eitaa logo
🕊شہیدمحمدرضادهقان‌امیرے🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
96 فایل
🕊بنام‌اللہ🕊 🌸شہید محمدرضا دهقان امیرے🌸 🌤طلوع:1374/1/26 🕊شہادت:1394/8/21 💌پیامے‌ازجانب🌼 #نعم_الرفیق 🌼: ✾اگردلتان‌گرفت‌یادعاشوراڪنید ✾ومطمئن‌باشیدڪہ‌تنہابایادخداست‌ڪہ‌دلہاآرام‌مے‌گیرد. خادم ڪانال: @shahid_dehghan_amiri ادمین تبادل: @ashegh_1377
مشاهده در ایتا
دانلود
📝🍃| ... ☘روضه بذارگوش کنیم....🌸 یک دوست دیگری هم داشت که به واسطه شهید خلیلی با او آشنا شده بود. همین بنده خدا تعریف می‌کرد: با شهید دهقان امیری در گلزار شهدا بهشت زهرا(سلام الله علیها) قرار داشتیم وقتی رسید، حدود دو ساعت سر مزار رسول حرف زدیم. بعد سر خاک بقیه شهدا رفتیم و هر شهیدی را که می‌شناخت سر خاکش می‌ایستاد و حدود یک ربع راجع به شهید صحبت می‌کرد، جوری حرف می‌زد و خاطره تعریف می‌کرد که انگار سال ها با آن شهید رفیق بوده است. گرمای طاقت فرسایی بود اما چنان غرق مطالب و حرف بودیم که گرما را حس نمی کردیم. سپس برگشتیم بر سر مزار شهید رسول خلیلی و صحبت‌هایمان را ادامه دادیم. موقع خداحافظی گفت: روضه بزار گوش کنیم و این جمله شهید خلیلی را یادآوری می‌کرد که: «ای که بر تربت من می‌گذری، روضه بخوان/نام زینب(سلام الله علیها) شنوم زیر لحد گریه کنم» گفتم: بابا لازم نیست اما اصرار کرد و خلاصه یک روضه گوش کردیم. وقتی تمام شد با آهی سوزناک سکوت را شکست، حسرت داشت،حسرت شهادت. بوی عطر پیراهنش را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. خداحافظی کردیم و این آخرین خداحافظی من و محمدرضا بود. 💜 🌷 💌🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| ... ☘خوش رویی وخوش اخلاقی....🌸 محمدرضا خـاکی بود، خیلی اهـل تفریـح و گـردش و بیـرون رفتن بود، واسه رفـقاش مرام و معـرفت میزاشت، اگر کسـی بهش رو میزد روشـو زمین نمینداخـت، تا جایی که مـا واسـه کارهای اداریمون، واسه خـرید کردنمون، واسه مسافـرتامون، واسه کـسب درآمدمون، همیشه دوسـت داشتیم محمـدرضا همراهـمون باشه، هیچـوقت از با محمـدرضا بودن خسته نمیشدیم زمان پیشـش خیلی سریع میـگذشت چونکه مخـصوصا محـمدرضا اهل شوخی و خنده بود، اگر هم از کـسی نـاراحت میشد سریع به روش میاورد، کینه تـوزی نمیکرد و همیشـه دنبال آشـتی دادن و دوستی بود، شاید همـین خوشرویی و خوش اخلاقیش محـمدرضا رو واسه حـضرت زیـنب (سلام الله علیها) قیمـتی کرد 💜 🌷 💌🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| ... 🍃💕رزمایش نظامی..... روحـیـه‌اش پـر جـنـب و جـوش و هـیـجـانـی داشـت و بـه رزمـایـش‌هـا و بـرنـامـه‌هـای نـظـامـی بـه شـدت عـلاقـه داشـت، تـا آن‌جـا کـه مـی‌تـوانـسـت حـضـور پـیـدا مـی‌کـرد، خـیـلـی بـرایـش ارزش داشـت و آن‌قـدر مـهـم بـود کـه تـأکـیـد مـی‌کـرد مـن هـم بـا او بـروم و تـا حـدی بـود کـه اگـر نـمـی‌رفـتـم عـصـبـانـی مـی‌شـد و بـه رویـم مـی‌آورد کـه چـرا فـلان جـا رزمـایـش بـوده و مـن نـرفـتـه‌ام. 💜 🌷 💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| ... 🍃💕شیوه درس خواندن شیوه خاصی برای درس خواندن داشت که تحت هیچ شرایطی آن را تغییر نمیداد. برایش فرقی نمی کرد که سه روز یا سه ساعت به امتحان مانده باشد. کتاب را می خواند و خلاصه نویسی می کرد. همان خلاصه نویسی ها را مطالعه کرد.در تبادل اطلاعات درسی، خلااصه نویسی هایش را در اختیار دیگران قرار می داد و به این شیوه مطالعه می کرد. برای درس خواندن حرص نمی خورد با آرامش رفتار می کرد. 💜 🌷 💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| ... 🍃💕همدم شهرستانی ها در رفاقت با بچه های شهرستانی دانشگاه مطهری کم نمی گذاشت. با آن که رفقای تهرانی زیادی داشت، اما برایش فرقی نمی کرد. با مرام بودن و با معرفت بودن را برای همه یکسان می دانست وعلاقه اش به دوستان شهرستانی زیاد بود. 💜 🌷 💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| ... 🍃💕وبالوالدین احسانا وقت هایی بود که با دوستانم بیرون می رفتیم و یا برای رفتن به هیئت برنامه ریزم کردیم. او هم همراه ما بود. اما اگر خانواده اش چیز دیگه می گفتند، دعوت ما را رد می کرد و با آنها می رفت. به شدت مطیع حرف پدرو مادرش بود؛ هر چه آنها می گفتند در اولویت بود. در صورتی که ممکن بود ما بخاطر دوستان با برنامه های خانواده همراهی نکنیم و وقت مان را با آنها بگذرانیم. 💜 🌷 💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| ... 🍃💕دوست وفا دار بعد از اتمام دوره خادمی،رفاقتمان در شبکه های اجتماعی ادامه داشت.در دانشگاه تهران کنگره ملی شهدای دانشجو برگزار شد و همان جمع دوستان خادم در کوهه را دعوت کردند تا در این کنگره باز هم به امر خادمی برسنند. من ومتاسفانه نتوانستم خودم را برسانم .خیلی منتظر من بود. برنامه که تمام شد ،عکس های آن را برایم فرستاد که بگوید جایم خای بود و مرا فرموش نکرده است . 💜 🌷 💟🍃|• @dehghan_amiri20