🏴🏴🏴
بستر بیماری
با خوشحالی به چهرهی زیبای مادر نگاه کرد. بعد از گذشت چندین روز از بستر بیماری برخاسته بود. خدا مادر را شفا داده بود.
موهای زینب را شانه کرد. خانه را جارو زد. حمام رفت و غسل کرد.
حسن و حسین و زینبین قلبشان پُر از شادی شد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#یازهرا
#شهادت_حضرت_فاطمه سلاماللهعلیها
#تولیدی
#ماهی_قرمز
🏴🏴🏴🏴
کوچه
کوچه تنگ و باریک بود. مردی در لباس گرگ به آنها نزدیک شد. به زور نامه را از مادر او گرفت. حسن جلوی مادر ایستاد. روی پنجههای پا برخاست. هرچه کرد نتوانست جلوی ضرب سیلی را بگیرد. قدش نرسید. قلبش از این همه ظلم شکست.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#یازهرا
#شهادت_حضرت_فاطمه سلاماللهعلیها
#تولیدی
#ماهی_قرمز
✍پنجقلو
🍃آخرین کسی که از من آمار بچهها را پرسید نرگس خانم همین چند ساعت پیش بود.
حواسم را جمع کردم، آمار خلاف واقع نگویم. همهچیز گل و بلبل است، سال به سال جوانترم، صبح تا شب بازی و نشاط احاطهام کرده است.
☘لبهای گوشتیام کِش آمد. گلویم را صاف کردم. نگاهی به چشمان منتظرش کردم. شروع کردم به آمار حقیقی دادن: «جونم برات بگه من پنج قلو دارم. فقط بین اولی و آخری نه سال فاصله سنیه. تعجب نکن پنجقلو میگم چون اونا شیر به شیرن.»
🌾از اولین قُل تا همین الان، خواب کامل شب، به خاطر بارداری و شیردهی برام یه رؤیا شده.
خوب به یاد دارم برای بارداری چهارمین قُل، پیش خانوم دکتر رفتم فقط چند دقیقه میخندید و نمیتونست جلوی خودشو بگیره.
خداروشکر از اون دکترایی نبود که ته دلمو خالی کنه.
✨هر چند ثانیه یه بار میگفت: «الحمدلله سالمی، خیلیا با یه دنیا هزینهی دارو و درمون، بازم آرزو به دلِ باردار شدن و بچه موندن.»
جثهی ریز، سن کم و داشتن پنج تا بچه، مرا معجزه خدا در این عصر کرده.
💫نرگسخانم چهارچشمی به دهانم خیره مانده بود، لب به دندان میگزید. جرأت پلک زدن هم نداشت.
☘بعدِ هر زایمان در دل میگفتم: «ایندفعه میذارم چند سالی فاصله بشه؛ ولی زمان کوتاهی نمیگذشت که مهمان بعدی از راه میرسید و تست مثبت بارداری خبر اومدنش رو میداد.»
🎋هر بار با خودم میگفتم: «زینب تو چکارهای که بخوای تعیین تکلیف کنی؟! خدا دوست داره تو رو در لباس مادری ببینه! مدال افتخار مادری رو همینا بهم دادن!»
🌾نرگس خانم کُپ کرده بود. همان لحظه یک جوجه روی پاهایم نشسته بود و در طول روز، حاضر نبود ثانیهای از من جدا شود. یکی از پنج تن قربونش برم، وقتی رگ نقزدنش بگیره، سیصدوشصت درجه دهانش باز میشه. مثل ناقوس کلیسا بیوقفه میزنه.
در این میان عُقزدن، نقزدن، تبکردن و گریههای همزمان هم اضافه کن.
✨مادری قشنگیاش به همین چیزاست. خدایی که تو را آفریده میخواد تو را اینجوری ببینه. امتحان پشت امتحان، امان از وقتی که فرشتههای معصومم شلوغکاری کنن و من به جای صبر طبق معمول رفوزه بشم. عجیب شیرین است مادری.
☘نرگس خانم هر چقدر به من گفتند: «بچه نیار، پیر میشی، زشت میشی، خونهنشین میشی، ای وای پول پوشک، بیچاره شوهرت؛ ولی من وقتی ندای عاشقانهی خدا در گوشم میپیچد: " لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ"*
شیرین میشه همهی سختیهایی که او برام نوشته.
*که ما انسان را به حقیقت در رنج و مشقّت آفریدیم (و به بلا و محنتش آزمودیم).
سورهبلد، آیه۴.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#یه_حبه_نور
✍سناریوی دشمن
📝دشمن برای عادی شدن گناه در جامعه چند مرحله رو برنامهریزی میکند.
🔸🔹پرده اول: زشتی گناه رو از بین میبره.
زلیخا زنان رو دعوت کرد تا به اونا بفهمونه هرکس جای من بود همین کار رو میکرد.
🔸🔹پرده دوم: به انجام گناه افتخار میکنه.
از یوسف درخواست کردم!
🔸🔹پردهسوم: جای منکر و معروف رو عوض میکنه.
