بهناماو
#برج_هشیارباش
#ورودی_ارگ_حکومتی
#مغازهها
#نمونه_مرمتی
#مادها
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
#ادامه
#ارگ_بم
خورشید داشت پایین میآمد و من نگران وقتی که آیا دوباره میتوانم به بم برسم؟
تا از ارگ حکومتی پایین آمدیم، دیگر خورشید تاب نیاورد و غروب کرد و ما در گرگ و میش هوا به مسجد جامع رسیدیم. مسجد دو درب داشت. توحیدی در لفافه از دلیل ساختن دو درب در مساجد میگوید. چاه امام زمان هم آنجا بود. برای اعتقاد مردم، ارگ در روزهای دوشنبه و جمعه درش به روی مردم شهر باز میشد.
مدرسه میرزا نعیم و مزار او هم بود اما درش بسته بود. سهم ما داشت کمکم تمام میشد و به آخر خط میرسید.
یخدانها، محل استقرار نظاميان، جاده ادویه و هزار اصطلاح دیگر که میبایست به آن فکر میکردم و من بسنده کردم به وصف نمی از دریای بیکران تمدن نهفته در خشت خشت ارگ بم.
خشتهایی که تا به اکنون تاب آوردهاند تا استواری و قدمت ایران را نشان دهند.
خودباوری نتیجه بسیار کوچکی است که میتوان از بم گرفت. خودباوری برای هر کاری که از انجام آن گاهی دلسرد میشویم.
یک چیز خیلی جالبی بود در کاوشها برای کسایی که فکر میکنند مردمان قدیم ایران از کره ماه آمدند و ما نمیتوانیم و باید یک دست غربی بیاید و ما را کمک کند. در کاوشهای باستان شناسی، نژاد اجساد مکشوفه در ارگ بم را با اهالی کنونی شهر بم مقایسه کردهاند و مطابق هم در آمدهاند. چقدر این نکته حرف در دلش نهفته داشت.
دوتا خانم تهرانی همراه با ما شروع کردند به تعریف از آلمان و شلمان که در احیای ارگ کمک کردند و ناتوانی خودمان در بسیاری از کارها. توقع نداشتم پسرم برای مجاب کردن آنها وارد عمل شود. انگار یک رگی نزدیک به گردن باد بکند آن طوری داشت دفاع میکرد از همه ایرانیانی که از زمان مادها تاکنون ارگ را ساختهاند. دفاع از هویتی که گاهی فراموش میکنیم. چقدر برایم ارزشمند بود این دفاع. چقدر شیرین بود شنیدن این حرفها از دهه هشتادی خانهام.
در آخر کتاب "ارگ نامه" آقای توحیدی را گرفتم تا توضیحات بیشتر را در آن بیابم.
کتابی که ایشان به قدر وسع خود از ارگ نوشتهبود.
🖋فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
گفتند هنر مردان خداست، شهادت.
این دیار، جولانگاه هنرمندان است.
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
#شهادت
#ایران_تمامی_ندارد
#صادق_امیدزاده
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
شاه نعمتالله از اقطاب و عرفای سدهٔ هشتم و نهم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و در طریقت و تصوف مقامی بلند داشته است و پیروان سایر طریقتها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد، او از جمله حكما و شعرا و بزرگان تصوف ایران و مؤسس طریقت صوفیان نعمتاللهی است.
از لقبهای معروف ایشان کوهبنانی است. نکته جالب این است که انتساب این شهر به واسطه همسرشان بر ایشان گذاشته شده. مثل مَثَل معروف که بگو زنت کجایی هست تا بگویم اهل کجایی؟
یک مثنوی طولانی منسوب به ایشان است که گفته میشود شاهان بعد از خود را تا انقلاب اسلامی پیشبینی کردهاست.
این فضای بزرگ، رهاتر از حالت عادی بود. قطعا میتوان کاربردهای فرهنگی زیادی برای اینجا تعریف کرد. به شرط اینکه حال تعریف کردن باشد.
#ماهان
#کرمان
#شاه_نعمت_الله
#ایران_تمامی_ندارد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
رأی اولیها امروز و دیروز
اول صبحی مادرم لنگ لنگان چادر سر کرد و به هر سختی بود خودش را به سر کوچه رساند. هنوز مسجد شلوغ نشدهبود، مردم خیالشان راحت بود که زمان انتخابات، چند باری تمدید میشود. وقتی سرباز جلوی در مسجد حال و روز مادرم را دید یک صندلی جفت و جور کرد که بفرمایید اینجا بنشینید. چرا خودتان آمدید؟ میگفتید صندوق سیار برایتان میفرستادیم.
مادرم تازه عمل کردهبود و قدرت چندانی در پاهایش نداشت و حسب حرف همیشگی که ما مدیون شهدا هستیم، آنها جان دادند، ما نباید یک رای را دریغ کنیم، خودش را به هر سختی به صندوق رأی رساندهبود. حال مادرم درسی بود برای من که هنوز به سن رأی دادن نرسیدهبودم. شب شناسنامهام را برداشتم و رفتم مسجد. بعد از نماز، صف خیلی طولانی تشکیل شد برای رأی دادن. من هم رفتم داخل صف، کلی "وجعلنا" خواندم و کلی مرام به خرج دادم برای زنهایی که بعد از من توی صف بودند که بفرمایید شما عجله دارید و این حرفها. میدانستم جای من در این صف نیست. چندباری چک کردهبودم که سن من شامل رأی گیری امسال نمیشود. با این وجود دلم خوش شدهبود به این شلوغی و خطای انسانی و فردایی که جلوی دوستانم پز بدهم.
"وجعلنا" هنوز بر لب بود تا مأمور، شناسنامه من را گرفت، اسم و مشخصات را نوشت توی برگه رأی گیری و برگه را داد به همکارش. از آسمان به زمین آمدم. گفتم که کار تمام شده و نفهمید که به سن قانونی نرسیدهام؛ در همین وقت بود که آقای پشت صندوق، عکس شناسنامه را بالا زد و تاریخ تولد را دید. تا قبلش تاریخ تولد، پشت عکس خودش را قایم کردهبود. گفت: دخترم شما نمیتونی رأی بدی. از آسمان پرت شدم روی زمین مسجد مهدیه.
-آقا! آقا تو که مشخصات رو نوشتی...
-نه! دخترم نمیشه.
من که برای ضروریاتم در خانه حتی خواهش نمیکردم، ولی آن لحظه داشتم از خودم بیشتر مایه میگذاشتم و کار داشت به التماس میکشید.
-آقا دیگه برگه حروم شده بذارید رأی بدم؟
تمام اصرارها پتک شد و بر سرم آوار شد.
با گریه به خانه برگشتم.
اولین بار که رأی دادم از سنم مطمئن بودم ولی از انتخابم نه. نمیدانستم که چه کسی استحقاق این رأی را دارد. یک برگه من انگار مسئولیتی عظیم بود که حالا بر گردنم افتاده، پس باید احساس مسئولیت میکردم.
▫️▫️▫️▫️▫️
حال دوران نوجوانی ما پر بود از این فضا.
حال و روز امروز بچههای ما چگونه است؟
آنها اینقدر ذوق و شوق مشارکت دارند؟ فاصله نسلی ما دارد کمکم زیاد میشود. انگار یک سوراخی بزرگ افتاده بین ما و نسل جدید. سوراخی که شاید خودمان آن را نکندهباشیم ولی ایستادیم و حفر این سوراخ را دیدیم و حرف نزدیم.
حال و روز رأی اولیهای ما چطور است؟ اصلا احساس میکنند که دارند به مرحلهای میرسند که اثر گذارند حتی به اندازه یک برگه رأی؟
اصلا حواسمان به این نسل هست؟ چه بخواهیم و چه نخواهیم باید این همه سرمایه و تمدن و اقتدار و هر چیز دیگر را برای آنان بگذاریم و برویم.
آنها میمانند و هویتی که در وجودشان تزریق نکردهایم. مثل واکسنی که باید به موقع تزریق شود و اگر دیر شد دیگر دیر شده...
واکسن فلج اطفال را جدی گرفتیم ولی حواسمان به واکس فلج عقاید و ملیت و هویت نبود که اگر به موقع تزریق شود کارساز است و اگر نه! آب در هاون کوفتن.
ساز و برگ آیندهی آمدنی ایران با فرزندانیاست که اکنون باید بال و پر بگیرند و رشد کنند و خودشان را موثر بدانند در هرچه که در جغرافیای ایرانمان رخ میدهد.
نسلی که هم اکنون برای یک رأی رسمیت نیابد، در آینده ایران سهم کمی دارد.
شاید فصل رویشها رسیدهباشد. فصل پروراندن نهالهای نازک ولی مثمر این مرزو بوم، هرکس به اندازه خودش، حتی شاید بیشتر از اندازهاش، تا جبران مافات شود. باید برای حفظ و صیانت این نهالها کوشید و آنان را هرچه بیشتر با داشتههایشان آشنا کرد و سهم مهم آنان در اثر بخشی جامعه را بیشتر گوشزد کرد.
این تذکار گاهی با قلم است، گاهی با خرج محبت است، گاهی با خرج خود است، گاهی با خرج هزینه مادیست و برای مسئولان این گاهیها پررنگتر میشود. برای آنان این گاهیها، حتما میشود، حتما باید کاری کنند برای امکانات و اختیاراتی که در دست دارند.
باید در صداوسیما و مدارس و مساجد و مؤسسات آموزشی، فضای مجازی و هر جایی که پاخور نسل جدید است، شاهد این طرز نگاه باشیم.
ایرانِ آینده به جوانانی نیاز دارد که دل و روحش متعلق به این مرزوبوم باشد، تعلقی ارزشمند.
آزادی بیان و عقیده نیز به کار میآید و هرکس نظر خود را در برگه رأی مینویسد. این آزادی و این تعلق در هم آمیخته میشود و دل بند این خاک میشود.
خاکی که برای سرافرازیاش، جانهای عزیزی فدا شدند.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
من و ضریح و گوشه دنج و آستان بوسیتان
من و هزار درد برای دوا به پیش منظرتان
دلم پر است ز هوای باب الجواد مشهدتان
همیشه این دل تنها بوده جَلد گنبدتان
🖊فاطمه میریطایفهفرد
#شعر
#هایکو
میلاد دردانهتان مبارک امام رضا جان
@del_gooye
بهناماو
رأی اولیهای امروز و دیروز
...ساز و برگ آیندهی آمدنی ایران با فرزندانیاست که اکنون باید بال و پر بگیرند و رشد کنند و خودشان را موثر بدانند در هرچه که در جغرافیای ایرانمان رخ میدهد.
نسلی که هم اکنون برای یک رأی رسمیت نیابد، در آینده ایران سهم کمی دارد.
شاید فصل رویشها رسیدهباشد. فصل پروراندن نهالهای نازک ولی مثمر این مرزو بوم، هرکس به اندازه خودش، حتی شاید بیشتر از اندازهاش، تا جبران مافات شود. باید برای حفظ و صیانت این نهالها کوشید و آنان را هرچه بیشتر با داشتههایشان آشنا کرد و سهم مهم آنان در اثر بخشی جامعه را بیشتر گوشزد کرد.
این تذکار گاهی با قلم است، گاهی با خرج محبت است، گاهی با خرج خود است، گاهی با خرج هزینه مادیست و برای مسئولان این گاهیها پررنگتر میشود...
خبرگزاری رسمی حوزه 👇
https://hawzahnews.com/xcF6H
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
نظر استاد بزرگوارم
سرکار خانم ایمانی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye