eitaa logo
دکلمه 🍁
1.3هزار دنبال‌کننده
508 عکس
118 ویدیو
1 فایل
. .. شعر و اندیشه... 🍁🍁🍁 دکلمه محفلی‌ست برای آرامش روان شما... 🌱🌱🌱 ارسال پیام ناشناس: 👇🏻 https://harfeto.timefriend.net/17075982099858
مشاهده در ایتا
دانلود
به يكجايى از زندگى كه رسيدى، مى‌فهمى رنج را نبايد امتداد داد. بايد مثل يك چاقو كه چيزها را می‌برد و از ميانشان می‌گذرد، از بعضى آدمها بگذرى و براى هميشه تمامشان كنى. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
🔸ما برای یک زندگی گوسفندوار به این دنیا نیامده‌ایم! روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می‌شناختید؟ گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بود و به اصرار خانواده آمده‌ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشانِ ایشان، به اصرار خانواده بیایند. حرفم را نشنید؛ چرا که می‌خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله ... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی به هیچکس نزد. حرف تندی به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می‌گذاشتند... حقیقتاً که چه خوب آمد و چه خوب رفت... گفتم: این به راستی که بی‌شرمانه زیستن است و بی‌شرمانه مردن. با این صفاتِ خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان برشمردید، نمی‌آ‌‌مد و نمی‌رفت خیلی آسوده‌تر بود؛ چرا که هفتاد سال، به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می‌جنگند و زخم می‌زنند و زخم می‌خورند و درد می‌کشند و درد می‌آورند و می‌سوزانند و می‌سوزند و می‌رنجانند و رنج می‌کشند... و این بیچاره‌ها که با دشمن، دشمنی می‌کنند و با دوست، دوستی، دائما گرسنه‌اند و تشنه؛ چرا که آب و نانشان را همین کسانی خورده‌اند و می‌خورند که زندگی را "بی شرمانه مردن" تعریف می‌کنند. آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کل دزد خائن، به یک نخست وزیر آمریکایی منحرف، به یک شاه بدکار هرزه، به یک چاقوکش باج گیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری ست؟! آدمی که در طول هفتاد سال، یک ساواکی را از خود نرجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته‌ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریف آدمیت و انسانیت تطبیق می‌کند و به چه درد این دنیا می‌خورد؟! آقای محترم! ما نیامده‌ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه، بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده‌ایم که با دشمنان دشمنی کنیم و برنجانیمشان؛ و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم؛ و همپای آدم‌های عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم. ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان و نگاه کردن‌مان و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود. ما نیامده‌ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند... گمان می‌کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می‌گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان‌ برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند... 📚 ✍🏻 | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
شما چطور می‌توانید بگویید که عاشق یک نفر هستید، در صورتی که هزاران نفر در دنیا وجود دارند که اگر آنها را ملاقات می‌کردید به آن‌ها بیشتر عشق می‌ورزیدید؟ اما هرگز نکردید. ما باید بپذیریم که عشق، تنها، نتیجه‌ی یک رویارویی است. ✍🏻 | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
سر و کله عشق که پیدا می‌شود، بهمن ترین ماه سال هم بوی بهار نارنج می‌گیرد… ✍🏻 | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
مهمان پیری شدم در دیار بکر که مال فراوان داشت و فرزندی خوبروی. شبی حکایت کرد: مرا به عمر خویش به جز این فرزند نبوده است. درختی در این وادی زیارتگاه است که مردمان به حاجت خواستن آن‌جا روند. شب‌های دراز در آن پای درخت بر حق بنالیده‌ام تا مرا این فرزند بخشیده است. شنیدم که پسر با رفیقان آهسته همی گفت: چه بودی گر من آن درخت بدانستمی کجاست تا دعا کردمی و پدر بمردی. خواجه شادی‌کنان که پسرم عاقل است و پسر طعنه‌زنان که پدرم فرتوت. سال‌ها بر تو بگذرد که گذار نکنی سوی تربت پدرت تو به جای پدر چه کردی خیر؟ تا همان چشم داری از پسرت | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
حالا كه ياد گرفته‌ايم در هوا مثل يك پرنده پرواز كنيم و در دريا مثل يك ماهي شنا كنيم، فقط يك چيز باقي مانده ياد بگيريم؛ آن هم اينكه مثل آدم روي زمين زندگي كنيم. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم  حرفی از جنس زمان نشنیدم  هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود  کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد؛ هیچ‌کس زاغچه‌ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت... | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
اگر توانستی در مورد خودت قضاوت درست بکنی؛ معلومه یه فرزانه تمام عیاری! 📖 ✍🏻 | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
تو مگو: همه به جنگند و زِ صلحِ من چه آید؟ تو یکی نه‌ای، هزاری! تو چراغ خود براَفروز | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
| نون خامه‌ای زندگی‌مان را بخوریم | حتما تا امروز حداقل برای یک بار هم که شده شیرینی تر خریده‌اید. حتما در کنار تمام شیرینی‌های خوشگلِ تر به فروشنده گفته‌اید یک ردیف هم نون خامه‌ای بگذار. حتما وقتی شیرینی را تعارف کرده‌اید خیلی‌ها از همان یک ردیف نون خامه‌ای، شیرینی برداشته‌اند. حتما وقتی نون خامه‌ای‌ها تمام شد، دیگران گفتند، ااا نون خامه‌ای تمام شد، حالا این‌ها را چه‌جوری بردارم؟ بله، نون خامه‌ای خوشمزه است و راحت خورده میشه، برخلاف دیگر شیرینی‌های تر به‌ویژه ناپلئونی. تا حالا از خودمان پرسیده‌ایم چرا وقتی نون خامه‌ای این همه طرفدار دارد، چرا تمام جعبه را پر از نون خامه‌ای نمی‌کنیم؟ چون زشت است؟ چون از نون خامه‌ای خوشگل‌تر هستند؟ داستان نون خامه‌ای داستان بسیاری از ما آدم‌هاست. بسیاری از ما راحت بودن و لذت بردن از زندگی را فدای کلاس، خوشگلی و حرف مردم می‌کنیم. شاید قبول نکنیم اما بسیاری از ما برای حرف مردم زندگی می‌کنیم. یعنی حاضریم زندگی خود را جهنم کنیم اما مطابق میل و نظر مردم، روزگار خود را سپری کنیم. در خلوت با خودمان مرور کنیم که چه تصمیم‌ها و کارهایی را به خاطر مردم انجام دادیم و به خاطر آن از چه مسائلی چشم‌پوشی کردیم. بیایید نون خامه‌ای زندگی‌مان را بخوریم و از آن لذت ببریم. | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
بوسه‌های ما نه گزاف بود نه دروغ پناه بود... | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚
امشب تمام عاشقان را دست به سَر کن یک امشبی با من بمان، با من سحر کن بشکن سَرِ من کاسه‌ها و کوزه‌ها را کج کن کلاه، دستی بزن، مطرب خبر کن گل‌های شمعدانی همه شکل تو هستند رنگین‌کمان را بر سر زلف تو بستند تا طاق ابروی بُت من تا‌به‌تا شد دُردی‌کِشان پیمانه‌هاشان را شکستند | @Deklameh | شعر و اندیشه 📚