سلام خدمت همراهان گرامی
الحمدلله
یادداشت بنده در خبرگزاری رسمی حوزه بارگذاری شد.
منتظر نظرات گهربارتان هستم.
#مادر
#کشتی
#ایران
#پرچم
#اقتدار
https://hawzahnews.com/xbnhZ
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
حرف دارم خیلی حرف دارم، به عنوان یک مادر. مادری که فرزندش را با فرهنگ شهادت و ایثار و عشق به وطن آشنا کرده. مادری که از عشق گفته از عشق جایی به نام وطن. همان جایی که دوست داشتنش نشانی از ایمان است.
حرف دارم خیلی زیاد، برای همه مسئولین آموزش و پرورش. من با عشق و محبت سعی در تربیتِ اجتماعی فرزندم دارم. از کودکی از ایران گفتم. از مرزهایش که حرمت دارد، که قداست دارد، که خون عزیزترینها برای نگهداریش ریخته شده.
در گوش کودکم از آرش گفتم از امیرکبیرها گفتم، از سه سرباز دلیر جلفا که در مقابل قوای روس ایستادند و شهید شدند.
کودکم را به مزار شهدای جنگ چالدران بردم. کنارش خاطره رشادت و دلیری گفتم از زنان و مردان غیور که جسمشان اسیر خاک است و نامش هم ردیف قافلهی شهدا.
از همتِ همت گفتم و از پاکی باکری.
از جذبه حاج احمد گفتم و دل نازک امام که نام شهدا و خانواده شهدا را میشنید تنگ آب چشمانش ترک برمیداشت.
از چمران گفتم و علمش. علم اگر علم است باید برای وطن صرف شود.
از حاج قاسم اما نگفتم، خودش دید. عاشقش شد و با شهادت حاج قاسم بزرگ شد و دشمن را شناخت. دید دشمن با تمام وجود قصد نابودی ما را دارد.
حالا فرزندم سال هشتم است. در واقع هشتمین سالی است که آموزش علمی فرزندم را به آموزش و پرورش دادهام. خدا قوت، ممنونم برای این چندین سال. اما برای کتاب اجتماعی امسال او نگرانم. نگرانم و جای دفاع ندارم، جای توجیه ندارم. نگرانم هرآنچه رشته بودم با سهل انگاری پنبه شود.
میترسم شک کند. کمکم کنید.
کتابهای دوران تحصیل، میراث مکتوب نسل نوجوان ایرانیست که در حافظه تاریخی و بلند مدت او جا خوش میکند. حالا در این میراث نام جزیره ایرانی #آریانا، با نام جعلی آن آمده است. نامی که سالهاست امارات متحده عربی برای بودن این نام، هزینه کرده، تبانی کرده، حتی ساخت و ساز کرده، تا این جزیره را -که از پس بیتدبیری حکومت قبل به فراموشی سپرده شده - تصاحب کند.
دو جزیره مظلومی که درنقشههای جغرافیای جهان برای ایران است ولی در اصل با کارشکنی امارات در هالهای از ابهام.
عزیزان و سروران نظام آموزش و پرورش، حق گرفتنیست، و این حق در کتاب سال هشتم پایمال میشود.
برای خدا و برای آرامش روح شهیدانی که برای اعتلای ایرانمان خون دادند؛ این خطا را جبران کنید. خودمان باید برای باز پس گیری حقمان تلاش کنیم. خودمان باید حقمان را به رسمیت بشناسیم.
شما بگویید به فرزندم چه بگویم؟ ...
من از جانب شما اعزه میگویم: این یک اشتباه تایپی است که سال آینده اصلاح میشود.
انشالله
#خلیج_فارس
#جزایر_ایرانی
#آریانا
#زرکوه
#ایران
#اقتدار
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
امنیت
هفده ساله بود که عروس شد. کنارش مینشستم تا از خاطرات عروسیاش بگوید و شروع میکرد به گفتن تا میرسید به... بغض میکرد و میگفت قدر امنیت را بدانید.
داستان دلدادگیاش از آب آوردن آب انبار محل شروع شد و با تصادف پدربزرگ تمام.
...تازه عروس بودم که روسها به شهر ریختند، کل شهر را مصادره کردهبودند. دین و ایمان نداشتند، خدا لعنتشان کند. وقتی مست میکردند دیگر هیچ چیز در امان نبود. یک روز بافت قرمز تنم کردهبودم که خیلی به من میآمد. بعد دستش را به تنش میکشید و مدلش را ترسیم میکرد.
چادر سرم کردم تا به خانهی مادرم چند کوچه آنطرفتر بروم. موقع برگشت حواسم شد کسی پشت سرم حرکت میکند. از ترسم به پشت نگاه نکردم، سرعتم را زیاد کردم تا شاید منصرف شود ولی او پشت سر من در حرکت بود. در پیچ کوچه شروع کردم به دویدن سمت خانه. من میدویدم و او هم میدوید. فهمیدم از همین روسهای نمک به حرام است. قبل از رسیدن به خانهی خودمان، دیدم در یکی از همسایه ها باز است. خودم را به خانه همسایه پرت کردم و در رابستم. داشتم نفس راحتی میکشیدم که از صدای جیغ و فریاد زن همسایه فهمیدم بیچاره لای در را باز گذاشته تا سری به همسایهها بزند. اینجای داستان که میرسید بغض میکرد که نتوانسته کاری برای آن زن بیچاره بکند. بقیه داستان را همیشه سرهم میکرد و به فکر فرو میرفت. سوالات من و عاقبت آن زن همیشه از این جای داستان به بعد ناگفته میماند. انگار دیگر نباید میپرسیدم. مادربزرگ چایش را توی نعلبکی میریخت و میگفت خدا روشکر دست اجنبی از این مملکت کوتاه شد. این چیزها که ما دیدم شما نمیتوانید تصور کنید. قدر این امنیت را بدانید.
#ایران
#امنیت
#اقتدار
@del_gooye