📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕نیک سیرت
با دوستش به هیئتی که می شناخت می رفتند. اولین بارش بود که در آن هیئت از همان ابتدای آشنایی با رفقای هیئتی دوستش، جوری رفتار کرده بود که انگار چندین سال است همدیگر را می شناسند.از همان جا بودکه دوستی های جدید شکل گرفت. به عنوان یک بچه هیئتی قدرت جذب بالایی داشت و به خاطر خوش اخلاقی و لبخندی که روی لب داشت، سریع رابطه برقرار می کرد.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕عابر بانک....
گاهی با رفقا قرار میگذاشت و باهم به گشت و گذار میرفتیم یکبار که به کوه های شیان رفته بودیم،بعد از کلی تحرک .و شیطنیت به زور عابر بانکش را گرفتم و گفتم که همین امروز باید ما را مهمان کنی.حرص میخورد که پول هایش را جمع کرده تا مونور بخرد.من هم اذیتش کردم وگفتم نگران نباش،با صدتومن آدم کسری نمی اورد برای خرید موتور،خودم برایت صد تومن تخفیف می گیرم.عاشق موتور بود.به خانواده اش قول داده بود پول هایش را پس انداز کند که موتور دلخواهش را بخرد.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕عکس یادگاری....
حجره جدیدمان در دانشگاه مطهری را تازه تمیز کرده بودیم. خسته و کوفته سر سفره نهار نشسته بودیم که ناگهان در باز شد. محمدرضا بود. اصرار کرد که بیرون برویم، چون کفش های بندی پایش بود.به زور ما را از سر سفره به بیرون کشاند تا چند عکس یادگاری بگیریم. آن لحظه آخرین دیدار ما بود. خدافظی کرد و رفت.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕دورهمی....
خانواده عازم حج شدند.درخانه تنها بودم. به رفقا زنگ زدموقرار یک دورهمی دوستانه گذاشتیم.محمد رضا هم سریع خودش رابا موتور رساند. آن شب بچه ها که شام را خوردند.همگی رفتند،فقط او ویکی از رفقا ماندند تا صبح بیدار ماندیم وگپ زدیم وخندیدیم. نگذاشت که تنها باشم واین معرفتش همیشگی بود
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕در کلاس درس....
درسش بد نبود.دربعضی دروس که استاد یا موضوع درسی موردعلاقه اش بود،جان ودل می گذاشت؛ جزوه می نوشت وحتی در بحث های مشارکتیفعالیت داشت.اما خیلی کم بود واگر شرکت داشت،
موضوعات خوبی مطرح می کرد. اهل مطالعه زیاد نبود و بیشتر جنب وجوش داشت.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕احترام به استاد
به اساتیدی که طلبه بودند، علاقه خاصی داشت و به آنها احترام می گذاشت، احساس صمیمیت داشت و با اشتیاق پای درس این اساتید می نشست. گاهی کارهایشان را انجام می داد و هوای آنها را داشت.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💦 از شیطنت مثبت شان فیلم یادگاری هم میگرفتند.
کلید دار سیستم صوتی دبیرستان بود.
تا چشم مسئولین را دور میدید با همدستی بقیه دوستانش وارد نمازخانه میشد و با روشن کردن سیستم صوتی، مداحی میخواندند و سینه زنی میکردند.
ادای مداحان معروف را در می آوردند و حتی از شیطنت مثبت شان فیلم یادگاری هم میگرفتند.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕سبک زندگی شهید
خیلی به مطالعه زندگینامه شهدا علاقمند بود، وصیت نامه شهدا را می خواند و سعی می کرد از سبک زندگی آنها درس بگیرد، انس عجیبی با شهدا داشت، به شهید زین الدین، شهید اصغر وصالی، شهید محرم ترک و شهید رسول خلیلی عشق می ورزید، حتی در هیأتی که شهید خلیلی در آنجا رشد کرده بود، شرکت می کرد، یکی از دوستانش برایم تعریف کرد که محمدرضا بر سر مزار شهید خلیلی نزدیک به ۵ ساعت درباره شهید برایم صحبت کرد. .
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20
📝🍃| #خـاطـره...
🌿💕ورزش پارکور
به ورزش پارکور علاقه داشت.
هیجــــانش را در این ورزش خالی می کرد.
گاهی در مدرسه، خیابان و پارک حرکاتی انجام می داد. اما مراقب بود.
از ارتفاع نمی ترسید و جسارتی مثال زدنی داشت.
با دوستانش که تمرین می کرد، موفق تر از بقیه بود و گاهی کرکری که می خواندند، او برنده می شد.
آمادگی جسمانی اش بسیار خوب بود و بدنی ورزیده داشت.
#به_نقل_ازدوست_شهید💜
#شهیدمحمدرضادهقان_امیرے🌷
💟🍃|• @dehghan_amiri20