eitaa logo
دل‌گویه
308 دنبال‌کننده
769 عکس
33 ویدیو
28 فایل
من دوست دارم نویسنده باشم پس می‌نویسم از تمام دوست داشتن‌ها از تمام رسیدن‌ها با نوشتن زنده‌ام پس می‌نویسم پس زنده‌‌ام استفاده از مطالب با ذکر صلوات و نام نویسنده بلا‌مانع است. فاطمه میری‌‌طایفه‌فرد ارتباط با نویسنده: https://eitaa.com/fmiri521
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 رمضان با دولت صف‌آفرین 🔆رمضان از راه رسید مثل هرسال با قدم‌های ساده و مهربان امسال کرونا هم هست شاید سفره‌ها خالی‌تر از سال‌های قبل سفره‌های مادی و معنوی. سفره‌های مادیِ ‌مردم که در گرو تدبیر اهل فن آن است. مدیرانی که وعده سفره‌ی بزرگ می‌دهند و سفره مردم را کوچک و کوچکتر می‌کنند. کار را به جای می‌رسانند که برای کوچک‌ترین نیاز اولیه، مردم صف‌نشین شوند. اما سفره‌ی معنویت دست خودمان است. متن کامل در کانال نویسنده ✍️ فاطمه میری‌طایفه‌فرد @HOWZAVIAN
به مناسبت وفات شیخ مفید به قصد مسجد، از خانه بیرون زده بود همه فکرش، مشغول خوابی بود که شب گذشته دیده بود. یعنی چه می‌شود؟ خواب من شیطانی نبود، این را مطمئنم. پس تعبیر آن چه می‌شود؟ من چگونه به حسنین(علیهما‌السلام) تعلیم دهم؟ آنان امامِ برحق من هستند. با پاهایش سنگ‌ریزه‌های کوچه‌پس‌کوچه‌های کَرَخ را کنار می‌زد و با خود زمزمه می‌کرد: من کجا و بانوی دوعالم فاطمه کجا!؟ از من خواسته به فرزندانش تعلیم دهم؟ حتماً تعبیری دارد این خواب من. خدایا کمکم کن! شیخ مشغول عوالم خود بود که خود را در جلوی مسجد کرخ بغداد یافت. بعد از نماز در گوشه‌ای از مسجد درگیر رویای ناپیدای خود بود که بانویی عفیف به سمتش آمد. در حالی‌که دستان پسران خردسال خود را گرفته بود، گفت: - حضرت استاد عرضی داشتم خدمتتان. - بفرمایید بانو درخدمتم. - از شما می‌خواهم به این دوفرزندم علم بیاموزید و متعلم به علم دیانت کنید. اینان دو سید جلیل‌النسب هستند. سیدمرتضی و سیدرضی. نگاه شیخ با نگاه دو کودک معصوم تلاقی می‌کند و نور امید و علم را در چشمان آنان می‌یابد. یاد احوال آن روز خود می‌افتد، از پس خوابی نامعلوم که حالا به عینیت رسیده بود. برقی از رضایت در چشمان شیخ تابید، رو به مادر کرد و گفت: - با کمال میل حاضرم آنان را به شاگردی بپذیرم. مادرشان سفارش آنان را کرده است. 📚📚📚📚📚📚📚📚 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
☑️ شاهنامه: روزه، کردار مردان خداست حکیم ابوالقاسم فردوسی در می‌گوید: طهمورَث پادشاه ایران، یاری وفادار به نام شَهرَسپ داشت که هر روز را و هر شب را به می‌ایستاد. در اثر همنشینی با از بدی‌ها پیراسته شد. حکیم فردوسی در بیان این داستان می‌گوید: نماز شب و روزه، آیین کسی است که خداوند جهاندار، حبیب او باشد. یعنی نماز شب و روزه، نشانه‌ی دوستان خداوند است. خنيده بهر جاى شهرسپ نام نزد جز بنيكى بهر جاى گام همه روز بسته ز خوردن دو لب بپيش جهاندار بر پاى شب چنان بردل هر كسى بود دوست نماز شب و روزه آيين اوست 🔘نسخه فلورانس ایتالیا -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
