eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 1⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی بين عرفات و منی تمام ماشین هایی که زائران را می برند لب به لب پر هستند و خیلی ها به ماشین آویزان می شوند. ما هم که گروه مشخصی نداریم، می پریم و به یک ماشین می چسبیم، احمد که پایش مجروح شده پایین مانده و دستش را به ماشین در حال حرکت محکم چسبانده و روی زمین کشیده میشود. لبه ی ماشین ایستاده ام و نگاهش میکنم. چشم هایش خیلی التماس آمیز شده، ولی میدانم فیلمشه و تا دستش را بگيرم و بیاید بالا دوباره شروع میکنند به اذیت کردن من، دستم را به فاصله ی دوری از دستش میگیرم. - حقته، خوبت بشه، حالا چی؟ من میتونم دستت رو بگیرم. اما خوب نمیگیرم. - بابا حالا وسط دعوا نرخ تعیین میکنی کمک کن بیام بالا. راستی راستی دلم برایش می سوزد. دستش را میگیرم و می آید بالا، هنوز درست جابه جا نشده که شروع کرده... - قضا نمیشه احمد آقا یه چند دقیقه صبر کن. البته من که میدونستم تو درست نمیشی باید میذاشتم همونطوری یک لنگه پا بدویی. اعمال تمام شده است. در مسجدالحرام با کوسه چی و احمد نشسته ایم رو به کعبه، احساس میکنم خیلی سبک شده ام. شادی در وجودم موج می زند. کوسه چی کمی مضطرب است. به احمد میگويد: . - چی شده؟ ... - توی طواف نساء شک دارم. تا این را شنیدم پقی می زنم زیر خنده، - ای بیچاره دیگه زنت برات حرامه تا سفر بعدی. کوسه چی اضطرابش بیشتر شده. نمیداند باید چه کار کند. احمد، حاج آقا صانعی را که در گوشه ای از مسجد نشسته است به کوسه چی نشان می دهد، - برو از حاج آقا صانعی بپرس. - تا رفت رو میکنم به احمد، - الآن یک جوری ماست مالیش میکنه نمیذاره یک کمی جلز ولز كنه. - کوسه چی آخه الآن موقع این حرفهاست بابا ولش کن. اگر هم حرام بود برو یکی دیگه بگیر. احمد متوجه شده کلی خوشحالم و دائم شوخی میکنم. - شرمنده که نذاشتم شما شاهد جلز و ولز باشید. - اشکالی نداره باشه برای یه وقت دیگه. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
🔴 سلام، وقت دوستان بخیر ان شاالله همه بتونیم در دعای عرفه امروز، دعاگوی هم باشیم که هر چه بخواهیم باید از این لحظات ناب عرفانی بخواهیم و طلب کنیم خصوصا فرج آقا و موهایمان حجت بن الحسن (عج) خاطرات سردار علی هاشمی با رسیدن به جریانات چهارم تیرماه و حمله دشمن به جزیره مجنون به پایان خواهد رسید. خاطرات بعدی کانال حماسه جنوب مربوط به آزاده عزیز جناب داریوش یحیی خواهد بود که لحظات ناب و بسیار بسیار شنیدنی از مقاومت خود را روایت کرده و به زودی کار ویرایش و تنظیم آنها به پایان می رسد. مطالعه این خاطره رو به همه دوستان رزمنده خصوصا جوانان عزیز توصیه می کنیم. ان شاالله با دعوت فرزندان، دوستان و دیگران این فرصت را مهیا فرمایید تا گوشه ای از زحمات پدران خود را برای حفظ نظام بخوانند و قدردان نعمت ولایت باشند. @defae_moghadas :کانال کانال @Jahanimoghadam :ارتباط با ادمین منتظر نظرات سازنده شما هستیم. 🌺
