📚📏📚📏📚
💢رسیدن مسافر به وطن قبل از ظهر
✅پرسش:
اگر مسافر پيش از ظهر به وطن یا محل اقامت برسد،تکلیفش چیست؟
🌺پاسخ:
✍️آیت الله سيستاني: چنانچه كاری كه روزه را باطل می كندانجام نداده،بنابراحتیاط واجب، باید آن روز را روزه بگیرد.
☘️بقیه مراجع: چنانچه كاري كه روزه را باطل مي كند انجام نداده،بايدآن روز را روزه بگيرد،و اگر انجام داده روزه آن روز بر او واجب نيست.
📚توضیح المسائل 16 مرجع.
📞 پاسخگویی تلفنی با شماره 096400
💻 ارسال سوالات از طریق "وب پاسخگو"
my.pasokhgoo.ir
📱 ارسال سوالات از طریق "اپلیکیشن پاسخگو "
cafebazaar.ir/app/ir.pasokhgoo.app
🌎 مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
🔹 @pasokhgoo 👈
#احکام
#فقهی
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده مثبت
#قسمت_شانزدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️به توانایی ها و نظ
#قسمت_هفدهم
#معیار_انتخاب_اصلح
💯از شیوه های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید.
✍️صادق و رو راست باشد.
🌺با مردم صادقانه باید برخورد کرد؛ همه ی ملّت ما این جور هستند که صداقت را احساس می کنند، درک می کنند؛ وقتی ما غیر صادقانه برخورد کردیم، ممکن است کسانی یک لَمحهای و لحظهای به اشتباه دچار بشوند لکن بعد حقیقت معلوم خواهد شد؛ باید صادقانه با مردم رفتار کرد، صادقانه باید با مردم حرف زد. این جزو آداب حتمی انتخابات سالم است.
🔰بیانات در دیدار دستاندرکاران برگزاری انتخابات ۱۳۹۴/۱۰/۳۰
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#آیت_الله_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#انتخابات
هدایت شده از مشکات
*غروب دلگیری است، خدایا رحمی*
🔻گفت: لحظات پایانی این ماه را دریاب. چیزی نمانده. معلوم نیست دیگر کی بشود که اینطور آسمان نزدیک زمین باشد. کی بشود که دستت برسد به ابرها، به ستاره ها.
🔹معلوم نیست تا رمضان بعد زنده باشی و حضور ملائک را لمس کنی.
🔹بشتاب که از لحظات آخر بیشترین بهره را ببری. زیرک باش و از میانبرها استفاده کن. تسبیح تربت به دست بگیر که هفتاد برابرت کند. آیه آیه ختم قرآن کن. ببین اگر خوابت عبادت است، شب زنده داریت چند برابر می ارزد.
🔹بشتاب که خیلی زود دیر می شود و حسرت سودی ندارد.
🔺آه حسرت کشیدم که: لحظات پایانی این مهمانی عزیز مثل خورشید دم غروب می ماند. نمی ایستد خوب ور اندازش کنم به جرم اینکه یک روز کامل وقت داشته ام و عین خیالم نبوده
🔸اما راستش مشکل از چشم هایم است. مثل خفاش عادت کرده به تاریکی و تا غروب نشده نمی تواند این همه نور را تحمل کند. نتیجه اش می شود محرومیت در روز و حسرت هنگام غروب.
🔸کاش این قدر فراموش کار نبودم و برای دیدن ماه رمضان سال بعد فکری به حال این چشم ها می کردم اما یک عمر است که خودم را آزموده ام. خواب غفلت در بین الطلوعین رجب و شعبان می بردم تا خود خروس خوان و یک دفعه پرتم می کنم وسط نور.
🔸اینطور می شود که دیگر چند سال است از همان روز اول، حسرت غروب، دلم را از جا می کند و کار در خوری از دستم بر نمی آید.
🔸محتاج دعای اهل دل هستم. محتاج دعای آنکه همیشه نامه عملم چشمانش را بارانی می کند. محتاج دعای آنهایی که پیشش آبرو دارند.
باشد که به نغمه شورانگیز پرستوهای سحر خیز، آب سیاه چشمان خفاشی را شفا دهند.
🖋#به_قلم_مشکات
@meshkaat135
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_نود_و_شش
🔹ضحی به چرخش فرمان زیر دستان عباس نگاه کرد و ادامه داد:
- امروز شیفت ندارین؟
- مرخصی زورکی بهم دادن! شما چرا سر کار نبودی؟
- منم به قول شما، مرخصی زورکی دارم. قانون بیمارستانه. دوران نامزدی، عصر به بعد اجازه کار نداریم. باید به کارهای شخصی بپردازیم.
- جالبه. نشنیده بودم جایی این طور باشن.
🍀نگاهی به ضحی کرد. لبخند زد و گفت:
- پس بیا نامزدی مون رو طولش بدیم که عصرها با هم باشیم.
- البته متاهلی هم امتیازات ویژه دیگه داره.
🔹عباس خندید. پایش را از روی پدال گاز برداشت تا سرعت ماشین کمتر شود و بتواند پیچ طولانی ای که برای رفتن به اتوبان، جلویش قرار داشت را رد کند. به آهستگی فرمان را چرخاند و ضحی به سمت او کج شد. دست چپ ضحی را با دست راستش گرفت و لبخند زد. ضحی خجالت زده، دست راستش را به دستگیره در گرفت و خودش را نگه داشت تا پیچ تند تمام شود. وارد اتوبان شدند. عباس دست ضحی را روی دنده گذاشت. گلاژ را فشار داد و با دست ضحی، دنده را عوض کرد. ضحی از این حرکت عباس خنده اش گرفت. عباس هم خندید. سبیل های قهوه ای رنگش، از هم باز شد و ضحی ردیف دندان های سفیدش را از زیر لب های کوچک عباس، دید. تا به حال این طور به چهره مردی نگاه نکرده بود. حس غریبی داشت. عباس نگاه ضحی را احساس کرد. صورتش را به سمت ضحی چرخاند و هر از گاهی، نیم نگاهی به جاده می کرد. لبخند از روی لبهایش کنار نرفته بود. دهان باز کرد و پرسید:
- امتیازات ویژه متاهلی رو نگفتی.
- حقوق بالاتر، ساعت کار کمتر. استفاده از امکانات باغ و خانه های سازمانی ویلایی برای تفریح. اگر هم بچه داشته باشی ی امتیاز ویژه دیگه هم داره
- جالبه. چی؟
🔹ضحی نگاه از عباس گرفت و به روبرو خیره شد. یاد صحبت های جلسات خواستگاری شان افتاد و گفت:
- بازم حقوق بیشتر. امکانات متفاوت. تحصیل رایگان بچه ها در مدرسه. فرصت تحصیلی ویژه. اون طور که من فهمیدم، هر کی زودتر بچه دار شده، از لحاظ تحصیلی جلوتر افتاده
- معمولا برعکسه. چطور؟
- البته دقیق نمی دونم ولی انگار درسها متفاوته و اساتید خاصی روی این افراد نظارت می کنند. ضریب امتیازی شون بیشتره. بورسیه خود بیمارستان می شن. علاوه بر برخی خدمات مثل پرستار بچه و .. البته خانم وفایی می گفت که پرستار بچه رو به افراد خاصی و با امضا ریاست می دن. می گفت افرادی که لازمه با بچه کوچک، به کار یا درسشون به صورت جدی بپردازن. می گفت این موارد رو بیشتر تو واحد تحقیقات آزمایشگاه داشتیم. چون پروژه تحقیقی شون مهم بوده و جایگزین براشون نبوده.
- سیستم مدیریتی عجیبیه.
- بله. عجیب و جالب. منم خبر از این سیستم نداشتم و تازه فهمیدم.
🔸عباس دست عرق کرده ضحی را رها کرد. استخوان بینی اش را خاراند و گفت:
- چطور؟
- قبلا آریا بودم. صد و هشتاد درجه متفاوت با اینجا. از همون اول ما رو نسبت به بهار، ترسوندن. وجهه خوبی نداره بین دانشجوها. این طور علیهش تبلیغات کردن.
- عجب!
🔹لبخند ماسیده صورت عباس، با دیدن تصاویر شهدا از هم باز شد. به هر کدام می رسید، سر تکان می داد. شهیدی را نشان داد و گفت:
- پدر از این شهید خاطرات زیادی تعریف می کرد. نور به قبرش بباره
🍀ضحی نتوانست اسم شهید را ببیند.عباس بلوار را به سمت چپ پیچید. وارد محوطه شد و ماشین را کنار درختی پارک کرد. سریع از ماشین پیاده شد و در سمت ضحی را که تا نیمه باز شده بود، گرفت. ضحی از ماشین که پیاده شد، با دست دراز شده عباس مواجه شد. دستش را از زیر چادر بیرون آورد و دست مردانه و نسبتا زمخت عباس را گرفت. عباس در سمت راننده را بست. دکمه قفل مرکزی را زد. پرچین ها را رد کرد و گفت:
- همیشه اینجا که می یومدم، حواسم به سبزه و درخت و گل های جدید و تازه کاشته شده بود. اما الان، تنها گل من شمایی ضحی جان.
- ممنونم از مهربونی تون.
- راحت باش ضحی جان.
- باشه. راحتم. راستش عادت ندارم.
🌸ضحی سعی کرد بر خجالتش غلبه کند. دستش را که بین انگشتان عباس گیرافتاده بود، کمی بست و دست عباس را فشار داد. عباس برای اینکه ضحی خجالت نکشد، به لبخندی بسنده کرد. حالا به وضوح، حیایی که مادر از آن تعریف کرده بود را در چهره و رفتار ضحی می دید.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
✨سلام و صلوات خدا بر تو ای حجت خدا در زمین
🌺آقاجان بمیرم برای دل داغدیده تان برای شهادت شیعیان مظلوم افغانستان.
🌸مولای من می دانم اشراف بر کل دنیا دارید و می بینید چه اتفاقات ناگوار در گوشه گوشه جهان رُخ میدهد. آقاجان سرت سلامت. الهی از عمر ما کاسته شود و به عمرتان افزوده شود.
🍀مهدی جان می دانم از احوال تک تک ما باخبری و این ما هستیم که در غفلت و بی خبری از شما معدن الرحمة هستیم. پدر مهربانم الهی دست ولایی تان بر سرما باد. دعا کنید تا از این خواب سنگین بیدار شویم.
📣کانال #گنجینه_محبت در ایتا، سروش، بله
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🆔https://ble.ir/Mahdiyar114
🆔sapp.ir/mahdiyar114
#صمیمانه_با_امام
#مناجات_با_امام
#امام_زمان
#ماهی_قرمز
✍️قرضی نیکو
✨إنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ (1)
🌺همانا مردان و زنان صدقه دهنده و (آنان كه) به خداوند وامى نيكو داده اند، برايشان پاداشى چند برابر است و براى آنان اجرى نيكو خواهد بود.
🍀براى دريافت الطاف الهى، هم صدقه و كمكهاى بلاعوض لازم است و هم قرض الحسنه و كمك هايى كه برگشت دارد.
🌸وام به بندگان خدا، به منزله وام دادن به خداوند است.
🍀زن و مرد در حقّ مالكيّت و حلّ مشكلات اقتصادى و رشد معنوى و رسيدن به كمالات اخروى هم پاى يكديگرند.
🌸مهم نجات فقرا، از فقر است، خواه از طريق انفاق باشد، خواه از طريق قرض.
🍀قرض و انفاق، در ظاهر كم شدن و كندن مال است، و در واقع رشد است.
🌸قرار دادن پاداش، راه تشويق مردم به كار خير است.
🍀انفاق و وام، نشانه كرم است، و پاداش كريم، اجر كريم است.
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
1)حدید/18.
📚تفسير نور ، ج9، 473
#قرآن_کریم
#جزء_بیست_و_هفتم
#سوره_حدید
#قرضی_نیکو
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
#امتیازات_ویژه_ماه_مبارک_رمضان
#قسمت_اول
🌺الإمام الرضا عليه السلام :
🔹الحَسَناتُ في شَهرِ رَمَضانَ مَقبولَةٌ ، وَالسَّيِّئاتُ فيهِ مَغفورَةٌ .
🔸من قَرَأَ في شَهرِ رَمَضانَ آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل كانَ كَمَن خَتَمَ القُرآنَ في غَيرِهِ مِنَ الشُّهورِ ،
🔹ومَن ضَحِكَ فيهِ في وَجهِ أخيهِ المُؤمِنِ لَم يَلقَهُ يَومَ القِيامَةِ إلاّ ضَحِكَ في وَجهِهِ وبَشَّرَهُ بِالجَنَّةِ...
🌸امام رضا عليه السلام :
🍀حسنات در ماه رمضان ، پذيرفته اند و گناهان در آن ، آمرزيده .
🌼هر كس در ماه رمضان يك آيه از كتاب خدا بخواند ، مثل كسى است كه در غير آن ، ختم قرآن كرده باشد
🍀و هر كس در اين ماه ، به صورت برادر مؤمنش بخندد ، خدا را در قيامت ديدار نخواهد كرد ، مگر آن كه در چهره او خواهد خنديد(مشمول رحمت الهی می شود) و به بهشت ، مژده اش خواهد داد .
📚بحار الأنوار : 96 / 341 / 5 .
#حدیثی
#مناسبتی
#ماه_رمضان
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃
🍃🍃
🍃
#احکام_مسافر🚘
#احکام_روزه
.
🍃مقدار مسافت شرعى از دیدگاه مراجع تقلید:
✔️🌹آيات عظام امام، بهجت، فاضل ، صافى و نورى: مسافت شرعى تقريباً 22/5 كيلومتر است.
✔️🌷امام خامنه ای: مقدار#مسافت شرعی20/5 کیلومتراست.
✔️🌹آيات عظام تبريزى، سيستانى و علوی گرگانی و وحيد خراسانی :
مسافت شرعى تقريباً 22 كيلومتر است.
✔️🌷آيات عظام مكارم ومظاهری:
مسافت شرعى تقريباً21/5 كيلومتر است.
✔️🌹آیت الله زنجانی: مسافت شرعی20 کیلومتراست
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💠 آیاکسی که شب نیت شکستن روزه را دارد میتواند اول روزه اش رابشکند بعد به سفر برود ⁉️
✍️پاسخ:
کسی که می داند فردا مسافر است و روزه باطل خواهد شد ، باز نمیتواند نیت روزه نکند.
☝️باید حتما #نیت روزه کرده
و تا وقتی که مسافر نشده است ، #مبطلات #روزه را نباید انجام بدهد.
#فقهی
#ماه_مبارک_رمضان
#روزه
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
دهڪده مثبت
#قسمت_هفدهم #معیار_انتخاب_اصلح 💯از شیوه های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید. ✍️صادق و رو راست باشد.
#قسمت_هجدهم
#معیار_انتخاب_اصلح
💯از شیوه های تبلیغاتی صحیح استفاده نماید.
✍️صادق و رو راست باشد.
🌺معیار اصلى این است که کسانى سر کار بیایند که همتشان بر حفظ عزت و حرکت کشور در جهت هدفهاى انقلاب باشد.
🌸آنچه ما در این سالهاى طولانى از خیرات و برکات به دست آوردهایم، به برکت هدفهاى انقلاب بوده است؛ هر جائى که ما کم آوردیم، عقب ماندیم، شکست خوردیم، به خاطر غفلت از هدفهاى انقلاب اسلامى و هدفهاى اسلامى بوده است.
🌼کسانى سر کار بیایند که مصداق: «انّ الّذین قالوا ربّنا اللّه ثمّ استقاموا» باشند؛ اهل استقامت، اهل ایستادگى باشند؛ زرهى پولادین از یاد خدا و از توکل به خدا بر تن خودشان بپوشند و وارد میدان شوند.
🔰بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم ۱۳۹۲/۰۲/۲۵
#آیت_الله_خامنه_ای
#مقام_معظم_رهبری
#انتخابات
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114
هدایت شده از سلام فرشته
📌چقدر قرآن را می شناسید؟
📌قرآن چه ویژگی هایی دارد؟
📌چه کارهایی از قرآن برمی آید؟
📌اصلا انتظاری از قرآن دارید؟
💎با شناخت هر چیزی، می توان فهمید که چه انتظاری از او و کارکردهایش باید داشته باشیم. با او چگونه رفتار کنیم. برای بهره مندی بیشتر از او، چه کارهایی باید انجام دهیم.
⚡️منظور تفسیر و آیات و معارف اسلامی نیست. منظور خود قرآن است
🌺در #سلسله_درس_های_قرآن_شناسی، قرآن را از زبان خود قرآن خواهیم شناخت ان شالله.
شنبه تا پنجشنبه، صبح ها، منتظر ما باشید.
با ما همراه باشید.
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#قرآن_را_بشناسیم #قرآن_شناسی #قرآن #قرآنی #نور #سلسله_درس_های_قرآن_شناسی
#تولیدی
#سیاه_مشق
هدایت شده از سلام فرشته
#سلسله_درس_های_قرآن_شناسی
#قسمت_اول
💠اولین و مهم ترین
🌟به اطرافت با دقت نگاه کن. خورشید. ماه. آسمان. زمین. گیاهان. درختان میوه. حیوانات و حتی خلقت خود ما انسان ها، همه نعمت های الهی هستیم. خداوند این نعمت های مادی و معنوی را در سوره مبارکه الرحمن بیان کرده است.
☘️قرآن را باز کن. بخوان:
الرَّحْمَنُ ﴿۱﴾ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ﴿۲﴾ خَلَقَ الْإِنْسَانَ ﴿۳﴾ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ ﴿۴﴾ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ ﴿۵﴾ وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ ﴿۶﴾ ...
🌺نعمت های شگفت انگیز خداوند، هر کدام جلوه ای خاص دارد اما شگفت انگیزتر می شود وقتی می بینیم که خداوند بعد از بیان صفت رحمانیتش (الرحمن)؛ سخن از تعلیم قرآن آورده است و این آیات، نشان می دهند که مهم ترین نعمتی که خداوند به انسان عطا کرده، قرآن کریم و تعلیم آن به انسان است.
✍️چرا که در سایه تعلیم انسان توسط خداوند و دریافت و یادگیری و تلقی انسان از قرآن است که کمال نهایی خویش را می شناسد و به آن راه می یابد. چه اینکه تا قرآنی در کار نباشد، چنین آموزش و یادگیری و ره پیمودنی در کار نیست.
📚برای مطالعه بیشتر ر.ک: قرآن در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ص 23
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#قرآن_را_بشناسیم #قرآن_شناسی #قرآن #قرآنی #نور #سلسله_درس_های_قرآن_شناسی
#تولیدی
#سیاه_مشق
#داستان_بلند
#فقط_به_خاطر_تو
#قسمت_نود_و_هفت
🌸رفته رفته، یخ ضحی هم باز شد و راحت تر با عباس حرف می زد. روزها، طبق برنامه ای که سامانه جامع پزشکان بیمارستان به او داده بود، یا در درمانگاه و بخش اورژانس بود یا در بخش های تخصصی مختلف. بعد از سه هفته، به مدت یک هفته، دو ساعت از تایم کاری اش را باید در کنفرانس های روزانه ای که برگذار می شد شرکت می کرد. بعد از ظهرها، پیجر را که مخصوص کادر بیمارستان بود تحویل می داد و به همراه عباس، به خانواده شهدای آتش نشانی سرمی زدند. اگر نیاز پزشکی ای داشتند، ضحی برطرف می کرد و نیازهای خدماتی و تعمیراتی را عباس. سعی می کردند در کنار هم، به دیگران خدمت برسانند. لابلای همین خدمت ها، همدیگر را بیشتر می شناختند. با هم حرف می زدند. تحلیل و گفت و گو می کردند
- بنده خدا سمیرا خانم. خیلی دست تنهاست. کاش می شد برگرده شهرش
- فکر نکنم برگرده.
🔸عباس همان طور که به سمت خانه ضحی رانندگی می کرد، رو کرد به ضحی و علت را پرسید.
- تو حرفاش می گفت خانواده اش موافق ازدواج با یک آتش نشان نبودن و ی جورایی گفتن اگه رفتی، دیگه برنگرد.
- باید به حاج آقا تابش بگم با خانواده اش حرف بزنن. این بنده خدا الان چه گناهی کرده با سه تا بچه. شما هم خیلی زحمت کشیدی ها. وقتی امیر بغلت بود، خیلی تو دل برو شده بودی. خیلی بهت می یومد.
🔹عباس به لبخند ضحی، خندید و ادامه داد:
- انگار بدت نیومده!
- نه. چرا بدم بیاد؟ بچه داشتن نعمتیه. الحمدلله سمیرا خانم اگه شوهر نداره، سه تا دسته گل داره. خیلی ها هستند بچه دار نمی شن. خیلی ها بچه نمی خوان. هر چی هم باهاشون صحبت می کنم انگار دارم روی سیمان میخ می کوبونم. فرو نمی ره که نمی ره.
- خب بچه زحمت داره براشون که این طور فکر می کنن.
- چیه این دنیا زحمت نداره عباس جان؟
🍀ضحی یاد حرفهای همکارانش در بیمارستان آریا افتاد:
+ دلت خوشه خانم سهندی. خودت مجردی فکر می کنی راحته. بچه داری مال مامانامون بود که ما رو به دنیا آوردن. ما عرضشو نداریم.
+ شهین راست می گه. ما عرضه که هیچ، وقت هم نداریم. تا می رسیم خونه باید بیفتیم به در و دیوار و گاز و هی بشور و بساب و ی غذایی بزار که این شوهره می یاد چارتا نبنده بهمون. تو خود شوهرش موندیم چه برسه بچه.
- چیه یهو ساکت شدی؟
- هیچی. یاد همکارا افتادم.
- دلم می خواد ی امیر تو بغلت ببینم.
🔹ضحی که از پنجره به بیرون زل زده بود، با این حرف عباس، لبخندی گوشه لبش پیدا شد و زیر لب گفت ان شاالله. اگر چه فکر نمی کرد صحبت کردن در مورد بچه زود باشد اما هنوز، احساس می کرد توان برداشتن این بار سنگین را ندارد. یاد حرف دایی افتاد:
- وظیفه وظیفه است. تفریح نیست. مسئولیت داره. کسی که ادعاش می شه شیعه است، وظیفه داره. مسئولیت داره. تموم شدنی نیست. یکی رو انجام داد، بعدی رو باید انجام بده. از این فارغ شد، بعدی رو باید دست بگیره. شیعه پای کار یعنی این. والا که محب و مسلمون، ریخته تو عالم.
🔸ماشین عباس متوقف شد. ساعت از هفت گذشته بود. ضحی تشکر کرد و دست عباس را برای خداحافظی فشرد:
- کاش می یومدی خونه. مامان بابا خوشحال می شدن.
- ان شاالله ی فرصت دیگه با مامان می یام. می دونی که حالشون خیلی خوب نیست.
- بهشون سلام برسون. اگه به من نیاز بود بگو سریع خودمو می رسونم.
🔹عباس چند ثانیه ای به چهره خندان ضحی نگاه کرد. ضحی از سکوت عباس، دلتنگی اش را فهمید. هر چه محبت داشت در نگاهش ریخت و آن را روانه عباس کرد. عباس به نشانه خداحافظی، دست راستش را تا پیشانی بالا برد. فرمان را گرفت. پا روی دلش گذاشت و پدال گاز را فشار داد. ماشین حرکت کرد. از آینه جلو، ضحی را که هنوز ایستاده بود نگاه کرد و زیر لب گفت:
- خیلی دوستت دارم ضحی.
🍀ضحی این را نشنید اما حس کرد. او هم عباس را دوست داشت و خودش از این حس، متعجب بود. کسی که تا چند هفته قبل، هیچ حسی به مرد غریبه ای نداشت، حالا قلبش برای مردی می تپید. ماشین عباس وارد خیابان اصلی شد و از چشم ضحی دور ماند. لبخند روی لب ضحی ماسید. کلید را از جیب جلوی کیفش در آورد و در خانه را باز کرد.
🔸هیچکس در خانه نبود. مادر یادداشت گذاشته بود:
"رفتیم خونه دایی. تا دیروقت برنمی گردیم. " ضحی گوشی اش را که خاموش شده بود به برق زد...
📣کانال #سلام_فرشته در ایتا، سروش، بله
@salamfereshte
#داستان_بلند
#رمان
#فقط_به_خاطر_تو
#تولیدی
#سیاه_مشق
🆔https://eitaa.com/Mhdiyar114