از پس قرون گذشته عشقشان، شاید حک شده باشد روی دیوارنگاره‌های قدیمی‌ترین حکومت ایران، مادها. وقتی که دیاکو داشت قلمرو ایران را تا اسپانیا و ایتالیا گسترش می‌داد. عشقشان شاید حک شده باشد روی کتیبه‌های تخت جمشید یا روی بقایای هگمتانه یا در تخت‌سلیمان و یا در طاق‌بستان. ولی این بیشتر به دست‌کندهای فرهاد می‌خورد در کرمانشاه.باید کار فرهادی باشه که عشقش را جار می‌زند برای زمانی که حتی استخوانی از او در این دنیا نمانده باشد. این شاید برای گوردخمه مهاباد باشد. زمانی‌که دیاکو جسم پدرش را محبوس سنگ‌ها می‌کرد. شاید برای مزاری باشد که به عشقش نرسید. برای هر کدام باشد نشان از ماندگاری عشق می‌دهد.هر جا باشی و هرگونه که جار بزنی. من عاشق تمدنی هستم که خاستگاه زیبایی‌هاست. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
دو جای پای نرفتــــــــه،دو سایه،یک دیوار مـرا به دغــــــدغــــه های شبانه ام بسپار به تارهای ظـــــــریفی که عشق می بافد به زخــم های عمیقی که خورده ام،بسپار به ناتمــــــامی این روزهــــــای بـــــارانی به این گـــــلایه که هر روز می شود تکرار رسیــــــــده ایم به مـــرزستاره ها امشب رسیــــده ایم،ولی روز می شــــود هـربار و من برای خــــودم از تو شعـر می خوانم ومن به جای خودم ازتومی شوم سرشار به سایه روشن این عاشقــــــــانه هابنگر چگــــــونه می شکنـــــد ذره ذره در انکار صدای تــــرد شکست را هنـوز می شنوم صدای خاطــــــــره هامان...صدای تو انگار دگر چگـــــونه بگـــویم که دوستت دارم؟ مرا به هـــــــــرچه شبیه نگاه خود بسپار تولدتون مبارک @del_gooye
هاچ بک یا صندوق دار 🚙🚗🚗🚗🚙🚗🚗🚗🚙 رمضان می‌شد سفر تبلیغی همسرم شروع می‌شد. پانزده روز اول خیلی سخت بود. روزه گرفتن ها، جامعةالزهرا، درس، مشقِ پسرم و تنهایی. حالا اگر فشاری هم می افتاد؛ کسی نبود یک لیوان آب به دستت بدهد. خودم بودم و خودم. وای به روزی که سرویس پسرم یا سرویس جامعه الزهرا نمی‌آمد.به تمام گرفتاری ها یک گرفتاری دیگر هم اضافه میشد. اما پانزده روز دوم، طبق روال هر سال ما هم همسفر سفرهای استانی همسرم می‌شدیم. همه سفر خوب بود غیر از روزه خواری. جای ثابتی نبودم تا روزه بگیرم و قصد اقامت کنم. هر روز در چند شهر و روستا بازدید می‌کردیم. ما هم همراهش بودیم تا اینکه به مشهد می رسیدیم و در جوار امام رضا علیه‌السلام اقامت می کردیم. روزهای قدر را قصد قامت ده روزه می کردیم و روزهای قدر را روزه می‌گرفتیم. حالا من بودم و پسرم در هتل و حرم. وقتمان را با هم می گذراندیم و همسرم در مشهد به کارهای تبلیغی خود می‌رسید. یکی از شب‌های قدر که نمی دانم کدام شب بود؛توفیق افطاری حرم امام رضا علیه السلام را پیدا کردم. پسرم کوچک بود. خادمان حرم اجازه دادند با من بر سر سفره زنانه بیاید. همه چیز در اوج نظم بود. این همه آدم را غذا بدهی آن هم افطار ماه مبارک، اما حتی غذای یک نفر جابجا هم نشود. چقدر این نظم و ترتیب به آدم می چسبید. یک کار تمیز.وقتی در صفوف سفره افطار چند خارجی را می‌دیدم که با دقت و بهت نگاه می کردند، کلی ذوق می کردم. همیشه وقتی از تلویزیون سفره افطار را می دیدم دلم از آن سوپ‌ها می‌خواست. آدم غذا خور نیستم ولی نمی‌دانم چرا هوس سفره ی حرم را می کردم. افطار تمام شد. همسرم خودش را به ما رساند. از ما خواست هم همراه او به چند هیئت سر بزنیم. نمی‌توانستم شب قدر حرم امام رضا را با جای دیگری عوض کنم. شوهرم رفت و ما ماندیم. وقتی تصور می کردم در جایی هستم که حداقل ۲ میلیون نفر یکجا با هم دعا میکنند قدرتمند می شدم. حالا مراسم تمام شده بود. دیگر رمقی نمانده بود برای ما. اگر درست حساب کنم بیش از ۱۰ ساعت بود که دونفری حرم بودیم حسابی خسته شده بودیم و نگران از نرسیدن برای سحری.همسرم خودش را به ما رساند تا به هتل برگردیم نمی‌دانم چقدر غر زدم و ناله کردم تا به اول بازار رضا رسیدیم. تازه آن‌جا بود فهمیدم ماشین چند خیابان آن طرف تر است و باید کلی راه هم پیاده برویم تا به ماشین برسیم .در شلوغی‌های برگشتن همه از حرم و بستن خیابان‌های منتهی به حرم، اشکم در آمده بود. همان‌جا کنار جوی نشستم و گفتم باید ماشین برایم بگیری. همسرم درمانده نگاهم میکرد ولی من کوتاه نمی‌آمدم. _ اصلا همین جا می‌مانم ماشین را بیار اینجا نمی‌دونم هلی کوپتر بیار یا منوغیب کن؛ببر هتل. هر کاری میخوای بکن ولی من از جام تکون نمیخورم. الان که نگاه می‌کنم می‌بینم چقدر شب قدر حرم روی من اثر گذاشته بود.خیلی معطل شدیم تنها وسیله‌ی حمل‌ونقل چند موتور بود. اما موتور خوب نبود! ما هم سه نفر بودیم اصلا من تا به حال موتور سوار نشده بودم. همسرم مجبور شد با آقای موتوری وارد مذاکره شود. صدای آن‌ها را از دور می‌شنیدم که آقای موتوری گفت:شما سه نفر هاچ بک هستید یا صندوق دار؟! و نمی دانست که مشتری یک خانواده است. حرفش را بلافاصله پس گرفت. من از دور کنایه را فهمیدم چادر را روی صورتم کشیدم تا اطرافیان متوجه خنده من نشوند. خلاصه آن شب من برای اولین بار سوار موتور شدم، آن‌هم چهارترک. داشتم از خجالت می‌مردم. انگار همه شهر به من نگاه می‌کردند. عذاب وجدان داشتم که نکند حجابم را رعایت نکرده باشم. آن‌شب از همه بیشتر به پسرم خوش گذشت. وقتی سوار موتور شده بود جلوی راننده دسته موتور را گرفته بود. از خودش صدا در می آورد. باد موهایش را تکان می داد و فکر می‌کرد خودش موتور را می‌ راند. وقتی به ماشین رسیدیم؛ غر میزد که کاش باز سوار موتور می‌شدیم. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙 چشم‌ها را باید شست. دست ها هم. اما دلها را بیشتر. دلها از همه مهمترند. دل که زنگار بگیرد آسان پاک نمی‌شود. باید جرم گیر قوی برایش پیدا کنی. باید سختی بکشی تا زنگار قدیمی را از دلت پاک کنی. تازه اگر جلوی تازه ترها را بگیری. ماه رمضان که می شود حتی اگر نخواهی خوب باشی، همه خوب می‌شوند. دوروبرت خوبی زیاد می‌بینی. شاید بهترین فرصت است که به حساب و کتاب خودت برسی. ببینی چندچند می‌شوی با خودت. حداقل دیگر نمی‌شود به خود دروغ گفت یا توجیه کرد و یا گناهان را زینت داد. رمضان می‌فهمی اگر همه عالمیان کنارت باشند باز هم تنهای تنهای تنهایی. خودت می‌مانی با خودت. با نامه اعمالت. با حساب و کتاب و شب اول قبر. رمضان که می‌آید،می‌فهمی هر چقدر هم پول داشته باشی؛ جز اندکی را نمی‌توانی مصرف کنی. و جز اندکی کمکت نمی‌کند. رمضان که می‌آید قابلیت فهمیدن خیلی چیزها را پیدا می‌کنیم البته اگر خودت بخواهی. @del_gooye
برایم صوت می فرستد. همان شعری که تازه در مهد کودک یاد گرفته است،در مهد کودک مجازی. انگاراین شعر یک دوره عمومی تاریخ اسلام در دلش دارد .صدایش را تاب میدهد. _ خاله برات بخونم؟ _بخون عزیزم _اسم پیامبرم محمد است. اسم پدرش عبدالله. نام مادرش آمنه. نام دایه‌اش حلیمه. حلیمه سعدیه. شعر را با لحن کودکی خودش برایم خواند. در آخر  گفت: من پیامبر را دوست دارم. _ فاطمه بهار قشنگم پیامبر هم شما را دوست دارد. بیشتر از آنکه تصور کنی به شما مباهات می کند. آغاز یادگرفتن تاریخ اسلام، مبارکت باشد عزیزم. @del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایرانی با دلهره دستانش را روی لبه‌ی جعبه گذاشت و با احتیاط نگاهی به اطراف کرد. می‌خواست به دوستانش گزارش بدهد. -بچه‌ها هنوز به نتیجه نرسیده‌اند که ما را بخرند یا نه؟ این جدال را هر روز از پس جعبه چوبی افتاده در گوشه‌ی فروشگاه می‌دید. نگران که مگر ما چه مشکلی داریم که ما را نمی پسندند. چقدر مارک برایشان اهمیت دارد؟ - نه بچه ها این بار هم ما را نخریدند زور ما به کالاهای ترکیه و چین نرسید. این جدال هر روز و هر ماهه قاشق و چنگال ها بود. سالیان سال ما را کوچک و عقب مانده و جهان سومی نامیدند. کوچکمان می خواستند تا وابسته شویم، به هر آن‌چه که آنان می سازند و می فروشند. بشویم بهترین بازار مصرف کالاهای آنان. تا هر وقت خواستند با آن ما را استثمار کنند. هرموقع خواستند تحریم کنند. ایران کشوری با سابقه تمدنی مثال‌زدنی با آن تاریخ مکتوب با آن دست‌سازه های ماندگار از پس تاریخ کهن. حالا چرا نباید به کالای داخلی خود اعتماد کند؟ اولین انیمیشن جهان، اولین جراحی چشم مصنوعی، اولین خط، اولین قانون مکتوب جهان و اولین های بسیاری که از چشم ها دور مانده‌است. کشوری که در فراز و فرود دنیا خودش را در اوج قدرت و اقتدار دنیا نگه داشته و با همه سختی و با همه‌ی دشمنی بداندیشان سروری می‌کند بر کشورهای جهان و نبض اقتدار و ثبات منطقه را یکه و تنها حفظ می‌کند. این‌ها گوشه‌ای از افتخاراتی است که من با علم کم و با قلم شکسته‌ام می‌توانم بنگارم. ساخت موشک، ساخت پهپاد، ساخت هزاران داروی ویژه بیماران خاص که همه دنیا ما را از داشتنش محروم کرده‌اند. این همه توانایی قطعاً با کمک مردمانی فهیم و توانمند امکان‌پذیر است. کالای ایرانی از هر نوع، از دل این مردم بیرون زده است. حالا چرا  عده‌ای  به کالای ایرانی اعتماد نمی‌کنند و کوچکترین چیزهای مارک دار برایشان جذابیت دارد؟! اگر من و اگر ما، کالای خودمان را نخریم. اگر به خودمان اعتماد نکنیم. چه کسی به ما اعتماد می‌کند و فرسنگها عقب می مانیم از صحنه‌ی تکنولوژی دنیا. از آنجاست که باید به حال خودمان بگِیریم که رو به سوی خاکریز خودی  گلوله می‌زنیم. جهاد ابعاد گوناگونی دارد شاید یک نمونه‌ی آن جهاد نفس در مقابل خرید کالای خارجی‌ست. وطن‌دوستی ابعاد گوناگونی دارد شاید یک بعد آن اعتماد به کالای وطنیست. کمک کردن به اقشار متوسط و کم‌درآمد جامعه ابعاد گوناگونی دارد، یک نمونه آن کمک به بسته نشدن کارخانه‌های تولیدی با هزاران کارگر است. گوش به امر ولی بودن ابعاد گوناگونی دارد که یکی از آن‌ها، اطاعت امر درباره تهیه کالای داخلی است. از هر قشری باشی و از هر زاویه‌ای ببینی کفه‌ی ترازو به سمت کالای ایرانی پایین می‌آید. ...در جعبه همهمه شده. بازهم قاشق ماجراجو سر از کار فروشگاه درآورده و برای دوستان خود تعریف می‌کند. - بچه‌های خبر خوب! کلی از دوستانمون از کارخانه به فروشگاه می آیند ظاهرا ما را پسندیده‌اند. صدای عروس و داماد را می‌شنوید؟ چه عاشقانه می‌گویند: فقط کالای ایرانی. 🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶 @del_gooye
به سبک روضه میلاد امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک کیک شیفون کیک شیفون یک کیک ساده ولی خیلی نرم است که برای روکش خامه شدن بسیار مناسب است. مواد لازم کیک شیفون : تخم مرغ :۴ عدد آرد : ۱٫۵ لیوان شکر : ۱ لیوان سر خالی بیکینگ پودر: ۱ قاشق مربا خوری وانیل :۱/۸ قاشق چایخوری آب: ۱/۴ لیوان روغن: ۱/۴ لیوان طرز تهیه کیک شیفون : ابتدا تخم مرغ و شکر و وانیل را با هم مخلوط میکنیم.دلم هوای حرم نداشته‌ات را کرده حسن جان.امشب مولایم پدر شد. به مدت ۸ دقیقه با همزن بزنید تا کرم رنگ شود و کمی هم کش دار بشود. السلام علیک یا ثامن الحجج. حال روغن و آب یا شیر را هم به مخلوط می‌کنیم.السلام علیک یا علی اصغر حسین(ص). وتخم مرغ‌ها را یکی یکی اضافه می‌کنیم. یک به یک یاران اربابم، اربا اربا شدند. بعد از یک دقیقه همزن را خاموش میکینم و بعد آرد و بیکینگ پودر را دو یا سه بار الک میکنیم. امان از غربال آخر الزمان. به تدریج به مواد بالا اضافه میکنیم و به آرامی هم می‌زنیم، تا یکنواخت شود. و بعد قالب خود را با کاغذ روغنی میپوشانیم و مواد را داخل قالب میریزیم. السلام علیک یا زینب صبور. در طبقه وسط فر با دمای ۱۷۰ درجه سانتیگراد به مدت ۱ ساعت میگذاریم، تا بپزد.امان از تشنگی کودکان دشت نینوا. برای اطمینان از پخت، بهتر است یک چنگال در کیک فرو کنید اگر کیک به چنگال نچسبید کیک آماده هست. امان از جگر سوخته و بی‌تابی کودکی در خرابه. پس از پخت تا ۱۰ دقیقه کیک را از فر خاموش در نیاورید تا پف کیک نخوابد.خدایا نامه‌ی اعمال مارا پر پیمانه کن. حال کیک را از قالب بیرون آورده و کاغذ روغنی را از آن جدا کنید. امان از جدایی روح از بدن. پیامبر به فریادم برس. کیک میلاد آماده‌ست. نیت زیارت کربلا را از کریم آل الله بخواهید. نوش جان. پی‌‌‌‌نوشت: دستور کیک واقعی است. 🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶🧶 @del_gooye
خلیج همیشه فارس آمده بودند بمانند. پرتغالی‌ها را می‌گویم. این از قلعه‌هایشان پیدا بود، از استحکام و زیبایی چیزی کم نگذاشته بودند، برای خود زمین بازی، کلیسا و... ساخته بودند. نه یکی، نه دوتا، بلکه در بهترین و استراتژیک‌‌ترین مناطق خلیج فارس، فرقی نمی‌کرد خاکش سرخ باشد مانند جزیره هرمز یا مستحکم باشد مثل جزیزه قشم. توپ‌های جنگی‌شان را با کبر و غرور، در اطراف قلعه‌ها مستقر کرده بودند و در خیال خام سلطه بر این دریای باشکوه غرقه بودند. اما امامقلی رویای سروری بر خلیج فارس را برایشان به کابوسی هولناک تبدیل کرد... و دست آخر هم آنان را برای همیشه از خلیج همیشه‌فارس بیرون کرد... شاخاب‌پارس باشی یا خلیج فارس یا بحر ایران، فرقی ندارد، زیرا همیشه هویتت را با نامت حفظ کرده‌ای. همیشه، تاریخ اسنادی به یادگار می‌گذارد که به مزاج تحریف‌کنندگان خوشایند نیست، مثل قدیمی‌ترین نقشه‌های جهان که نام زیبای تو را فریاد می‌کنند. مثل قدیمی‌ترین کتب که در تاریخ مکتوب، استواری تو را نمایش می‌دهند. ایران پر است از مردانی چونان رئیسعلی که حتی تاب دیدن پرچم بیگانه را بر روی بارو‌های تو نداشتند. فرق نمی‌کرد که بیگانه از جنس دولت غیرفخیمه باشد یا دیگر هم‌دستانش. خون ریخته‌شده یاران رئیسعلی بر کرانه خلیج همیشه‌فارس، نشانه مظلومیت، اما اقتدار نام ایران دارد. کم نیستند همانند نادر مهدوی‌ها که خواب از چشم متجاوز بگیرند. «کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل «نادر مهدوی» یا «بیژن گرد» بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان در خلیج فارس حمله برد؟ می‌پرسد این شجاعت و توکل و عشق به چه درد می‌خورد؟ هیچ! به درد دنیای دنیاداران نمی‌خورد اما به کار آخرت عشاق می‌آید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق».(سید مرتضی آوینی) خلیج فارس یعنی تمام زیبایی جزیره هفت‌رنگ هرمز، یعنی بزرگی و صلابت قشم، یعنی همه صفای مردم لارک، یعنی نجابت زنانی با پوشش جنوب، یعنی همه خنده‌های کودکانه بچه‌ها در کوچه‌پس‌کوچه‌های بندرعباس. یعنی دستان پینه‌بسته مردان غیور این سرزمین بعد از چیدن خرمای نخلستان، یعنی زبان فارسی با لهجه جنوبی، یعنی بوم سبز، بوموسی، یعنی بزرگی و کوچکی تنب‌هایت، یعنی زردکوه و آریانا، یعنی دفاع و صیانت از جایی به نام پارس. چقدر در اوج مظلومیت، زیبایی! دریای اردیبهشتی! https://b2n.ir/m15603 🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊🌊 -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
وطن یعنی خلیج تا ابد فارس @del_gooye
https://b2n.ir/m15603 📚📚📚📚📚 الحمد لله مطلبم درخبرگزاری رسا بارگذاری شد. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
به‌نام او نمی‌دانم کی به دلم راه یافتی؟ارادی بود یا غیر ارادی؟ شاید هم قبل وجودم. حتما.به قول شاعر: که هنوز من نبودم که تو بر دلم نشستی. هنوز خورشید برای دوگانه سر نزده علی(ع)از خانه‌ی دخترش به قصد مسجد روان می‌شود. دستار و دستگیره مانع می‌شوند.گویی می‌دانند چه خاکی بر سر عالم می‌شود‌. اما مگر علی(ع) نمی‌داند؟ او می‌داند و تقدیر نوشته را می‌خواند.علی(ع) که در مسجد زاده شد چه جایی بهتر از مسجد برای عروجش دارد؟ همان مکانی که نقطه‌ی اتصال زمین به آسمان ها بوده. آسمان هایی که راهش رابیشتر از زمین شناخت دارد. آسمانی که قدر او را بیشتر می‌شناسند. اما قدر! و ما ادراک قدر!و ما ادراک علی(ع) (ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم). اگر دعایی باشد که آرزوی وصالش باشد، آمدن فرزندتان است. اگر آرزویی باشد،مرگی به سان فرزندانتان است. امیرالمومنین دلمان را خریدید الحمدلله. رسممان و مسلکمان را بخرید. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye
جمله فعلیه ماضی بعید بعید: ابراهیم درحبرون نزدیکی بیت المقدس به خاک سپرده شد و قدم به طور سینا گذاشت و در آنجا اقامت کرد و از مادری پاک -مریم مقدس-در سرزمین بیت‌المقدس به‌دنیا آمد و محمد(ص)... جمله اسمیه می‌شود در وصف آخرین پیامبر الهی. محمد(ص)خاتم الانبیا شد. پیامبر به سوی مسجدالاقصی نماز خواند و قدس اولین قبله‌گاه مسلمانان شد. محمد(ص) شبی از شبها از مسجدالحرام به سمت مسجدالاقصی و بعد به سمت آسمان عروج کرد. تا جایی که هیچ انسانی آن را درک نکرده بود و هیچ فرشته‌ای  حتی جبرئیل پا بدان جا نگذاشته بود. سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَ‌یٰ بِعَبْدِهِ لَيلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَ‌امِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی الَّذِي بَارَ‌کْنَا حَوْلَهُ لِنُرِ‌يهُ مِنْ آياتِنَا ۚ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ‌ (ترجمه: منزّه است آن [خدایی‌] که بنده‌اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی -که پیرامون آن را برکت داده‌ایم- سیر داد، تا از نشانه‌های خود به او بنمایانیم، که او همان شنوای بیناست.(اسراء، آیه ۱) خداوند همه پیامبرانش را از روی قاعده لطف و قاعده عدل بر زمینیان فرستاد. همه انبیا بشارت آخرین منجی را به پیروانشان دادند تا زمان، زمان محمد(ص) شود. محمد(ص) پیامبر شد. پیامبری که دینی همانند موسی و عیسی آورد به معنای اتم و اکمل. دین آنان را کامل کرد .شایسته مردم آخرالزمان. . بیت المقدس، مکانی برای همه ادیان، به ویژه دین خاتم، اسلام. جمله پرسشی: نمی‌دانم صهیونیست، از کجا زاده شد؟ دست ناپاک کدام قدرت او را پرورش داد؟ و چگونه این نطفه ناپاک شد بلای جان مسلمانان و همه جهانیان؟ اما پیر جماران گفت: مسلمانان می‌توانند او را از بین ببرند. فرمود:اگر هر مسلمان یک سطل آب بریزد چیزی به نام اسرائیل باقی نمی‌ماند. جمعه آخر ماه رمضان را روز قدس نامید و همه مسلمانان او را ارج نهادند. سنت حسنه‌ای که تاکنون و انشاالله تا زمان ظهور پابرجا خواهدماند. جمله استمراری:امام خامنه‌ای فرمودند: اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید. مسئله فلسطین مسئله اول بین‌المللی اسلام است.(سخنرانی در جمع بسیجیان سال ۱۳۷۹). ایشان دستور کار می‌دهد: بزرگترین وظیفه ملت و دولت ها و همه ملت‌های اسلامی، حمایت از مبارزات علیه اسرائیل است. او را غده سرطانی نامیدند که از طریق همین مبارزات این غده، ریشه کن خواهد‌شد.(پیام به مناسبت‌اولین سالگرد امام(ره)). جمله عاطفی می‌شود: به حرمت دین مبین اسلام که برای صلح و آرامش و اعتلای همه ابناء بشر آمده‌است. به حرمت تلاش مردان و زنان پیکارو مبارزه و رهبران دینی مسلمانان. به حرمت زمان‌هایی که برای عزت و آبروی اسلام صرف شد. به حرمت مکان‌هایی که خدا آنان را مبارک کرد.   به حرمت خون انسانهای شریفی از هر نژاد و هر قبیله و از هر کشوری که مظلومانه ریخته‌شد. خواه این خون خون‌حاج قاسم سلیمانی از ایران باشد. یا خون ابومهدی المهندس از عراق، یا خون جهاد و عماد مغنیه از لبنان. جمله آینده بسیار نزدیک: انشاالله روزی در قدس نماز خواهیم خواند و خواب‌های زیبایمان را- در روز زیبای پیروزی بر جنود شیطان- تعبیر خواهیم کرد. در آخر... جمله خبری می شود: قدس آزاد خواهد شد. خداوندا به حرمت این شب‌های مبارک این چند سطر را از من بپذیر به نیابت از یک‌قطره آب از سطل آبی که وظیفه هر مسلمانیست برای نابودی اسرائیل. همان سطل آبی که پیر جماران گفته بود. @del_gooye
دخترک لباس مدرسه‌اش را حمایل می‌کند. رو به سمت آینه به آینده نامعلوم می‌نگرد. موی پریشانش را در زیر روسری آرام می‌کند. کیف را بر دوش می‌اندازد و شادمانه اشعار سنایی می‌خواند و به امید روزهای بهتر از خانه خارج می‌شود. -مادر جانم!من رفتم -جان مادر،خدا پناهت باشد.مواظب خواهر خُرد خود باش. آری باید مواظب بود. از هر طرف به قضیه کابل نگاه شود یک روضه مجسم است.شیعیان مظلوم هزاره ... مدرسه دخترانه....سید الشهدا .... دخترکان شیعی...عطش... روزه...روضه... السلام علیک یا ابا عبدالله یک روز عزای عمومی کم است‌. باید تا آخر جهان به عزای انسانیت از جنس آمریکایی و از جنس طالبانی نشست. چه خطری دارد دختر شیعی هزاره‌ای،با کوله باری از کتاب و دفتر؟ چه خطری دارد برای تو که خود را مرد می‌نامی و تصور قدرت میکنی؟ چند بار منفجر کنی خوی حیوانیت تو آرام می‌‌گیرد؟ مادران را ندیدی به همراه اطفال کودک خود از ترس امثال تو به دنبال دختران خود آمده بودند؟ هنوز عطرِعشق و افطار از لباس مادران می‌تراوید و تو با باروت و بمب خرابش کردی. دنیا بر سرت خراب شود. دلم شمع می‌خواهد برای معصومیت فراموش شده. دلم شمع می‌خواهد برای عزای فرزندان سیدالشهدا. -----------❀❀✿❀❀--------- @del_gooye