بهناماو
وقتی حرف دل به میان نامهها میآید میشود حرفهای الهی برای پر پرواز هم بودن. حرف از عشق میآید و مراقبت از آن؛ از آن دلی که فقط جای یک محبوب ازلیست. با هم نماز شب میخوانند و طی طریق میکنند. راهی که شاید یکی از دو عاشق در نیمه راه این دنیایی نباشد. انصاف نیست یکی آسمانی شود و دیگری در بند زمین. پس با هم میپرند، هر کدام با ابزار و وسایل خود.
#شهید
#تهرانی_مقدم
#نامههای_عاشقانه
🖋فاطمه میریطایفهفرد
متن در خبرگزاری فارس 👇
http://fna.ir/3fvobt
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
من کجا و تو کجا درد کجا هجران کو
یار بی خار کجا وصل کجا فقدان کو
@del_gooye
بهناماو
ثبت است در کتیبهای از عهد باستان
میزان دلسپردگی و شرح عشق من
@del_gooye
بهناماو
هنگام ورق زدن صفحات تاریخ این مرزوبوم به روزهایی برمیخوریم که حرکت و جوشش مردم، وقایعی زیبا را به تصویر میکشد؛ شاید آن واقعه در بدو امر اتفاقی تلخ قلمداد شود؛ ولی حضور مردم و واکنش آنان به اتفاقات، تاریخنویسی را به جنبش وا میدارد؛ زیرا آنچه از تاریخ مغفول مانده دقیقاً همینجاست. تاریخی که اجتماع مردم آن را رقم میزنند و نه شاهان و شاهزادگان...
🖋فاطمه میریطایفهفرد
ادامه را در خبرگزاری مهر بخوانید👇
https://www.mehrnews.com/news/5919580/
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
کهنه سرباز
پا نداشت، با دوستان شبیه خودش آمدهبود. یکی دست نداشت یکی چشم. از شکل آدمها چندتا مقولهرا کم داشتند، اما انسانیتشان تکمیل بود. توی سالهای جنگ، خودشان را با محک مبارزه با کفر سنجیده بودند. همان وقتها دشمن شناسی را از پشت خاکریزهای قلاویزان، پاس کردهبودند. حالا جمع شدهبودند کنار دفتر سازمان ملل، برای مظلومیت از جنس جهان اسلام از جنس اولین قبله مسلمانان. خشم از چشمهای نابینایشان بیرون میزد. اینبار میخواستند بگویند ما هستیم به قول امام تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.
آمدهبودند برای قوت قلب رزمنده فلسطینی، مادر فلسطینی، فرزند فلسطینی...
آزموده را آزمودن خطاست، اینها امتحان پس داده بودند.
موقع آتش زدن پرچم اسرائیل رسید. همان که اول گفتم، همان که پا نداشت، همان که با ویلچر خود را رسانده بود. همان، با ویلجرش پرید روی پرچم در حال سوختن، ویلچرش، ویلچر مسابقه نبود، اما او مرد جنگ بود، مرد جنگهای نابرابر. مرد جنگی که نداشتن پا خندهدارترین بهانه بود برای کاهلیاش، برای عذرتراشیاش، او آمدهبود. شاید دوستان شهیدش هم بودند.
زیباترین صحنه این روزهای جنگ غزه، همین کهنه سرباز مبارزه با اسرائیل بود.
#فلسطین
#ایران
#سرباز
#وطن
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
بهناماو
هرکه را بهر کاری ساختن
سام میرزا پسر شاه اسماعیل اول بود و برادر شاه طهماسب، مدتی به دستور برادر تاجدار، والی هرات بود، اما این سمت به مذاقش خوش نیامد و تولیت شیخ صفیالدین در اردبیل منسب دومش شد. از آنجا که رفیق ناباب از هرجورش بد است و پسر و فک و فامیل شاه نمیشناسد، سام میرزا را گول زد تا برعلیه شاه جنت مکان که اتفاقا در دارالحکومه قزوین بود شورش کند. همین شد که افتاد در زندان قهقهه. چهطور زندانی بوده را نمیدانم، ولی اسم قشنگی داشته این زندان.
سام داستان، مرد سیاست نبود و مرد کارزار هرات که آن موقع ملک مملکتمان بود هم، نبود.
سام اهل ادب بود و ادیب را کار بسیار است و وقت کم.
این کتاب ثمره ده سال نوشتن سامميرزاست.
او در طی حدود ده سال اسامی شاعران ایران در عصر خویش را جمعآوری کرده و از هرکدام شرح حال مختصری بیان کردهاست.
بیراه نیست که نامش را تحفه گذاشته، این تحفه در این چند روز چقدر بهکارم آمد.
متن کتاب برخلاف دیگر کتب درباری این زمان، متکلفانه نیست، خوب! پسر شاه بود و نیازی به این القاب دادنها نداشتهاست.
نکته بینی یک نفر چهارصد سال پیش، گنجینه مهمی از تاریخ اجتماعی را به روی مخاطب سالیان بعد میگشاید.
کاش بهجای آن چند سال حکومت هرات هم، چند جلد کتاب دیگر مینوشت.
چرا که او را بهر این کار ساخته بودند.
#تحفه_سامی
#ساممیرزا
-----------❀❀✿❀❀---------
@del_gooye
✍️ چند پرسش و پاسخ مهم!
🔸اولین قدم برای رشد و موفقیت؟
🔹داشتن رؤیا و هدفگذاری دقیق و شفاف
🔸مهمترین عامل موفقیت؟
🔹قرار گرفتن در اتمسفر انسان های موفق
🔸جدی ترین مانع موفقیت؟
🔹تنبلی و اهمالکاری
🔸مؤثرترین راهکار برای ایجاد انگیزه؟
🔹توجه به رنج ها و خسارت های عادت های منفی
🔸اصلی ترین اقدام برای برنامه ریزی؟
🔹شناخت و حذف کارهای غیرضروری و مهم
🔸سخت ترین کار در مسیر موفقیت؟
🔹ریسک کردن، خروج از منطقه امن، ترک عادت های بد
🔸بزرگترین سرمایه گذاری در مسیر موفقیت؟
🔹یادگیری و آموزش
🔸زیباترین جمله برای رسیدن به مقصد؟
🔹اثر در استمرار است.
🔸زیانبارترین انتظار؟
🔹دنبال نتایج فوری بودن
🔸وحشتناکترین باور؟
🔹دیگه از من گذشته و دیر شده
@del_gooye
بهناماو
"اندر احوالات بیمارستان"
قدر عافیت کسی داند که به بیمارستان گرفتار آید، آنوقت اگر بیمارستان خصوصی باشد، قطعاً بیشتر دستگاه عافیتسنجیاش کار میکند. کافیست دوسه شبانهروز برای یک چکاپ ساده بستری شوی، تا یکیدو مرض باپدرمادر به اعضاء و جوارحت نچسبانند، بیخیالت نمیشوند. جوری درون جانت را میجورند که انگار نان شبشان را جا گذاشتهاند. از منوی شیک روی یخچال بیمارستان که از رستورانهای چندستاره قشنگتر است خوشحال نشوید، کمی به غذای بیمارستان نمک میزنند و همان را جلویت میگذارند و پولش را دولاپهنا با شما حساب میکنند. پرستار هم که کلی برای خودش کلاس دارد، کار داشته باشی باید از قبل وقت بگیری، تازه اگر کفش پاشنهدارش بگذارد و زود به بالینتان برسد. اما به فکر مریضها هستند و موسیقی ملایمی با پاشنه کفششان در راهرو بیمارستان مینوازند. اگر بوتاکس بگذارد یک لبخند ژکوندی هم تحویل میدهند که بعداً در صورتحسابتان لحاظ میشود. مورد داشتیم بیمار برای چککردن قندش تا ایستگاه پرستاری آمده تا نکند روحیه لطیف پرستار بخش مکدر شود.
اما انسان باید همیشه نیمه پر لیوان را ببیند؛ پرستارها برای حال خوب و نشاط بیماران کمی، فقط کمی به خودشان میرسند، آنهم از جیب خودشان. اینقدر مناعت طبع در دنیا مثالزدنیست، بله مثالزدنی، از این حیث که طبق قوانین بینالمللی نباید اینقدر آرایش داشتهباشند و مثلاً ناخن بلند در قوانین واهواه است، ولی خب آنان که نشاط بیمار را به خاطر چهارتا قانون دستوپاگیر ول نمیکنند. کجای دنیا پرستار برای بیمار، اینقدر جانفشانی میکند که در این شرایط اقتصادی، ژل تزریق کند، ناخن بکارد، ابرو هاشور کند، دماغ عمل بکند، حالا رنگ مو و کراتین را بیخیال میشویم...
این احساس وظیفه در کارگران بیمارستان هم وجود دارد، آنها هم برای زیبایی محیط از هیچ کاری فروگذار نمیکنند، از تمیزی با وایتکس و جوهر نمک گرفته تا پاکسازی پوست خودشان. آنقدر به خودشان میرسند که اصلاً رویت نمیشود بگویی گلاب به رویتان این نمونه را به آزمایشگاه ببرید. مورد داشتیم بیمار دکتر را با مستخدم بیمارستان اشتباه گرفته و...
نگهبانان دم بیمارستان هم مثل آرنولد و جمشید هاشمپور عمل میکنند، اصلاً ساعت ملاقات هم جرأت نداری به ملاقات بروی.
با این تفاسیر باید برگردیم به اصل خودمان و روی بیاوریم به طب سنتی، اما تجربه ثابت کرده چای نبات خانمجان چیز دیگریست و غیر از قطع عضو بقیه امراض را خوب میکند.
🖊فاطمه میری طایفهفرد
#طنز
@del_gooye
بهناماو
بچهات را در آغوش گرفتی و وارد اورشلیم شدی، سنگینی نگاه دیگران بر تن نحیفت فشار میآورد. وقتی توهینها به نهایت رسید فهماندی که روزه سکوت گرفتهای و کس دیگری از تو دفاع میکند.
صدای درون گهواره گویای همه چیز بود.
خدای قشنگی داری بانو.
#همپای_مادران
#مریم
عکس: کلیسای مهد، بیتلحم، در فلسطینی که انشاءالله دیگر اشغال نیست.
@del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #استوری
⚠️نزاع سرِ خودخواهی است
بهناماو
گاهی دنیا را آنقدر کوچک میکنیم که خودمان هم در آن، جا نمیشویم.
@del_gooye
بهناماو
"مسجد هفت درب"
بچگیام در محلی گذشت که پر بود از مکانهای تاریخی و مساجد تاریخی، حالا باید تصمیم میگرفتم که بروم مسجد پنجهعلی یا امامزاده اسماعیل یا مسجدجامع، ولی من مسجد هفت درب میرفتم. مسجد هفت درب قدیمی که در زبان عامیانه مردم، مسجد هفته شدهبود. به هوای همسایهای که یک مهر داشت شکسته و تیره. میگفت این تربت امام حسین"علیهالسلام" است. بعد شروع میکرد به گفتن ثوابهایی در خواندن نماز با تربت کربلا. من هم دلم لک میزد برای خواندن نماز با آن مهر که شکسته شده بود و او نصفش را به من میداد تا نماز بخوانم آن هم به شرطی که کنارش باشم. اصلا مهر را از خودش دور نمیکرد.
تصور این خاطره با الانی که رفت و آمد به عراق اینقدر آسان شده، باور کردنی نیست.
اما واقعا سالهای جنگ و بعدش حتی تربت کربلا رویایی بزرگ بود.
این خاطره در اربعین امسال دوباره برایم زنده شد. زمانی که همسفرِ یک دختر دهه هشتادی بودم، دختری که تیشرتی پوشیده بود با نقشه فلسطین و عبارت القدس لنا...
خواستم او را محک بزنم و گفتم: تیشرتی که پوشیدی پسرونه است.
با اطمینان و آزادگی خاصی که مختص دهه هشتادیهاست، گفت: آرمان قدس دختر و پسر نمیشناسه.
حرفش برایم لذت بخش بود.
گفت: خاله مامانم همیشه تعریف میکرد ما وقتی هم سن شما بودیم، حسرت تربت کربلا را داشتیم و حالا راه کربلا باز شده.
گفتم: مامانت راست میگه عزیزم
خاله به مامانم گفتم: مامان ما هم حسرت قدس را داریم، انشاءالله با بچههایمان به قدس میرویم و همین خاطرات را تعریف میکنیم.
یاد مسجد هفته و خاطرات خودم افتادم. دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. او را با تمام وجود در بغلم فشردم.
مسجد قلب شهر است، قلب تپنده که آرزوها و هدفها را به زندگیهامان میریزد و بی آنکه بدانیم عاشق میشویم. چقدر دلم هوای قلب تپنده اورشلیم را کرده، چقدر دلم گوشهی دنجی از بیتالمقدس را میخواهد. گوشهای که بنشینی و با یاد خاطرات مسجد هفته و آرزوهایم به خدا بگویم: دمت گرم، من کجا و مسجدالاقصی کجا.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
@del_gooye