eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
4.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
51 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻بازتاب خارجی پیروزی رزمندگان در سوسنگرد 👈  راديو آمريكا : سنگين ترين جنگهای دوماهه اخير در سوسنگرد جريان دارد عراق در پی گشودن جبهه جديد ، قبل از زمستان است . بخش عربي راديو لندن ، در صورت تصرف سوسنگرد ، عراق قادر خواهد بود ارتباط اهواز با تهران را قطع كند و جنگ دورنمای خطرناكتری خواهد يافت . 👈  تايمز لندن : احتمالاً عراقيها كوشش دارند قبل از زمستان نيروهاي خود را جهت تصرف اهواز متمركز كنند . 👈 آسوشيتدپرس: از نظر تاكتيكی، بعد از جنگ خرمشهر اين عمده ترين درگيريهای طرفين است . از نظر استراتژيك در صورتی كه عراق سوسنگرد را بگيرد ، راه برای حملة گاز انبری به اهواز باز خواهد شد . 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂 🍂🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 بنی‌صدر! وای به حالت! پدر و مادرم می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباس‌های «صغری» خواهرم را روی لباس‌هایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا کجا ؟» برای اینکه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی می‌روم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یک نامه پست کردم. یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد. از پشت تلفن به من می گفت: «وای به حالت بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.» کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 2⃣1⃣ 📝 خاطرات ارسالی رزمندگان یک شب شهید چیت سازیان فرمانده واحدمان برای رزمندگانی که در چنگوله برای شناسایی آماده شده بودند، جلسه توجیحی گذاشتند. این جلسه مربوط به منطقه تحویلی به ما از طرف قرارگاه بود. ایشان در آن جلسه فرمودند: محدوده گشت و شناسایی خط اوّله، امّا اگر توانستید و تا جادهّ آسفالته که تمام خطوط مرزی دشمن را در در سرتاسر جبهه هایش کشیده شده بروید، بهتر است. چون اگر زمانی عملیات مرحله دیگری داشته باشد، حدّاقل ما یک راهکار برای دسترسی سریع به جادّه داشته باشیم. بیس زیرسازی جادّه، پٌرازقلوه های ۵گرمی بود.تیم ما که شناسایی شیار تقی مَردِه و تپه های مشرف بر آن را در دست داشت، هرگز نمی توانست در عمق بعد از خط اوّل دشمن برود و باید هماهنگ با تیپ و لشگرهای کناریمان کار میکردیم. امّا تیمی که پیزولی را شناسایی میکردند تا جادّه رفتند و بعد از ۲روز دیگر برگشتند. ادامه دارد... @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 3⃣1⃣ 📝 خاطرات ارسالی رزمندگان بعد از اینکه محدوده خودمان را حسابی از دیدگاه نگاه کردیم، برای رفتن به گشت فردا شب، شروع به آماده کردن تجهیزات انفرادی و تیم مان شدیم. شب مسئول تیم مان برایمان صحبت کرد. در این شناسایی ۷ نفر بودیم و مسئولیت ها هم مشخّص بود. فردا ساعت های ۵ بعد ظهر از کنار رودخانه چنگوله که عمق کمی داشت و از دید دشمن هم دور بود، گذشتیم. آنجا منطقه ای رملی بود با داشتن درصد کمی از رطوبت باران، در آخرین روزهای بهمن ماه. امّا بچّه ها در آمادگی کامل بودند، با کفش های کتانی، و استتار شده با لباس بومی منطقه ایلام. ساعت حدودا ۱۰شب بود که به تپه گرگی رسیدیم. مسافت از آنجا تا سنگرهای دشمن که بر روی تپّه هایی که ارتفاع آنها به ۷۰۰ -۸۰۰ متر میرسید کم بود. جای خوبی برای دیدگاه تاکتیکی بود و حسّابی میشد سنگرهای دشمن را که بر روی ارتفاعات بود را دید زد. شب اوّل تا گرگی رفتیم و برای نماز و غذا و استراحت آنجا ماندیم. علّت جلو نرفتن تیم این بود که، شب از نیمه گذشته بود و زمان برای جلو رفتن و برگشتن نداشتیم. بعد از گرگی به سمت دشمن تمام مسیر صاف بود، ولی موانع برای ما نا آشنا و عبور از شیار فصلی که در اختیار دشمن بود، که در زمستان آب حاصل از بارشهای ارتفاعات از آنجا می گذشت، زمان بر بود. تازه بعد از آن هم چند ردیفی سیم خاردار حلقوی بود که باید آن را هم رد می کردیم. و بعد از آن هم به میدان مینی میرسیدیم که تأسیس آن به زمان طاغوت برمیگشت. پس اگر در روز آنجا به هر دلیلی می ماندیم، هیچ راهی را برای فرار از دید دشمن نداشتیم. ادامه دارد.... @defar_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر وصال @defae_moghadas
عطر وصال @defae_moghadas
عطر وصال @defae_moghadas
🍂 🔻 نوشتم تا بماند روزنوشت های آیت الله جمی امام جمعه فقید آبادان •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• 59 /8/1 [امروز] آقایان مهندس یحیوی و حدادی آمدند و با آنها به گفت و گو مشغول و از خبرهای ساعت هفت محروم شدم. قریب یک ساعتی آقایان یحیوی و حدادی بودند که در ارتباط با مشکلات موجود صحبت کردیم. آقایان رفتند. حالا ساعت یک ربع به هشت است. ساعت هشت، خبرهای رادیو تهران را گوش دادم. اعلامیه ستاد مشترک، مسرت بخش بود. . نزدیکی های ساعت ۹، یکی از خواهران تلفن کرد؛ خوابی دیده، تعبیرش را میخواست؛ که این روزها کار این حقیر تماشایی است. یکی تلفن می زند، استخاره می خواهد و اغلب استخاره را با فال اشتباه می گیرند. مثلا می خواهند با استخاره بفهمند ما در این جنگ پیروز می شویم یا خیر؛ که باید برایشان توضیح دهم که این جا مورد استخاره نیست، و فال هم چه از نوع؟ فال نخودی یا سنگریزه و یا اقسام دیگرش، چندان حقیقت و واقعیتی ندارد. پیروزی، با مقاومت و پایمردی حاصل می شود؛ ربطی به استخاره و فال هم ندارد. خلاصه، دیگری اجازه خروج از شهر از نظر شرعی می خواهد.....؟ که نظر امام را برایشان شرح می دهم. دیگری با تلفن، نان یا آب یا سایر نیازمندیهای ضروری را می خواهد که خودم هم اغلب دچار این کمبودها و نبودها هستم.  بالاخره جنگ است و مسائل مربوط به جنگ؛ آن هم جنگ با یک حیوان وحشی و هیچی نفهم که معلوم است مشکلات فراوانی در پی دارد و باید ملت آماده تحمل همه مشکلات بشود تا سربلند بیرون آید. خلاصه، چیزهایی که به نظرم آمد، برای تعبیر خواب این خواهر گفتم؛ گرچه معتقدم که این نوع خواب ها تعبیر درستی ندارد؛ چه این که آدم تا بیدار است، صدای توپ و خمپاره و غرش هواپیما و آتش بمباران است و این حال و وضع در خواب هم از او دست بردار نیست، و خوابها هم از این قبیل و آشفته است.۱ بعد از تعبیر خواب این خواهر، به درخواست آقای موسوی (امام جماعت محترم مسجد جامع خرمشهر) با قم تماس گرفتم، به منزل آقای دشتی که خبر سلامتی آقای موسوی را به خانواده اش که در قم هستند، بدهم. پیرزنی با دخترش گریه کنان آمدند که فرزند پیرزن مورد اتهامی بوده و دستگیر شده. از من چاره جویی می خواست که تا حدی که بلد بودم، او را راهنمایی کردم. 👇👇 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 خاطره مرتبط 1. در این زمینه معصومه رامهرمزی در کتاب خاطراتش به خاطره جالبی اشاره کرده است: مرتب به منزل آقای جمی زنگ می زدیم تا آقا خوابهایمان را تعبیر کند، یکبار من خواب دیدم که در شط [رودخانه افتاده ام و دست و پا میزنم و تقاضای کمک می کنم. یک نفر آمد و قرآنی به دستم داد. سوره اسراء آیه جاء الحق را دیدم و آن را به دست گرفتم و از شط نجات پیدا کردم. وقتی خواب را برای آقای جمی تعریف کردم او با صدای آرامی گفت: «خواهر خیر است. قرآن هادی و نجات دهنده همه ماست. قرآن بخوان و به آن عمل کن. ممکن است در آینده ای نزدیک به مشکلی برخورد کنی یا لازم باشد در زندگی تصمیم مهمی بگیری. در آن زمان حتما به معنای آیه ای که در خواب دیدی توجه کن... آقای جمی نسبت به تلفن بچه ها شرطی شده بود. یک روز که با او تماس گرفتیم، قبل از گفتن هر حرفی گفت: «خواهر باز هم خواب!؟ خواهر مگر شما چقدر میخوابید که این همه خواب می بینید. هر خوابی که دیدید بگویید إن شاء الله که خیر است و اگر اضطراب داشتید صدقه بدهيد. إن شاء الله دفع بلا میشود. . از اینکه آن روز امام جمعه شهر جنگی را خسته کرده بودیم و به جای اینکه به او فرصت رسیدگی به مسائل مهم را بدهیم، از او تعبير خواب می خواستیم، با بچه ها تا ساعتها خندیدیم. قرار شد دیگر مزاحم آقای جمی نشویم و در صورت دیدن رؤیای صادقه با خوابهای خیلی مهم به او زنگ بزنیم. (خاطرات معصومه رامهرمزی، ۲۱۶) @defae_moghadas 🍂
کاش میشد تا خدا پرواز کرد.. پای دل از بند دنیا باز کرد.. کاش میشد از تعلق شد رها بال زد همچون کبوتر در هوا . . . @defae_moghadas 🍂
❣ آبها نام تو را میكنند درختها به احترام تو میشوند نسیم، را درگوش سروها میخواند دیدن گل رویت بهترین برای منتظران است 🌺 🌺 🍃🌹🍃🌹
شهید محمدرضا حقیقی (شهیدی که لبخند زد)سمت چپ پیراهن مشکی، درکناربرادر عبداله کیانی برسر مزارسردار شهید کاظم دلیر شهیدی که بدست منافقین کوردل در برابر دختر خردسالش بشهادت رسید @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 طنز جبهه 🔅 زنبور منو رحمت الله با هم تو جبهه جنوب خط یک بعنوان راننده اعزام شدیم. پس از چهل روز قصد اهواز کردیم و با تویوتایی که تحویل من بود اومدیم شهر. رحمت الله زن داشت و می خواست تلفن به اصفهان زنگ بزند و خبر سلامتی بدهد. به مخابرات اهواز رفتیم تا از باجه های عمومی استفاده کنیم. چشمتون روز بد نبینه، آنقدر شلوغ بود که این پا اون پاکردیم و گفتیم برویم یا بمانیم. بالاخره برای ثبت نام در لیست انتظار جلو رفتیم. مسئول مخابرات از رحمت خواست تا فامیلش رو بگه. اونم گفت زنبور مخابراتیه چند بار سئوال کرد آقا فامیلی تون؟ رحمت هم هر با می گفت "زنبور" طرف که فکر می کرد داریم سربسرش میذاریم ترش کرد و با لهجه خودش گفت،(مگه مو مسخره تونوم! چرا اذیت میکنید خو؟) بعد گفت اگه راست میگید کارت شناسایی نشون بده تا قبول کنم. یه دفعه من پریدم جلو و گفتم اگه راستشو گفته بودیم چی؟ طرفم گفت هر دوی شما رو خارج از نوبت راه می ندازم. همه ی رزمنده ها گوش و چشم تیز کرده بودن تا ببینند کی درست میگه. آره "رحمت الله زنبور" باعث خنده بانشاطی توی مخابرات اهواز شد و هرموقع به مخابرات می رفتیم و اون برادر مخابراتی سرکار بود باخنده بعداز دیدنمون توی بلندگو صدا میزد آقای زنبور..... آقای زنبور کابین ......😂 منصوربابایی یادش بخیر الان فامیلشو عوض کرده گذاشته (رحمت الله جمالیفر) بازنشسته آبفا @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻عطر وصال عادل عبدالمهدی نخست وزیر عراق در حال توزیع غذا بین زوار اربعین 🔹 دوره صدام ملعون؛ زیارت امام حسین (ع) و اربعین گاهی تا ۹ ماه حکم زندان داشت و امروز همو که بر آن جایگاه نشسته خود خادم الحسین است. 🍂
🍂 🔻 هندوانه _🍃🌺🍃_ یکی تعریف می کرد که مقرشونو تسخیر کرده بودن. بعد این آقا با دوستش قبل از اینکه عراقیا برسن تصمیم به فرار گرفتن. این آقا اسلحه شو برداشت و شروع کردن تو بیابون دویدن که چشمش به دوستش افتاد دید به جای اسلحه هندونه🍉 ای رو زده زیر بغلش و داره می دوه.😂 از این وضعیت خندش گرفته بود و دوستش عصبانی شد که چرا تو همچین وضعیتی داری منو مسخره می کنی. آنقدر دویدند و بعدا که آروم گرفتن، گفت چرا بهم خندیدی؟ دوستش گفت آخه تواین وضعیت به جای اینکه اسلحه برداری هندونه برداشتی! جوابش جالب بود و دیدم حق با اون بوده. او گفت، شاید تو اون بیابون از دست عراقیا بتونیم فرار کنیم اما از تشنگی نمی تونستیم جون سالم در ببریم. کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا