دریای اردیبهشتی
آمده بودند بمانند. پرتغالیها را میگویم. این از قلعههایشان پیدا بود، از استحکام و زیبایی چیزی کم نگذاشته بودند، برای خود زمین بازی، کلیسا و... ساخته بودند.
نه یکی، نه دوتا، بلکه در بهترین و استراتژیکترین مناطق خلیج فارس، فرقی نمیکرد خاکش سرخ باشد مانند جزیره هرمز یا مستحکم باشد مثل جزیزه قشم. توپهای جنگیشان را با کبر و غرور، در اطراف قلعهها مستقر کرده بودند و در خیال خام سلطه بر این دریای باشکوه غرقه بودند.
اما امامقلی رویای سروری بر خلیج فارس را برایشان به کابوسی هولناک تبدیل کرد... و دست آخر هم آنان را برای همیشه از خلیج همیشهفارس بیرون کرد...
شاخابپارس باشی یا خلیج فارس یا بحر ایران، فرقی ندارد، زیرا همیشه هویتت را با نامت حفظ کردهای.
همیشه، تاریخ اسنادی به یادگار میگذارد که به مزاج تحریفکنندگان خوشایند نیست، مثل قدیمیترین نقشههای جهان که نام زیبای تو را فریاد میکنند؛ مثل قدیمیترین کتب که در تاریخ مکتوب، استواری تو را نمایش میدهند. ایران پر است از مردانی چونان رئیسعلی که حتی تاب دیدن پرچم بیگانه را بر روی باروهای تو نداشتند، فرق نمیکرد که بیگانه از جنس دولت غیرفخیمه باشد یا دیگر همدستانش. خون ریختهشده یاران رئیسعلی بر کرانه خلیج همیشهفارس، نشانه مظلومیت، اما اقتدار نام ایران دارد.
کم نیستند همانند نادر مهدویها که خواب از چشم متجاوز بگیرند.
«کجاست آن شجاعت و توکل و عشقی که مثل «نادر مهدوی» یا «بیژن گرد» بر یک قایق موتوری بنشیند و به قلب ناوگان الکترونیکی شیطان در خلیج فارس حمله برد؟ میپرسد این شجاعت و توکل و عشق به چه درد میخورد؟ هیچ! به درد دنیای دنیاداران نمیخورد اما به کار آخرت عشاق میآید که آنجاست دار حاکمیت جاودانه عشاق».(سید مرتضی آوینی)
خلیج فارس یعنی تمام زیبایی جزیره هفترنگ هرمز، یعنی بزرگی و صلابت قشم، یعنی همه صفای مردم لارک، یعنی نجابت زنانی با پوشش جنوب، یعنی همه خندههای کودکانه بچهها در کوچهپسکوچههای بندرعباس. یعنی دستان پینهبسته مردان غیور این سرزمین بعد از چیدن خرمای نخلستان، یعنی زبان فارسی با لهجه جنوبی، یعنی بوم سبز، بوموسی، یعنی بزرگی و کوچکی تنبهایت، یعنی زردکوه و آریانا، یعنی دفاع و صیانت از جایی به نام پارس.
چقدر در اوج مظلومیت، زیبایی! دریای اردیبهشتی!
#خلیج_فارس
#شاخاب_پارس
#ایران
#شهید
#ده_اردیبهشت
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
#پوستر✌🏻
حتی یک قطره
از این دریا
نام دیگری
نـــدارد👌🏻
#روز_ملی_خلیج_فارس
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
انتساب جمله «مَن علّمنی حرفاً فقد صَیَّرنی عبداً» به امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
نکته خوبی را به ما میآموزد! به ما میآموزد که فرزند آدم، قدردان آموزگارت باش! میآموزد که ای فرزند آدم قدردان تعلیمدهندهات باش! چه یک حرف به تو بیاموزد؛ چه آنکه کولهباری از تجربه را بیدریغ در اختیارت بگذارد و با دیدن رشد تو برق شادی در چشمانش دیده شود!
روزتان مبارک
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
همه روزهای تحصیلیم
همه روزهای تحصیلیام را دوست داشتم اما سطح سه را بیشتر. همه مکانهای تحصیلم را دوست داشتم اما جامعةالزهراء(س) را بیشتر. همه دوستان تحصیلم را دوست داشتم، اما طلبهها را بیشتر.
حلکردن حسابان را دوست داشتم، حتی وقتی که مغزم را تریت میکرد، یا وقتی که با رياضيات گسسته، احتمال افتادن دو سیب از هفت سیب را در سبد با شرایط خاص محاسبه میکردم، اما هیچکدام به پای نشستن در کلاس استاد #مستقیمی نمیرسید. اگر تاریخی حساب کنم، به اندازه مدت زمان ساختن اولین خانههای تمدن یکجانشینی جهان در تپهزاغه، تا گذاشتن میل مخابراتی برج میلاد فاصله زمانی داشت. کلاسهایی که عمری آرزوی نشستن بر روی صندلیاش را داشتم و سؤالهایی که یک عمر آرزوی شنیدن پاسخش را داشتم، همه همینجا جمع بود. تمام ایران را بهعلاوه تمام شامات و آندلس و جغرافیای هند طی میکردیم؛ از بین النهرین و ماوراءالنهر در شرق و غرب عالم رد میشدیم و جایی خوشتر از ایران نمییافتیم.
کلاس استاد #موسوی اما درس تاریخ معاصر ایران بود، بحث بر سر مشروطه مشروعه و شاهان بیحال قاجار و مردان جنگی مثل ستارخان و باقرخان و آن خانمی که میگفت: «خاک میخوریم ولی خاک نمیدهیم.»
با استاد #سالاریه یاد گرفتم که چگونه از حقانیت مذهبم دفاع کنم و چگونه حدود و ثغور اعتقادم را بچینم که امامم، علماءالابرار نشود. استاد #طیبی ما را به خانه مادران امامان میبرد و ما را با نرجس خاتون و حمیده خاتون همسفره میکرد و میشدیم دختران شهربانوی ایرانی.
رفاقت من با شیخ مفید از سر کلاس استاد #حکیم_زاده شروع شد و تا کاظمین قد کشید. آنوقت دلم میخواست همپای سیدرضی پای درسش بنشینم و از حقانیت شیعه دفاع کنم. در همین حوالی، زیر سایه نام مادرم زهراء(سلاماللهعلیها) درس خواندم و خوشتر از این روزها نیافتم، حتی وقتی که راننده تاکسی دم در جامعه دو پهلو کرایه میگرفت، حتی وقتی که بهجای جواب به سؤالات دینی و تاریخی مردم، باید دنبال جواب سؤالات اقتصادی میبودم. روزهای درسم با تدریس کسانی گذشت که علم خود را آمیخته به اعتقاد و باور، به کام شاگردانشان میریختند. کاش من هم بتوانم تنفس در این اتمسفر را به کام دختران ایران بچکانم...
راستی روز معلم مبارک.
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
1174.pdf
11.52M
🇮🇷 هفته نامه پرتو شماره 1174 🇮🇷
بهناماو
متن دریای اردیبهشتی در صفحه اول نشریه پرتو
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
... حل کردن حسابان را دوست داشتم، حتی وقتی که مغزم را تریت میکرد، یا وقتی که با رياضيات گسسته، احتمال افتادن دو سیب از هفت سیب را در سبد با شرایط خاص محاسبه میکردم. اما هیچکدام به پای نشستن در کلاس استاد مستقیمی نمیرسید. اگر تاریخی حساب کنم، به اندازه طول ساختن اولین خانههای تمدن یکجانشینی جهان در تپهزاغه، تا گذاشتن میل مخابراتی برج میلاد فاصله زمانی داشت...
متن در خبرگزاری رسمی حوزه 👇
https://hawzahnews.com/xcPKX
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
داستانم را به مجنون گفتم و با خنده گفت
ایـن همـه دیـوانِـگـی را از کجـا آوَردهای!
#سجادسامانی
#ایران_تمامی_ندارد
#ایوان_مدائن
#تیسفون
#طاق_کسری
#عکاسی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
تا خندهی تو میچکد از خوشه لبها
بیچاره بمیها و غم نرخ رطبها
#حامد_عسکری
#ارگ_بم
#برج_بیدارباش_هشیارباش
#عکاسی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
مرهم زخمم تویی جانم به جانت بسته است
غیر تو، جز مردن و رفتن نمیخواهد دلم
#شهریار
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
#امام_صادق علیهالسلام
#ترکیب_بند
🔹صبح صادق🔹
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت...
به سمت مغرب اگر رفت عمر خورشیدش
هزار قلّهٔ پر نور در مشارق داشت
چه با شُکوه غم خود به دل نهان میکرد
چه شِکوهها که از آن فرقهٔ منافق داشت
به غیر داغ محرم گلی ز باغ نچید
چقدر روضهٔ گودال در دقایق داشت
خلیل بود ولی آتشش سلام نشد
همان که در نفسش عطری از حدائق داشت
هزار طائفه آمد هزار مکتب رفت
و ماند شیعه که «قال الامامُ صادق» داشت
سخن به محضرش این است ای حقیقت علم
ندیده چشم زمانه طلوع این همه حلم
::
کدام بغض گلوگیر در پگاهت بود
که رو به پنجرهٔ آسمان نگاهت بود
هنوز در تب شمشیر علم و حکمت توست
حریم مدرسههایی که رزمگاهت بود
گواه گفتهام این نخلها که همچو علی
شب مدینه پر از بغضِ سر به چاهت بود
نمانده جز گل لاله به باغ ابراهیم
که بین خانه فقط شعلهها پناهت بود
چنان به نیمهشبی میشکست حرمت تو
که قلب دشمن تو نیز عذرخواهت بود
چه خوب میشد اگر دست کم سه شمع و ضریح
به قبر سادهٔ ارواحُنا فداهت بود
برای غصهٔ تو کاش جای صبری بود
و دست کم به مزار تو سنگ قبری بود
📝 #جواد_محمدزمانی
#شهادت_امام_جعفر_صادق
#امام_صادق
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢رهبر معظم انقلاب
☘ به گمان من یکی از بدترین و پرخسارت ترین تنبلیها، تنبلی در خواندن کتاب است.
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
تجربه زیسته با کتاب سیمین
سووشون یکی از مهمترین کتابها در حوزه ادبیات داستانی و رمان ایران است.
از هر طرف به سمت نوشتن روی بیاورید، باید به نوعی سووشون را پاس کنید. انگار از گذشتن از سووشون گزیری نیست. سووشون در دهه ۴۰ شمسی نوشتهشدهاست، اما افقی روشنتر از زمان خود را میپوید. او در شناخت دشمن خارجی دچار تردید نشده و آشکارا، انگلیس را مسبب فقر و ناداری مردم میداند. این موضوع با توجه به زمان نوشتن رمان بسیار حائز اهمیت است. سیمین در کتاب خود، شهرزادی دیگر خلق میکند. درهم تنیدگی داستانها فضای پیرامون را بیشتر به تصویر میکشد.
زن داستان در طول داستان رشد میکند و خطاهای شناختی خود را اصلاح میکند. این یکی از نقاط قوت کتاب است.
در کتاب همه افراد حاضر جان دارند، یعنی سیر داستان آنها را به تو میشناسد و گاهی در ذهن خود نمونه بیرونی هم مییابی. پس باید با آنها همراه شوی. اشاره به داستانهای انبیا، عهدین، داستان سوگ سیاوش و تاریخ اسطورهای، از کتاب یک مجموعه کاملی از اعتقادات را آمادهکردهاست.
در آخر چند توصیه:
▪️حتما این رمان را بخوانید.
▪️توالی در خواندن مهم است.
▪️فاصله رشته داستان را از دستتان میرباید.
▪️به تکتک شخصیتها توجه کنید.
▪️سیر داستان و مسیر رشد را گم نکنید.
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
سفرها کردم از مغرب به مشرق تازه فهمیدم
که چین دامنش بسیار پهناورتر از چین است
#سید_تقی_سیدی
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
تب کلمات
هر روز حال خودم را میپرسم، به گلهای درونم آب میدهم، برای خودم چای دارچین دم میکنم و کمی دست نوازش به سرم میکشم. کتابی که دوست دارم را شروع میکنم و بعد در دنیای کتاب قدم میزنم. من، نه از نسل استکان کمر باریکم و نه از نسل ماگهای پر زرق و برق، همان چای ساده در لیوان دستهدار برایم کافیست. اگر غنچهای هم به رسم سلیقه رویش باشد که چه بهتر.
نه اینکه از خودم راضیام، نه. دلم از خودم گرفته، کلی بار روی زمین دارم که برنداشتم و کلی حرف که در بند کلمات اسیر نکردم و کلی جا که هنوز نرفتم، کلی حرف که با خدایم نزدم و کلی توبه که به تاخیر انداختم. عمری دارم تب دار که ثانیه ثانیه آب میشود.
باید با خودم مهربان باشم، این جسم باید با روح سیال من کنار بیاید و من را با خودش حمل کند. باید برای روزهای سخت ناگزیر مهیا شوم. پس باید کمی خودم را لوس کنم تا غصه بیطاقتش نکند، خستگی خستهاش نکند، ناملایمات ناملایمش نکند. باید این طفل گریز پای را رام کنم تا روز مبادای آمدنی، هرچند که شک دارم.
نصفالنهار بهار
۱۷ اردیبهشت
🖊فاطمه میریطایفهفرد
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye
بهناماو
امّا خدا نياورد آن روز را که آه!
گيرد دلی بهانۀ پاييز در بهار
#محمدمهدی_سیار
"اللهم بارک لمولانا صاحبالزمان(عج)"
@del_gooye