با چوب، هم می زد، گویی در حال پختن و پز است. و ریسه های پر از لباس خیس آویز شده بین علمک های چادر ها و پتوهای پهن شده در آفتاب و چادرهایی که بالها را بالا زده بودن و.. شیرینی خنده اون روز بر لب و لوچه بچه ها فراموش ناشدنی شد و یادگاری از کرونای جبهه‌ای.😘 یادش بخیر اون روزها جهانی مقدم http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار غلامعلی رشید؛ " من از نیمه دوم آذرماه که بحث های عملیات گسترده سال ۱۳۶۶ در قرارگاه شهید بروجردی (بانه) مطرح می گردید، هشدار می دادم که دشمن ممکن است به فاو حمله کند." (غلامعلی رشید، پیش درآمدی بر سقوط فاو، فصلنامه مطالعات جنگ ایران وعراق، تابستان ۱۳۸۶ص ۱۰۴) 🔅 غلامعلی رشید؛ خطاب به محسن رضایی در سال ۶۶؛ " ارزش فاو برای دشمن بیشتر از خرمشهری است که ما گرفتیم. با اقدام عراق برای حمله به فاو، هم کویت موافق است هم عربستان و آمریکا و هم موجب می شود که روحیه ی سربازان شان بالا برود." (مجید نداف. بررسی اجمالی شرایط حاکم برجنگ و چگونگی بازپس گیری فاو توسط عراق. فصلنامه مطالعات جنگ ایران وعراق. تابستان ۱۳۸۶ص ۱۱۷) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 نحوه تهیه مهمات 4⃣ در گفتگو با محسن رفیق دوست ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 استفاده از توان داخلی برای ساخت مهمات ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره در مدت چهار ماه ساختیم. مثلا فرماندهی قبل از عملیات کربلای۴ از ما می‌خواست ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره تهیه کنیم. اگر می‌خواستیم این تجهیزات را از خارج تهیه کنیم دست کم ۳ میلیارد دلار و حداقل ۱۸ ماه زمان نیاز داشتیم. ارزی که ما برای این کار داشتیم، حداکثر ۴۰۰ میلیون دلار و حداقل زمان مورد نیاز ۴ ماه بود. ما با به‌کارگیری تمام ظرفیت‌های داخلی یعنی ۱۰۳ کارخانه‌ای که می‌توانستند ریخته‌گری کنند و بیش از سه هزار تراشکار، در این ۴ ماه، بیش از ۱۲ میلیون گلوله توپ و خمپاره را ساختیم و از آن زمان به بعد با مهمات خودمان می‌جنگیدیم. 🔅 امام (ره) قبل هر عملیات نظر فرماندهان را می‌پرسیدند امام (ره)   معمولا صحبت‌های فرماندهان را گوش می‌کردند و نظراتی می‌دادند ولی اجرای آنرا بر عهده خود فرماندهان می‌گذاشتند و برای موفقیت آنها دعا می‌کردند. یکبار خدمت ایشان بودم آقای رضایی عملیات را برای امام (ره)  شرح می‌داد، امام فرمودند که این عملیات را به شکل «کَمّاشِه» انجام دهید. ایشان این کلمه عربی را گازانبری معنا کردند و گفتند که دشمن را به شکل گازانبری محاصره کنید. فرماندهی هم با تغییراتی که به عملیات داد، به موفقیت رسید. 🔅 ساخت و نصب ۱۴ کیلومتر پل خیبر در ۱۶ روز از معجزات بود در عملیات خیبر و برای تصرف جزایر مجنون در سال ۱۳۶۲ سخت‌ترین عملیات را برای تدارک رزمندگان داشتیم. ما باید از هورالهویزه عبور می‌کردیم و جزایر مجنون را تصرف می‌کردیم. ساخت و نصب ۱۴ کیلومتر پل خیبر در ۱۶ روز یکی از معجزات خداوند بود. 🔅 موافق ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر بودم من موافق پذیرش قطعنامه از سوی امام (ره) بودم اما در فتح خرمشهر مخالف پذیرش قطعنامه و ادامه جنگ بودم چون باور داشتم اتفاقی نیفتاده است و ما فقط یک شهرمان آزاد شده و دشمن در اهدافش تغییری ایجاد نکرده است. مساله دیگر اینکه دشمن از نقاط حساس مرزی کشور ما خارج نشده بود. پس از فتح خرمشهر اگر آتش بس را می‌پذیرفتیم به دشمن فرصت می‌دادیم تا با شناخت نقاط ضعف ما از سوی بلوک شرق و غرب دوباره تجهیز شود و کمتر از ۶ ماه به ما حمله کند و به تهران برسد. بنابراین ما باید جنگ را به داخل خاک عراق می‌بردیم و ارتش عراق را تضعیف و خودمان را تقویت می‌کردیم که این اتفاق افتاد. اینکه امروز فرمانده سپاه پاسداران عنوان می‌کند اگر شما به یک ایرانی حمله کنید ما همه کرک‌ و پر شما را به باد می‌دهیم به پشتوانه‌ خودکفایی ما از نظر دفاعی است. ما امروز جزو ۳ تا ۴ کشور نخست جهان از نظر صنایع موشکی هستیم. در پهپاد، جزو کشورهای نخست و در نانو جزو ۵ کشور مطرح دنیا هستیم. حدود ۲۰ سال پیش رتبه علمی ما در جهان ۱۴۳ بود، در حالی که امروز این رتبه به ۱۴ رسیده است. لذا آن ۶ سال جنگی که ما بعد از فتح خرمشهر انجام دادیم، مقدمات ایجاد یک نیروی نظامی‌ که به خودش متکی باشد و از هیچ قدرتی نهراسد را فراهم ساخت. خلاف کسانی که می‌گویند چون ضعیف شده بودیم قطعنامه را پذیرفتیم باید بگویم بعد از پذیرش قطعنامه، منافقین در عملیات مرصاد به خاک کشور تجاوز کردند و صدام نیز با ۱۵ لشکر گارد حمله کرد که هر دو با بدترین وضع شکست خوردند. عملیات مرصاد پرونده منافقین را برای همیشه از نظر نظامی جمع کرد و صدام هم متوجه شد که ایران تضعیف نشده، بلکه قدرتمند است. لذا این قدرت در طول۳۲ سال پس از پذیرش قطعنامه به جایی رسید که هیچ نیروی نظامی نمی‌تواند آنرا تهدید کند. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه در قسمت بعد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻رزمنده مازندرانی شهید فریدون کریمی تقریباً دو روز بود که هیچ آب و غذایی به من نرسیده بود، هر چی با کد و رمز اعلام می‌کردم فایده‌ای نداشت، ما تو خط بودیم، چند تا از دوستانم شهید شده بودند و مجروح، آتش جنگ دشمن هم خیلی سنگین بود، کسی اجازه تردد به خط را نداشت، الا در مواقع ضروری مثلاً برای بردن مجروح و انتقال مهمات، دیگر نتوانستم تحمل کنم و پشت بیسیم بی‌رمز و به زبان مازندرانی گفتم: از گشنگی و تشنگی بَمِردِمِه، کسی دَنیِه مِه وِسِه آذوقه بیاره؟ شهید غلام فضلی این دلاور و چشم و دیده‌بان باتجربه بهشهری با اینکه مشغله زیادی داشت از پشت بیسیم متوجه سن و سال کم من شد و با آن وضعیت برایم آب، بیسکوئیت و آبمیوه با کلی وسایل خوراکی آورد، از شدت صدای مهیب مهمات جنگی، متوجه اطرافم نشدم به خودم آمدم دیدم یکی مرا صدامی‌زند. یک جیپ جلوی سنگرم بود، وسایل را ریخت توی سنگرم، برنج را داد دستم و به شوخی به زبان مازندارنی گفت: بَییر، وِشنامِه وِشنامِه! اینم غذا، اَمه آبرو رِه بَوِردی. باورم نمی‌شد، وقتی جیپ را دیدم، تمام بدنه ماشین، سوراخ سوراخ شده بود، از چادر جیپ فقط تکه پارچه‌ای مانده بود، هر چی اصرار کردم صبر کن کمی خط آرام شود، بعد برو، قبول نکرد و برگشت و رفت سر پست. شهید غلام فضلی به‌علت جراحات جنگ و خیلی غریبانه و مظلومانه بعد از مدت کوتاهی بعد از جنگ به درجه والای شهادت نائل شد. یاد و خاطره شهید فضلی و همه دیده‌بانان لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گرانقدر ادوات گرامی باد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تصاویر زیبایی از رزمندگان لشکر ۱۰ سیدالشهداء با نوای حاج صادق! http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات 🔅 سردار غلامعلی رشید؛ " حدود یک ماه قبل از عملیات والفجر ۱۰، در تاریخ دوم اسفند ۱۳۶۶ از تهران رفتم پیش برادرمحسن در باختران . چندین بار استدلال کردم که دشمن به فاو حمله می کند و می گفتم؛ با توجه به اطلاعات رسیده دشمن از مهران تا فاو نیروهای زیادی را جمع آوری کرده و قریب به ۴۰۰هزار سرباز و و ۴۰۰۰دستگاه تانک و نفربر و ۱۲۰۰ قبضه توپ را در حوالی عماره و بصره جمع کرده است. دشمن ببیند ما به حلبچه حمله کرده ایم موقع را مغتنم شمرده و به فاو حمله می کند. چون ما در جنوب دست بکار بسیار خطرناکی زده ایم و هیچ نیروی سازمان یافته ای را در آنجا متمرکز نکرده ایم و نیروی ما در فاو بسیار ضعیف است، این کار را نکنیم و حداقل ۲ لشکر را در فاو بعنوان احتیاط نگه داریم." (پیش درامدی بر سقوط فاو ص۱۰۴) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 نحوه تهیه مهمات 5⃣ در گفتگو با محسن رفیق دوست ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 ماجرای تشکیل وزارت سپاه  از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در شورای فرماندهی اول، دوم و سوم مسئول تدارکات سپاه بودم، از  همان روز تصمیم گرفته شد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تشکیل شود. مجلس شورای اسلامی به استناد قانون اساسی وظیفه پیدا کرد که حدود و ثغور وظایف سپاه را معین کند. وزیر سپاه در دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: در اساسنامه‌ای که خود سپاه پیشنهاد کرده بود، اسمی از وزیر  نبود. بعد از بحث‌های فراوان کمیسیون دفاعی، مجلس به این نتیجه رسید، همانطور که ارتش از سوی وزیر دفاع با دولت و مجلس در ارتباط است، سپاه هم باید با ایجاد وزارت سپاه با مجلس و دولت در ارتباط باشد. در اساسنامه سپاه سه رکن فرماندهی، وزارت و نمایندگی ولی فقیه به تصویب رسید تا همین ارتباط را هم وزارت سپاه با قوه مجریه و مقننه داشته باشد. با سابقه‌ای که از سال ۵۷ تا ۶۱ به عنوان مسئول تدارکات سپاه داشتم، وقتی از سپاه خواسته شد نماینده معرفی کند، مرا معرفی کرد. وی در پاسخ به این پرسش که در طول جنگ تداخل وظایف یا اختلافی با فرمانده وقت سپاه نداشته است، گفت: مشکلی با سردار محسن رضایی نداشتم و شرح وظایف ما مشخص بود. من باید امکانات تهیه می‌کردم و آقای رضایی باید در جبهه افراد تحت فرمان را اداره می‌کرد. با آقای رضایی رفیق بودیم و حضرت امام (ره) در جلسه‌ای تکلیف کردند که از فرماندهی سپاه حمایت کنم و من تا زمانی که مسوولیت داشتم از او حمایت ‌کردم. 🔅سردار سلیمانی گفت دعا کن شهید شوم از این شهید بزرگوار خاطرات زیادی دارم. شهید سلیمانی همواره انسان متوکل، آرام و متفکری بود. به‌خاطر دارم زمانی که برای ملاقات جانشین فرمانده سپاه می‌رفتم، شهید سلیمانی را ۱۶-۱۷ ساعت قبل از شهادتش دیدم. ایشان را بغل کرده و بوسیدم، پرسیدم به کجا می روی؟ پاسخ داد به بغداد می‌روم. در چهره ایشان همان نشاط ۳۵ سال قبل در جبهه را دیدم. به ایشان گفتم دعا می‌کنم به‌سلامت برگردید که پاسخ داد: «دعا کن شهید شوم.» ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ ادامه در قسمت بعد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 حاج قاسم سلیمانی: جنگ ما یک گنج بود که بیت الله الحرام و طواف حجاج در مقابل آن کم است. عرفات بود! به این دلیل امام در پیام حج‌شان فرمودند، ای نشستگان در مقابل خانه ی خدا به ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید! ببین چقدر عظمت دارد! ای نشستگان در مقابل خانه ی خدا به ایستادگان در مقابل دشمنان خدا دعا کنید. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 پیر مرد آرپی جی زن سن زیادی داشت. معرفی شد به گروهان ما. خیلی متین و با ادب و سر به زیر، سلام کرد و برگه امضا شدة حسین رو نشونم داد. از گوش های شکسته و حالت بینی اش معلوم بود در جوانی کشتی گیر بوده. پرسیدم: «حاج آقا، اسم و شغلتون؟» خسروی هستم. معلم مدرسه ابتدایی. رفت دسته یک. اصرار که می خوام آرپی جی زن بشم. گفتم: «پدرم شما یا امداگر بشو یا برانکاردچی.» اما زیر بار نمی رفت. به بچه ها گفتم: «فعلا بهش بگین آرپی جی زنی، تا شب عملیات یا موقع رفتن به خط پدافندی منصرفش می کنیم.» بچه ها داشتند آموزش می دیدند. سلاح آن روز آرپی جی هفت بود. بعد از آموزش قرار شد چند نفر از بچه ها شلیک کنند تا به صدا و حال و هواش عادت کنند. هدف یک بشکة 220 لیتری بود. گلولة اول رو خودم نشانه رفتم و بعد شرح چگونگی شلیک. آتش کردم، اما به هدف نخورد. نفر دوم هم نتونست به هدف بزنه. گلوله سوم رو دادیم به حاج آقا خسروی. پیش خودم گفتم که با شلیک اولین گلوله قید آرپی جی زدن رو می زنه. قبضه رو گذاشت روی شونه اش و بعد از خواندن آیه «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکنّ اللّهَ رَمی.»(1) شلیک کرد. فریاد الله اکبر بچه ها بلند شد. درست زد به هدف. شد آرپی جی زن. گفتم: «حاجی جون، تو عملیات فرصت خوندن « ما رَمَیْتَ...» نیست. باید سریع شلیک کنی، وگرنه با قناسه می زنندت. آتش دشمن سنگین بود. تیربار دشمن امان نمی داد. هر کسی می رسید، یک گلوله آرپی جی شلیک می کرد، اما اثری نداشت. حاجی خوابید روی سر خاکریز. داد و بیدا بچه ها که «حاجی بیا پایین، زود باش، الان می زنندت.» اما اون بی خیال، مشغول هدف گیری بود. باصدای بلند فریاد کشید: «وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکنّ اللّهَ رَمی» و شلیک کرد. فریاد الله اکبر بچه ها بلند شد. تیر بار عراقی ها خاموش شد. چند وقت پیش، سوار تاکسی شدم. از پل سپاه تا سه راه فردوسی شاهین شهر. یک پیکان لاجوردی، که از بس آفتاب خورده بود، به سفیدی می زد، جلوی پایم ترمز کرد. راننده پیرمردی بود با محاسن سفید. او رانندگی می کرد، اما من فقط نگاهش می کردم. نفر بغل دستیم همش نق می زد که بابا تندتر. حاجی هم خیلی با ادب گفت: چشم، ببخشید، پیریه دیگه. اشک توی چشمام حلقه زده بود. باید پیاده می شدم. گفتم: حاجی جون، یادش بخیر. فقط لبخندی زد و رفت. کاش به اون مسافر گفته بودم که این راننده تاکسی چه دلاوری بوده. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مجموعه نظرات و جریانات در تاریخ ۱۵ اسفند ۱۳۶۶ قریب ۸ روز قبل از عملیات والفجر۱۰ عراق اعلام کرد: " برای اولین بار در تاریخ، ما می خواهیم که ایرانی ها حمله کنند." (روند پایان جنگ. ص ۲۶۱) http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔴 نحوه تهیه مهمات 6⃣ در گفتگو با محسن رفیق دوست ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 🔅 سفیر یکی از کشورها گفت دو رهبر هرگز دروغ نمی‌گویند خاطره‌ای می‌گویم. سفیر یک کشور قدرتمند خارجی، ۲ سال پیش به ملاقات من آمد. پرسیدم چرا پیش من آمده‌ای؟ پاسخ داد که درست آمده‌ام. پس از صحبت‌های مقدماتی گفت امروز در دنیا ترامپ، پوتین، رهبر چین، نخست‌وزیر ژاپن و آنگلا مرکل و خیلی افراد دیگر سخنرانی می‌کنند، بخشی از دنیا به صحبت‌های آنها گوش می‌کنند و معتقدند که آنها دروغ می‌گویند اما دو نفر در دنیا صحبت می‌کنند، همه دنیا به حرف‌های آنها گوش می‌دهند و معتقدند که آنها  راست می‌گویند. یکی از آن دو نفر رهبر معظم انقلاب اسلامی و دیگری سیدحسن نصرالله است. آن سفیر پرسید که حضرت آقا اخیراً فرموده‌اند که اسرائیل ۲۵ سال دیگر از بین می‌رود. گفت که معتقدیم که آقای خامنه‌ای دروغ نمی‌گوید و اسراییل از بین خواهد رفت. من در ادامه چگونگی از بین رفتن اسراییل را برای او شرح دادم و گفتم که اسراییل را برای کل منطقه و شعار نیل تا فرات به منطقه آوردند اما الان دور خودش دیوار می‌کشد. بعد از شکست مفتضحانه صهیونیست‌ها در جنگ ۶ روزه، از سفیر قطر در سازمان ملل به دلیل آنکه کشورش با ایران روابط خوبی داشت می‌خواهند از ایران بخواهد برای پذیرش آتش بس میانجیگری کند. با این اتفاق اسرائیل از بین رفت و روز به روز هم تحلیل می‌رود. اتفاقی که این‌روزها افتاده شبیه دو غریقی است که برای بقا به هم چسبیده اند. هم اسرائیل نابود شدنی و هم حکومت‌های آنها پوشالی است البته جمهوری اسلامی از چنین اتفاقی خوشحال نیست، خوفی هم از آنها ندارد و این روند را به نفع جبهه مقاومت می‌داند. وی درباره جنگ همه جانبه آمریکا علیه ایران نیز گفت: اگر آمریکا به ایران حمله کند در همان ساعات اولیه رژیم صهیونیستی و بعد هم بقیه پایگاهای آمریکا در منطقه نابود می‌شود. خود آنها نیز بارها اعلام کرده‌اند و این توان را هم در ما می‌بینند. ما با کسی شوخی نداریم. ما حمله کننده نیستیم ولی اگر به ما حمله شود پاسخی به آنها می‌دهیم که پشیمان کننده باشد. ✦━•··‏​‏​​‏•✦❁🍃❁✦•‏​‏··•​​‏━✦ پایان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 خبر شهادت شهید حسنعلی احمدپور روز‌های اول ماه مبارک رمضان بود، من هم از جمع گردان همیشه پیروز مسلم‌ابن‌عقیل از لشکر ویژه ۲۵ کربلا بودم، تازه چند صباحی بود شلمچه، خط تحویل گرفته بودیم، بچه‌های بابل، گرگان و بهشهر زیاد بودیم، فرمانده گردان حاج تقی ایزد بود، همیشه تو سنگر از شجاعت‌های حاج تقی و سردار شهید سیدعلی دوامی می‌گفتیم و افتخار می‌کردیم، دنیا، دنیای دیگری بود. سیدعلی از گشت آمده بود، وقت رفتن به یکی از بچه‌ها سپرده بود که موقع برگشت هوایش را داشته باشد، خیلی راحت برخورد می‌کرد، اما در شلمچه حتی اگر برای چند ثانیه سرت را از خاکریز بالا می‌گرفتی خطرناک بود، وقتی برگشت تو سنگر نگهبانی با چند تا از دوستان و رزمنده‌ها گرم صحبت شد تا اذان شود و نماز اول وقت رو بخواند، روی گونی‌های سنگر نشسته بود که یکی از بچه‌ها گفت: «سید! ببخشید خطرناک است». اما سید گفت: «شما سرتان را بیارید پایین، من الان چیزی‌م نمی‌شود». همه تعجب کردند، سید گفت: «من ۲۱ رمضان به دنیا آمدم و ۲۱ رمضان هم شهید می‌شوم. راست می‌گفت، ۲۱ رمضان بر اثر جراحات خمپاره ۶۰ به شهادت رسید. تو سنگر بودیم، شهید مصطفی کلاهدوز سراسیمه آمد، بچه‌ها دعا کنید، سیدعلی مجروح شده، واقعاً چه سِرّی را سیدعلی می‌دانست؟ سیدعلی مگر چه کسی بود؟ به چه درجه‌ای رسید که حتی تاریخ شهادتش را می‌دانست، اما قبل شهادت به خودش نگفت حالا زوده! باشه کمی پیرتر بشوم و ماند و جاودان شد،‌ای کاش کمی بیشتر حواس‌مان بود. یادباد خاطرات همه شهدای لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گردان مسلم که تا آخرین روز‌های جنگ حماسه‌ها آفریدند و جزیره مجنون را برای همیشه باخون‌شان رنگین کردند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