eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔅🔆🔅🔆❣🔆🔅🔆 🔴 نواهای ماندگار 💢 حاج صادق آهنگران ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ 🔰 مثنوی فوق العاده ⏪ سربداران دوران السلام ای سربدران السلام ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄ تقدیم به شما 🔴 به ما بپیوندید ⏪ در کانال حماسه جنوب @defae_moghadas ┄┅═══✼🌸✼═══┅┄
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویر همراه با فایل صوتی
🍂🍂 🔻 6⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست هر کسی دارد حرفی میزند که غذا را می آورند. قورمه سبزی. اما دوباره دلم گرفته. این روزها فاصله ی شادی و دلتنگیام از چند دقیقه هم کوتاه تر است. شاید روحم بلاتکلیف انتخاب شده. گرسنه نیستم. یک کلوچه برمیدارم و میزنم توی قورمه سبزی و شروع میکنم به خوردن که سید صباح می آید و اجازه می گیرد که برود اهواز هر روز خبرهای بدی می رسد. فاو و شلمچه از دستمان رفت. همه می گویند قصد بعدی صدام پس گرفتن جزایر است، من هم جواب دادم من جزیره را نمی دهم اگر جزيره برود من هم می روم پس اصلا فکر از دست دادن جزیره را نکنید، باید بروم تا به ننه و بقیه سر بزنم. به خانه رسیده ام که میبینم همه جمع شده اند، این روزها خواهرهایم که می فهمند دارم می آیم، خودشان همدیگر را خبر می کنند تا دور هم جمع شویم و همه یکجا من را ببینند. زینب دارد کم کم بزرگ می شود. به رسميه میگویم فکر یک روسری برایش باشد. سر سفره دائم می آید و روی کول من سوار می شود. بشقاب غذایش را گذاشته روی سرم و با هر قاشقی که می گذارد توی دهنش، تمام دانه های برنج را میریزد روی سر و كله من. کلی هم خوشحالی میکند که با بابایش رفیق شده، اما از نگاه قمر معلوم است که عصبانی است و هر لحظه ممکن است سر زینب داد بکشد، نگاهش میکنم و میگویم: - زینب آزاده هر کاری میخواد بکنه - نمیشه که. زينب بیا پایین از روی کول بابات، خسته است همین طور به قمر زل زده ام. - چی شده حاجی؟ چرا این طوری نگاه میکنی؟ با قمر يكسال فرقمان است. کلی از بچگی هایمان با هم خاطره داریم. پشت این داد و بیدادهایش، یک قلب مهربان دارد، خیالم راحت است برای بچه هایم بزرگی می کند. - حاج علی چرا این طوری نگاه میکنی؟ - هیچی. فردا شام میام خونتون - قدمت سر چشم منتظرم حاجی به قمر قول داده بودم و مطمئنم خیلی تدارک دیده اما یک جلسه در جزیره پیش آمده. عبدالفتاح را می فرستم تا به قمر بگوید که امشب نمی توانم بروم، منتظر نباشد. سه روز است که در جزیره درگیرم. شرایط بدی است، از قرارگاه با یکی از نیروها که جلو مستقر است تماس میگیرم و می پرسم: - چه خبر؟ اینجا را میکوبند، آنجا چه خبر؟ - اینجا خبری نیست. ما چیزی نمی بینیم. - حواستان باشد. موشک باران کمی آرامتر شده. سه روز است که قمر منتظر است تا شام میهمانش باشم. اولین بار است که بدقولی کرده ام. احساس میکنم شاید دیگر فرصتی پیش نیاید. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@deffects_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 پیش بینی امام و افراد ناآگاه عصر جمعه همه عزیزان کانال بخیر 👋 روزهای سخت و پر جریانی را در ماه های گذشته داشتیم. روزهایی که بر فقر مردم افزوده شد و پیکان تحلیل های ناروا بجای هدف قرار دادن دروغگوهای انتخاباتی و جناح های بی مصرف، نصیب نظام مقدسمان شد و همراه با اجنبی های نانجیب بر ارزشها تاختند و بجای رای خود، دیگران را مقصر شمردند. البته این تازگی ندارد و تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است. اما.... این فقط همه ماجرا نیست...... در تاریخ روز عاشورا نوشته اند وقتی حسین(ع) در گودال قتلگاه به خون خود غلطید و راس مبارک از تن جدا شد، هر کس به وسع خود کم نگذاشت و جسارتی کرد. یکی انگشتر و یکی اسب تاختن و یکی..... و این داستان آشنای روزهای ماست. یکی به مال مردم دست درازی می کند، یکی به افتخارات صنایع دفاعی شبهه وارد می کند و یکی به....... ولی کسانی هم هستند که پا را از گلیم خود فراتر نهاده و هشت سال عشق بازی شهدای ما را تحلیل ناحق می کنند و خود را محقق جنگ می نامند و در پشت چند تالیف کتاب مصور و راه اندازی یک کانال، خود را محق میداند تا بر پیکر تنومند دفاع مقدس بتازد و چیزی از نامردی کم نگذارد. روزهای گذشته بود که با تحلیل مضحکی برخورد کردم که حتی به خون شهدا هم رحم نکرده و همه ارزش ها را زیر سوال برده که 👈 عین مطلب ایشان: ".....اگر تحلیل‌گران سپاه عملیات کربلای پنج را یک عملیات موفق و بزرگ می‌دانند در تحلیل‌شان تا چه حد میزان شهدا و مجروحین را دخالت می‌دهند؟ در تحلیل‌های منتشرشده چنین بررسی‌هایی نمی‌بینیم. بنا بر آمار پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس تلفات انسانی (شهید، مفقود و مجروح) سپاه در این عملیات حدود(7651 شهيد، 3529 تن مفقود) که حدود 400 نفر از شهدا از فرماندهان سطوح مختلف لشكرها هستند. با این‌که پس از عملیات کربلای5 فاصله‌ی زیادی تا بصره باقی مانده بود می‌توان پرسید حتی اگر در عملیات کربلای5 بصره‌ی عراق را نیز تصرف می‌کردیم در چه صورتی و با چه میزان تلفات انسانی نمی‌توانستیم این عملیات را یک پیروزی محسوب کنیم.... " 👈 و پرسیدم : "......چرا ملاک پیروزی در یک عملیات را با تعداد شهدا قیاس می کنید؟ بنظر شما اثر مقاومت رزمندگان ایرانی در امنیت و دشمن هراسی برای یک زمان طولانی [بعد از آن] ملاک بهتری نبود؟ و یا اثرات مثبت سیاسی آن زمان و ملاک های مثبت دیگر؟ اعتقاد بنده این هست که ما علاوه بر کمبود و نقص در تجهیزات، کمبودهایی هم در زمینه فرماندهان آموزش دیده داشتیم که هر چه داشتیم همین بود. چرا کمبود ادوات جنگی را درک می کنید ولی کمبود فرمانده جنگی را خیر؟ آیا قاسم سلیمانی امروز همان قاسم سلیمانی زمان جنگ است؟ ..... " 👈 و پاسخ او: " من سوالی مطرح کردم که هر کس برای آن پاسخی دارد و پاسخ شما محترم است هرچند متفاوت از نظر دیگران باشد متاسفانه فرصت های خیلی محدودی دارم و دوستان بسیاری سوال می پرسند و یا علاقه مند به بحث هستند که از آن ها نیز عذرخواهی کرده ام از شما نیز عذرخواهم" 👈 و پیش بینی حکیمانه حضرت امام (ره): 🔻بیمه انقلاب🔻 "در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد. اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بیخبرند و نمى‏دانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه ‏اى وارد نمی‏سازد. و ما براى درک کامل ارزش و راه شهیدانمان فاصله طولانى را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان براى ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مى‏داند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت‏ مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود." @defae_moghadas 🍂
🍂 🔴 یحیای آزاده داستانی ست واقعی، از نوجوانانی که زود بزرگ شدند و افسانه های این مرز و بوم را به واقعیت نشاندند که اگر نبود تعدد و بیشماری آنها، هر کدام تندیسی می شد از مقاومت و ایستادگی چنان که ریزعلی ها را با همه ارزششان، به فراموشی می سپردند. گوشه ای از داستان یحیای آزاده خاطره دنباله دار بعدی کانال، را مرور می کنیم 👇 <<.... نگاهی معنا دار به من انداخت و با پوزخندی گفت تو که دروغ نمی گویی گفتم نه، راستش را گفتم. سرهنگ عراقی بدون توجه به ما مشغول کشیدن سیگارش بود، دود سنگینی فضای اطاق را تیره کرده بود، بازجو پرسید می دانی کجا اسیر شدی؟ گفتم فاو دو باره پرسید منظورم دقیقا" کجا، گفتم نمی دانم من امداد گر بودم برای جمع کردن مجروحین آمده بودم. در حالی که تظاهر به خندیدن می کرد گفت: آنوقت خط چهارم عراق کدام زخمی ایرانی بود که تو برای مداوا آمده بودی؟ گفتم من به خط چهارم شما نیامدم بلکه زخمی شدم و شما از من رد شدید، گفت دو سه روز است که هیچ عملیاتی نشده چند روز با این حال خراب تو زنده ماندی؟!! ..... >> 🍂 همراه باشید و دوستان خود را به کانال دعوت کنید @defae_moghadas 🍂
🍂 الهی در سکوت شب ذهنمان را آرام کن وما را در پناه خودت به دور از هیاهوی این جهان بدار الهی شبمان را با یادت بخیر کن شبتون خوش @defae_moghadas 🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دسته گلی میسازم به نام "سلام " که هر گل " دعایی " و هر برگش سلامی ,برای سلامتی شماست با بوی خوشِ زندگی سلام صبح زیبایتان بخیر امروزتون پر از خوشی وخبرهای خوب💞 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 یادش بخیر سیل بند بدر، سنگرهایی که در دل آب های هور و در دل خاکریز دشمن زدیم و قدرت ایمان را به رخ همه تجهیزات کفر کشیدیم و در دجله وضو ساختیم. سنگرهایی که گاه محل عروج میشد و گاه ماذن تکبیر عشق. @defae_moghadas
🍂 ⭕️ طنز جبهه 🍂 منو به زور جبهه آوردن آوازه اش در به کار گرفتن مخ صفر کیلومتر‌ها به گوش ما هم رسیده بود. بنده خدایی تازه به جبهه آمده بود و فکر می‌کرد هر کدام از ما برای خودمان یک پا عارف و زاهد و دست از جان کشیده ایم. راستش همه ما برای دفاع از میهن مان دل از خانواده کنده بودیم اما هیچکدام از ما اهل ظاهر سازی و جانماز آب کشیدن نبودیم. می‌دانستیم که این امر برای او که خبرنگار یکی از روزنامه‌های کشور است باورنکردنی است. شنیده بودیم که خیلی‌ها حاضر به مصاحبه نشده‌اند و دارد به سراغ ما می‌آید. نشستیم و فکرهایمان رایک کاسه کردیم و بعد مثل نوعروسان بدقلق «بله» را گفتیم. طفلک کلی ذوق کرد که لابد ماها مثل بچه آدم دو زانو می‌نشینیم و به سوالات او پاسخ می‌دهیم. از سمت راست شروع کرد که از شانس بد او «یعقوب بحثی» بود که استاد وراجی و بحث کردن بود. پرسید: «برادر هدف شما از آمدن به جبهه چیست؟» گفت: «والله شما که غریبه نیستید، بی خرجی مونده بودیم. این زمستونی هم که کار پیدا نمیشه. گفتیم کی به کیه، می‌رویم جبهه و می‌گیم به خاطر خدا و پیغمبر آمدیم بجنگیم. شاید هم شکم مان سیر شد هم دو زار واسه خانواده بردیم!» نفر دوم «احمد کاتیوشا» بود که با قیافه معصومانه و شرمگین گفت: «عالم و آدم میدونن که مرا به زور آوردن جبهه. چون من غیر از این که کف پام صافه و کفیل مادر و یک مشت بچه یتیم هم هستم، دریچه قلبم گشاده، خیلی از دعوا و مرافه می‌ترسم! تو محله مان هر وقت بچه‌های محل با هم یکی به دو می‌کردند من فشارم پایین می‌آمد و غش می‌کردم. حالا از شما عاجزانه می‌خواهم که حرف هایم را تو روزنامه تان چاپ کنید. شاید مسئولین دلشان سوخت و مرا به شهرمان منتقل کنند!» خبرنگار که تند تند می‌نوشت متوجه خنده‌های بی صدای بچه‌ها نشد. «مش علی» که سن و سالی داشت، گفت: «روم نمی‌شود بگم، اما حقیقتش اینه که مرا زنم از خونه بیرون کرد. گفت، گردن کلفت که نگه نمی‌دارم. اگر نری جبهه یا زود برگردی خودم چادرم را می‌بندم دور گردنم و اول یک فصل کتکت می‌زنم و بعد میرم جبهه و آبرو برات نمی‌گذارم. منم از ترس جان و آبرو از اینجا سر درآوردم.» خبرنگار کم کم داشت بو می‌برد. چون مثل اول دیگر تند تند نمی‌نوشت. نوبت من شد. گفتم: «از شما چه پنهون من می‌خواستم زن بگیرم اما هیچ کس حاضر نشد دخترش را بدبخت کند و به من بدهد. آمدم این جا تا ان شاءالله تقی به توقی بخورد و من شهید بشوم و داماد خدا بشوم. خدا کریمه! نمی‌گذارد من آرزو به دل و ناکام بمانم!» خبرنگار دست از نوشتن برداشت. بغل دستی ام گفت: «راستش من کمبود شخصیت داشتم. هیچ کس به حرفم نمی‌خندید. تو خونه هم آدم حسابم نمی‌کردند چه رسد به محله. آمدم اینجا شهید بشم شاید همه تحویلم بگیرند و برام دلتنگی کنند.» دیگر کسی نتوانست خودش را نگه دارد و خنده مثل نارنجک تو چادرمان ترکید. ترکش این نارنجک خبرنگار را هم بی نصیب نگذاشت. کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
@defae_moghadas
🍂🍂 🔻 7⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ست سه روز است که قمر منتظر است تا شام میهمانش باشم. اولین بار است که بدقولی کرده ام. احساس میکنم شاید دیگر فرصتی پیش نیاید. قمر غذاهایی که پخته بود به خانه ننه آورده و همه دوباره دور هم جمع شده اند. تا رسیدم آمدم آشپزخانه. دارم یک ناخنکی به مرغ های سر گاز می زنم. خیلی گرسنه ام اما با ترس و لرز مرغ ها را می جوم. با یک چشمم در را می پایم تا اگر قمر آمد خودم را به کاری مشغول کنم تا دعوایم نکند که چرا دوباره ناخنک زده ام. قمر آمد تو و من هم دوباره افتادم در تله، اما این بار خودش یک تکه نان برداشت و مرغ را داخلش گذاشت و لقمه را دستم داد. کلی از این توجه و تحولش غافلگير شده ام. چهار دست و پا شده ام و صدای بره در می آورم و به بچه ها کولی می دهم. خیلی خوشحالند و بلند بلند میخندند. عادله دم آشپزخانه نشسته و زانوی غم بغل گرفته. بع بع کنان می روم جلوی رویش. بدجوری توی خودش است. دست می اندازم دور گردنش و میپرسم: - چته؟ - جواب نمیدی؟ عزیزم. - هیچی حاجی شنیدم میگن جزیرو رو میخوان بگیرن. .. دلم آشوب شد اما باید ظاهرم را حفظ کنم. می خندم، - مگه از رو جنازه ی من رد بشن، کی جزیره رو می ده بهشون؟ بسته دیگه پاشو این حرف ها چیه؟ مردیم از گشنگی. هر چقدر می خواهم امشب همه چیز معمولی باشد و همه شاد باشند، اما انگار نمی شود. دلشان شور می زند. خیلی سعی می کنند به روی خودشان نیاورند. اما سکوت و بی حوصلگی اشان پر از حرف است. سفره پهن شده است. همه ی خانواده دور سفره نشسته ایم. تنه عقب نشسته و جلو نمی آید - بیا ننه بشین کنار سفره، چرا عقبی؟ - نمیخورم ننه عزیزم، سیرم - حداقل بیا بشین کنارم. آخه تو که نخوری، لقمه از گلومون پایین نمیره. به خاطر دلخوشی من آمده و کنار دستم نشسته. - تنه راستی خبر داری ماشین لباسشویی خریدم؟ - مبارکت باشه على می خوام مال تو باشه. - من دارم ننه مبارک خودت باشه، نمی خوام. -ننه، ببين چه دنیاییه، نذاشت کسی از کسی سیر بشه،: - این حرف ها چیه میزنی علی؟ - هیچی همین طوری تنها میخندم تا خیالش راحت باشد که خبری نیست. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
🍂 یادش بخیر 🤔 فیصل خزایی، مسئول تبلیغات گردان بود. یک تبلیغات 🚩 بود و نزدیک به سی جعبه مهمات که پر از کتاب📚 بود. اونم در فصلی که هی باید جابجا می شدیم و هن و هن 😰 کتاب ها رو بار کمپرسی🚚 می کردیم و پایین می اوردیم. هنوز جاگیر نشده بودیم که باز روز از نو بود و روزی از نو 😩 فقط مشکل جبهه در طول خدمت همین یک قلم بود که با فرار از تبلیغات حل شد. حماسه جنوب @defae_moghadas 🌺 🍃
🍂🍂 🔻 8⃣6⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی روزهای پایانی این فصل را با من بخوان این عاشقانه ست این فصل را با من بخوان باقی فسانه ستو راه افتادیم تا برویم خانه ی خودمان، همه دم در جمع شده اند. - خوب برای همتون هدیه دارم. داده بودم از یکی از عکس هایم چند تا چاپ کرده بودند و قاب کردو خداحافظی می کند.ه بودم، یکی یکی به همه شان می دهم و تک تک روبوسی میکنم. هیچ کس چیزی به روی خودش نمی آورد، پشت خنده های ظاهری اشان دلهره و نگرانی بیداد میکند. ننه طاقت نیاورد. - من باهات می آم ننه - نه ننه واسه چی می آی؟ بچه ها صبح میرند مدرسه. - پس حداقل بذار آقات برسونتت. - نه نمیخواد. خداحافظ. - تا رسیدی زنگ بزن. - باشه چشم. برو بخواب. رسیده ایم توی کوچه خودمان، فقط چند ماه است که آمده ایم اینجا تازه یادم افتاده که هیچ وقت فرصت نشد با همسایه هایمان آشنا شویم - راستی، رسميه همسایه ها چه طورند؟ حالشون خوبه؟ - آره خوبند. - اصلأ دنيا نذاشت با همسایه هامون آشنا بشیم. هنوز حسین و زینب خوابشان نبرده. باز هم بزغاله میشوم تا خسته شوند و بخوابند. به ننه زنگ میزنم و خبر می دهم که رسیده ایم تا خیالش راحت باشد. از پشت تلفن هم مشخص است که آرام نیست و به هر بهانه ای میخواهد حرف بزند. - ننه پس فردا ظهر میام اونجا. قلیه ماهی درست کن. این را که می گویم حالش بهتر می شود و خداحافظی می کند. از پشت تلفن هم مشخص است که آرام نیست و به هر بهانه ای میخواهد حرف بزند. - ننه پس فردا ظهر میام اونجا. قلیه ماهی درست کن. این را که می گویم حالش بهتر می شود یک لباس نو کره ای پوشیده ام و ریش هایم را کوتاه کرده ام. حسابی تر و تمیز شده ام. انگار بعد از سالها یک مهمانی دوست داشتنی دعوتم کرده اند. مدارکم را جمع میکنم و همه را در خانه میگذارم. خوب به بچه ها نگاه میکنم هنوز خوابند. رسميه دم در ایستاده تا خداحافظی کند. - حاجى الآن داری میری کی میای؟ و این بار سکوتم را که پر از یک غم مبهم است خوب می فهمد و دیگر سؤالش را تکرار نمی کند. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
مادر سردار شهید علی هاشمی
یادت باشد #شهید اسم نیست، رسم است شهید عکس نیست که اگر ازدیوار اتاقت برداشتی فراموش بشود شهید مسیر است، زندگیست، راه است، مرام است شهید امتحانِ پس داده است شهید راهیست بسوی خدا... @defae_moghadas
🔴 خاطره داستان بسیار جذاب 🍃یحیای آزاده 🍃 بزودی در همین کانال 👈 دوستان و جوانان خود را برای خواندن این خاطرات دعوت کنید @defae_moghadas 🍂