❤️سلام پناه بیپناهان
آقاجان!
من کوچکم، بیپناهم، نازکنارنجیام، به سبب نوازشها و عنایات همیشگی تو نازپروردهام،
بازکن در را، بازکن!
به حُرمت زمانی که دوستم داشتی، بازکن در را، بازکن!
به حُرمت دورانی که فرزند دلبندت بودم، بازکن در را، بازکن!
به یاد زمانی که فرزند پاک و دُردانهات بودم، بازکن!
به یاد دوران پاکیام، کودکیام،
به یاد دورانی که پناهم میدادی
در آغوش مهرت، دستم را میگرفتی تا روی پاهایم بایستم.
اجازه میدادی با دست ریزهمیزهام، شصتت را بگیرم تا زمین نخورم، دردم نگیرد، گریه نکنم.
ببینَم حالا! لباسهایم پاره شده است. تنم درد میکند، بسکه زخم زدهاند مرا خارهای گناه!
انگشتت را میدهی تا بلند شوم؟! اجازه میدهی با دستهای کوچکم شصتت را بگیرم تا دوباره سراپا بایستم؟
میشود بیایی، میشود بیایی، تا به تو تکیه بدهم؟
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
☘🌸☘🌸☘🌸☘
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#امام_زمان عجلاللهفرجه
#افراگل
✍کادوی امام رضا
📱با دوستم میرفتیم تهرانگردی، اینور و اونور، چیتگر.
اونوقت عکس مینداختیم، میذاشتیم توی پیج اینستامون!
با همهی این کارامون، بازم چهارشنبهها هیئترفتنمون ترک نمیشد!🙂
اونجا چون میخواستم همرنگ جماعت بشم چادر سر میکردم.
پنجشنبهها هم گلزار شهدایی شدیم!😅
واسهی خوشگذرونی ثبتنام مشهد کردیم، با هیئت رفتیم امامرضا.
روزای آخری که اونجا بودیم، یه روز سحر، روبروی گنبد نشستم. دلم خیلی شکست، اونم از خودم!
پَر شالمو دستم گرفته بودم باهاش اشکامو پاک میکردم.😢
به امام رضاعلیهالسلام میگفتم: دیگه نمیخوام اون آدم قبلی باشم!💔
🎁برگشتیم خونه، یه ماه بعدش روز تولدم بود. بابا و مامانم بهم کادوی کربلا دادند.
با خودم گفتم: اینو امام رضا علیهالسلام بهم داده!
🌱با اینکه توی مشهد عهد کرده بودم اول مهر محجبه بشم؛ ولی بلافاصله بعد از برگشت انجامش دادم.
با همون دوست صمیمی راهی کربلا شدیم.
سه روز نجف بودیم. اول مهری که قرار بود باحجاب بشم، کربلا بودیم.
📽برگرفته از خاطرهی فاطمه طاهری
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#تلنگر
#فاطمیه
#حجاب
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید!
#کلیپ
#حضرت_آقا
🏴سالروز وفات مادر حضرت اباالفضلالعباسعلیهالسلام حضرت ام البنین(سلاماللهعلیها)
میدونی که پسرها به مادر علاقه خاصی دارن❣
💠 رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
شعرخوانی محسن رضوانی در مدححضرتامالبنین(سلاماللهعلیها)
┄┅═✧❁❤️❁✧═┅┄
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#وفات_حضرت_ام_البنین
بوده در لالایی اُمالبنین، این زمزمه
جان عباسم به قربانِ حسینِ فاطمه
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#امالبنین
#مادر_نمونه
#وفات_حضرت_ام_البنین
#آجرکاللهیاصاحبالزمان🏴
السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع فَاطِمَةَ بِنت حزَام الکلابیّة المُلَقَّبةُ بِأُمّ البَنِین وَ بَاب الحَوَائِج
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#وفات_حضرت_ام_البنین
هدایت شده از مسار
10.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍از جنس کوه
🎥گفت: وقتی آرپیجی رو میذاری داری میچرخونی، زنت، بچهت، همه میان تو ذهنت. همهی اینا مانع میشن که تو بلند نشی، این کار رو نکنی؛ اما وقتی بلند میشی و آرپیجی رو میزنی، دیگه اونوقته دنیا رو پشت سرت گذاشتی.
💡قبلاینکه شهیدی از این دنیا دلبکنه، عزیزانش که قراره بعداز اون سالها توی این کرهی خاکی بمونن ازش دل میبُرن و به رسم امانتداری به خدا میسپرن.
اینجاست که میگن پشت هر شهیدی، یه زن🌱 مثل کوه ⛰ایستاده.
یه زن از جنس مادرانهش
یا...
یه زن از جنس همسرانه.
🏴شهادت حضرت امالبنین و روز تکریم همسران و مادران شهدا گرامی باد.
مشاهدهی فیلم کامل(نیمساعته🌹)👇
https://www.aparat.com/v/SAxbH
#مناسبتی
#به_قلم_شفیره
🆔 @tanha_rahe_narafte
🥤☕️
. .
کدام محرومترند؟ کسے که کتاب خوب دارد؛ ولی وقت ندارد یا آن که وقت دارد؛ ولی کتاب خوبي در دست ندارد؟».
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#کتابِ_خوب
#رفیقِ_خوب
✍قصہننہعلے
انتشارات حماسه یاران منتشر کرد:
گوشهی لباسم را گرفت پیراهنم را دور گردنم پیچید و مرا روی زمین تا جلوی در حیاط کشاند. دست و پا میزدم نفسم بالا نمی آمد کم مانده بود خفه شوم از زمین بلندم کرد و با پای برهنه هلم داد بیرون خانه و در را پشت سرم بست بلند شدم آرام چند ضربه به در زدم و گفتم: «رجب! باز كن. شبه بی انصاف یه چادر بده سرم کنم زنجیر پشت در را انداخت و چراغهای خانه را خاموش کرد پشت در نشستم از خجالت سرم را پایین میانداختم تا رهگذری صورتم را نبیند پیش خودم گفتم اینم عاقبت تو زهرا مردم با این سر و وضع ببیننت چه فکری میکنن؟!
اینم گزیده پشت جلد کتاب برای شروع کار👌😍
و عکس کتاب💚
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#معرفی_کتاب
✍رفیق
🌪بیابانی برهوت بود، تا چشم کار میکرد لباسی از شن و ماسه بر تن زمین دیده میشد.
جای پای شُتر، 🐫 در حاشیه راست جاده نقش بسته بود.
💨صدای هوهوی باد از درز شیشه به داخل ماشین میوزید.
ذراتی از شن به هوا بلند میشد. شیشه جلوی ماشین را برای چندمین بار با شیشهپاککن تمیز کردم.
💥مأموریت یک ماههام تمام شده بود. دلتنگ همسرم عاطفه، دخترم فاطمه و پسرانم محمد و علی بودم.
🌗سرخی مغرب زمین، خبر آمدن شب را میداد. سرعتم را بالا بردم تا از آن جادهی متروک عبور کنم.
ناگهان ماشین خاموش شد. نگاهی به چراغ بنزین انداختم.
بنزین تمام شده بود.
❄️متحیر سرم را به پشتی صندلی زدم و چشمانم را برای مدتی بستم.
شنیده بودم سرمای آنجا استخوانسوز است.
تاریکی شب فضای ترسناکی را در دل کویر به وجود آورده بود. خداخدا میکردم از سرما و خطرات احتمالی در امان بمانم. تا شاید فردا ماشینی مسیرش به آنجا بیفتد.
💫در برزخی از امید و ناامیدی گیر کرده بودم. باورم نمیشد. صدای ماشینی از دور به گوشم رسید. نَم اشک چشمانم را پوشاند.
چراغ قوه گوشیام را روشن کردم.
🚚کامیونی در کنار ماشینم ایستاد. مرد خوش سیمایی بیرون آمد. با مهربانی نگاهی به من کرد و گفت: «آقا چی شده؟ ماشینتون خراب شده؟»
انگار تمام دنیا را به من داده باشند با خوشحالی گفتم: «خدا تو رو رسوند، یه بطری بنزین میخوام.»
💎همان یک بطری بنزین، شروع رفاقتمان شد.
دوستی من و قاسم به رفتوآمد خانودگی کشیده شد.
ده سالی از آن ماجرا میگذرد. با خودم فکر میکنم چه راحت میشود به بهانههای مختلف با هم دوست شویم؛ ولی مهم نگهداشتن این دوستیهاست.
💡روز جمعه که میشود، غمی کنج قلبم مینشیند. او عمریست هوایمان را داشته، در جادهی پرپیچوغم زندگی رهایمان نکرده، رسم دوستی را بجا آورده، هر وقت صدایش زدهایم، جوابمان را داده و حق رفاقت را به بهترین شکل ادا کرده است.
🌤امام انیس و رفیق و پدری مهربان بوده است.
اما من چرا او را فراموش کردهام؟!
چرا گوشهای از زندگیام را برای او خالی نکردهام؟! او که "مونسترین رفیق" چشم انتظارماست!
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114
#داستانک
#مهدوی
#به_قلم_افراگل
#تلنگرانه🌱
وقتی خدا بخواد بزرگی آدمی رو اندازه بگیره متر رو به جای قدش، دور قلبش میگیره..❤️✨
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
@Mahdiyar114