بانویایرانی♥️
در همسایگی درونم بانویی نجیب زندگی میکند..
سر به زیر،
کم حرف،
معصوم است و دلخوش به شادیهای کوچک،
به یک شاخه گل سرخ🌹
راستش لبخندش دل میبرد..
ناخواسته درگیرش میشوی،
چون
آرام است و متین،
ساکت است و صبور...
چقدر دوست داشتم مثل زن خیالم زندگی کنم..
درست مثل خاتون صبور قصههای مادربزرگ..
اما
دخترک وجودم زیادی سر به هواست..
نمیتواند آرام باشد..
چموش است و پر هیاهو،
مدام با من حرف میزند
مدام میدود و زمین میخورد،
کم می آورم مقابلش...
دیگر از پسش برنمیآیم..
تصمیم گرفتهام تبعیدش کنم به سرزمین بانوان قاجاری تا کمی سر به زیری بیاموزد..
#بانوی_ایرانی
#دخترک_قصهها
#سمیه_زارع
@delane313
جانِ دلم❣
بیا کمی کنار دلواپسیهایم بنشین..
برایت چای دم کرده ام..
با هل دانههای معطر..
بنشین برایت کمی شعر بخوانم،
کمی غزل،
تو میدانی اگر هر روز برای تو شعر نخوانم دیگر دلم را قراری نیست..
بنشین کنار دلواپسیهایم...
#دلبرانه
#سمیه_زارع
@delane313
راستی با عسل چشمانت دو سه خط عشق نوشتم
دو سه تا دفتر شعر..
مطلع ناب غزلهای دلم!
جادوی چشمانت
بیحواسم کرده..
عسل چشمانت
مثل یک جاذبه نامرئی است
گیر افتادم و دل رفت ز دست،
تو چه گیرایی..
و نگاهت بوی باران دارد
میبرد دل به شب چله به همراه خودش
به شب شیدایی
که فقط قاب نگاهت
تا سحرگاه، کنار من و دل حافظ خواند
چه شبی و سحری!
اما حیف
مثل یک خواب گذشت ...
#عسل_چشمانت
#سمیه_زارع
@delane313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی آقا جانمان ♥️
بهترین ساعات عمرم در حرم گذشت،
در مسیر مشایه..
در طریق کربلا..
بهشتیترین هوا را در بین الحرمین نفس کشیدم..
قشنگترین خاطراتم با تو گره خورده..
اما حالا که دورم..
حالا که دلتنگی بغض شده
و دلم حرم میخواهد..
خودم را روبهرویت تجسم میکنم..
و بغضم میشکند
آرام اشک میریزم
بی صدا
بدون هق هق...
به همین خیالهای زیبا هم راضیام...
#دلتنگ_حرم
#شب_زیارتی_سیدالشهداع
#سمیه_زارع
@delane313
سهم من از تو فقط یک پنجره است
گاهی میآیی پشت پنجره رو به خیابان میایستی..
نگاه تو دوردست ها را میکاود
و قلب من برای چشمانت میتپد..
در گوشهای دور از نگاهت همیشه منتظرم تا باز پشت حصار شیشهای پنجرهها تو را ببینم...
گاهی صبح که میشود
میآیی و برای گنجشکها دانه میریزی میفهمم خوشحالی..
یا زمانی که با لیوان بلورین به گلدان شمعدانی آب میدهی میدانم سازت کوک است..
اما
گاهی دم غروب که خیره میشوی به افق، درخشش اشک چشمانت را میفهمم..
یا شبهای مهتابی که زیاد به آسمان نگاه میکنی میدانم که بیتابی..
ولی وقتی که با یک استکان چای پشت پنجره میایستی و آرام آرام چای مینوشی آرامش در نگاهت موج میزند..
چقدر خوب که پنجره اتاقم روبه پنجره اتاق تو باز میشود
ولی من همیشه
از پشت پرده حریر
تو را میبینم
و تو هرگز به آن اتاق تاریک روبه رو توجه نمیکنی
شاید متروکهای باشد در خیالت..
اما
من هر روز و هر ساعت هر لحظه به انتظار تو پشت پنجره اتاقم زندگی میکنم..
شاید اگر همان آدم سابق بودم باز هم میآمدم و از تو عشق را طلب میکردم
و تو با همان غرور همیشگی پاسخ منفی میدادی..
نمیدانم چرا
ولی گاهی احساس میکنم به من هم فکر میکنی..
من با همین احساس زندهام..
همین که گاهی اجازه میدهی در خیالت قدم بزنم..
همین که هنوز تو را دوست دارم..
همین برایم کافیست..
سهم من از تو یک پنجره است...
#دلبرانه
#پنجره
#سمیه_زارع
@delane313