اگه یوسف به خواستهام تن نده، مجازات میشه.
🔸🔹پردهپایانی: هیچکس اعتراض نکرد!!
✨قَالَتْ فَذَٰلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ ۖ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ ۖ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونًا مِنَ الصَّاغِرِينَ؛
(همسر عزیز) گفت: «این همان کسی است که بخاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری،) من او را به خویشتن دعوت کردم؛ و او خودداری کرد! و اگر آنچه را دستور میدهم انجام ندهد، به زندان خواهد افتاد؛ و مسلّماً خوار و ذلیل خواهد شد!»
📖سورهیوسف،آیه۳۲.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکس_نوشته_میرآفتاب
#بسم_الله
#یه_حبه_نور
✍فرار
💡هیچ مجوزی بر انجام گناه نیست؛ حتی در شرایط سختی چون شرایط حضرت یوسف علیهالسلام.
🚪با اینکه حضرت:
در خانه زلیخا خدمتکار و غلام بود.
درها بسته بودند و راه فراری نبود.
شرایط ارتکاب گناه فراهم بود.
ولی مجوز و دلیلی برای انجام آن نداشت.
🗝او فرار کرد، خدا هم راه نجاتی به رویش گشود.
✨وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ ۚ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ ۖ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ ۖ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛
و آن زن که یوسف در خانه او بود، از او تمنّای کامجویی کرد؛ درها را بست و گفت: «بیا (بسوی آنچه برای تو مهیاست!)» (یوسف) گفت: «پناه میبرم به خدا! او [= عزیز مصر] صاحب نعمت من است؛ مقام مرا گرامی داشته؛ (آیا ممکن است به او ظلم و خیانت کنم؟!) مسلّماً ظالمان رستگار نمیشوند!»
📖سورهیوسف، آیه۲۳.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
#بسم_الله
#یک_حبه_نور
✍خط قرمز
❌امنیت جامعه خط قرمز اسلامه.
اونایی که در جامعه امنیت رو نشونه میگیرن،
هول و هراس در بین مردم میاندازن،
مستحق توبیخ، اخراج از جامعه و حتی اعدامن.
🔪حالا طرف با دوستش رفته خیابون ستارخان راهبندون کرده، چاقوکشی و ترس و وحشت به راه انداخته، نیروی امنیتی رو مجروح کرده، به اعدام محکوم شده.
😏بعد از اعدام یه عده، دایه مهربانتر از مادر شدن و هشتک نه به اعدام راه انداختن!
✨لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَالْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لَا يُجَاوِرُونَكَ فِيهَا إِلَّا قَلِيلًا؛
اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بیاساس در مدینه پخش می کنند دست از کار خود بر ندارند، تو را بر ضدّ آنان میشورانیم، سپس جز مدّت کوتاهی نمیتوانند در کنار تو در این شهر بمانند!
📖سوره احزاب، آیه۶۰.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍ کاش دانه تسبیحش بودم
میخواهم از او بگویم؛ امّا قطره چگونه از دریا بگوید؟! فردی زمینی چگونه آسمانی را توصیف کند؟! سنگریزه در برابر عظمتی چون کوه چه میتواند بگوید؟! خاک چگونه از طلا بگوید؟! کوچکی چون من بزرگی چون او را چگونه صدا بزند؟! فرشی را چه به عرشی گفتن؟!
فرزند ناخلف، چگونه بهترین مادر را صدا بزند؟!
کاش دانه تسبیحش بودم...
مادرمان فاطمه، بهترین مادر دنیاست...
بهشت از لبخند و تسبیح، مادرمان فاطمه است.
هر گُل در عالم هستی، از بوی مادرمان فاطمه است.
امّا مادرمان با تمام بدی هایمان دوستمان دارد...
#سلام_حضرت_مادر❤️
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#اشک_قلم
#برترین_زنان_عالم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
✍لحظاتی نفسگیر
🌱برای مشاوره قبل از ازدواج پیش مشاور رفتیم. من هفده ساله بودم و علی بیست ساله.
در چوبی را که باز کردیم. رنگ دیوار و وسایل روی میز و اطراف، همه آبی بود.
دکتر سرمد پشت میز چوبی روی صندلی چرخدار نشسته بود و با روی باز به ما نگاه میکرد.
علی خلاصهای از خصوصیات خود و اینکه با هم فامیل هستیم برای دکتر توضیح داد.
او گفت: «اگه از من میشنوید؛ چون ازدواج فامیلی دارین، هیچ وقت بچهدار نشین!»
اصلا انتظار شنیدن چنین حرفی را نداشتیم. چند لحظه دچار شوک شدیم.
👶من و علی عاشق بچه بودیم.
سهماه از ازدواجمان گذشت که باردار شدم. با ترس و لرز آزمایشات را میرفتم. خدا خدا میکردم بچهام مشکلی نداشته باشد.
قبل از سالگرد ازدواجمان خدا دختربچه سالم و زیبا به ما هدیه داد.
🌸از به دنیا آمدن زینب، زمان زیادی نمیگذشت که ساخت خانهمان را شروع کردیم.
باورمان نمیشد به این زودی داریم صاحب خانه میشویم.
ته دلم زمزمهای میگفت: «پا قدم زینب کوچولو هست! همونی که دل رو زدی به دریا و توکل به خدا کردی.»
قشنگ دستهای خدا را توی زندگیمان میدیدیم.
☘تابستان همان سال بود که اتفاق تلخی برایم رُخ داد.
هیچ وقت آن روز را فراموش نمیکنم. توی آشپزخانه مشغول درست کردن غذا بودم. گوشه چشمی هم به زینب داشتم.
یهو دیدم دستهای سفید و تُپُلش چیزی از روی زمین برداشت و توی دهانش گذاشت.
کارد آشپزخانه را روی اُپن انداختم و به طرفش پا تند کردم.
🍁ولی دیر رسیدم. ابتدا چند سرفه زد. بعد از مدتی نفس بچه بُریده شد. لبهایش سیاه و صدای سرفهاش قطع شد. صورتش رو به کبودی رفت.
با صدای جیغ و فریاد من، خدیجه خانم همسایهی واحد کناریمان خودش را پشت در رساند و زنگ خانه را زد.
بچه بغل در حالی که اشک میریختم و میلرزیدم، در را باز کردم.
💡خدیجه خانم که دنیا دیده بود با دیدن زینب همهی ماجرا را فهمید. معطل نکرد. بچه را از من گرفت. چند ضربه محکم به پشتش زد. هستهی زردالو به بیرون پرتاب شد. نفس بچه برگشت. کمکم رنگ صورتش باز شد. قرمزی لبهایش نمایان گشت.
حال خودم را نمیفهمیدم. وِردِ زبانم تشکر از خدیجه خانم و شکرخدا بود.
💦زینب را محکم بغل کردم و میبوسیدم. اشک پهنای صورتم را پوشانده بود. زینب هاج و واج به من نگاه میکرد و من قربان صدقهاش میرفتم.
همان لحظات سخت در دل با خدا عهد بستم، فرزندان زیادی به دنیا بیاورم و برای خدمت به اسلام تربیت کنم.
🌾از آن روز پانزده سال میگذرد. به چهرهی محمدرضا یکسالهام نگاه میکنم. پنجمین بچهی خانواده است. ملچملوچ شیرخوردنش سکوت خانه را میشکند. به رویش لبخند میزنم. بچهها به همراه پدرشان به شهربازی رفتهاند. بهترین فرصت است چُرتی بزنم. مژههای بلندم در هم فرو میروند. خوابم چنان عمیق است که با صدای زنگ آیفون از جا میپرم.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
📝این نامه آشناست!
🌾طلبکارها امانش را بُریده بودند. هرچه فکر کرد چارهای جز کمک خواستن از امامرضا علیهالسلام به ذهنش نرسید.
خجالت میکشید برای طلب پول به نزد حضرت برود. فقط دوست داشت امام وساطتت کند تا طلبکارها به او مهلت بدهند.
⚡️لحظهای برای رفتن پیش امام دچار شک شد.
کولهباری از غم روی دوشش سنگینی میکرد. تصمیم گرفت بدون هیچ درخواست، پیش امام برود تا با شنیدن صحبتهای او و نگاه به چهرهی نورانیاش تمام غصهها از وجودش رخت ببندد.
🚪کلون در چوبی را به صدا درآورد. در باز شد. خدمتکار در آستانهی در به او خوشآمد گفت.
وارد بر امام شد. چهرهی دلنشین امام همهچیز را از یادش بُرد. محو سخنان دلنشین او شد. بعد از گذشت مدتزمانی عزم رفتن کرد.
☀️حضرت با دست اشاره به سجادهای کرد که گوشهای اتاق پهن بود.
کیسههای پول و یک نامه دید.
تپش قلب او را فراگرفت. با دستانی لرزان و اشک شوق نامه را باز کرد و خواند:
ما تو را از یاد نبردهایم، با این پول قرضت را بپرداز! باقی نیز خرج خانوادهات...(۱)
🗞چهقدر این نامه آشناست.
میان ورقههای دلم، دستخط زیبای امام زمانم روی آنها نقش بستهاست که فرمودند:
انّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسینَ لِذِکرِکُم ..."
ما در رسیدگی به امور شما کوتاهی نمیکنیم و یاد شما را فراموش نمیکنیم.(۲)
📚۱. بحارالانوار، ج۴۹.
📚۲.بحار، ج ٥٣، ص 175.
🗞بخشی از توقیع امام زمان به شیخ مفید .
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#مهدوی
#تولیدی
#ماهی_قرمز
°بسم_الله°
#یه_حبه_نور
✍گرگهایی در لباس میش
💢دشمنان با ظاهری فریبنده و مظلومنمایانه قصد آسیب رساندن به مردم را دارند.
🔻آنان مستحق بیاعتمادی هستند؛ درواقع به جز قساوت و کینه در دلهایشان نیست و به دروغ اظهار دوستی میکنند.
💥کافیست بر مردم ایران تسلط یابند، جنایاتی که در سایر کشورها آفریدند به مراتب شدیدتر آن را بر علیه ما وارد کنند.
✨كَيْفَ وَإِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ لَا يَرْقُبُوا فِيكُمْ إِلًّا وَلَا ذِمَّةً ۚ يُرْضُونَكُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَىٰ قُلُوبُهُمْ وَأَكْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ؛
چگونه (با مشرکان عهدشکن وفای به عهد توان کرد) در صورتی که آنها اگر بر شما ظفر یابند مراعات هیچ علاقه خویشی و عهد و پیمان را نخواهند کرد! به زبانبازی و سخنان فریبنده شما را خشنود میسازند در صورتی که در دل جز کینه شما ندارند و بیشتر آنان فاسق و نابکارند.
📖سورهتوبه، آیه۸.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍نقدو چسبیدن
رفتم مغازه میگم ببخشید تخمه دارید؟🤓
میگه کیلویی؟
گفتم پ… یهو داد زد، چیه شما جوونا یادگرفتین میگین پ ن پ!😠
گفتم پنیرم میخواستم!
بدبخت کلی عذرخواهی کرد گفت : پنیر کیلویی بدم؟
گفتم پ ن پ متری بده!!!
بعد در رفتم 😂😂
💢اونقدر سختگیر نباشید که همسرتون از عذرخواهی کردن پشیمون بشه!
🔻توقع نابجاییست که بخوای همسرت وقت عذرخواهی کلماتی رو به زبون بیاره که تو دوست داری!
از ما میشنوی عذرخواهی همسرتون رو تو هوا بقاپید.😉
به قول معروف نقدو بچسب نسیه رو ول کن!
از ما گفتن بود اگه دیر بجنبی، مهر و محبته پر میکشه!😁
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
#یه_حبه_نور
✍ارزش و کمال
👿اولین مغرور عالم شیطون رجیمه!
توانایی دیگران را دیدن و حسادت نکردن، اوج ارزش و کماله.
🌱مغرور نشدن و از توانایی دیگران بهجای کور کردن تواناییشون استفاده کردن، راه نجاته!
✨وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي ۖ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ؛
و برادرم هارون زبانش از من فصیحتر است؛ او را همراه من بفرست تا یاور من باشد و مرا تصدیق کند؛ میترسم مرا تکذیب کنند!»
📖سورهقصص، آیه۳۴.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشتهمیرآفتاب
°بسم_الله°
#یه_حبه_نور
✍قضاوت با شما!
💞یکے هست از خود انسان، به انسان نزدیکتر، مهربانتر و دلسوزترهــ.
🌱دستت رو به سمت گــــــردنت ببر
رگـــ گــــردنت رو لمـــس کن
بــــاورت میشـــه؟
از اون هـــــــم به تو نزدیکتـــــــره.*
💢حالا برداشتن هر قدم به سمت گناه، مساویه با دور شدن از کسی که به ما نزدیکترینه!
اونوقت دودش به چشم خودمون میره.
دور شدن از او، مساویست با دور شدن از همسر، فرزند و تموم خوبیها.
🤔قضاوت با خودتون، الان با برداشتن شال و روسری از سرمون، دهنکجی و لجبازی با کی میکنیم و نتیجهش چیه؟!
✨*" وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ؛
ما از رگ گردن او به او نزدیکتریم."
📖سورهق، آیه۱۶.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍فقط یک دقیقه زمان داری!
یک دقیقه فقط فرصت داری یک دور دیگر، دور ضریح امام رضا علیهالسلام بگردی!
یک دقیقه فقط مانده تا برای آخرین فرصت، یک دل سیر مادرت را ببینی.
یکدقیقه فقط از نفس کشیدنت، باقی مانده است.
یک دقیقه فقط باقیست، تا آخرین سجده نمازت را بجا آوری.
تنها یک دقیقه زمان داری تا آخرین دعایت را بخوانی.
شبی که فقط یکدقیقه بیشتر از شبهای دیگر است، میشود بلندترین شب سال!
عُمر ما از همین دقیقههاست.
هر دقیقه برای خودش میتواند مهم باشد.
همان یک دقیقه میتواند حُر را از این رو به آن رو کند.
همان یک دقیقه میتواند ظهور را محقق کند.
همان یک دقیقه میتواند دقیقهی طلایی عمرت باشد!
🍉 یلداتون مبارک 🍉
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#یلدای_فاطمی
#تولیدی
#ماهی_قرمز
°بسم_الله°
#یه_حبه_نور
✍شما نظرتون چیه؟
🗃برای کاری رفتم اداره ثبت اسناد، منو فرستادن دبیرخونه.
توی نوبت بودم یه خانمی بدون مقدمه بهم گفت: به نظرت خدا هست؟!
اگه هست الان کجاست؟🤔
به نظر من نیست چون پارتی که باشه همهچی حله!!
🙂با مهربونی بهش گفتم اینطوریا هم نیست که میگی!
چند دقیقه که گذشت با کشیدن آه گفت: خدایا شکرت
بهش نگاه کردم و خندیدم.
او هم خندید و گفت: آره خدا هست!😅
اون وقت گفت:
خدای من کجایی
به فریادم برس !
💡همون وقت جواب خدارو تصور کردم که
به آرامی ندا داد:
❗️... بندهی من
☆ اِنَّنی مَعَکُما
اَسمَعُ وَاَرى☆
🌱من همراه شمام،
میشنوم و میبینم
📖سورهطه، آیه۴۶.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#از_قرآن_بیاموزیم
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍پیروزی بر مغربزمین
🔥اسلام منهای مسجد معنا ندارد!
کسانی که به ظاهر خود را مسلمان میدانند و حال آنکه مساجد را آتش میکشند خود را گول میزنند.
🌺پیامبر اسلام وقتی وارد مدینه شد تا پایههای حکومت اسلام را بنا گذارد، اولین کاری که کرد مسجد قُبا را به کمک مسلمانان ساختند.
🌤امام زمان ارواحنالهالفداء هم بعد از پیروزی بر مغربزمین برای افرادی که به دین اسلام ایمان آوردند، ابتداء مسجد برای آنان میسازند تا محل عبادت، رجوع مسلمانان به عالم دینی و آموزش مسائل دین باشد.
«امام جعفرصادق(علیهالسلام)»:
اذا فَتَحَ جَیشُهُ بلادَ الرّوم یسلِمُ الرومُ علی یدِه فَیبنی لَهُم مَسجداً.
زمانی که قوای حضرت، مغربزمین را فتح میکند آنان به دست حضرتش به دین اسلام میگروند و امام(علیهالسلام) برای ایشان مساجد بنا میکند.
📚بشارةالاسلام، ص ٢٥١.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#مهدوی
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍او میبیند!
🍁کتاب را ورق زدم. رسیدم به جایی که علامتگذاری کرده بودم. شروع به خواندن کردم:
موسیبنیسار همراه با کاروان امامرضاعلیهالسلام از مدینه به طرف ایران حرکت کرد.
او تعریف میکند: وقتی به نزدیکیهای شهر طوس رسیدیم، صدای شیون و گریهی عدهای میآمد. جنازهای هم روی دوش افرادی بود و لاالهالاالله میگفتند.
امام به طرف جنازه رفتند، چند قدمی با او بودند تا کنار قبر، سپس دستهای خود را باز کرد و جنازه را در آغوش گرفت. برایش دعا کرد.
🌱همانطور هاجواج به صحنه نگاه میکردم. در این فکر بودم امام برای اولین بار است به این منطقه آمدهاند مگر او را میشناسند؟
امام با دیدن چهرهام فرمودند:
"هر کس جنازهای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک میشود"
سپس امام دست مبارک خود را روی سینهی جنازه گذاشتند و فرمودند: " فلانی! تو را بشارت میدهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! "
تعجب من بیشتر شد و عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را میشناسید؟
امام علیهالسلام فرمود: موسی! مگر نمیدانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه میشود؟(۱)
💎با خواندن روایت کتاب، مو به تنم سیخ شد!
تازه متوجه معنای آیهای از قرآن شدم که میفرماید:
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»
«و بگو كه هر عملی كنيد خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مىبيند [و از آن آگاه میشوند].(۲)
با خودم فکر میکنم: مگر نه اینکه اگر در برابر شخص بزرگی قرار بگیرم تمام هوشوحواسم به رفتار و سخنم هست!
الان هم امام زمان علیهالسلام من را می بیند.
با این تصور سرم را از خجالت پایین میاندازم و در دل استغفار میکنم.
📚(۱)بحارالانوار، ج49، ص98.
📖(۲)توبه، 105.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#تولیدی
#مهدوی
#ماهی_قرمز
✍جانِعلی
جانِ علی برای دلخوشیام مشغول کار خانه شدی؟😔
یا که به دعای🤲 بچهها شفا گرفتهای؟!
🥀عزیزِ مصطفی این چند روز نصفِجان شدم. فکر میکنی روی نیلی زِمَن پنهان کردهای نمیبینم؟! یادتان رفته است از همان روز اول در تو ذوب شدهام؟
فاطمه جان میدانم پهلویتان هنوز درد میکند. میفهمم بازویتان هنوز تیر میکشد. خانهتکانی دیگر بس است،جارو نکش، نان نپز بانوی من! جگرم میسوزد!
آه قلبم چقدر تیر میکشد.💔
🍁موی زینبت را چگونه شانه زدهای؟
سر حسن و حسین را با کدام دست شُستهای؟
🍃زهرا جان تو بگو علی بعد از تو چه کند؟ نامهربانیِ مردم کوچه را، با نگاه تبسم چه کسی فراموش کند؟
وقتی جواب سلام ✋مرا نمیدهند، دلخوشیام به سلام تو است.
سَرِ علی بعد از تو به درون چاه میرود، مونس و همدمم بعد از تو ای دختر رسولخدا چاه میشود.
🍂این لحظات آخر کمی با علی حرف بزن!
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#فاطمیه
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍ظاهری غلطانداز
🍃به ظاهر غلطاندازش نمیآمد که با قرآن میانهای داشته باشد؛ ولی جزء کسانی بود که ختم قرآن را انتخاب کرد.
🍃بعد از اینکه استاد گفت: «چهار نمره از بیست نمرهی پایان ترم، ختم قرآن هست. ناظری بر شما نیست، شما هستی و خدای خودتان. هر کس هم نمیخواند، بگوید تا همین الان چهار نمره را بهش بدم!»
💫از همان ابتدای خواندن قرآن ششدانگ حواسش به آنچه بود که میخواند. آیاتی که به نظرش خاص میآمد در دفتری یادداشت میکرد. گاهی بخشی از آیات را روی همان خط قرآن هایلایت میکرد.
☘به آیات حجابِ سوره نور که رسید، چند بار آنها را خواند. باورش نمیشد! انواع حجاب را خداوند آنجا گفته است.
حجاب چشم
حجاب بدن
حجاب چگونه حرف زدن
و...
🍀به سراغ کتاب تورات و انجیل رفت. حتی آنجا هم در مورد حجاب سخن به میان آمده است. عطش بیشتر دانستن او را به سمت روایات و کتابهای مذهبی کشاند تا بیشتر بداند.
💥حالا دیگر خیلی چیزها میدانست که قبلا به گوشش هم نرسیده بود. سختترین و مهمترین تصمیم زندگیاش را گرفت.
یک روز بیمقدمه چادر سر کرد. مثل هر روز عادی، بدون توجه به نگاههای متعجبانه مادر خداحافظی کرد.
☘دانشگاه که رسید دوستانش هم نگاههای خاصی به او داشتند؛ ولی او مثل قبل خوشوبش میکرد و رفتاری عادی داشت.
نیش و کنایهها آغاز شد؛ آن هم از دوستان صمیمی و نزدیکش.
🌾نازنین دهانش رو کج کرد و گفت: «زهره این گونی چیه انداختی رو سرت؟! بنداز دور.»
ترانه با تمسخر نگاهش کرد و ادامه داد: «اُمل تو جمعمون نداشتیم که جنسمون جور شد!»
صدای شکستن قلب زهره از بیمهری آنها در وجودش پیچید. هر چه خواست بیاعتنا به حرفهای دوستانش رفتار کند تا شاید کمکم درستی راه او را بپذیرند؛ ولی آنها دست از سرش برنمیداشتند.
✨ته دلش قُرص و محکم بود که مسیر درستی را انتخاب کرده است. با خودش زمزمه کرد: «شبیه فاطمه شدن چه قدر سخته.»
آهی کشید و گفت: «حضرت مادر خودت راهمو آسون و هموار کن!»
🍃روز سختی را پشتسر گذاشت. با کولهباری از نامهربانی وارد خانه شد. مادر با چهره در هم کشیدن، نارضایتی خود را نشان داد. پدر اما با دیدن ظاهر متفاوت او چشمانش برقی زد. نگاهی از سر تا پای دخترش انداخت. چند قدم به سمت زهره برداشت. با دستان بزرگ و قوی دو طرف بازوی او را گرفت و پیشانیاش را بوسید.
🍁بُغض در صدایش فقط اجازه داد یک جمله بگوید: «عزیزم چه بهت میاد.» لبهای زهره به دو طرف کش آمد و تشکر کرد. همان یک جمله کار خودش را کرد. او را در ادامه دادن مسیرش مصممتر نمود.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#ارتباط_با_فرزندان
#تولیدی
#ماهی_قرمز
°بسم_الله°
#یه_حبه_نور
✍کیا دغدغهی تربیت بچهشون رو دارن؟
🌱اگه دغدغهی تربیت بچهتون رو دارید، اُنس با سخناناهلبیت علیهمالسلام و پیادهکردن اونا در زندگی کمک بزرگیست.
💡عبادات را تمرینی برای کودک شروع کنید. این موارد به همراه دعا و نیایشِ او، تأثیر زیادی در روح و روانش میگذارد. امیدوار بار میاد و خدا را تکیهگاه خود حس میکنه.
🔅امام محمدباقر علیهالسلام در بیان وظایف پدر و مادر برای تربیت دینی کودکان در سنین مختلف، فرموده است: در سه سالگی کلمه توحید را به کودکان بیاموزید؛ در چهار سالگی «محمّد رسولالله» به آنها یاد دهید و در پنج سالگی رویشان را به طرف قبله متوجّه کنید و به آنها بگویید که سر به سجده بگذارند.(۱)
همچنین امام صادق علیهالسلام از پدرش روایت میکند:
✨الإمام الباقر عليه السلام : إنّا نأمرُ صِبيانَنا بِالصَّلاةِ إذا كانوا بَني خَمسِ سِنينَ ، فَمُروا صِبيانَكُم بِالصّلاةِ إذا كانوا بَني سَبعِ سِنينَ...
ما كودكان خود را وقتى پنج ساله شدند به خواندن نماز امر مى كنيم و شما كودكانتان را وقتى هفت ساله شدند، به خواندن نماز امر کنید...
📚(۱)مکارمالاخلاق، ص۱۱۵.
(۲)وسائلالشیعه، ج۳، ص۱۲.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#حدیث
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍نمازیعاشقانه
😍چه قابی شود تصویر نماز مسیح
به امامتولیزمان، در چند قدمیکعبه...
🔍با توجه به روایات حدیثی شیعه و اهلسنت، وقتی امام زمان ارواحنالهالفداء ظهور میکنند، حضرت عیسیعلیهالسلام هم به زمین فرود میآیند و پشتسر اماممهدیعلیهالسلام نماز میخواند.*
💢این موضوع از اهمیت ویژهای برخوردار است؛ چون حضرت عیسی علیهالسلام خودش نشانهای از نشانههای قدرت خداست به دلایل متعدد:
🔸اول؛ پیامبریست که بدون پدر بهدنیا آمده است و مادرش مریم مقدساست.
🔹دوم: او انسانیست که خداوند برای حفظ جانش او را به آسمان بالا برده است و بعد از هزاران سال به زمین برمیگردد .
🔸سوم: پیامبری از پیامبران اولوالعزم است.
🔹چهارم: صاحبکتاب و دین آسمانیست.
🔸پنجم: امت وی هماکنون میلیاردها نفرند.
☀️با توجه به موارد بالا حضرت عیسی علیهالسلام برای یاری امام عصر عجلاللهتعالیفرجه به زمین برمیگردند و کمک بزرگی به پیروزی جبههی حق میکند.✌️
✨*پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: منّا مهدیُ الامهِ الذی یُصَلی عیسی خَلفَه. مهدی امت که عیسی پشت او نماز می گذارد از ماست.
📚بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۹۱.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#مهدوی
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_سماواییه
✍روزی که همه عمار شده بودند!
✊نهم دی؛ لبیکعمارها به ندای أینعمار علیِزمانهست.
🗓 یادآورِ خروش یک ملت از پیروجوان، کودکونوجوان، زنومرد با مشتهای گره کرده بر علیه شیطان بزرگ آمریکا و اَیادیِجیرهخوارِ وطنیاش است.
❄️در زمستانیسرد، دلهایی گرم و امیدوار به بهاری از جنس ظهور، به میدان آمدند.
💡به حقیقت نهم دی؛ بصیرت بینظیر مردم ایرانزمین را به نمایش گذاشت.
🔰تاجاییکه رهبر فرزانهمان حضرت آیتاللهخامنهای (دامةبرکاته) در وصف این روز و آنملت فرمودند:
🔸دشمنان این ملت، روز نهم دی را فراموش کردهاند آن کسانی که فکر میکنند در این کشور یک اکثریتی خاموش و مخالف با نظام جمهوری اسلامیاند، یادشان رفته است که سی و چهار سال است که هر سال در بیست و دوم بهمن، در همهی شهرهای این کشور، جمعیتهای عظیم به دفاع از نظام جمهوری اسلامی بیرون میآیند و «مرگ بر آمریکا» میگویند. ۱۳۹۲/۰۳/۱۴
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#مناسبتی
#روز_بصیرت
#روز_میثاق_با_ولایت
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍شقالقمر
📔مسابقه هم خوب چیزیه!
کتاب رو که دیدم مامانم اشاره کرد مسابقه هست، بخون و شرکت کن.
اسم کتاب(ترگُل) بود که دلایل عقلی حجاب رو گفته بود.
شقالقمر کردم باورتون میشه توی یهشب پنج شش دور خوندمش!
⚡️چقدر مثالای کتاب شبیه حرفای من بود وقتی میگفتم: چرا این خانم چادری نماز میخونه؛ ولی بداخلاقه! پس چادریا خوب نیستن!
توی کتاب هم گفته بود: دانشجوی پزشکی باشی بری پیش دکتر بداخلاق اونوقت دکتری رو میبوسی میذاری کنار؟!🤔
یکییکی جوابای سؤالای ذهنیمو پیدا میکردم.💡
🌱اونجا که میگفت: چادر که پوشیدی برای ورود به جامعه محدودیت نمیاره، برعکس مصونیت و امنیت میاره تا تواناییت فدای زیباییت نشه!
و آخرشم نفر اول مسابقه شدم و امامرضایی.😇
📽برگرفته از خاطرهی سمانه شهشهانی
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#فاطمیه
#حجاب
#تولیدی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_سماوائیه
✍دخالتها
🍃خواستگاران زیادی داشتم؛ ولی پدرم مخالف ازدواج بود. میگفت: «فقط به فکر درسخوندن باش، فعلا ازدواج برات زوده!»
همین شد که نشستم بکوب به درسخواندن برای دانشگاه.
🍀روزی که اسمم را در میان پذیرفتهشدگان دیدم، اشک شوق چشمانم را پوشاند، به گونهای که مادرم نگران شد. اولین روز دانشگاه، صبح زود از خانه بیرون زدم. آنقدر سرخوش بودم که به سرم زد مقداری از مسیر را پیاده بروم.
💫برگ درختان با رنگهای زرد و نارنجی و قرمز زیبایی مسیر را دو چندان کرده بود. صدای خِشخِش برگهایِ زیر پایم قشنگترین موسیقی دنیا را برایم مینواخت.
✨همان ابتدای کار درست و حسابی شروع به درس خواندن کردم. البته اگر فرصتی پیش میآمد برای کارهای بسیج و نمازخواندن به مسجد محل سرمیزدم.
🎋یک روز خانم میانسالی بدجور به من پیله کرده بود و نگاهم میکرد. برای انجام کارهای بسیج به نقطهای رفتم تا از تیررس نگاهش درامان باشم. یک روز خسته و کوفته وارد خانه شدم. حتی توان عوض کردن لباسهایم را نداشتم و روی مبل دراز کشیدم. چیزی نگذشت مژههای بلندم در هم فرو رفت و خواب هفت پادشاه را دیدم.
🍃با صدای مادر از خواب شیرین بیدار شدم: «سهیلا پاشو کلی کار داریم، الانه که خواستگارا بیان!»
☘شوک زده و با تعجب گفتم: «مامان سربهسرم نذار، حال ندارم.» همان طور جدی به من نگاه کرد و گفت: «برو لباساتو عوض کن. بعد بیا آشپزخونه میوههارو بشور.»
⚡️امیرعلی به همراه پدر و مادرش آمدند.
وقتی چای ریختم، برادرم آنها را برای مهمانها برد. صدای تپشهای قلبم را میشنیدم. صورتم گُر گرفته بود. وارد پذیرایی شدم. وقتی جواب سلامم را دادند، چشمم به مادر امیرعلی افتاد. همان زنی بود که توی مسجد، مرا زیر نظر گرفته بود و دیگران او را سمیه خانم صدا میزدند.
🌾برخلاف تصورم پدر گفت: «امیرعلی به دلم نشسته!» طولی نکشید که عقد کردیم. همان ابتدای کار دخالتهای بیجای خانوادهاش، زندگی را بر ما تلخ کرد.
یک سال عقد؛ که بهترین دوران زندگی هست، برای ما به سختی گذشت.
💫امیرعلی را به خاطر صداقت و پاکیاش دوست داشتم. تصمیم گرفتیم به صورت توافقی طلاق بگیریم؛ ولی زود پشیمان شدیم.
حالا نوبت بچهدار شدن رسید. چند ماه گذشت؛ ولی خبری از بارداری نبود. آزمایش که رفتیم دکتر گفت: «امیرعلی نمیتونه بچهدار بشه.»
🍁باورم نمیشد شروع کردم از این دکتر به آن دکتر رفتن، همهی آنها حرفشان یکی بود.
برای اولین دفعه، آیویاف شدم؛ ولی بچه نماند و سقط شد. بار دوم هم دوباره بچه نماند. علاوه بر هزینههای بالا، نشستنهای طولانی مدت در مطب خستهام کرده بود.
بار سوم هم مثل دو دفعهی قبل ناامید شدم.
نیش و کنایه اطرافیان، بیشتر زجرم میداد. خصوصا مادر شوهرم که بچه نداشتن را از چشم من میدانست!
🌾با همهی این احوال بار چهارم هم آیویاف شدم، با تمام هزینهها و دوندگیها هنوز هم امیدوارم بودم. بعد از دو هفته آزمایش گرفتند، جواب مثبت بود. پرده اشک شوق جلوی دیدگانم را گرفت. دست امیرعلی را فشار دادم. او هم از خوشحالی دچار شوک شده بود.
✨بعد از گذشت چند ماه، دکتر صدای قلب بچهها را به گوشم رساند. لبهای خانم دکتر کش آمد و گفت: «مبارک باشه، سهقلو بارداری!»
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#خانواده
#تولیدی
#به_قلم_افراگل
✍واجب فوری
💡بعضی چیزا واجبن و بعضی چیزا واجب فوری هستن.
🌱مثلا: درسته نماز واجبه؛ ولی اگه مسجد نجس شده باشه پاک کردن اون واجب فوری هست و بر نماز پیشی میگیره!
🗣همینطورم بعضیا که صدامون میزنن باید فوری جواب بدیم؛ حتی اجازه ندیم منتظر بمونن یا خدای نکرده ناراحت بشن!
👨👩👧👦مثلا وقتی که پدر یا مادر صدامون میزنن، آب دستمون هست بذاریم کنار و جواب اونا رو بدیم.
🕋از اونا بالاتر خداست! حواسمون باشه در طول روز بارها صدامون میزنه تا باهاش حرف بزنیم.
هیچ عملی بالاتر از نماز نیست. پس هر کار داریم کنار بذاریم و به خدا لبیک بگیم.
🌹احترام به پدر و مادر هم جزء دستورای فوری و بدون تأمل خداست!
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#خانواده
#تولیدی
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا