eitaa logo
دهڪده ‌مثبت
2.8هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
14 فایل
یه دهڪده مثبت، تا توے اون یه زندگی آروم‌ و بدور از افڪار منفی رو تجربه ڪنی♥️ پیشنهادات وارسالی‌هاے زیباتون رو اینجا می‌خونم🌱 @Goolnarjes313 https://harfeto.timefriend.net/17400377624639 لطفامعرفی‌مون کن @Dehkade_mosbat
مشاهده در ایتا
دانلود
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_پانزدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظ
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظرات مردم ایمان داشته باشد 🌺مردم باید با چشم باز در این صحنه ى مهم حاضر شوند و ان شاءاللَّه خداى متعال کمک کند و دلهاى مردم را هدایت کند تا فرد با کفایت، شجاع، با اخلاص، داراى روح مردمى، شاداب و با نشاط، مؤمن به هدفها و ارزشهاى انقلاب، مؤمن به مردم، مؤمن به نیروى مردم و معتقد به حق مردم را انتخاب کنند. 🔰بیانات در دیدار زائرین و مجاورین حرم مطهر رضوی ۱۳۸۴/۰۱/۰۱ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
🔻ضحی به گوشی نگاه کرد و بلافاصله پاسخ داد: - جانم خانم وفایی جان. نه نرفتم هنوز. باشه چشم... عباس آقا، می یاین بریم اتاق ریاست؟ ظاهرا کارم دارن. - می خوای من بشینم تو ماشین؟ - اگه سختتون نیست با هم بریم. 🔹مجدد، ضحی از نگهبانی رد شد اما این بار با همسرش عباس محمدی. از سراشیبی بالارفتند. نزدیک اتاق خانم دکتر بودند که فرهمندپور، از اتاق خارج شد. پاکت هنوز در دستش بود. نگاهی به ضحی و عباس کرد. قدم سست کرد و ایستاد. دستش را به نشانه سلام، جلوی عباس آورد: - سلام و ارادت. مبارک باشه. - سلام علیکم. ممنونم. 🍀قبل از اینکه ضحی توضیح یا اعتراضی بکند و عباس، سوالی بپرسد که شما؟ گفت: - دکتر فرهمندپور هستم. مزاحمتون نباشم. خیلی خوشحال شدم. - خواهش می کنم. بنده هم خوشحال شدم آقای دکتر. 🔹فرهمندپور خواست حرف دیگری هم بزند اما جلوی خودش را گرفت. نگاه مهربانانه ای به عباس و ضحی کرد و از کنارشان رد شد. نفس عمیق کشید بلکه بوی تن ضحی مشامش را پر کند اما جز عطر گل نرگسی که موقع دست دادن عباس، فهمیده بود، بویی احساس نکرد. خودش را دلداری داد که صبر کن. در آینده، او را بیشتر خواهی دید. از بیمارستان خارج شد. داخل ماشین شاسی بلندش نشست. سر روی فرمان گذاشت و بیصدا، اشک ریخت. به عباس حسودی اش شد. دلش سوخت. حالا ضحی مال دیگری ای بود که او، الان به او دست داده و لبخند زده بود. چقدر سخت بود دست دادن و لبخند زدن به کسی که عشقت را تصاحب کرده باشد. عقلش از این حال نزار، متعجب بود. قبل از اینکه سرش را بالا بیاورد، با گوشه آستین، اشک هایش را پاک کرد. نگاهی به عکس ضحی که در گوشی داشت کرد. روی صورتش دست کشید. دکمه کنار گوشی را فشار داد و تصویر ضحی، پنهان شد. سوئیچ را چرخاند و حرکت کرد. 🌸خانم دکتر از دیدن عباس بسیار خوشحال شد. حال و احوال پرسید و به ضحی گفت: - آقای محمدی رو ما چند بار موقع آوردن مجروح تو اورژانس دیدیم. ایشون تا از روند درمان مجروحشون مطمئن نمی شدن، بیمارستان رو ترک نمی کردن؛ با اینکه وظیفه شون فقط رسوندن بیمار هست نه پیگیری اما پیگیری هم می کنند. 🍀بحرینی، ظرف ترافل های کاکائویی را به سمت ضحی گرفت و بفرما زد و ادامه داد: - اصلا برای همین ویژگی شون هست که یادم مونده. 🔹و تعریف کرد که پیرمرد مجروحی را به سختی به بیمارستان آورده بود و به خاطر نبودن پسر و فامیلش، تمام کارهای درمانی را خود عباس انجام داد. از اینکه وقت این دو جوان را با خاطرات، از بین ببرد، شرم کرد و گفت: - غرض از مزاحمت؛ مربوط به این نامه است. ملاحظه بفرمایین. 🔻و کپی آن نامه ای که فرهمندپور به ضحی داده بود را تحویل ضحی داد. ضحی آن را مجدد نگاه کرد و پرسید: - چه عرض کنم؟ - به امضاهای پایین نامه نگاه کنین. - هیئت مدیره بیمارستان آریا هستن. - درسته. غیر از یک نفرشان. شما ایشون رو می شناسین؟ 🔸ضحی به اسم فرهمندپور که ذیل عنوان مجری طرح، اسمش نوشته شده بود نگاه کرد. در کسری از ثانیه حواسش به عباس رفت و جمله ای که بر زبانش آمده بود. آن را عقب راند. نامه را تا کرد و به سمت خانم دکتر گرفت. به چشمان خانم دکتر خیره شد و بدون اینکه نگاهش را بردارد گفت: - نمی شناسمشون خیلی. گذرا دیدمشون. 🔹خانم دکتر بحرینی به چشمان ضحی که چیزی را فریاد می کرد نگاه کرد. صدای فرهمندپور که ادعا کرده بود دکتر سهندی او را خوب می شناسد، در گوشش چرخ خورد. بدون اینکه چیزی بروز بدهد، نامه را گرفت. ظرف شکلات را به آقای محمدی تعارف کرد. عباس و ضحی شکلاتی برداشتند و از اتاق ریاست خارج شدند. عباس به عکس نوشته های روی دیوار کرد و گفت: - فکر کنم هر ماه یا هر چند ماه عکس رو عوض می کنند. حدیث های قبلیو من خونده بودم. اینا نبودن. - واقعا؟ جالبه. نمی دونستم. خیلی اینجا نبودم آخه. - حالا کجا بریم؟ - شما پیشنهادتون چیه؟ - پیشنهادم اینه که بریم.. 🍀از در بیمارستان خارج شدند. عباس نفس عمیقی کشید و ادامه داد: - گلزار شهدا 🌸سوار ماشین عباس شدند. ماشین ضحی، همان جا کنار بیمارستان ماند. عباس سریع و دقیق رانندگی می کرد. ضحی به دنده عوض کردن عباس نگاه کرد و از سرعت عمل دستانش، خوشش آمد: - با این سرعت عمل، شما باید پرسنل اتاق عمل می شدین. نمی خواستی پزشکی بخونی؟ 🍀عباس گلو صاف کرد و گفت: - چرا اتفاقا پزشکی رو دوست دارم 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🌺خدای مهربان گاهی احساس می کنم چقدر به من نزدیک شده ای مثل اینکه تو آغوشت باشم تنگ تنگ 🌸و گاهی احساس می کنم چقدر از تو دور شده ام مثل کسی که در دریا در حال غرق شدن و دست و پا زدن است ؛ ولی کسی را ندارد که او را نجات دهد او همه پُل های پشت سرش را خراب کرده است. 🍀خدای عزیزم اینچنین بین خوف و رجاء در حال رفت و برگشت هستم تا پسندم آن چه را جانان پسندد. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✨السلام علیک یا بقیةالله 🌺آقاجان در این شب ها و روزهای مبارک بیشتر برایتان دعا می کنیم. وقتی می شنویم آن کسی که بیشتر به یادتان است و دعایتان می کند بیشتر در شعاع پرتوهای نورانی دعا و توجه خاصتان است، احساس شادمانی و شعف سراسر وجودمان را می گیرد. 🌸آقاجان به گفته خودتان دعا کردن برای فرجتان در حقیقت دعا کردن برای فرج خودمان است. ببین آقاجان در همین دعا هم باز خودمان را می بینیم و سهمی در آسایش و راحتی خودمان دارد ؛ ولی تو چه خالصانه، بدون نیاز و چشمداشتی برایمان دعا می کنی. فدایتان شوم مهدی جان 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️هر خبری را نپذیرفتن ✨يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا أَنْ تُصِيبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمِينَ (1) 🌺اى كسانى‏كه ايمان آورده‏ ايد! اگر فاسقى براى شما خبرى مهم آورد تحقيق كنيد، مبادا (از روى زودباورى و شتاب ‏زدگى تصميم بگيريد و) ناآگاهانه به گروهى آسيب رسانيد، سپس از كرده‏ ى خود پشيمان شويد. 🍀افراد مؤمن بايد اهل تحقيق و بررسى باشند، نه افرادى زودباور و سطحى ‏نگر. 🌸همه ‏ى اصحاب پيامبر عادل نبوده ‏اند، بلكه در ميان آنان افراد فاسق و منافق نيز بوده‏ اند. 🍀افشاگرى و رسوا كردن افرادى كه كارشان سبب فتنه است، مانعى ندارد. 🌸زمينه فتنه دو چيز است: تلاش فاسق، زودباورى مؤمن. 🍀اصل در اسلام، اعتماد به مردم است، امّا حساب كسى كه فسق او بر همه روشن شد، از افراد عادّى جداست. 🌸افراد فاسق، در صدد ترويج اخبار دروغ و نوعى شايعه پراكنى هستند. 🍀ايمان، با خوش ‏باورى سازگار نيست. 🌸جامعه اسلامى، در معرض تهاجم خبرى است و مردم بايد هوشيار باشند. 🍀يكى از اهداف خبرگزارى ‏هاى فاسق، ايجاد فتنه و بهم زدن امنيّت نظام است. 🌸اقدام بر اساس يك گزارش بررسى نشده، مى‏تواند جامعه‏ اى را به نابودى بكشاند. 🍀اقدام عجولانه و بدون بررسى و تحقيق، نوعى جهالت است. 🌸عمل به دستورات الهى، مانع پشيمانى است. تحقيق كنيم تا مبادا پشيمان شويم. 1)حجرات/6. 📚تفسير نور، ج‏9 ، 166 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#فضائل_امیرالمؤمنین #قسمت_ششم 🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً كُتِبَ لَهُ بَرَاءَةٌ مِنَ اَلنَّارِ و
🔹ألاَ وَ مَنْ أَحَبَّ آلَ مُحَمَّدٍ أَمِنَ مِنَ اَلْحِسَابِ وَ اَلْمِيزَانِ وَ اَلصِّرَاطِ 🔸ألاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَأَنَا كَفِيلُهُ بِالْجَنَّةِ مَعَ اَلْأَنْبِيَاءِ 🔹ألاَ وَ مَنْ مَاتَ عَلَى بُغْضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ اَلْجَنَّةِ 🌺آگاه باشيد،هر كس آل محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم را دوست بدارد،از حسابرسى و سنجش كردار و عبور از صراط‍‌،در امان است. 🌸بدانيد،هر كس بر دوستى آل محمّد صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم بميرد،من(رسول خدا) همنشينى او را با انبياء در بهشت ضمانت مى ‌كنم. 🍀آگاه باشيد،هر كس بر بغض و كينه آل محمّد بميرد،بوى بهشت را استشمام نمى ‌كند. 📚فضائل الشيعة ؛ ص4. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
📚📏📚📏📚 💢رسیدن مسافر به وطن قبل از ظهر ✅پرسش: اگر مسافر پيش از ظهر به وطن یا محل اقامت برسد،تکلیفش چیست؟ 🌺پاسخ: ✍️آیت الله سيستاني: چنانچه كاری كه روزه را باطل می ‌كندانجام نداده،بنابراحتیاط واجب، باید آن روز را روزه بگیرد. ☘️بقیه مراجع: چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده،بايدآن روز را روزه بگيرد،و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نيست. 📚توضیح المسائل 16 مرجع. 📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400 💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو" my.pasokhgoo.ir 📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو " cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app 🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی 🔹 @pasokhgoo 👈 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده ‌مثبت
#قسمت_شانزدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ‌ها و نظ
💯از شیوه ‌های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد. 🌺با مردم صادقانه باید برخورد کرد؛ همه ‌ی ملّت ما این ‌جور هستند که صداقت را احساس می کنند، درک می کنند؛ وقتی ما غیر صادقانه برخورد کردیم، ممکن است کسانی یک لَمحه‌ای و لحظه‌ای به اشتباه دچار بشوند لکن بعد حقیقت معلوم خواهد شد؛ باید صادقانه با مردم رفتار کرد، صادقانه باید با مردم حرف زد. این جزو آداب حتمی انتخابات سالم است. 🔰بیانات در دیدار دست‌اندرکاران برگزاری انتخابات ۱۳۹۴/۱۰/۳۰ 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
هدایت شده از مشکات
*غروب دلگیری است، خدایا رحمی* 🔻گفت: لحظات پایانی این ماه را دریاب. چیزی نمانده. معلوم نیست دیگر کی بشود که اینطور آسمان نزدیک زمین باشد. کی بشود که دستت برسد به ابرها، به ستاره ها. 🔹معلوم نیست تا رمضان بعد زنده باشی و حضور ملائک را لمس کنی. 🔹بشتاب که از لحظات آخر بیشترین بهره را ببری. زیرک باش و از میانبرها استفاده کن. تسبیح تربت به دست بگیر که هفتاد برابرت کند. آیه آیه ختم قرآن کن. ببین اگر خوابت عبادت است، شب زنده داریت چند برابر می ارزد. 🔹بشتاب که خیلی زود دیر می شود و حسرت سودی ندارد. 🔺آه حسرت کشیدم که: لحظات پایانی این مهمانی عزیز مثل خورشید دم غروب می ماند. نمی ایستد خوب ور اندازش کنم به جرم اینکه یک روز کامل وقت داشته ام و عین خیالم نبوده 🔸اما راستش مشکل از چشم هایم است. مثل خفاش عادت کرده به تاریکی و تا غروب نشده نمی تواند این همه نور را تحمل کند. نتیجه اش می شود محرومیت در روز و حسرت هنگام غروب. 🔸کاش این قدر فراموش کار نبودم و برای دیدن ماه رمضان سال بعد فکری به حال این چشم ها می کردم اما یک عمر است که خودم را آزموده ام. خواب غفلت در بین الطلوعین رجب و شعبان می بردم تا خود خروس خوان و یک دفعه پرتم می کنم وسط نور. 🔸اینطور می شود که دیگر چند سال است از همان روز اول، حسرت غروب، دلم را از جا می کند و کار در خوری از دستم بر نمی آید. 🔸محتاج دعای اهل دل هستم. محتاج دعای آنکه همیشه نامه عملم چشمانش را بارانی می کند. محتاج دعای آنهایی که پیشش آبرو دارند. باشد که به نغمه شورانگیز پرستوهای سحر خیز، آب سیاه چشمان خفاشی را شفا دهند. 🖋 @meshkaat135
🔹ضحی به چرخش فرمان زیر دستان عباس نگاه کرد و ادامه داد: - امروز شیفت ندارین؟ - مرخصی زورکی بهم دادن! شما چرا سر کار نبودی؟ - منم به قول شما، مرخصی زورکی دارم. قانون بیمارستانه. دوران نامزدی، عصر به بعد اجازه کار نداریم. باید به کارهای شخصی بپردازیم. - جالبه. نشنیده بودم جایی این طور باشن. 🍀نگاهی به ضحی کرد. لبخند زد و گفت: - پس بیا نامزدی مون رو طولش بدیم که عصرها با هم باشیم. - البته متاهلی هم امتیازات ویژه دیگه داره. 🔹عباس خندید. پایش را از روی پدال گاز برداشت تا سرعت ماشین کمتر شود و بتواند پیچ طولانی ای که برای رفتن به اتوبان، جلویش قرار داشت را رد کند. به آهستگی فرمان را چرخاند و ضحی به سمت او کج شد. دست چپ ضحی را با دست راستش گرفت و لبخند زد. ضحی خجالت زده، دست راستش را به دستگیره در گرفت و خودش را نگه داشت تا پیچ تند تمام شود. وارد اتوبان شدند. عباس دست ضحی را روی دنده گذاشت. گلاژ را فشار داد و با دست ضحی، دنده را عوض کرد. ضحی از این حرکت عباس خنده اش گرفت. عباس هم خندید. سبیل های قهوه ای رنگش، از هم باز شد و ضحی ردیف دندان های سفیدش را از زیر لب های کوچک عباس، دید. تا به حال این طور به چهره مردی نگاه نکرده بود. حس غریبی داشت. عباس نگاه ضحی را احساس کرد. صورتش را به سمت ضحی چرخاند و هر از گاهی، نیم نگاهی به جاده می کرد. لبخند از روی لبهایش کنار نرفته بود. دهان باز کرد و پرسید: - امتیازات ویژه متاهلی رو نگفتی. - حقوق بالاتر، ساعت کار کمتر. استفاده از امکانات باغ و خانه های سازمانی ویلایی برای تفریح. اگر هم بچه داشته باشی ی امتیاز ویژه دیگه هم داره - جالبه. چی؟ 🔹ضحی نگاه از عباس گرفت و به روبرو خیره شد. یاد صحبت های جلسات خواستگاری شان افتاد و گفت: - بازم حقوق بیشتر. امکانات متفاوت. تحصیل رایگان بچه ها در مدرسه. فرصت تحصیلی ویژه. اون طور که من فهمیدم، هر کی زودتر بچه دار شده، از لحاظ تحصیلی جلوتر افتاده - معمولا برعکسه. چطور؟ - البته دقیق نمی دونم ولی انگار درسها متفاوته و اساتید خاصی روی این افراد نظارت می کنند. ضریب امتیازی شون بیشتره. بورسیه خود بیمارستان می شن. علاوه بر برخی خدمات مثل پرستار بچه و .. البته خانم وفایی می گفت که پرستار بچه رو به افراد خاصی و با امضا ریاست می دن. می گفت افرادی که لازمه با بچه کوچک، به کار یا درسشون به صورت جدی بپردازن. می گفت این موارد رو بیشتر تو واحد تحقیقات آزمایشگاه داشتیم. چون پروژه تحقیقی شون مهم بوده و جایگزین براشون نبوده. - سیستم مدیریتی عجیبیه. - بله. عجیب و جالب. منم خبر از این سیستم نداشتم و تازه فهمیدم. 🔸عباس دست عرق کرده ضحی را رها کرد. استخوان بینی اش را خاراند و گفت: - چطور؟ - قبلا آریا بودم. صد و هشتاد درجه متفاوت با اینجا. از همون اول ما رو نسبت به بهار، ترسوندن. وجهه خوبی نداره بین دانشجوها. این طور علیهش تبلیغات کردن. - عجب! 🔹لبخند ماسیده صورت عباس، با دیدن تصاویر شهدا از هم باز شد. به هر کدام می رسید، سر تکان می داد. شهیدی را نشان داد و گفت: - پدر از این شهید خاطرات زیادی تعریف می کرد. نور به قبرش بباره 🍀ضحی نتوانست اسم شهید را ببیند.عباس بلوار را به سمت چپ پیچید. وارد محوطه شد و ماشین را کنار درختی پارک کرد. سریع از ماشین پیاده شد و در سمت ضحی را که تا نیمه باز شده بود، گرفت. ضحی از ماشین که پیاده شد، با دست دراز شده عباس مواجه شد. دستش را از زیر چادر بیرون آورد و دست مردانه و نسبتا زمخت عباس را گرفت. عباس در سمت راننده را بست. دکمه قفل مرکزی را زد. پرچین ها را رد کرد و گفت: - همیشه اینجا که می یومدم، حواسم به سبزه و درخت و گل های جدید و تازه کاشته شده بود. اما الان، تنها گل من شمایی ضحی جان. - ممنونم از مهربونی تون. - راحت باش ضحی جان. - باشه. راحتم. راستش عادت ندارم. 🌸ضحی سعی کرد بر خجالتش غلبه کند. دستش را که بین انگشتان عباس گیرافتاده بود، کمی بست و دست عباس را فشار داد. عباس برای اینکه ضحی خجالت نکشد، به لبخندی بسنده کرد. حالا به وضوح، حیایی که مادر از آن تعریف کرده بود را در چهره و رفتار ضحی می دید. 📣کانال در ایتا، سروش، بله @salamfereshte 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام و صلوات خدا بر تو ای حجت خدا در زمین 🌺آقاجان بمیرم برای دل داغدیده تان برای شهادت شیعیان مظلوم افغانستان. 🌸مولای من می دانم اشراف بر کل دنیا دارید و می بینید چه اتفاقات ناگوار در گوشه گوشه جهان رُخ میدهد. آقاجان سرت سلامت. الهی از عمر ما کاسته شود و به عمرتان افزوده شود. 🍀مهدی جان می دانم از احوال تک تک ما باخبری و این ما هستیم که در غفلت و بی خبری از شما معدن الرحمة هستیم. پدر مهربانم الهی دست ولایی تان بر سرما باد. دعا کنید تا از این خواب سنگین بیدار شویم. 📣کانال در ایتا، سروش، بله 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114 🆔https://ble.ir/Mahdiyar114 🆔sapp.ir/mahdiyar114
✍️قرضی نیکو ✨إنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ (1) 🌺همانا مردان و زنان صدقه‏ دهنده و (آنان كه) به خداوند وامى نيكو داده ‏اند، برايشان پاداشى چند برابر است و براى آنان اجرى نيكو خواهد بود. 🍀براى دريافت الطاف الهى، هم صدقه و كمك‏هاى بلاعوض لازم است و هم قرض الحسنه و كمك ‏هايى كه برگشت دارد. 🌸وام به بندگان خدا، به منزله وام دادن به خداوند است. 🍀زن و مرد در حقّ مالكيّت و حلّ مشكلات اقتصادى و رشد معنوى و رسيدن به كمالات اخروى هم پاى يكديگرند. 🌸مهم نجات فقرا، از فقر است، خواه از طريق انفاق باشد، خواه از طريق قرض. 🍀قرض و انفاق، در ظاهر كم‏ شدن و كندن مال است، و در واقع رشد است. 🌸قرار دادن پاداش، راه تشويق مردم به كار خير است. 🍀انفاق و وام، نشانه كرم است، و پاداش كريم، اجر كريم است. ☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 1)حدید/18. 📚تفسير نور ، ج‏9، 473 🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114