بهناماو
کدام سوره؟
دعوت یک استاد دوست داشتنی مثل خانم طیبی، کافی بود که برای دیدن برنامه سوره هزار مقابل انگیزه پیدا کنم.
خانم طیبی از شهادت حضرتزهرا(سلاماللهعلیها)میگفت و یک نگاه جدید به وقایع پس از رحلت پیامبراسلام(صلاللهعلیهوآله) و مرحوم #دیانی با نکته سنجی خاص خود مطالب را گوش میداد و نظر میداد. توقع انتقاد هم داشتم طبق روال برنامههای قبلشان، اما در این برنامه خبری نبود. همه چیز مرتب و درست غیر از جسم رنجور استاد #دیانی، که من را به تعجب وامیداشت که چقدر جسم انسان ضعیف است در مقابل روحی به پهنای آسمانها.
استاد #طیبی میگفت و میگفت با تسلط مثال زدنی به وقایع صدر اسلام، اما دل از شنیدن وقایع آب میشد و از چشمها پایین میآمد. آب دل مرحوم #دیانی، بیشتر نمایان بود، سوز اشک در مصیبت مادر از پشت شیشه تلویزیون هم سوزاننده بود.
اشک ایشان دلیلی شد برای توسل به مادر، دعا کردم که همیشه در راه اسلام قدم بردارند و رنجهایشان دُر نایابی باشد در قیامت.
نمیدانم این برنامه سوره مصداق کدام سوره قرآن بود؟ سوره بلد که خداوند فرماید:«لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ؛ که ما انسان را در رنج آفریدیم»(و زندگی او مملو از رنج ها است) و یا شاید هم کوثر، شاید هم هر دو.
هر کدام بود ثواب بود که جمع میشد برای بانیان برنامه و مجری با اخلاصش.
استاد #دیانی امروز در قالب مثالی خود قرار گرفت، کاش راهشان ادامه دار باشد.
کاش برنامه سوره ختم نشود و این گفتمان برای شناخت بیش از پیش جامعه از تاریخ اسلام ادامه دار باشد.
#سوره
#دیانی
#تاریخ
🖊فاطمه میریطایفهفرد
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
همه روزهای تحصیلیم
همه روزهای تحصیلیام را دوست داشتم اما سطح سه را بیشتر. همه مکانهای تحصیلم را دوست داشتم اما جامعةالزهراء(س) را بیشتر. همه دوستان تحصیلم را دوست داشتم، اما طلبهها را بیشتر.
حلکردن حسابان را دوست داشتم، حتی وقتی که مغزم را تریت میکرد، یا وقتی که با رياضيات گسسته، احتمال افتادن دو سیب از هفت سیب را در سبد با شرایط خاص محاسبه میکردم، اما هیچکدام به پای نشستن در کلاس استاد #مستقیمی نمیرسید. اگر تاریخی حساب کنم، به اندازه مدت زمان ساختن اولین خانههای تمدن یکجانشینی جهان در تپهزاغه، تا گذاشتن میل مخابراتی برج میلاد فاصله زمانی داشت. کلاسهایی که عمری آرزوی نشستن بر روی صندلیاش را داشتم و سؤالهایی که یک عمر آرزوی شنیدن پاسخش را داشتم، همه همینجا جمع بود. تمام ایران را بهعلاوه تمام شامات و آندلس و جغرافیای هند طی میکردیم؛ از بین النهرین و ماوراءالنهر در شرق و غرب عالم رد میشدیم و جایی خوشتر از ایران نمییافتیم.
کلاس استاد #موسوی اما درس تاریخ معاصر ایران بود، بحث بر سر مشروطه مشروعه و شاهان بیحال قاجار و مردان جنگی مثل ستارخان و باقرخان و آن خانمی که میگفت: «خاک میخوریم ولی خاک نمیدهیم.»
با استاد #سالاریه یاد گرفتم که چگونه از حقانیت مذهبم دفاع کنم و چگونه حدود و ثغور اعتقادم را بچینم که امامم، علماءالابرار نشود. استاد #طیبی ما را به خانه مادران امامان میبرد و ما را با نرجس خاتون و حمیده خاتون همسفره میکرد و میشدیم دختران شهربانوی ایرانی.
رفاقت من با شیخ مفید از سر کلاس استاد #حکیم_زاده شروع شد و تا کاظمین قد کشید. آنوقت دلم میخواست همپای سیدرضی پای درسش بنشینم و از حقانیت شیعه دفاع کنم. در همین حوالی، زیر سایه نام مادرم زهراء(سلاماللهعلیها) درس خواندم و خوشتر از این روزها نیافتم، حتی وقتی که راننده تاکسی دم در جامعه دو پهلو کرایه میگرفت، حتی وقتی که بهجای جواب به سؤالات دینی و تاریخی مردم، باید دنبال جواب سؤالات اقتصادی میبودم. روزهای درسم با تدریس کسانی گذشت که علم خود را آمیخته به اعتقاد و باور، به کام شاگردانشان میریختند. کاش من هم بتوانم تنفس در این اتمسفر را به کام دختران ایران بچکانم...
راستی روز معلم مبارک.
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye