✍حرفهای دوپهلو
😒- عباس آقا رو ببین! آخه تو چی کم داری از اون؟!
💡هیچوقت مرد دیگری را با همسرتان مقایسه نکنید. حتی در مورد کارهای کوچک و کماهمیت.
🔸- مردم سفر میرند، ما هم سفر!
مردان جملات مبهم را دوست ندارند. انتظار نداشته باشید از حرفهای پیچیدهتان رمزگشایی کنند. با آنها دوپهلو صحبت نکنید.
💪مردها دوست دارند در چشم همسرشان قوی به نظر بیایند. شما میتوانید به او تکیه و اعتماد کنید و نیازشان را برطرف سازید؛
💢فقط کافیست از هیچ مرد دیگری حرف نزنید.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍غروبهای دلتنگ
🍃صدای پرنشاط و شاد مهدی حیاط خانه پدریشان را پُر کرده بود. دنبال محمدمتین دور حوض میچرخید. صبح زود که از خواب بیدار شدم سرم درد میکرد؛ ولی به مادر شوهرم قول داده بودم ناهار را با آنها بخوریم. عمهی مهدی هم آنجا بود. جیغهای گوشخراش پسرم به همراه خندههای کودکانهاش مثل پتکی بر سرم کوبیده میشد.
☘زیر درخت توت به همراه مادرشوهر و عمهخانم نشسته بودیم. طاقت نیاوردم و با صدای بلند گفتم: «مهدی آقا دیگه بسه!»
مهدی با شنیدن صدایم مثل همیشه چشمانش درخشید و به طرفم آمد.
✨تا به خودم آمدم نرمی و داغی لبهای گوشتی مهدی را روی لُپهای گُل انداختهام حس کردم. خواستم چیزی بگویم که مادرشوهرم پیشدستی کرد و گفت: «خجالت بکش! عمه خانم اینجا نشستند.»
🌾مهدی آقا لبهایش به دو طرف کِش آمد. دست مادر را گرفتند و دومین بوسه را بر آن زدند و گفتند: «مادرِمن! چه اشکال داره؟ بذار همه بدونند من همسرم را خیلی دوست دارم.»
سرم را از خجالت پایین انداختم. عمهخانم خندید و گفت: «مهدی آقا همه باید بیان زنداری رو از تو یاد بگیرن.» مهدی هم بدون تعارف گفت: «قربون عمهی فهمیدهام برم که منو خوب شناخته! »
⚡️دیگر خبری از سردرد چند ساعت قبل نبود.
عمه و برادرزاده گُل میگفتند و گُل میشنیدند.
مادرشوهرم به بهانه سرزدن به غذا به آشپزخانه رفت. من هم نگاهی به دست و صورت و لباسهای خاکی محمدمتین کردم که در هر بار زمین خوردن به آن حال و روز اُفتاده بود.
🍃آن دو را تنها گذاشتم تا راحت حرفهای چندین ساله دوری از هم را بزنند. به طرف محمدمتین رفتم. در حالیکه از محبت و رفتار مهدی قند توی دلم آب شده بود با خود واگویه میکردم: «مهدی بزار خونه برسیم تلافیشرو سرت درمیارم.»
☘خاطرات شیرین زندگی کوتاه با مهدی هر روز غروب، دلتنگیام را بیشتر میکند.
مهدی با محبتش مرا نمکگیر کرد و از قربانگاهش در سوریه به آغوش معبود پَر کشید. غروب امروز هم مثل همهی غروبهای دوری از محبوبم به پایان رسید. نمیدانم چند غروب دیگر باید صبر کنم تا به او برسم.
"سکانسی به یاد ماندنی از زندگی شهید مهدی قاضیخانی از شهدای مدافع حرم"
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
✍️غفلت
🍃تمام این سالها صورت خود و بچههایش را با سیلی سرخ نگهداشته بود تا کمکی برای آبروی رضا باشد. اوایل زندگی کار درست و حسابی نداشت. از این شغل به آن شغل میپرید. هر کدام را به علتی کنار میگذاشت تا اینکه حسابدار شرکت تجهیزات پزشکی سینا شد. روزبهروز اوضاع مالیاش بهتر و بهتر میشد.
☘سال اولی که به این کار مشغول شده بود؛ ثانیهشماری میکرد ساعت دو بعدازظهر شود تا به خانه برگردد. دم در که میرسید صدای آقا گرگه را درمیآورد. سعید و سمانه و سارا هر کدام در نقش شنگول و منگول و حبهانگور فرو میرفتند. زهرا مادرشان هم شریک بچهها میشد و میگفت: «مبادا در رو برای آقا گرگه باز کنید!منم منم مادرتون من اینجام!»
🌾رضا شادی و سرزنده بودن خود و بچهها را مدیون زهرا میدانست. به هر شیوهای بود از او قدردانی میکرد. سال دوم به بعد با عوض شدن منشی شرکت رضا هم عوض شد. بیشتر اوقات شیفت عصر هم میماند. کمکم کار به جایی رسید دیر وقت شب به خانه میآمد.
🍂کار زهرا هر روز انتظار کشیدن برای برگشتن او به خانه شده بود. حالا هم زهرا پشت پنجره ایستاده و با یادآوری خاطرات گذشته در تاریکی حیاط غرق شده است.
صدای هوهوی باد از لابهلای برگهای درخت سیب و نارنج به شیشه کوبیده میشود. دلشوره به دل زهرا اُفتاد. ساعت از نیمه شب گذشته است و خبری از رضا نیست.
🎋فکرهای بد و جورواجور مثل کلاف به هم پیچیدهای در ذهنش چرخ میخورد. هر چه قلبش آنها را با دست پس میزد؛ ذهنش دوباره با پا پیش میکشید. تاریکی شب هم بیتأثیر نبود. از کنار پنجره خود را کنار مبل میکشاند. برای چندمین بار شمارهی رضا را میگیرد. دوباره همان صدای آشنا، همان سوهان روح را میشنود: «دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد.»
⚡️گوشی را روی مبلِ کناری پرت میکند. سرش را میان دو دستش میگیرد و واگویه میکند: «نباید به افکار منفی اجازه جولان دادن بدهم. مثل تمام این سالها باید مثبتنگر باشم.» چرخیدن کلید داخل در، او را از افکار پریشان نجات میدهد. رضا به آهستگی در را باز میکند. پاورچین پاورچین به سمت اتاق میرود. چشمش به زهرا میافتد که دارد او را نگاه میکند.
✨با چشمانی دُرُشت ناباورانه او را از نظر میگذراند. با تُن صدای پایین که به پچپچ شبیه است میگوید: «تو هنوز بیداری!»
زهرا بدون هیچ حرفی نگاهی به ساعت روی دیوار میاندازد. رضا کنار مبل روی زمین مینشیند. سرش را پایین میاندازد با شرمندگی میگوید: «زهرا رئیسمون اخراجم کرد. سر هیچی!»
💫سر سینه زهرا میسوزد. قلبش تندتند خود را به سینه میکوباند. وقتی حال و روز رضا را به همریخته و آشفته میبیند؛ با تمام گله و شکایتش، سنگ صبور میشود؛ به سختی بغض خود را فرو مینشاند و میگوید: «فدای سرت. دنیا که به آخر نرسیده! خداروشکر سالمی این کار نشد کار دیگه!»
🍃رضا با آستین روی چشمهایش میکشد.
بدون هیچ حرفی شروع میکند داستان چند سال اخیر را تعریف کردن: «همهچیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه سروکله یه منشی از خدا بیخبر پیدا شد.»زهرا گوشهایش را تیز میکند تا بهتر بشنود.
☘_شد سوگلی رئیس هر چه میگفت باید عمل میکردیم. خواستههای نابجای او را یکبهیک انجام میدادم تا بهانه به دستش ندهم. زهرا آهی از ته دل میکشد. افکار پریشان نابهجای خود را به یاد میآورد. رضا ادامه میدهد: «ولی باور کن توی این سالها نذاشتم یه لقمه حروم وارد زندگیمون بشه.» به چشمان زهرا برق شادی میآید.
✨_تا اینکه دیروز از من کاری خواست که بذار نگم و پیش خودم و خدام بمونه. زهرا باورت میشه تو همون بزنگاه گناه، یکی دستمو گرفت و به روشنایی کشوند؟!
از گوشهی چشمان درشت و سیاه زهرا، اشکی روی گونههایش میغلطد. رضا سرش را روی زانوی زهرا میگذارد. نجواگونه میگوید: «زهرا تو یه فرشتهای. ببخش منو بابت همهی غفلتام. بابت تمام این سالها که غصه خوردی.»
🌾زهرا بغض رها شده در گلویش را پس میزند. دستی روی شانهی رضا میگذارد و میگوید: «پاشو پاشو مرد گُنده. ببین ساعت چنده چیزی به سحر نمونده.» رضا نگاهی به چهرهی به نور نشسته سحرگاهی زهرا میاندازد. لبهایش به دو طرف کِش میآید.
دست زهرا را میگیرد و گل بوسه بر روی آن میکارد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
✍گشادهدستی
💡اگه خوشاخلاق نیستی خودت رو وادار کن به خوشرفتاری در خانواده. بعد از گذشت مدت زمانی از تغییر اخلاق خود متعجب خواهی شد.
🔸در زندگی بخیل نباش؛ بلکه گشادهدست باش و برای آسایش خانواده تلاش کن.
نسبت به آنها غیرت داشته باش. مراقبت و محافظت از آنان را در اولویت برنامههایت قرار بده.
اگر اینچنین نیستی؛ خود را به شکل آن گروه دربیاور تا مثل آنها شوی.
✨ امامصادقعلیهالسّلام فرمودند:
إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزِلِهِ و عِيالِهِ إلي ثَلاثِ خِصالٍ يَتَکلَّفُها و إن لَم يَکن في طَبعِهِ ذلِک: مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ و سَعَةٍ بِتَقديرٍ و غَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ.
🌱مرد برای اداره منزل و خانواده خود به سه خصلت نياز دارد كه حتي اگر در طبيعت او نباشد، (بايد خود را به آنها وا دارد)، آن خصلتها عبارتند از:
💠 خوش رفتاری.
💠 گشاده دستی سنجيده .
💠 غيرت برای حفاظت از آنها.
📚تحف العقول، ص ۳۲۲.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍️میخواهی محبوب باشی؟
#قسمتاول
💎در تمامی میدانهای سخت، افرادی که داوطلب انجام کاری میشوند، محبوبیت پیدا میکنند. مورد تعریف و تشویق جامعه واقع میشوند.
💢داوطلب فردیست، بدون هیچ زور و اجبار و زودتر از دیگران کاری را انجام میدهد. در واقع او انسانی فداکار و پیشقدم است.
📌زندگی هم از این قانون مستثنا نیست. هرگاه قبل از درخواست انجام کاری از سوی همسرتان آن را دریابید و انجام دهید، عزیز خواهی شد. محبوب او میشوی. زندگی بر وفق مرادتان خواهد شد. محبوبیت بوجود آمده، فیتیلهی سطح توقعات همسر را پایین میکشد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍️حرم ایران
🍃کنار پنجره مینشینم. کتاب «یک عاشقانهی آرام» نادر ابراهیمی را در دست میگیرم تا بخوانم. حالا که سکوت در خانهمان لانه کرده است، فرصت را نباید از دست بدهم. حسن و فاطمه مدرسه رفتهاند. حانیه تازه شیرش را خورده و خواب هفت پادشاه را میبیند.
☘ عباسجان دلم میخواهد تصور کنم تو هم مثل همیشه به مأموریت دور از وطن رفتهای. حالا که نیستی بگذار اقرار کنم، از سر دلتنگیست دوباره به این کتاب پناه آوردهام. در ابتدای کتاب، دل و قلوه دادنهایش را برای همسرش خواندهای؟! من چه میگویم؟ مگر میشود نخوانده باشی و اینچنین قلب مرا به تسخیر خود در آورده باشی!
🌾روز تولد من بود به گمانم! همین کتاب را با شاخه گُل رُز به من دادی. هر صفحه که میخوانم یکی از خاطرات با تو بودن برایم ورق میخورد. عباس، خودت میدانی من پاییز با برگهای زرد و نارنجی و قرمزش را چقدر دوست دارم.
🎋نشستن کنار پنجره و در کنار تو بودن برای چای دو نفره را، با دنیایی عوض نمیکنم. چای برایت بریزم؟!
☘تو هم میشنوی قطرات درشت باران که به پنجره کوبیده میشود. یادت میآید وقت خواستگاری، آن شب هم باران میآمد و اتفاقا پاییز بود. همان را به فال نیک گرفتم و بله را گفتم.
💫مادرم به این وصلت راضی نبود. میگفت: «دخترم دوست ندارم تنهایی تو رو ببینم!»
نمیدانم با دل مادر چه کردی که راضی شد.
عباس صدایت در گوشم میپیچد. همان که برایم میخواندی: «لیلا! به دخترم بگو که باباش، رفتش که اون راحت بخوابه، چشماش…
رفتش که اون یه وقت دلش نلرزه؛ نپره از خوابِ خوشش، یه لحظه…»
🍃عباس دخترت خوابیده است همان گونه که تو میخواستی. نامهات لحظهای از خاطرم نمیرود.
🍃_لیلا… لیلا... اگه یه روز، این نامه رو بخونی؛ دلم می خواد، از ته دل بدونی… الان دیگه، به آرزوم رسیدم! باور نمی کنی؛ خدا رو دیدم!
🍀خوشحالم که به آرزویت رسیدی. حواست به من و بچهها هم باشد. عباسجان، نیستی تا ببینی دیگر خبری از نُقلونبات ریختن توی سوریه نیست، آن هم به برکت وجود امثال تو و فرماندهتان حاجقاسم عزیز. من چه میگویم خودت زنده هستی و میبینی در حرم حضرت زینب(سلاماللهعلیها) امنیت برقرار است.
میشود باز هم برای دفاع از حرم بپا خیزید؟ منظورم حرم ایران هست. همان که حاجقاسم آن را حرم نامید. روضه شاهچراغ و چادرهای خونین را شنیدهای؟ چرا امروز هذیان میگویم تو نه تنها شنیدهای؛ بلکه دیدهای.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
✍️میخواهی محبوب باشی؟
#قسمتدوم
💢همسران نباید به بهانهی راحتی و حوصله نداشتن😪 در خانه لباسهای کهنه و شلخته بپوشند.
💡همانگونه که به ظاهر خود در جامعه اهمیت میدهند و برای آن هزینه میکنند، برای لباس👕 داخل خانه هم باید چنین باشند.
😊میشود با کمترین هزینه، لباسهای شیک و تمیز در خانه پوشید. لباسی که در عین زیبا بودن، راحت هم باشد.
‼️پوشش نامناسب در خانه و مرتب و تمیز نبودن، از عشق و محبت بین همسران میکاهد.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍️میخواهی محبوب باشی؟
#قسمتسوم
🚫هرگاه همسرتان از رفتار پدر، مادر و یا یکی از اعضای خانوادهتان شکایت میکند، فوری جلویش نایستید.
💡ولو اینکه حق با او نباشد برای آرام کردن او بگویید: «حق با شماست منم اگر جای تو بودم ناراحت میشدم.»
این رفتار شما جلوی مشاجره را میگیرد. شما را فردی منصف میبیند و محبوب او میشوید😉.
🌱در یک وقت مناسب، دربارهی شکایت او و برای برطرف شدن ذهنیت همسرتان، با او منطقی صحبت کنید.
همسرتان وقتی رفتار عاقلانه شما را ببیند، کمکم شبیه شما میشود.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍️رگبار انتقاد
🙎♀چرا فلان چیز را نخریدی؟ چرا از این مارک خریدی؟ چرا میوه پلاسیده خریدی؟
😲همین سؤالات و ایرادات رگباری، موجب ناراحتی و سردشدن روابط خواهد شد.
👀شاید خانمها توقع داشته باشند مردان نامه نانوشته را بخوانند!
شاید نه؛ بلکه میخواهند به راحتی ذهنخوانی کنند!
و شاید فکر میکنند مردها از جنس آدم آهنی 🤖هستند و خستگیناپذیر!
🗒چه خوب میشد خانمها یک لیست خرید با مشخصات مدنظر خودشان بنویسند.
💞چه خوب میشد هنگام ورود همسر یک تشکر و خداقوت به او بگویند.
🌱چه خوب میشد در فرصت مناسب با زبان نرم، پیشنهاد و شکایت خود را ابراز کنند.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
✍میخوای پولدار شی؟
یه بازی اختراع کردم 😃👌
من شماره حساب میدم،
بعد
-هرکی پول نریزه
-میبازه میبازه میبازه😐
-این بازیا زندگیمو
-میسازه میسازه میسازه😄
مسخره بازی درنیارینا 😑☝️
دان کنید بذارید قشنگ بازی کنیم😂😂
👌با تواَم آقا! خانم! یه وقت بذار، تو خونه با همسرت مشغول بازی و سرگرمی بشو.
بازیهایی مثل:
منچ بازی، یهقُلدوقُل، قایم باشک، گُل یا پوچ، اسم فامیل و هُپهُپ
یا همین بازی اختراعیمن😂 کارتت پُر پول میشه هاااا
🌹هیجان و نشاط را به خونهتون وارد کنید.
اونوقت؛
نهتنها تو و همسرت؛ بلکه بچههاتونم کِیفور میشن!
👨👩👧👧بذارید با خندهاتون، کدورتها از بین بره و بهجاش چشمهی مهر و محبت جاری بشه.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکس_نوشته_میرآفتاب
✍نقدو چسبیدن
رفتم مغازه میگم ببخشید تخمه دارید؟🤓
میگه کیلویی؟
گفتم پ… یهو داد زد، چیه شما جوونا یادگرفتین میگین پ ن پ!😠
گفتم پنیرم میخواستم!
بدبخت کلی عذرخواهی کرد گفت : پنیر کیلویی بدم؟
گفتم پ ن پ متری بده!!!
بعد در رفتم 😂😂
💢اونقدر سختگیر نباشید که همسرتون از عذرخواهی کردن پشیمون بشه!
🔻توقع نابجاییست که بخوای همسرت وقت عذرخواهی کلماتی رو به زبون بیاره که تو دوست داری!
از ما میشنوی عذرخواهی همسرتون رو تو هوا بقاپید.😉
به قول معروف نقدو بچسب نسیه رو ول کن!
از ما گفتن بود اگه دیر بجنبی، مهر و محبته پر میکشه!😁
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#ایستگاه_فکر
#همسرداری
#تولیدی
#ماهی_قرمز
#عکسنوشته_حسنا
❣درمـــــــــــن ریشه کردهاے
اسمت که میآید
گونههایم گل میاندازد😊
خندههایم شکوفه میکنند
اینجا غاده همسر #شهید_چمران خاطرات قشنگی از ایشون تعریف میکنه!
#همسرداری
____________________
@Dehkade_mosbat