⬇️⬇️⬇️
#معرفی_کتاب
#فرصتی_برای_مطالعه 📗📘📕
⬅️ کتاب دلگویهها اثریست که با توجه به مسائل روز جامعه، سعی در نشان دادن فرهنگ ایرانی اسلامی دارد. معنویتی که گاه در قالب داستان کوتاه بیان شده، گاه در قالب یادداشت علمی.
دراین میانه از ایران عزیز هم سخن به میان میآید؛ از داشتهها و یافتهها و میراث معنوی تمدن ایرانی. تمدنی که با ورود اسلام به شکوفایی رسید و سردمدار میدان تمدن اسلامی شد.
در کتاب دلگویهها از جبهه مقاومت میگوید. از قدس، سوریه و از تمدن افغانستان میگوید.
دلگویهها، با نگاهی متفاوت از کوچههای ماه مبارک رمضان عبور میکند.
و مخاطب را میهمان خوان اباعبدالله الحسين علیه السلام میشود.
فصل آخر کتاب بهنام چهرهها است.
چهرهها، از شهید فخری زاده میگوید و خونِ جریان ساز حاج قاسم.🚩
📚برشی از کتاب
🖋روز سختی بود و استخوانسوز... خیلی طول کشید تا خودم را جمع و جور کنم و به حال عادی زندگی برگردم این دگرگونی برای من بود و پسر نوجوانم شاهد این دگرگونی. غرق در چراها بود.
چرا باید اسطوره زندگی اش را ناجوانمردانه شهید کنند؟ 💔
اسطورهای که فراتر از پهلوانان شاهنامه از دل کتابها را بیرون زده بود و شجاعانه تمام هویت ایرانی اش را نشان میداد.
حال عجیب فرزند نوجوانم مرا به شگفتی وا می داشت از مشت گره کرده اش، از اخم هایش، از گریه ای که گوشه چشمش را تر می کرد. از عزمی که در کارها پیدا کرده بود؛ از مظلومیتی که در چشمانش می یافتم؛ و سوال پاسخ داده نشده...
نام کتاب: دل گویه ها
نویسنده:فاطمه میری طایفه فرد
فارغ التحصیل سطح3 جامعه الزهرا سلام الله علیها
تعداد صفحات: 171
انتشارات: پنجدری
┄┄┅═✧❁✧═┅┄┄
🆔@jz_mft
#معرفی_کتاب
#کهکشان_نیستی
در هیاهوی زمان و مکان
در جوششی از جنس هستی،
به کتابی برمیخوری به نام کهکشان نیستی.
کهکشان نیستی، داستانوارهای از زندگانی سیدعلی قاضیطباطبایی است که با بیانی شیوا خواننده را با ایشان آشنا میکند. داستانی که ناقلان زیادی از خانواده، همسر، شاگردان ایشان و... دارد.
شاید نگاه اول، مجاب نشوی که کتاب را ورق بزنی و یا شاید تعداد صفحات کتاب تو را بترساند.
اما کمی که تورق میکنی، نوری از جنس سیدعلی قاضی از کتاب بر چشمانت میتابد. دیگر نمیتوانی رهایش کنی.
اصلاً گم میشوی در کوچههای تبریز و با سیدعلی راهی نجف میشوی. همراه او و رخشنده پشت دیوار نجف اجازه ورود میگیری و وارد کوچهپسکوچههای شهر میشوی. از شارعالرسول به سمت حرم میروی و برای ورود به خانه پدری اذن ورود میگیری.
در التهاب اذنِ پدر از تبریز مانند سیدعلی میسوزی. خداخدا میکنی پدر اجازه اقامت دهد.
در خلسه لازمان همپای شاگردان سید، پای درس مینشینی و از محضر استاد تلمذ میکنی.
صبح برای دوگانه وارد حرم میشوی، دستت را به انگورهای حرم حلقه میکنی و شهد گوارای ولایت را در کام میریزی.
گاهی با درشکه خودت را به سید میرسانی و در مسجد سهله مشغول عبادت میشوی.
صدای گریه سید خواب تو را برهم میزند، میترسی جا بمانی و به کوفه نرسی.
اما سحرهای وادیالسلام حلاوت دیگری دارد. عالم انگار محو تماشای طلوع آفتاب وادیالسلام است. انگار با سید کنار انبیای الهی نشستهای و محو در عظمت اراده خدا در حرکت روزها و شبهایی.
دلت میخواهد پشت در وادیالسلام نفَسِ الهی سید بر روحت بوزد. همانگونه که بر قَسّام وزید. تو نیز سرِساعت برای عبادت بیدار شوی.
دلت میخواهد دل محکم کنی از رزقی که خدا وعده کرده، بروی و دلت قرص باشد از حکمت و رحمت خدا.
کتاب را ورق میزنی در کوچههای نجف قدم میزنی، اصلاً نجفی میشوی. دلت میخواهد گَرد شهر برتنت بنشیند.
آه، ای شهر دوست داشتنی
کوچهپسکوچههای عطرآگین
ای مرور تمام خاطرهها
چون دهین ابوعلی شیرین
میخواهی گوشهای از حرم، زغال بفروشی و یکباره با امیرالمؤمنین(ع) انس بگیری.
یا شبیه شاگرد قاضیطباطبایی پتک بر آهن تفتیده بکوبی، شاید بتوانی هوای نفس را بکوبی تا رام شود.
داستان آیتالله قاضیطباطبایی حرکت از خود به سمت خداست. در میانه راه باید نفس را قربان کنی.
وقتی وصف محب امامعلی(ع) تو را بیتاب میکند. خود مولا چه برسر دلت میآورد؟!
سنگ، دُر میشود در این وادی
صاحبان جواهرند همه
واژهدرواژه با امینالله
زائران تو شاعرند همه
کهکشان نیستی کتابیاست که تو را از این عادات روزمرگی میکَند و وصل یک دریای بیکرانه میکند. دلت میخواهد واژهها تمام نشود و تو باز از دریای ولایت بنوشی؛ دریایی که آبش چون آب شط، شیرین است.
دلت را به امام بسپار و بگو:
زخمیام التیام میخواهم
التیام از امام میخواهم
السلامُ علیک یا ساقی
من علیکالسلام میخواهم*
اشعار متن: سیدحمیدرضا برقعی
https://eitaa.com/del_gooye/330
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
هدایت شده از گذرگاه «انجمن علمیپژوهشی تاریخجامعةالزهرا(س): قم»
🔹هشت کتاب با موضوع فلسطین
1ـ کتاب 10 غلط مشهور در براه اسرائیل
نوشته، ایلان پاپه
ترجمه، وحید خضاب
2ـ کتاب آژانس یهود
نویسنده: محمد عبدالرووف سلیم
مترجم: کاظم نراقی
3ـ منازعه فلسطین و اسرائیل
نویسنده؛ تمرا بی. اور
ترجمه؛ پریسا صیادی
4ـ کتاب قضیه فلسطین
نوشته؛ محسن محمد صالح
ترجمه: صابر گل عنبری
5ـ تو زودتر بکش ( چند جلدی)
نوشته: رونین برگمن
ترجمه وحید خضاب
نشر شهید کاظمی
6ـ متاستاز اسرائیل
نوشته، کوروش علیانی
7ـ تا فراموش نشوی (خاطرات رانده شدگان سرزمین فلسطین)
انتشارات سروش، جمعی از خبرنگاران خبرگزاری قدس
8ـ اختراع قوم یهود
اثر شلومو سند
ترجمه؛ فهیمه چاکر الحسینی
#معرفی_کتاب
#انجمن_تاریخ_جامعه_الزهرا
-----------❀❀✿❀❀---------
@tarikh_j
بهناماو
سفری به معبد جینجا
از زیباترین کتابها در طول تاریخ سفرنامهها هستند؛ سفرنامه در واقع بهاشتراکگذاشتن لحظات زیبا و یا نازیبا با مخاطب است. اشتراکی که خواسته و ناخواسته نوع نگاه و بینش نگارنده را فریاد میزند.
مکانهایی که شاید تا آخر عمر امکان دیدن آن با چشم سر نباشد، اما با مطالعه کتابی میتوان تصوری نزدیک از آن مکان داشت.
«کاهن معبد جینجا» کتابی است در قالب سفرنامهای به سرزمین آفتاب، ژاپن؛ سفری که شاید هر کدام دوست داشته باشیم آن را تجربه کنیم.
سفری که جناب یامینپور او را با نگاه خودش با ما به اشتراک گذاشته است.
هنگام خواندن صفحهصفحه این کتاب ذهنم ناگزیر در قیاسی با سفرنامههای جناب امیرخانی بود، از نوع نگاه نویسنده، از رسمالخط استفادهشده در کتاب، حتی کشف خصوصیات شخصی نویسنده.
اما میتوان در یک جمله گفت هر دو قلم دوستداشتنیاند، هرچند دنیایی متفاوت دارند.
بیشتر از هر نکتهای از کتاب، تحلیلهای نویسنده، نوشته را جذاب میکرد. نوع مواجهه یامینپور با معابد، جدید و تأملبرانگیز بود، شاید برای خود نگارنده نیز اینگونه بوده که نهایت به نام کتاب منجر شدهاست. خودکمبینیای که گاهی در مواجهه اول با مکانی جدید رخ میدهد، اصلاً در این کتاب مشاهده نشد و جزء نکات مثبت این کتاب بود.
در آخرِ کتاب، چهقدر بیشتر دلتنگ فرهنگ خودمان میشویم، فرهنگی تنیده از دین و ملیت، فرهنگی به قدمت هویت انسانیمان؛ چهقدر داشتههای کوچکمان هم زیباست، مثل باهمبودن، مثل دوستداشتن و مثل خیلی چیزها...
#معرفی_کتاب
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
خاتون و قوماندان
خواندن کتاب یعنی پرواز به سرزمین ناشناختهای که حالا پای ذهن تو به آن باز شده، بعد مینشینی کنار اول شخص و به درد و دلش قصه گوش میکنی. قصه خاتون و قوماندان تمام شد، مثل هر کتابی که بالاخره صفحه آخر آن را میبینی. مثل عمر آدمیزاد که چه بخواهد و چه نخواهد به صفحه آخر میرسد.
خوشبه حال کسانی که مثل قوماندان با شهادت به برگ آخر زندگی خود میرسند.
در طول خواندن کتاب، همراه "بنین" زندگی کردم، غصه خوردم، گاهی کنارش اشک ریختم، گاهی به جای او غر زدم، گاهی مثل او حس غربت را چشیدم. توقع داشتم بیشتر نق بزند، از مشکلاتش بیشتر بگوید، اصلا اینهمه زیر بار زحمت نرود، ولی میرود. اصلا دلم میخواست آستین بالا بزنم و کمی از حجم کارش کم کنم.
راستش حال غریبی بود در این داستان، قهرمان داستان قوماندانی بود که مرزها را شکافتهبود و به حکومت الله رسیدهبود.
نامهها و خاطرات "بنین" پر بود از قصه و غصه، اصلا کسی بود به او بگوید چه قلم خوبی داری!؟ تو که سواد آکادمیک خود را کامل نکردی، خدا به قلمت چه عنایتی کرده. دلم میخواهد به او بگویم: پاشو بنویس، تو برای نوشتن خلق شدی بانو.
تمام لحظات داستان یک طرف و آخرین نامه کتاب قوماندان یک طرف، وقتی که قوماندان دارد نامه مینویسد در افغانستان و غصهدار باخت ایران از بحرین است و نمیتواند ناراحت نباشد.
آن بازی کذایی و آن باخت سختترین باخت ایران بود. با وجود سن کم این را با تمام وجودم حس کردم. اوج آن غم وقتی بود که به جای پرچم بحرین، پرچم عربستان را در زمین چرخاندند. این نامه و حال غریب قوماندان برایم ستودنی بود. ورای تمام مرزهای کشیده شده، دلش برای مرزهای ایران میتپید.
"بنین" هم همین نامه را حسن ختام قرار دادهبود.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
#معرفی_کتاب
@del_gooye
#معرفی_کتاب
#کهکشان_نیستی
در هیاهوی زمان و مکان
در جوششی از جنس هستی،
به کتابی برمیخوری به نام کهکشان نیستی.
کهکشان نیستی، داستانوارهای از زندگانی سیدعلی قاضیطباطبایی است که با بیانی شیوا خواننده را با ایشان آشنا میکند. داستانی که ناقلان زیادی از خانواده، همسر، شاگردان ایشان و... دارد.
شاید نگاه اول، مجاب نشوی که کتاب را ورق بزنی و یا شاید تعداد صفحات کتاب تو را بترساند.
اما کمی که تورق میکنی، نوری از جنس سیدعلی قاضی از کتاب بر چشمانت میتابد. دیگر نمیتوانی رهایش کنی.
اصلاً گم میشوی در کوچههای تبریز و با سیدعلی راهی نجف میشوی. همراه او و رخشنده پشت دیوار نجف اجازه ورود میگیری و وارد کوچهپسکوچههای شهر میشوی. از شارعالرسول به سمت حرم میروی و برای ورود به خانه پدری اذن ورود میگیری.
در التهاب اذنِ پدر از تبریز مانند سیدعلی میسوزی. خداخدا میکنی پدر اجازه اقامت دهد.
در خلسه لازمان همپای شاگردان سید، پای درس مینشینی و از محضر استاد تلمذ میکنی.
صبح برای دوگانه وارد حرم میشوی، دستت را به انگورهای حرم حلقه میکنی و شهد گوارای ولایت را در کام میریزی.
گاهی با درشکه خودت را به سید میرسانی و در مسجد سهله مشغول عبادت میشوی.
صدای گریه سید خواب تو را برهم میزند، میترسی جا بمانی و به کوفه نرسی.
اما سحرهای وادیالسلام حلاوت دیگری دارد. عالم انگار محو تماشای طلوع آفتاب وادیالسلام است. انگار با سید کنار انبیای الهی نشستهای و محو در عظمت اراده خدا در حرکت روزها و شبهایی.
دلت میخواهد پشت در وادیالسلام نفَسِ الهی سید بر روحت بوزد. همانگونه که بر قَسّام وزید. تو نیز سرِساعت برای عبادت بیدار شوی.
دلت میخواهد دل محکم کنی از رزقی که خدا وعده کرده، بروی و دلت قرص باشد از حکمت و رحمت خدا.
کتاب را ورق میزنی در کوچههای نجف قدم میزنی، اصلاً نجفی میشوی. دلت میخواهد گَرد شهر برتنت بنشیند.
آه، ای شهر دوست داشتنی
کوچهپسکوچههای عطرآگین
ای مرور تمام خاطرهها
چون دهین ابوعلی شیرین
میخواهی گوشهای از حرم، زغال بفروشی و یکباره با امیرالمؤمنین(ع) انس بگیری.
یا شبیه شاگرد قاضیطباطبایی پتک بر آهن تفتیده بکوبی، شاید بتوانی هوای نفس را بکوبی تا رام شود.
داستان آیتالله قاضیطباطبایی حرکت از خود به سمت خداست. در میانه راه باید نفس را قربان کنی.
وقتی وصف محب امامعلی(ع) تو را بیتاب میکند. خود مولا چه برسر دلت میآورد؟!
سنگ، دُر میشود در این وادی
صاحبان جواهرند همه
واژهدرواژه با امینالله
زائران تو شاعرند همه
کهکشان نیستی کتابیاست که تو را از این عادات روزمرگی میکَند و وصل یک دریای بیکرانه میکند. دلت میخواهد واژهها تمام نشود و تو باز از دریای ولایت بنوشی؛ دریایی که آبش چون آب شط، شیرین است.
دلت را به امام بسپار و بگو:
زخمیام التیام میخواهم
التیام از امام میخواهم
السلامُ علیک یا ساقی
من علیکالسلام میخواهم*
اشعار متن: سیدحمیدرضا برقعی
https://eitaa.com/del_gooye/330
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
مرا با خودت ببر
به قاعده رشته و علاقهام، رمانهای تاریخی بیشتر توجهم را جلب میکند. حالا اگر رمان را استاد #مظفر_سالاری نوشته باشد، انگیزه بیشتر هم میشود. آنقدر که شخصیتهای حقیقی را در اوراق تاریخ بیابی و درباره آن فکر کنی.
◽◽◽◽◽
ابن سکت، ابن زیات و چند تن دیگر شخصیت تاریخی که اتفاقا شناخت آنان گره ذهنی را باز میکند. داستان به بغداد میرود و شک به جان ابن خالد میاندازد حالا باید ابن خالد جواب شک درون را بدهد، حالا باید بداند که زیدیست یا رافضی؟ ابنالرضا چگونه با کوچکی سن، میتواند امامش باشد؟ در گردش همین سوالات در ذهن، خدا ابراهیم را جلوی پایش میگذارد و...
◽◽◽◽◽
داستان بهگونهایست که فکر میکنی، با یک شخصیت داستان به سرانجام میرسد، بعد کمی که میخوانی حواست جمع میشود که نه! داری با دو شخصیت داستان همسو میشوی؛ کمی بعد میفهمی شخصیت سومی هم هست که از همه مهمتر است، آنهم خودتی، خودت که شاید حتی یکبار هم که شده دچار ابهام میشوی و دنبال جواب میگردی برای تمام سوالاتت. بعد خودت میشوی شخص اول داستان که تا حلب رسیدهاست و تا جواب سؤالش.
◽◽◽◽◽
این داستان علاوه بر رسالت داستانی خود، گریزی هم عقاید شیعه میزند و بخواهی و یا نخواهی چیزهایی یاد میگیری.
بزرگترین مزیت این رمان این است که توانسته سوژه کوچکی را تا حد رمان جلو ببرد و مخاطب را همسوی خود براند بیآنکه بسیاری از سورههای ناب را زخمی کند، چیزی که متاسفانه امروزه در بحث رمان تاریخی، با آن درگیریم. دوستان اهل قلم سراغ سوژههای اصلی میروند، بیآنکه در مسیر تاریخ اسلام پای مکتب بزرگی نشستهباشند. بیآنکه درباره منابع دست اول و دوم تاریخ اسلام اطلاعات داشته باشند.
استاد سالاری از این قضیه مبراست. ایشان برای هنر قلم خود نیاز به یک شخصیت ویژه ندارد، بلکه میتواند با همین روایتهای آمده در کتب شیعه، به اهداف خود برسد و این، اوج هنر ایشان است. هنری که امروزه بسیاری از نویسندگان، نیاز به آموزش آن دارند.
استاد سالاری، در حین داستان، به تصویر سازی نیز میپردازد تا جایی که برای محکم شدن دلت، میروی سراغ سرچ و اطلاعات درباره همین رمانی که در دستت هست. ایشان موضوع را زخمی نمیکند و اگر بناست که محتوایی کار شود، به بهترین نحو ممکن به آن میپردازد.
توصیفات داستان زیباست و میتواند فضای سه بعدی ذهن مخاطب را پر کند اما اگر بخواهم نکتهای بگویم، فقط در وصف برخی از همین توصیفات است که گاهی رشته داستان را از کفات میربود.
داستانهای تاریخی هویت برگرفته از هویت ماست که حالا به زینت قلم آرایش شده. حیف است که از خواندن اینها بیبهره باشیم.
#معرفی_کتاب
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
سفری به معبد جینجا
از زیباترین کتابها در طول تاریخ سفرنامهها هستند؛ سفرنامه در واقع بهاشتراکگذاشتن لحظات زیبا و یا نازیبا با مخاطب است. اشتراکی که خواسته و ناخواسته نوع نگاه و بینش نگارنده را فریاد میزند.
مکانهایی که شاید تا آخر عمر امکان دیدن آن با چشم سر نباشد، اما با مطالعه کتابی میتوان تصوری نزدیک از آن مکان داشت.
«کاهن معبد جینجا» کتابی است در قالب سفرنامهای به سرزمین آفتاب، ژاپن؛ سفری که شاید هر کدام دوست داشته باشیم آن را تجربه کنیم.
سفری که جناب یامینپور او را با نگاه خودش با ما به اشتراک گذاشته است.
هنگام خواندن صفحهصفحه این کتاب ذهنم ناگزیر در قیاسی با سفرنامههای جناب امیرخانی بود، از نوع نگاه نویسنده، از رسمالخط استفادهشده در کتاب، حتی کشف خصوصیات شخصی نویسنده.
اما میتوان در یک جمله گفت هر دو قلم دوستداشتنیاند، هرچند دنیایی متفاوت دارند.
بیشتر از هر نکتهای از کتاب، تحلیلهای نویسنده، نوشته را جذاب میکرد. نوع مواجهه یامینپور با معابد، جدید و تأملبرانگیز بود، شاید برای خود نگارنده نیز اینگونه بوده که نهایت به نام کتاب منجر شدهاست. خودکمبینیای که گاهی در مواجهه اول با مکانی جدید رخ میدهد، اصلاً در این کتاب مشاهده نشد و جزء نکات مثبت این کتاب بود.
در آخرِ کتاب، چهقدر بیشتر دلتنگ فرهنگ خودمان میشویم، فرهنگی تنیده از دین و ملیت، فرهنگی به قدمت هویت انسانیمان؛ چهقدر داشتههای کوچکمان هم زیباست، مثل باهمبودن، مثل دوستداشتن و مثل خیلی چیزها...
◽◽◽◽◽
بخشی از متن کتاب:
گویی آماتراسو - الهه آفتاب تابان - واپسین کیمونوی ابریشمی را از تن سیمینش به درآورده و آن را بر آسمان خراشی در میانه توکیو آویخته، با دشنه ای اخته می آید تا سر سنت و شرافت بی وفای ژاپن را گوش تا گوش ببرد و بر گوشه ی عرش در انتهای اقیانوسی که دیگر آرام نیست، بیاویزد. آنگاه چهار زانو در معبد آساکوسا بنشیند و فریاد بزند: «آری این است جزای خیانت به هزاران سال نجابت و افتخار؛ دیگر هیچ خنجری پهلوی هیچ سامورایی مغروری را نخواهد درید. شما ستیزه جویی و شجاعت را فراموش خواهید کرد و آن شرم پنهان همیشگی را که در گوشه چشم های زنان نازک اندام تان گنجانده بودم. شما را مجبور خواهم کرد تا ابد با نظمی آهنین کار کنید و ثروت بیافرینید. مجازات شما این است که روزنامه بخوانید و همسران خود را عاشق نباشید. شما را از خود آزاد کرده و از راه خدایان -شن دائو- اخراج خواهم کرد.»
#معرفی_کتاب
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
نوشتن تحفه نابی است که خدا به بشر هدیه دادهاست، هدیهای برای تفکر، برای غرق شدن در دریای کلمات و رسیدن به ساحل معنا.
📚📚📚📚
در این میان، شور و شیرینها به کمک قلمدار میآید و خلق اثر میکند.
اینجا نوشتن بزرگترین لذت است و تاریخ زیباترین دلیل.
همراهمان باشید.
#معرفی_کتاب
#معرفی_مقاله
#معرفی_بناهای_تاریخی
#ایران
#تمدن_ایران
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye