eitaa logo
دل‌گویه
353 دنبال‌کننده
884 عکس
38 ویدیو
34 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام‌او برادرم همیشه می‌گفت: مواجهه تو با شیخ اجل‌حافظ در صحرای محشر، دیدنیست. وقتی که حافظ برایت دست تکان می‌دهد و برای همه‌ی فواتحی که خوانده‌ای وارد بهشت می‌شود. ولی تو باید بایستی و حساب‌رسی شوی. راست می‌گفت.از بس اوقات دلتنگی دیوان حافظ را بغل می‌گیرم و برای صحت غزل مربوطه به حالِ‌آن‌روزم، حمدی، با قرائت صحیح، نثار روحش می‌کنم. عادت کودکی من است. در واقع از وقتی دیوان‌‌حافظ را در دست گرفتم؛ با او مانوس شدم. در شعرهایش زندگی دیدم و در پندهایش شفقت. با برخی ابیاتش زندگی کردم و با برخی گریه. تماشاگه راز شهید مطهری هم در این بین یاری‌ام می‌کرد. تا درک درستی از محتوای برخی اشعار بیابم. اما حالا فقط یک مصرع است که مرا در خود غرق می‌کند. دچار استیصال می‌شوم و دنبال راه چاره... چو بید برسر ایمان خویش می‌لرزم. ایمانی که فکر می‌کردم از پس دروس حوزوی و علم‌های کسب شده‌ی دیگر می‌توانم محکمش کنم. ایمانی که فکر می‌کردم دارم؛ بیشتر از همه‌. اما در مواجهه با ایمانِ قلبی پیرزن مکتب نرفته، کم می‌آورد و لاطائلات می‌بافد. خدای آن پیرزن از خدای منِ مکتب دیده‌ی پر ادعا بزرگتر و تواناتر است. خدای او پرستیدنی‌ست. خدای او دیدنیست... حافظ به میدان می‌آید و پند می‌دهد: میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تقابل یا تعامل سنت و مدرنیته ؟ وقتی قرار است برایت مهمان بیاید. آن هم از جنس فرشته‌؛ یعنی خانواده‌‌ات. دلت می‌خواهد هرچه هنر داری برسر این راه خرج کنی. پس باید باب میل میهمان شوی و در جایگاه او نگاه کنی. حتما خوشحال می‌شود شام یک پیتزای خانگی باشد. خب بقیه مهمانان چی؟ مادرم آش رشته دوست دارد پدر هم. اصلا مگر با پیتزا، آش می‌خورند؟! تقابل یا تعامل؟ مسئله این است. نه!اصلا مسئله‌ایی نیست نه از جنس تعامل و نه از جنس تقابل. فقط ذوق یک خانم است که تصمیم می‌گیرد برای این صحنه‌ی شام،شاهکار هنری خلق کند. در هیچ کتاب آشپزی ننوشته، نمی‌شود.ما انجام دادیم پس می‌شود... کمی عشق می‌خواهد و دلبری که بخواهی هنر را به پایش بریزی. عشق هست دلبر هست هنر هم شاید... پس بسم‌الله -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازویتان را بفروشید اما قلمتان را هرگز -----------❀❀✿❀❀--------- @tarikh_j
به‌نام‌او برای سرزمین خورشید خوزستان رنگ و بوی عشق می‌دهد وقتی به خاطراتم ورقی می‌زنم. وقتی یاد آثار تاریخی ویژه و منحصر بفرد آن می‌افتم. آثاری که چشم جهان را خیره به خود کرده است.آثاری که هویتی بس بزرگ و فاخر را به تماشاگذاشته‌است. چغازنبیل،آسیاب های آبی شوشتر،قلعه شوش و... خوزستان بوی اربعین می‌دهد. وقتی که دلت می‌خواهد از چزابه و شلمچه راهی مشّایه شوی. یاد مهمان نوازی عرب و عجم خوزستان، که برای زائران امام‌ حسین‌ علیه‌السلام سنگ تمام می‌گذارند. یاد چهره‌های آفتاب گرفته در هوای خوزستان، که صبوری را مشقِ‌راه خود کرده‌اند. خوزستان مرا یاد راهيان نور می‌اندازد. یاد روستاییانی که باعشق مارا راهی مناطق جنگی می‌کردند. یاد کودکانی که با ذوق برای‌مان دست تکان می‌دادند‌. اصلا در خوزستان احساس دلتنگی نمی‌کردیم وقتی میزبانی مردمان جنوب، همراهِ‌جسم و روحمان می‌شد. دیگر شرطی شده بودیم که باید ما هم، دست تکان بدهیم برای آنان.دست تکان دادن کم است. باید دستشان را بوسید که با جانشان از ایران جانمان مرز داری کردند. خوزستان قلب ایران است.قلب تپنده مردمان سخت‌کوش و بی ادعا. خوزستان شهرِ یارپرور است برای امام عصر(عج). شهرِ یاران آخر الزمانی...