هدایت شده از رو نوشت های « یک مامانِ معمولی »
چادر سرش کرده بود
مهر و تسبیحش جایی کنار سجاده ام نشسته بودند
میانه ی رکعت دوم و سوم شکلات خیسی را با اصرار داد که بازش کنم
باز کردم
خوشحال گرفت و گذاشت در دهانش
و الله اکبرش را گفت و رفت رکوع...
خدایا می شود همیشه نماز همینقدر در کامش شیرین باشد لطفاً ؟
رَبِّ ٱجعَلنِي مُقِيمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي،همین.
#منودردونه
https://eitaa.com/mamanemamooli