بسم الله...
با خودم فکر میکنم اصلا چرا باید
رباب، با آب هم قافیه باشد؟
روضه خوانها زیادی شلوغش میکنند
حرمله آنقدر ها هم که میگویند تیرانداز ماهری نبود،
هدفهای روشنی داشت.
گلوی تو...چشم عباس...سینهی حسین علیهالسلام
تنها تو بودی که خوب فهمیدی
استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت.
شش ماه، علی بودن را طاقت آوردی
خون تو جاذبه زمین را بی اعتبار کرد
حالا پدرت یک قدم میرود برمیگردد
میرود برمیگردد...
می رود
با غلاف شمشیر برایت از خاک گهوارهای بسازد.
تا دیگر صدای سم اسبهای وحشی از خواب بیدارت نکند
رباب می رسد از راه
با نگاه
با یک جمله کوتاه:
آقا خودتان که سالماید انشاء الله ...
«سید حمیدرضا برقعی»
#سردار_شش_ماهه