🍃❤️🍃 عـرفـه روز شکستن بت های درون است روز زدودن قلب از غبارعصیان و روز خدا و خدایی شـدن است دعا میکنم خدا از تو بگیرد هرآنچه که خدا را ازتومیگیرد امروزتون پراز غفران الهی. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 ماکارونی * سال 63، قبل از عملیات بدر، * کنار رودخانه کرخه اون روزها برای غلبه بر روزمرگی و تکرار، موقعیکه قصد رفتن به مرخصی داشتم، به «حمید پایدار» مسئول تغذیه گفتم: «دارم به مرخصی می‌رم و در برگشت ماکارونی می‌گیرم و تو هم مقداری گوشت چرخ کرده از آشپزخانه لشکر تهیه کن تا یک ماکارونی درست و حسابی راه بندازیم و از این آبگوشت هر روزی حتی برای یه وعده هم شده رها بشیم.» حمید قبول کرد و همه چی رو به راه شد. طرفای ساعت 10 صبح بود که بعد از کارهای معمول آب رو جوش کردیم و ماکارونی‌ها رو در آب جوش قرار دادیم و دیگ رو بار گذاشتیم و حمید برای آوردن غذا به طرف آشپزخونه حرکت کرد. البته قبل از اون بهش گفتم فکر می‌کنم باید آب هم بهش اضافه کنیم که او گفت نه بابا آب نمی خواد ولی بعد از رفتنش من به نظر خودم عمل کردم و کتری آب رو توی دیگ خالی کردم. قبل از آمدنش، کادر گردان رو گفتیم که امروز هیچکس غذا نگیره و بیان چادر تسلیحات و ناهار رو اونجا میهمان ما باشن. حمید بعد از کارش اومد و سفره‌ها که همون روزنامه‌های معروف باشند رو پهن کردیم و عکسی گرفتیم و درب دیگ رو برداشتم و خواستم با چنگال محتویات رو هم بزنم که دیدم چنگال در ماکارونی (شما بخونید بتن) فرو نمیره.😔 نگاهی به دیگ انداختم و نگاهی به چشمای منتظر و بعد از اون صدای حمید بلند شد که گفت: رضا آخرش کار خودتو کردی؟!!!🏃 با هر سختی بود دل به دریا زدم و رو به جمع کرده و گفتم: ببخشید در یکی از فرمول‌های طبخ اشتباهی رخ داده که امروز رو باید بدون ناهار به شب برسونید! بعد هم یواشکی سرم رو پایین انداختم و از جلوی انظار دور شدم. این عکس همون عکسیه که اون روز گرفتیم 👇
از راست، شهید تاراس، حاج آقا هویزه، اسدی، حاج کریمیان، عمیره، جهانی مقدم، نصیری، مقیم زاده و دیگ بی خاصیت ماکارونی 😂 @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 فردا عید قربان است. قربان فقط یک اسم و یک عید برای شادی نیست بلکه عقبه ای دارد و مفهومی. مفهومی به پهنای تاریخ انسانیت و بندگی...... از خود گذشتن برای سربلند شدن و ایستاده مردن.
یادش بخیر روزگاری که هشت سالش عید قربان بود. هر روز و..... هر روز و....... هر روز. قربانیانی به قامت اسماعیل و به رعنایی سروهای آزاده .
سلام بر ابراهیم خلیل بزرگ آموزگار فداکاری و ایثار در راه معشوق. آقا جان نمی دانیم چقدر توانسته بودیم در این هشت سال و بعد از آن شاگردان خوبی برای مکتبت باشیم . ولی میدانیم که مادرانی داشتیم که خود فرزندان را راهی مسلخی الهی کردند و در قربان شدنشان شکر گذاردند و گفتند که امانتی بود نزد ما و برگرداندیم. اسماعیل هایشان هم حال و هوای خوشی داشتند. همانگاهی که در شدت معرکه بر لب جاری می کردند "الهی رضا به رضائک و تسلیما لامرک".
آقا جان حرف ناگفته بی شمار هست و تعریف صحنه ها سخت. از کجا باید گفت و چگونه باید ترسیم کرد. ولی هر چه بود و هر چه گذشت، گذشت . فقط خواستم عرض ارادتی کنم و بگویم که باز هم ایستاده ایم و ایستاده ایم و ایستاده ایم و قدمی پس نمی گذاریم.
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان ، یا جان ز تن بر آید
التماس دعا/ شب خوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را عید قربان، عید گذشتن از خود و پیوستن به دوست........... مبارک باد @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نشانه های شهید در جبهه رسم شده بود، نزدیک عملیات که می شدیم نشانه های بدن خود را به دیگران می گفتیم تا در صورت شهادت از روی همان نشانه ها شناسایی شویم. حتی فرم هایی هم از طرف تعاون پر می شد و آنها را مکتوب می کردیم. آنروز صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازه‌ها زیر آتش می‌مانند و یا به نحوی شهید می‌شوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانه‌ای می‌داد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی می‌گفت: «دست راست من این انگشتری است.» دیگری می‌گفت: «من تسبیحم را دور گردنم می‌اندازم.» نشانه‌ای که یکی از بچه‌ها داد برای ما بسیار جالب بود. او می‌گفت: «من در خواب "خُر و پُف" می‌کنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف می‌کند، شک نکنید که خودم هست."😂 @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 2⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی تکبیره الاحرام نماز را که گفتند همه برای نماز جماعت آماده می شویم و کنار هم در صف می ایستیم. قبل از نیت یک گربه که اینجا از در و دیوار شهر بالا می رود می آید بین صف نماز، دارد راه خودش را می رود. اما احمد طاقت نمی آورد و دستش را بلند می کند تا گربه را بزند و از صف بیرونش کند. تا متوجه می شوم دستش را از پشت میگیرم، - هذا حرم آمنا، اینجا حرم امن الهيه. نمیگی چرا با این گربه ها کاری ندارند. - یعنی تا این حد؟ - بله هذا حرم آمنا، حق نداری مگسی رو روی بدنت بزنی یا بدنت را طوری بخارونی که خون بیاد. - نه بابا، معلومه اینها رو هم بلدی على آقا. از سفر که بر میگردم ساکم خیلی سنگین نیست به همه گفته بودم وقت زیادی آنجا نیستیم. خانه خدا برایم آرامش عجیبی داشت. شاید بعد از این همه نگرانی و شبها و روزهای دلهره، این حال برایم لازم بود. آنجا که بودم یک وقت هایی با خودم فکر میکردم این همه آمدند جبهه شهید شدند بعضی هایشان به یک هفته نکشیده، پریدند. یک عده زخمی شدند و من... نمی دانم اما ته دلم از خدا خواستم که اگر قرار است بروم، مثل حضرت زهرا گمنام باشم. به فرودگاه رسیده ایم و از پوشش خارج شده ایم. دارم با بچه ها خداحافظی می کنم که می بینم سیدصباح و جودی دنبالم آمده اند. جلو می آیند و با هم دیده بوسی می کنیم. - جودی، ای والله خوب تلافی کردی. - مثل همیشه شوخی و جدی جواب می دهد: - من هنوز تهرانم تو رفتی مکه و برگشتی! کار تو ایول داره على. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
🍂 🔴 نمیدانم چه سری است در حکایت شهدا! گویی روحشان هم دستی در کار دارند تا احساس را در خواننده خاطرات خود بیشتر کنند و حال و هوای خود را منتقل کنند. درست با شروع انجام اعمال حج به فصلی از خاطرات سردار علی هاشمی و احمد سوداگر رسیدیم که به مکه مشرف شدند و محرم گشتند. ما هم از این بساط شهدای عزیز استفاده می کنیم و با حضور آنان در این محفل عاقبت بخیری و بهبود اوضاع کشور و سلامتی رهبر عزیز و فرج آقا و سرورمان حجت بن الحسن علیه السلام را از کلام و دعای شهیدان به درگاه الهی طلب می کنیم. آمین 🍂
@defae_moghadas