شهر علی‌بن مهزیار اهوازی... شهر یاران واقعی... اینجا زیارتگاه امیرالمؤمنین است(من زار اخی دانیال نبی کمن زارنی)... خوزستان کل ایران است وقتی در تابلوی ورودی شهر خرمشهر نوشتند: به خرمشهر خوش آمدید جمعیت ۳۵میلیون نفر... اما خوزستان الان تشنه بی تدبیری شده. تشنه‌ی ناکارآمدی مدیران خسته و پا در گل مانده. خوزستان در طول تاریخ نشان داده که هویتش را با هیچ چیز معاوضه نمی‌کند. اما در این روزها برخی از آب گل آلود هورالعظیم برای خود ماهی‌ِتفرقه می‌گیرند... این روزها خیلی ها به هوای آب خوزستان، زیر عَلَم  انگلیس و ایران‌اینتر نشنال سینه می‌زنند. صف اهلِ سرزمین خورشید(خوزستان) از صف تفرقه‌اندازان جداست. مردم مطالبه دارند کاش به گوش مسولین برسد. ای مسئول!اگر اهل کار باشی دوهفته‌ی باقی مانده هم وقت خوبیست...اگر نه هشت سال هم کم است. کاش برای عاقبت خود و آخرت خود کاری کنید. ایران به احترامت می‌ایستد و گله‌هایت را به جان می‌خرد. این خشکسالی آب و مدیر می‌رود و رود تلاش و همت جاری می‌شود. این چند خط حرف دلم بود با مردم نجیب خوزستان. دل ما به وجود شما خوش است. همه مواظب خوزستان عزیز باشیم. https://eitaa.com/del_gooye/107 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
به‌نام‌او اگر خدابخواهد می‌شود.اگر خدا ببیند میخواهی،می‌شود. حتی برای کسی که ده روزیست، توان ایستادن ندارد... پاهایم یاری کرد تا از پله‌ها بالا بروم. چشمم به گنبد اورچین دو پوسته‌‌ای افتاد. یاد همه‌ی دوستان از خاطرم گذشت‌. السلام علیک یا دانیال نبی السلام علیک یا اميرالمومنین... بنفسی واهلی و مالی -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
همه چیز جانستان کابلستان جذاب است. وقتی گوشه‌ای از عالم رنگ وبوی کشورت را می‌دهد. به زبانت حرف می‌زنند. پراز اشتراکی وقتی نماز در مسجد هرات می‌خوانی. گویی در صحن گوهرشاد ایستاده‌ای. مسجدی که پس از ۵۰۰سال کاشی پشت و روی آفتابش یک رنگ است. دلم کابلِ آرام می‌خواهد کابلی که مردمانش غم فراغ فرزند نداشته باشند. کابلی که پدر در دوری فرزند جان پدر کجاستی؟! نگوید. دلم جانستان می‌خواهد. به مناسبت آشنایی با هفت میوه‌ی کابل -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
یاعلی! تشنه لبخند ملیحت شده‌ایم فصل انگور شده... مست ضریحت شده‌ایم السلام علیک یا اميرالمومنین
پل هوایی کج بود... مگر می‌شود این همه هزینه آن هم کج؟! به پایین پلِ رو گذر رسیدم که به جواب سوالم رسیدم.علت کجی پل، درخت کهنسال زیر پل بود. چیزی که میدم باورم نمی‌شد. یک مسجد فوق‌العاده زیبا و عجیب با ورودی منحصر بفرد. شاخه های درخت به مسجد تنیده شده بود‌.گویا داشت از بیت خدا محافظت می‌کرد. حیفم آمد در این مسجد نماز نخوانم. ماشین به سمت مسجد رفت.گویا حال دل مارا فهمیده بود. چند هنرمندِ به غایت هنری، داشتند برروی تنه‌های درخت منبت‌کاری می‌کردند. ردّ این هنر در زیر ایوان هم آمده بود. این منبت ها مسجد را زیباتر می‌کرد. لوزی‌های در هم تنیده، کار کاشی ‌های گوهرشاد را می‌کرد.اما این بار به جای خاکِ آتش دیده، چوبِ دردِ تیغ چشیده، در ایوان نقش بسته بود. خواستم وضو ساز کنم. دیدم صف وضو پر است از زنان و دخترکان کم حجاب، که نتوانستند در مواجهه با این همه زیبایی، مقاومت کنند. نمی دانم دیدن این صحنه‌ها آن‌ها را جمع و جور کرد یا عذاب وجدانِ امر به معروفم. لحظه‌ای به ذهنم رسید،شاید در چنین شرایطی بوده حافظ و شعر می‌گفته. یا شاید خمِ ابرویِ‌محبوب واقعی را در محرابش میدیده. نماز هنوز تمام نشده بود که صدای کوبیدن در سوئیت، من را از خواب بیدار کرد. وقتی پتوی نیمه تمیز سوئیت دورم را گرفته بود. حس کردم از عرش به کمتر از فرش افتاده‌ام. پدرت خوب، مادرت خوب، این طور در می‌زنند؟! من کجای دنیارا بگردم که چنین حسی را نصیبم کند؟! هنوز نمازم تمام نشده بود مسلمان. وای بچه‌ام در مسجد جا ماند. باید دوباره بخوابم. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye