eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.1هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2هزار ویدیو
69 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 در این لحظات نورانی که یادگار رزم شجاعانه رزمندگان ماست در کربلای ۴ و حرکت غواصان بعنوان موج اول خط شکن، سکوت می کنیم و برای همه رزمندگان در طول تاریخ دعا می کنیم و برای شهدایشان فاتحه ای هدیه می کنیم.
🍂 🔻 11 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• با رفتن حاج اسماعیل بین غواص ها دستور حرکت صادر شد و یکی یکی به سمت اروند حرکت کردند. اروندی که در آن ساعاتی آرام بود ولی آبستن حوادثی بزرگ که تا ساعاتی دیگر شاهد جانفشانی جگرگوشه هایش خواهد بود. همانانی که نه جویای نام بودند و نه مال. نه سهم خواستند و شهرت. خود را فرزند انقلاب و امام می دانستند و برای حفظ آن تا پای جان ایستاده بودند و امشب در این راستی آزمایی محک می خوردند. بچه ها یکی یکی با گرفتن طناب، وارد آب شدند. سعید حمیدی اصل، آن جوان نازنین و خوشرو وارد شد، غلامرضا محمدی هم پا به پای جوانترها همه چیز خود را رها کرد و وارد آب شد، عیسی جابری هم وارد شد و نمره قبولی گرفت و.... حاج اسماعیل در نوک حرکت غواص ها قرار داشت و در کنار اطلاعات و تخریبچی لشکر و به دنبال آنها بیسیم چی ها و فرماندهان گروهان ها و نیروهایشان همه وارد آب شدند و بی صدا بسمت دشمن، حرکت تاریخی خود را آغاز کردند.
🍂 🔻 12 کربلای۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• به وسط آب که رسیدند. رگبار تیرهای دوشکای دشمن با فاصله‌ای هوا را می شکافت و از بالای سرها عبور می کرد. مشخص بود که متوجه ما نشده اند و از ترس، بی هدف شلیک می کنند. هر از چند گاهی منوری منطقه را روشن می کرد و بچه‌ها را برای لحظاتی از حرکت باز می داشت. آب به شدت سرد بود و این سردی را در صورت که از لباس خارج است کاملا حس می کردند. کمتر از نیم ساعت به اولین موانع خط دشمن رسبدند. میله های بهم متصل شده که خورشیدی نام دارد در جلو راه ظاهر می شود. از لابلای آنها که قبلا باز شده بود عبور کردند و بعد از گذشتن از سیم های خاردار وارد باتلاق شده و با هر سختی از آن هم گذشتند. حاج اسماعیل با تمام زیرکی خود متوجه کابل فوگاز می شود و از تخریبچی می خواهد آن را قطع کند تا انفجاری رخ ندهد. بعد از آن به اطلاعات لشکر تذکری می دهد که معبر را اشتباه رفته و به این ترتیب گروهان را در مسیر اصلی و تعیین شده قرار می دهد. بالاخره به زیر خاکریز دشمن رسیده و همانجا کمین می کنند.
🍂 🔻 13 کربلای۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈ آتش دشمن به نزدیک ما رسیده بود و بچه‌ها خود را به خاکریز چسبانده بودند. حاج اسماعیل به همراه نیروهای لشکر حرکت خود را در معبر ادامه داد که ناگهان.... 😭 حاج اسماعیل، همان فرمانده بی باکی که بارها به تنهایی خط دشمن را شکسته بود، همانی که در رمضان پایش را، در والفجر مقدماتی آسیب دیدن چشمش را، در بدر دستش را، در زندگی دو دختر معلولش را.... و از هر عملیاتی یادگاری در بدن داشت، اینک جانش را نثار آرمان هایش کرده بود و سجده وار به دیدار خدایش شتافت. ولی پیکر پاکش باید از دید نیروهایش پنهان می ماند تا روحیه ی بچه هایش که نوعی وابستگی به او داشتند خراب نمی شد و همچنان پایدار می ماندند.
🍂 🔻 14 •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• خدایا امشب چه شب سنگینی شده و تازه به کجای قصه رسیده ایم. 😭 نمیدونم چگونه باید این قسمت را روایت کرد تا حق شهدا ادا شود و ظلمی به آن همه جانفشانی روا نشود. چند نفر مامور شدیم تا ابتدا مجروحین و بعد شهدا را بیاوریم. بسراغ عادلیان و مسعود منش و مکتبی و چند مجروح دیگر رفتیم و آنها را به سنگر تفنگ 106 بردیم و باز آمدیم تا سعید را برداریم. سعید هنوز زنده بود ولی پاهایش هر کدام به سمتی آویزان شده بود و با تکه پوستی وصل بود. در زیر منور متوجه چهره نازنینش شدم. دهانش پر شده بود از گل های کنار اروند. تصور این بود که خودش این کار را کرده تا نتواند دردش را فریاد بزند. 😭😭 یعنی به اندازه یک آخ گفتن هم بخود اجازه نداده بود که صدایش بلند شود. 🔴 شرمنده ام، ولی امشب نمی توانم بعضی چیزها را نگویم و راحت بگذرم. خدا کند خانواده این عزیزان در کانال نباشند و نخوانند سعید مظلوم را روی برانکاردی قرار دادیم و در آن تاریکی از لابلای سیم های خاردار عبور دادیم که این بار دست آویزانش به سیم خاردار گیر کرد و تکه ای از گوشت دستش کنده شد و... 😭😭😭
🍂 🔻 15 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• نیروهای دو گروهان دیگر وارد معرکه شدند و برای گرفتن اهداف بعدی به راه افتادند. تعدادی از عراقی ها را که هنوز مقاومت می کردند بوسیله بلندگویی به عربی دعوت به تسلیم کردیم و آنها را به دست غواص های گردان سپردیم. دقیقا در همین ساعت به جاده عقبه دشمن رسیدیم و در دو طرف جاده کمین زدیم. گردان جعفر طیار هم به ما ملحق شده بود و با بیشترین نیرو در منطقه دشمن خیمه زدیم. اولین خودرو حمل نیروی دشمن برای کمک، نیرو آورده بود. با پوشاندن لباس سربازان عراقی بر تن یکی از برادران عرب زبان و دادن تابلو ایست (قف) بدست او جلو ماشین ها را گرفته و آنها را به گلوله می بستیم. جالب این بود که راننده با اعتراض می گفت که ایران حمله کرده و شما بجای تسریع کار، ما را نگهداشته اید؟ و هنوز باور نداشت در این گوشه منطقه عملیات نیروهای ایرانی این همه پيشروی کرده باشند. در سر همین جاده، چیزی حدود 300 عراقی را به هلاکت رساندیم و آتش ماشین هایی که از جاده خارج شده بودند غوغایی به پا کرده بود
هدایت شده از معراج اندیشه پویا
توجیهات یک فرمانده برای جبهه نرفتن... . سوم دی ماه سالگرد عملیات کربلای چهار چهارم دی ماه سالگرد شهادت فرمانده گردان خط شکن کربلا حاج اسماعیل فرجوانی @meraj_andisheh_pouya
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂💠🍂💠🍂💠🍂 🙏 به رسم ادب وارادت سلام بر ارباب بی‌ڪفن روزمون رو شروع ڪنیم👈 🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ 🌷وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِك 🌷َ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً 🌷مابَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ 🌷وَلا جَعَلَهُ‌اللهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن 🌷ِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🌷وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌷وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ 🙏 التماس دعا ... برای شادی روح امام شهدا و شهدای کربلای چهار 😔😔 🍂💠🍂💠🍂💠🍂
🍂 🔻 15 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• با طلوع خورشید چهارم دیماه، چهره خونین آسمان خود را نشان داد. روزی که آبستن جریانات بزرگی در آبهای پرجریان اروند داشت. روزی که در باغ شهادت برای جاماندگان از قافله آنها باز شده بود و آنهایی که لیاقت رفتن داشتند باید می رفتند با پیشروی نیروها به اعماق دشمن، اروند توسط چهارلول های ضد هوایی بسته شد و هیچ قایقی توان رسیدن به بچه ها را نداشت. همه در محاصره افتاده بودند، ولی مقاومت برقرار بود و از این جاهایی که در کل جبهه مهیا شده بود باید حفاظت می گشت تا با تاریکی هوا نیروهای بیشتری تزریق شوند و جبهه را گسترش دهند ولی.... بعضی از نیروها با اطلاع از ناموفق بودن دیگر جبهه‌ها از همان نیمه شب به عقب آمده بودند ولی آنهایی که بی خبر بودند و دستوری دریافت نکرده بودند، ماندند و باز مقاومت کردند ولی دشمن تدارک بزرگی برای ورود نیرو کرده بود و یگان یگان وارد منطقه می کرد و بر آتش خود می افزود و.... 🍂
اخبار کربلای۴ روزنامه ها در فردای عملیات
@defae_moghadas
🍂 🔻 16 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• تعداد مجروحین لحظه به لحظه افزایش یافته بود و در سراسر منطقه پراکنده شده بودند. تا قبل از روشن شدن هوا مجروحین بخوبی تا کنار اروند منتقل می شدند و با تعداد قایقی کمی که می آمدند آنها را به عقب منتقل می کردند ولی با روشن شدن هوا کم کم نیروهای دشمن وارد منطقه شدند و عرصه محاصره را تنگ تر کردند. مجروحین در سنگرهای کنار اروند نگهداری می شدند و مداوای اولیه صورت می گرفت ولی با آتشی که دشمن از جناحین گردان کربلا که در پیشروی ناموفق مانده بودند به لب آب آمده و ضربدری منطقه پیشروی شده را تحت کنترل خود گرفته بودند و هیچ قایقی توان حضور در منطقه را نیافته بود. در این ساعات بیشتر نیروهای سالم خود را به ساحل اروند رساندند و با لایف ژاکت هایی که از شب گذشته بجا مانده بود خود را به آب انداخته و به سمت آبادان شنا کردند و این در حالی بود که ضدهوایی های دشمن کماکان سطح آب را نشانه رفته بودند. سختی بعضی صحنه ها را به هیچ وجه نمی شود روایت کرد. کسانیکه از شب گذشته غذایی نخورده بودند و با ضعف بدنی به آب سرد متلاطم زده اند و زیر آتش دشمن و بی پناهگاهی در حال شنا هستند کسانیکه برادر یا دوست مجروح خود را در آب می کشند و خود بریده اند. کسانیکه برادر خود را جا گذشته و.... 🍂
🍂 🔻 17 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• وقتی نگاهی به سطح آب می انداختی تمام اروند پر بود از نیروهایی که شناکنان به سمت ساحل در حرکت بودند. عراقی ها لحظه به لحظه به لب اروند نزدیکتر می شدند. اگر قبل از عبور می رسیدند قتل عامی روی آب به راه می افتاد. دو تن از معاونین حاج اسماعیل تصمیمی گرفتند که نشان از غیرت و بزرگمردی آنها داشت. آنها باید دشمن را معطل می کردند تا بچه های روی آب به ساحل می رسیدند. هر دقیقه معطلی مساوی با نجات جان چند نفر می شد. تیربارها و اسلحه های خود را به طرف دشمن گرفتند و با تمام توان شلیک کردند و آنها مشغول این چند نفر شدند. بیست دقیقه ای درگیری ادامه داشت تا دشمن موفق شد سنگر آنها را تسخیر کند و آنان را به جوخه اعدام ببرد. داستان اعدامی که بر اثر حادثه‌ای به چهار سال اسارت ختم گردید و ایثارگرانه جمعی را به سلامت به مقصد رساند برادران آزاده نادر دشتی پور رحیم قمیشی سفید دشتی و.... 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه روایت فتح با برادر انجیل زاده از رزمندگان گردان کربلا، بعد از گذشتن از اروند در کربلای 4 ☝️ @defae_moghadas
🏴إنا لله و إنا إليه راجعون ◾️ درگذشت عالم ربانی، حضرت آیت‌الله هاشمی شاهرودی، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام را تسلیت عرض کرده، علو درجات را برای ایشان از درگاه الهی طلب می نماییم. #هاشمی_شاهرودی #ارتحال
🍂 سردار اسدی فرمانده تیپ 33 المهدی در خصوص عملیات کربلای4 گفت: محور اصلی کربلای4 جزیره ام الرصاص بود، مجبور به عقب نشینی شدیم. حین عقب نشینی تعدادزیادی ازنیروهاتیرخوردندو شهیدشدند. صبح من خیلی نگران و ناراحت بودم .سوارماشین شدم و تنهایی به سمت قرارگاه مرکزی راه افتادم. حالاخدا از سر تقصیرات مابگذرد. پیش خودم گفتم پیش آقامحسن رضایی بروم و هرچه از دهانم در بیاید به ایشان بگویم که دوساعت زودتر به من اطلاع می دادید که این بچه های مردم را عقب بیاورم. همین که خواستم وارد قرارگاه بشوم دیدم آقامحسن رضایی دارد با تلفن صحبت می کند یک مقدارکه صبرکردم متوجه شدم با سیداحمد آقای خمینی دارد صحبت می کند و دست آقامحسن می لرزد. به خودم گفتم تویک لشکرداری اینقدرفشارروحی روی توست و همه لشکرهایی که دیشب عملیات کردند فشارش روی این مرد است. چند لحظه ایستادم و برگشتم. با آقامحسن تماس گرفتم و گفتم باهمه موضوعاتی که پیش آمده ما صدردصد آماده ایم هر لحظه و هر جور شما خواستید عملیات کنیم. آقامحسن حداقل ده دقیقه توی تلفن به من می گفت: به فاطمه زهرا به ما ظلم شده به اهل بیت ظلم شده. مابایدجبران کنیم. منبع: نشریه نگین مرکز اسنادجنگ سپاه @defae_moghadas 🍂
یادش بخیر آن روزها از خط که برمی گشتیم و در غم خاک و فراق دوستان می نشستیم و نای اشک ریختن هم نداشتیم. چه می دانستیم که روزی یمن و شام و عراق تا غزه و.... در کنارمان می ایستند و بسیجی وار بر دشمنان می تازند @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 18 کربلای ۴ •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• نمیدانم چقدر تجربه دیدن جای خالی عزیزان را در زندگی داشته اید و چقدر شام غریبان آنها را درک کرده اید. درست مثل این لحظاتی که.... امروز عصر، نیروهای نجات یافته از معرکه به صورت پراکنده و تک نفری و سرما زده و گل مالی شده خود را به مقر گردان رساندند. بعضی بهت زده، بعضی در خواب زیر پتوها، بعضی نالان و..... هر کدام گوشه ای افتاده و زانوی غم بغل کرده بودند. فدای دل زینب 😭 آخر که باورش می شد اینقدر مقر خلوت باشد. دیشب ولوله ای به راه بود و همه یک جا بودند و همه را با هم داشتیم. اما امروز..... غمگین ترین غروبی که می شد داشت، امروز و امشب بود. یکی از برادرش سراغ می گرفت، یکی از دوست و هم چادریش، یکی برگه در دست به دنبال آمار بود و دیگری .... آخر چرا اینطور شده بود، چرا هر چه امتحان سخت است از آن بچه های درد کشیده معتقد است خدایا چه می گویم..... امشب چگونه خواهد گذشت...... امشب بی اسماعیل.... بی صادق....بی سعید..... امشب کسی هست همچون دیشب اذان بگوید و همه را در جماعت بنشاند... عجب غروبی است، غروب امشب 😭😭 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یحیای آزاده 4⃣3⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی •┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• یک لحظه همه دژبان ها به طرف کنجی که بچه های ما تجمع کرده بودند مایل شدند و با فرمان "کتلو" همه با هم به آنها حمله ور شدند. چند لحظه اول بچه‌ها کنار هم بودند ولی وقتی هجمه آنها بیشتر شد هرکس فریاد زنان به سویی دوید. فریادهای "یا زهرا"، "یا زهرا" فضای سلول را پر کرده بود. بچه ها مدام در حین فرار از ضربات شلاق و باتوم و کابل، من و قاسمی را لگد می کردند و به دنبال آن دژبان نیز آمد و... تا می‌دیدم یکی قصد دارد بطرف من فرار کند داد می زدم نیا، نیا، جالب اینکه قاسمی هم بدون اینکه با هم هماهنگ کرده باشیم همین کار را می کرد و از نزدیک شدن آنها ممانعت بوجود می آورد. یک ساعتی حسابی دژبان ها مشغول بودند. نفس‌ بچه های ما و عراقی ها کاملا" بریده بود. نه بچه ها توان فرار داشتند و نه عراقی ها نای زدن. صحنه خنده داری شده بود. افسر که این وضع را دید نیروهایش را عقب کشید و چند دقیقه ای بیرون از سلول با آنها صحبت کرد و بعد با همان آرایش هلالی در ورودی سلول به خط شدند. وحشت سراپای وجودمان را گرفته بود. دیگر واقعا" نای کتک خوردن نداشتیم. افسر عراقی که خود را مرتب کرده بود وارد سلول شد و گفت"وین ابوالصیحه لیش ماتصیح منیوچهر" (کسی که فریاد می زد منوچهر کجاست؟ چرا فریاد نمی زنی) " انت مسلم لا انت مجوس و آنی مسلم ممبعد لا تاکل خر. قبل چان مابین سجناء فد الضابط مفتش عسكري موجود بی ون ما أفرج عنها في الأمر ، أعطتها تحية کامل من صیحاتک و جاء امید الرکن الا اتفتیش ما کشف ای شی رایح حس آنی و انت تتشوف من بعد" (در بین زندانی‌های ما یک افسر تحقیق نظامی وارد شده بود. بعداز اینکه با دستور آزاد شد گزارش کاملی از فریادهای تو به سرلشکر ستاد داد و او برای تفتیش آمد ولی چیزی نیافت و رفت حالا دیگر من و تو هستیم بعداز این خواهی دید) منوچهر بیچاره را دوباره به تنهایی حسابی زدند و در هشت روز بعد نه از ناهار خبری بود و نه از شام و نه از چای. فقط یک ظرف آش شوربا و چند عدد صمون برای یک روز کامل و یک بار هم در روز برای رفتن به دستشویی قرار دادند. تنها چیزی که افزایش یافته بود وعده های کتک خوردن بود. در روز دوبار مفصل می زدند. آن هم به طوری که بعداز دو سه روز کتک خوردن، این سبک عادی شد ولی میزان آسیب بالا رفته بود. تعدادی از بچه ها دیگر نمی توانستند سرپا بایستند و یا دست خود را حرکت دهند. آنقدر درد جسمی داشتیم که دیگر کسی حتی یک کلمه هم صحبت نمی کرد. من هرشب شاهد نماز خواندن منوچهر در نیمه های شب با همان وضعیت بودم. دیگر بعد از بیدار شدن نمی خوابیدم، بلکه همراه با نیایش های او بی صدا و از سوز دل می‌گریستیم و او هم این را متوجه شده بود. شاید دم دمای اذان صبح بود که ناگهان صدای پای نظامیان عراقی آمد. درب سلول باز شد و یک فرد مسلح که چهره اش را با چفیه پوشانده بود با تمام تجهیزات وارد شد. او کاملا" مسلح بود و کلاش و جیب خشاب سینه ای و قمقمه، حمایل و.... را بسته بود. با فریاد و داد و فریاد گفت:"گوم، گوم، اطلعو بر اسرع اسرعو"، فریادهای او خشم شبهای پادگان علی اکبر را بیادم می آورد. همه بلند شدند و به زحمت بیرون از سلول کنار پنجره به خط شدند. من هم به سختی با کمک دیوار بیرون آمدم. دو سرباز، قاسمی را بیرون کشیدند. جلوی ما و آن‌طرف باغچه چند سرباز سراپا مسلح با صورتهای پوشیده با چفیه ایستاده بودند. منوچهر که بغل من ایستاده بود آرام گفت چه خبره؟ اینا کی هستند؟ چکار می خواهند بکنند؟ خدا رحم کند. بی اختیار گفتم "فکر کنم می خوان اعداممون کنن"، همه صدای من را شنیدند، یکی از آنها گفت "سریع ای واحد ارید ارواح به المرافق روح" به بچه ها گفتم که می گه هرکی می‌خواهد برود توالت برود که ایرج گفت "حالا که می خوان بکشنمون دیگه فرقی نمی کنه" به هر ترتیب همه رفتند و دوباره همانجا به خط شدیم. یکی از نیروهای مسلح رو به من کرد و گفت "یالا واحد واحد اطلعو بر ساحه" به بچه ها گفتم میگه یکی یکی برید بیرون. منوچهر گفت پس چرا نمی کشن؟ گفتم "حتما" چوبه اعدام دارن و می خوان ببرنمون اونجا" ┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈• همراه باشید با ادامه این خاطرات کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