eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
محمد حسین در کنار سردار باقرزاده @defae_moghadas
شهــــدا ... ! #دلمـــان ڪہ مےگیـرد ... راهمــــان را مےگیـریم و مےآییم بہ سمت مَزار شمـا ڪہ #دنج_تریـن جـاے دنیـاست ... #السلام_علیکم_یا_انصار_ابی_عبدالله #پنجشنبه_های_دلتنگی #یاد_شهدا_باذڪر_صلوات
🍂🍂 🔻 4⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایان جنگ بعد از چند جلسات پیاپی با تعدادی از فرماندهان در جاده اسلام آباد غرب، با ۲تا ماشین حرکت کرده ایم. شب است و جاده ناامن و تاریکی خستگی و بی خوابی هم کلافه مان كرده است. چوب کبریت گذاشته ایم لای چشم هایمان تا پلکهایمان باز بماند و خوابمان نبرد. یک لیوان آب هم گرفته ام دستم و دائم به صورت سید میپاشم، اما فایده ای ندارد. بهترین راه این است که دو سه ساعت جایی توقف و استراحت کنیم. راه افتاده ایم سمت حلبچه و به "عنب" رسیده ایم، عراق در عرض همین چند ساعت گذشته اینجا را شیمیایی زده است. ماشین در گل گیر کرده.. هواپیماها هم مدام بمباران می کنند. ماسکها را زده ایم و برای بیرون کشیدن ماشین با سيد دنبال طناب راه افتاده ایم. در خانه ای را که نیمه باز است میزنم و داخل می رویم. مردی در کپر نشسته. آرام و بی صدا به نقطه ای . خیره شده. سید میرود جلو و به مرد می گوید: . - طناب نداری؟ هنوز متوجه نشده، مرد کپرنشين صدایش را نمی شنود و مرده است. صدایش میکنم و می گویم - بابا این مرده شهید شده. بالأخره طناب پیدا میکنیم و ماشین را در می آوریم. در حلبچه و عنب خیلی کشتار است. این صحنه ها دل آدم را آتش می زند. زنان و بچه هایی که بیگناه, بیگناه درجا خشكشان زده است و این سوی و آن سوی افتاده اند. اگر هم کسی زنده مانده، شرایطش خیلی بد است. در شهری که تا چند ساعت پیش عطر زندگی پیچیده بود، حالا گرد مرگ و خاموشی افشانده اند. صدام به مردم خودش هم رحم نمی کند چه برسد به نیروهای ایرانی، برادر شمخانی هم آمده است اینجا. تا من را می بیند میگوید - باید در جنوب کسی باشه که عراق از اون سمت حمله نکنه. بيا برگردیم. جبهه ی جنوب هم بدجوری به هم ریخته. از بچه ها جدا می شوم و به همراه شمخانی با هلی کوپتر به سمت اهواز می آییم. صدام و زباله های دور و برش به شدت جزیره را زیر آتش گرفته اند. آرامش ماه های پیش تبدیل به بی قراری شده است. هر لحظه در نقطه ای از جزیره موشکی به زمین میخورد و آب مرداب به هوا می باشد و نی ها آتش میگیرد. فرماندهان می آیند و می روند تا جزیره حفظ شود. قرارگاه میان آب است و پشت سرمان آب و روبرویمان دشمن و فقط یک جاده ی خاکی در وسط قرار دارد. تمام دنیا جمع شده اند تا تلافی این چند سال را بگیرند و از صدام حمایت میکنند، هر روز بر عليه ما قطعنامه صادر میکنند و در عوض به عراق مجوز استفاده از سلاح های شیمیایی و غیرمتعارف را می دهند. آمریکا ناوش را آورده و در خلیج فارس مستقر کرده و وقیحانه هواپیما و کشتی های ما را هدف قرار میدهد. وضع آشفته ای است، شب و نیمه شب برای بازدید جزایر شمالی و جنوبی و پد غربی می روم. بچه ها سخت درگیرند و روز و شب هایشان را گم کرده اند. علیپور دائم جلوی من می آید و می گوید: - هلیکوپترها آمدند. هر چه به آسمان نگاه میکنم میبینم خبری نیست. این دفعه عميق نگاهش میکنم تا بفهمم چه مشکلی پیدا کرده، در این هیاهو یک آن خنده ام میگیرد - علی پور توی عینکت گل چسبيده فکر میکنی هواپیما دیدی؟ عینکش را که بر می دارد و پاک میکند مشکل هواپیماهای عراقی هم حل میشود. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
دلگیرم !! هرچہ میــدوم بہ گردپایتـان هم نمیرسم . مسئلہ یک #سـربـنـد و لـبـاس خاکے نیست . هواے دلـم از حد هشــدار گذشته #شہـــــدا یارے ام کنید @defae_moghadas 🍂
🍃 🍂 🔻 سنگرهای مخوف یادش بخیر سنگرهایی که در شهر اهواز ساخته بودند گاه ترجیح میدادیم ترکش خمپاره را تحمل کنیم ولی تو این سنگرها نریم. سنگر فلکه پاداد رو می گم. اسمش رو گذاشته بودم " زندان سکندر" گاه مجبور بودیم دقایقی رو اون تو باشیم. یه روز ساعت ۹ تا ۱۰ بیشتر از صد گلوله توپ و خمپاره به شهر زدند و ما هم اونجا کز کرده بودیم و... چه روزگاری بود 😢 حواسمون باشه اینا رو فراموش نکنیم. ما که یادمونه....... بیشتر با اون ژن خوبا هستم که آلزایمر گرفتن..... خدا شفاشون بده......آمین حیدری زاده حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 مطلب پر بازدید فضای مجازی تعداد مادران چند شهیدی: دو شهیدی: 8188 مادر سه شهیدی: 631 مادر چهار شهیدی: 82 مادر پنج شهیدی: 21 مادر شش شهیدی: 6 مادر هفت شهیدی: 1مادر هشت شهیدی: 1مادر نه شهیدی: 2 مادر آیا ميدانستيد مادری هست كه نه تا شهيد داده؟ 🍃 شادي روح شهداي اين مادران بی پسر، صلواتی بفرستيد 🍃 @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،شهدا🚩
🌥صبح جمعه است و عطر کــــربلا عجب شش گوشه نابت بوسیدن دارد آقا..! ✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یــــا اَباعَبْدِاللهِ الْحُسَیْن(ع) ✋اَلسَّلامُ عَلَیْکَ ✨یَابْنَ رَسُولِ اللَّه
🍂 جمعه‌ها را باید قاب گرفت! درست مثل همان #عکس های #قدیمی و خاک گرفته ی روی دیوار. انگار جمعه ها ماندگار ترین روزهای آفرینش اند... جمعه ها باید کسی را داشته باشی که تو را در #آغوش بکشد! جمعه ها را باید #عاشقانه گذراند؛ تا غروبش دلگیرت نکند. باید دست در دست های گرم تو گذاشت و #جاده ها را یکی یکی فتح کرد. @defae_moghadas 🍂
🍂 یادش بخیر فیصل خزایی، مسئول تبلیغات گردان!! یک تبلیغات 🚩 بود و سی چهل جعبه مهمات که پر از کتاب📚 بود. اونم در فصلی که هی باید جابجا می شدیم. هن و هن 😰 کتاب ها رو بار کمپرسی🚚 می کردیم و پایین می اوردیم. هنوز جاگیر نشده بودیم که باز روز از نو، روزی از نو 😩 فقط مشکل جبهه ما در طول خدمت همین یک قلم بود که با فرار از تبلیغات حل شد. حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 5⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی برادر رحیم که آمده وضع منطقه را ببیند از دور برایم دست تکان می دهد و صدایم میکند - گرای قرارگاهت را عراقی ها دارند حاج علی. شناسایی کرده اند. قرارگاه را پشت توپخانه ببر. سکوت میکنم. حرفی ندارم که بزنم اما می دانم که این کار را نمی کنم. تا دم ماشین آقا رحیم را همراهی میکنم، دوباره ایستاده ام و خیره شده ام به این جزیره که بیشتر از هفت سال است به سختی هایش خو گرفته ام و نه جزیی از زندگی، که همه ی زندگی ام شده است. انگار حسین و زینب را با روزها و شب های جزیره بزرگ کرده ام. با خودم فکر می کنم این جزیره مردان بزرگی را از ما گرفته است. نیها و ماهی ها و تهل و سرما و گرما و هزاران چیز دیگرش با خنده ها و گریه های بچه های نصرت خو گرفته اند حتى آسمان این مرداب که گاهی بوی نمش بیچاره ات می کند، به خیالم پر ستاره ترین آسمان دنیاست. خدا هم اینجا خیلی نزدیک و دست یافتنی است حالا صدام آمده و میخواهد تمام لحظه های خوبمان را بگیرد. اما ما نمیگذاریم، نباید بگذاریم - علی هاشمی چه کار میکنی، میری عقب؟ : سید است. حرفهای من با آقا رحیم را شنیده، نگاهش میکنم و خیلی محکم میگویم نه. - شما به نظر فرمانده ات توجه نمیکنی؟ - سيد سوار ماشين شو بریم جلو. میرسیم وسط جزيره - ببین سید قرارگاه من باید همین جا باشه وسط خود جزبره، من وجدانم قبول نمیکنه بچه های مردم جلو باشند، من برم بفكر قرارگاه خودم باشم، من کنار همین ها باشم تا روحیه بگیرند فهمیدی؟! فاو داره از دستمون میره. عراقی ها دوباره اومدند تو شلمچه که برای وجب به وجيش شهيد دادیم. نباید بگذاریم جزيره بره. برو بچه ها رو جمع کن میخوام براشون صحبت کنم. همه نیروهای قرارگاه نصرت جمع شده اند. نزدیک هفت سال است که در خوشی و ناخوشی با هم بوده ایم، بعضی روزها و شبها آرام گذشت و بعضی وقتها امانمان را می برید، تعدادی از بچه ها شهید شده اند و بعضی اسير، خیلی عجیب است، از روزی که خبر شهادت حمید را دادند. کمرم خم شد و خنده بر لبم نیامد. اما امروز احساس خوبی دارم. - خوب بچه ها، ان شاء الله تا ده بیست روز دیگر همه راحت میشیم. همه رو بر میدارم میبرم مشهد یک ماه اونجا استراحت میکنیم و خستگی از تنمون در میاد. هر کس دارد یک چیزی می گوید، ولی صدای انشاء الله بچه ها از همه بلندتر است، رو به قنبری که از نیروهای عملیات قرارگاه است، میکنم و میگویم: - راستی سردار، چند شب پیش خوابت رو دیدم. - خیر باشه - خیر باشه. - خیره. من و تو داشتیم از یک جای حرم مانندی بالا میرفتیم. من جلو می رفتم و دست تو رو هم گرفته بودم. بالای حرم هم أمام ایستاده بود. همین طور که داشتیم به سختی بالا میرفتیم به نزدیکی های قله که رسیدیم یک دفعه دستت ول شد و افتادی پایین. تو رفتی پایین و من رفتم بالا. - بی معرفت. ولمون کردی و رفتی پیش امام دیگه. - بابا جان اولا که خوابه بعد هم من دستت رو ول نکردم خودش ول شد. حالا غصه نخور شاید اون پایین بهتر باشه، چه میدونی؟ همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
السلام ای سربداران السلام السلام ای جان نثاران السلام با شما هستم که بیعت کرده اید دعوت حق را اجابت کرده اید با شما هستم که خنجر خورده اید جان میان خون و آتش برده اید با شما ای مردم یک لا قبا ای بسیجی های گمنام خدا ای اباذر های بی نام و نشان مالک اشتر های صفین زمان @defae_moghadas 🍂
. 🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆 🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ 🔰 مثنوی فوق العاده ⏪ سربداران دوران السلام ای سربدران السلام ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ تقدیم به شما 🔴 به ما بپیوندید ⏪ در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
تصاویر همراه با فایل صوتی
🍂🍂 🔻 6⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست هر کسی دارد حرفی میزند که غذا را می آورند. قورمه سبزی. اما دوباره دلم گرفته. این روزها فاصله ی شادی و دلتنگیام از چند دقیقه هم کوتاه تر است. شاید روحم بلاتکلیف انتخاب شده. گرسنه نیستم. یک کلوچه برمیدارم و میزنم توی قورمه سبزی و شروع میکنم به خوردن که سید صباح می آید و اجازه می گیرد که برود اهواز هر روز خبرهای بدی می رسد. فاو و شلمچه از دستمان رفت. همه می گویند قصد بعدی صدام پس گرفتن جزایر است، من هم جواب دادم من جزیره را نمی دهم اگر جزيره برود من هم می روم پس اصلا فکر از دست دادن جزیره را نکنید، باید بروم تا به ننه و بقیه سر بزنم. به خانه رسیده ام که میبینم همه جمع شده اند، این روزها خواهرهایم که می فهمند دارم می آیم، خودشان همدیگر را خبر می کنند تا دور هم جمع شویم و همه یکجا من را ببینند. زینب دارد کم کم بزرگ می شود. به رسميه میگویم فکر یک روسری برایش باشد. سر سفره دائم می آید و روی کول من سوار می شود. بشقاب غذایش را گذاشته روی سرم و با هر قاشقی که می گذارد توی دهنش، تمام دانه های برنج را میریزد روی سر و كله من. کلی هم خوشحالی میکند که با بابایش رفیق شده، اما از نگاه قمر معلوم است که عصبانی است و هر لحظه ممکن است سر زینب داد بکشد، نگاهش میکنم و میگویم: - زینب آزاده هر کاری میخواد بکنه - نمیشه که. زينب بیا پایین از روی کول بابات، خسته است همین طور به قمر زل زده ام. - چی شده حاجی؟ چرا این طوری نگاه میکنی؟ با قمر يكسال فرقمان است. کلی از بچگی هایمان با هم خاطره داریم. پشت این داد و بیدادهایش، یک قلب مهربان دارد، خیالم راحت است برای بچه هایم بزرگی می کند. - حاج علی چرا این طوری نگاه میکنی؟ - هیچی. فردا شام میام خونتون - قدمت سر چشم منتظرم حاجی به قمر قول داده بودم و مطمئنم خیلی تدارک دیده اما یک جلسه در جزیره پیش آمده. عبدالفتاح را می فرستم تا به قمر بگوید که امشب نمی توانم بروم، منتظر نباشد. سه روز است که در جزیره درگیرم. شرایط بدی است، از قرارگاه با یکی از نیروها که جلو مستقر است تماس میگیرم و می پرسم: - چه خبر؟ اینجا را میکوبند، آنجا چه خبر؟ - اینجا خبری نیست. ما چیزی نمی بینیم. - حواستان باشد. موشک باران کمی آرامتر شده. سه روز است که قمر منتظر است تا شام میهمانش باشم. اولین بار است که بدقولی کرده ام. احساس میکنم شاید دیگر فرصتی پیش نیاید. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@deffects_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پیش بینی امام و افراد ناآگاه عصر جمعه همه عزیزان کانال بخیر 👋 روزهای سخت و پر جریانی را در ماه های گذشته داشتیم. روزهایی که بر فقر مردم افزوده شد و پیکان تحلیل های ناروا بجای هدف قرار دادن دروغگوهای انتخاباتی و جناح های بی مصرف، نصیب نظام مقدسمان شد و همراه با اجنبی های نانجیب بر ارزشها تاختند و بجای رای خود، دیگران را مقصر شمردند. البته این تازگی ندارد و تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است. اما.... این فقط همه ماجرا نیست...... در تاریخ روز عاشورا نوشته اند وقتی حسین(ع) در گودال قتلگاه به خون خود غلطید و راس مبارک از تن جدا شد، هر کس به وسع خود کم نگذاشت و جسارتی کرد. یکی انگشتر و یکی اسب تاختن و یکی..... و این داستان آشنای روزهای ماست. یکی به مال مردم دست درازی می کند، یکی به افتخارات صنایع دفاعی شبهه وارد می کند و یکی به....... ولی کسانی هم هستند که پا را از گلیم خود فراتر نهاده و هشت سال عشق بازی شهدای ما را تحلیل ناحق می کنند و خود را محقق جنگ می نامند و در پشت چند تالیف کتاب مصور و راه اندازی یک کانال، خود را محق میداند تا بر پیکر تنومند دفاع مقدس بتازد و چیزی از نامردی کم نگذارد. روزهای گذشته بود که با تحلیل مضحکی برخورد کردم که حتی به خون شهدا هم رحم نکرده و همه ارزش ها را زیر سوال برده که 👈 عین مطلب ایشان: ".....اگر تحلیل‌گران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ می‌دانند در تحلیل‌شان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت می‌دهند؟ در تحلیل‌های منتشرشده چنین بررسی‌هایی نمی‌بینیم. بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود(7651 شهيد، 3529 تن مفقود) که حدود 400 نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند. با این‌که پس از عملیات کربلای5 فاصله‌ی زیادی تا بصره باقی مانده بود می‌توان پرسید حتی اگر در عملیات کربلای5 بصره‌ی عراق را نیز تصرف می‌کردیم در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمی‌توانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم.... " 👈 و پرسیدم : "......چرا ملاک پیروزی در یک عملیات را با تعداد شهدا قیاس می کنید؟ بنظر شما اثر مقاومت رزمندگان ایرانی در امنیت و دشمن هراسی برای یک زمان طولانی [بعد از آن] ملاک بهتری نبود؟ و یا اثرات مثبت سیاسی آن زمان و ملاک های مثبت دیگر؟ اعتقاد بنده این هست که ما علاوه بر کمبود و نقص در تجهیزات، کمبودهایی هم در زمینه فرماندهان آموزش دیده داشتیم که هر چه داشتیم همین بود. چرا کمبود ادوات جنگی را درک می کنید ولی کمبود فرمانده جنگی را خیر؟ آیا قاسم سلیمانی امروز همان قاسم سلیمانی زمان جنگ است؟ ..... " 👈 و پاسخ او: " من سوالی مطرح کردم که هر کس برای آن پاسخی دارد و پاسخ شما محترم است هرچند متفاوت از نظر دیگران باشد متاسفانه فرصت های خیلی محدودی دارم و دوستان بسیاری سوال می پرسند و یا علاقه مند به بحث هستند که از آن ها نیز عذرخواهی کرده ام از شما نیز عذرخواهم" 👈 و پیش بینی حکیمانه حضرت امام (ره): 🔻بیمه انقلاب🔻 "در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمى‏دانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ‏اى وارد نمی‏سازد. و ما براى درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان براى ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مى‏داند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت‏ مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود." @defae_moghadas 🍂
🍂 🔴 یحیای آزاده داستانی ست واقعی، از نوجوانانی که زود بزرگ شدند و افسانه های این مرز و بوم را به واقعیت نشاندند که اگر نبود تعدد و بیشماری آنها، هر کدام تندیسی می شد از مقاومت و ایستادگی چنان که ریزعلی ها را با همه ارزششان، به فراموشی می سپردند. گوشه ای از داستان یحیای آزاده خاطره دنباله دار بعدی کانال، را مرور می کنیم 👇 <<.... نگاهی معنا دار به من انداخت و با پوزخندی گفت تو که دروغ نمی گویی گفتم نه، راستش را گفتم. سرهنگ عراقی بدون توجه به ما مشغول کشیدن سیگارش بود، دود سنگینی فضای اطاق را تیره کرده بود، بازجو پرسید می دانی کجا اسیر شدی؟ گفتم فاو دو باره پرسید منظورم دقیقا" کجا، گفتم نمی دانم من امداد گر بودم برای جمع کردن مجروحین آمده بودم. در حالی که تظاهر به خندیدن می کرد گفت: آنوقت خط چهارم عراق کدام زخمی ایرانی بود که تو برای مداوا آمده بودی؟ گفتم من به خط چهارم شما نیامدم بلکه زخمی شدم و شما از من رد شدید، گفت دو سه روز است که هیچ عملیاتی نشده چند روز با این حال خراب تو زنده ماندی؟!! ..... >> 🍂 همراه باشید و دوستان خود را به کانال دعوت کنید @defae_moghadas 🍂
🍂 الهی در سکوت شب ذهنمان را آرام کن وما را در پناه خودت به دور از هیاهوی این جهان بدار الهی شبمان را با یادت بخیر کن شبتون خوش @defae_moghadas 🌙