فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 حتما #بشنوید!
📛 لجاجت بین زن و شوهر
#استاد_عباسی
💟 @Delbari_Love
7.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رهبر_انقلاب:
✨ اینکه فرمودند «طلبه ساعت #شش صبح از خانه بیرون میآید، ساعت نُه شب برمیگردد»، خب بنده اصلاً با یک چنین چیزی #مخالفم
۱۳۹۷/۱۲/۱۳
💟 @Delbari_Love
🔴 #فرمول_محبت
💯نحوه سیرابکردن #همسر از محبت
✨ فرمول اصلی در محبت کردن #واقعی و بجا این است که بدانیم همسرمان از چه اموری بیشتر، #لذت میبرد.
✨ لازمه این آگاهی، اطلاع از #روانشناسی زن و مرد در این قضیه است.
✨ مثلا باید بدانیم که زن از #توجه به او در همه حالات، ابراز محبتِ #کلامی، نوازش و گوش دادن به سخنانش لذت زیادی میبرد.
✨ و یا مرد از #اطاعت شدن، مهربانی زن و تمکین #چشمی و جنسی #لذت بالایی میبرد.
✨ گاه زن و مرد باید با اعلامِ خود و یا #سوال از طرف مقابل از #لذت بردن یکدیگر حتی در امور #جزئی آگاه شوند.
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 مدارا با همسر #گناهکار
#استاد_عباسی
💟 @Delbari_Love
#اثر_فوقالعاده_فرو_بردن_خشم
✨ همسرانی که بتوانند در مشاجرات #خشم خود را فرو ببرند و عصبانیت خود را در تصمیمشان دخیل نکنند بشدت #محبوب و #عزیز میشوند.
✨ فرو بردن خشم، بالاترین و #اوج تاثیرگذاری را بر طرف مقابل دارد.
✨ تغییر حالت بدن، ترک مکان، #وضو گرفتن، آب #سرد نوشیدن، به عاقبت کار اندیشیدن و #خدا و ائمه (ع) را ناظر دانستن از فرمولهای موفقیت در اینکار است.
💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_چهاردهم ✍همانطور که می دوم زبانم را برایت دراز میکنم! انگشت اشا
📙 #داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_پانزدهم
✍به کیک نگاه میکنم،بعداز چندماه برایت آشپزی کردم!با خامه مینویسم(بابایی دوست داریم)لباسی که برای تولدم خریدی میپوشم،با لبخند به استقبالت می آیم!
_سلام مهربونم!خداقوت!
_سلام مهربانو سلامت باشی!
دسته گلی به سمت میگیری و میگویی:تقدیم با عشق!
میخواهم بو کنم که میگویی:بو نکن!حالت بد میشه!
حواست جمع است آقا!گل ها را بو میکنم ومیگویم:بوی اینا اذیتم نمیکنه!
با شیطنت میگویی:فسقلی رو طوری تنظیم کردی که از هرچیزی به جز باباش بدش بیاد!
_بله دیگه مثل مامانش!
با تمام احساسی که میتوان نشان داد نگاهم میکنی!
_مامان فسقلی چطوره؟
_خیلی خوب!
پیشانی ام را میبوسی.
_این لباس چه به خانمم میاد!
_سلیقه ی آقامونه دیگه!
با دستانت صورتم را قاب میکنی و میگویی:آقاتون اگه خوش سلیقه نبود که شما رو انتخاب نمیکرد!
_منکه حریف زبونت نمیشم سید!
دستت را میکشم به سمت آشپزخانه،به کیک نگاه میکنی،با لبخند میگویی:چرا با این وضع زحمت کشیدی؟
فرق تو با مردان دیگر این است که خستگی ها را پشت در میگذاری!کارهای خانه را وظیفه ام نمیدانی به پای لطفم میگذاری!کمکم میکنی،میگویند زن ذلیل میگویی زن عزیز!چای تازه دمی برایت میریزم!
_دستت طلا بانو!
کنارت مینشینم.
_نوش جان عزیزم!
تکه ی بزرگ کیکی مقابلم میگذاری!
_سهم خانمم و فسقلی مون!
لبخندی روی لبم مینشیند،با صدای بچگانه میگویم:ملسی بابایی!
کمی از کیک میخوری.
_عالیه!چقدر دلم برای دستپختت تنگ شده بود!بابایی هم دوستتون داره!
با عشق دستت را میگیرم بوسه ای رویش مینشانم!دستت را عقب میکشی،بااخم میگویی:این چه کاریه؟!
_چطور تو دست منو میبوسی!
_من فرق دارم!
میخواهم چیزی بگویم که گونه ام را نوازش میکنی و میگویی:میدونم دوسم داری ولی این کارو نکن!راستی چرا توی کیک صورتیه؟!
تکه ای کیک داخل دهنت میگذارم و میگویم:دخترا لباس صورتی میپوشن!
_خب منم پسرم آبیش میکردی!
خنده ام میگرد.
_منظورم فسقیلی مون بود!
با چشمان گشاد شده نگاهم میکنی!
_دختره؟
_اوهوم!
میخندی از ته دل!دستت را روی شکمم میگذاری
_بی معرفت بدون من رفتی ببینی فسقلی چی چیه؟
دستم را روی دستت میگذارم.
_دکتر گفت!من نخواستم!شبیه من بشه خوبه!
_نه!
با ناراحتی نگاهت میکنم.
_دستت دردنکنه سید!
این سید گفتن کجا و سید گفتن چنددقیقه پیش کجا؟!
_آخه نازدونه باید یه دونه بمونی!خوش ندارم از روت کپی شه،حتی دخترمون!
چه بگویم به تو؟!نگاهت هم سرشار از خوبیست با کسی در ارتباط نباش تو سلام کردنت هم یک شهر را عاشق میکند!
_علی!
_فدای این علی گفتنات بشه علی!جانم!
_یعنی امین آبادیتم!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
📙 #داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_شانزدهم
✍نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای روی کاغذ چیزی مینویسی!
این روزها کار کردن برایم سخت شده،تو به اندازه ی خودت کمک میکنی من زیادی لوس شدم!کنارت مینشینم،دستی به ته ریشت میکشم، خنده ات میگیرد،قلقلکی هستی!دستم را میگیری با لبخند میگویی:شیطنت زیاد کار دستت میده ها!
با لحن نازداری میگویم:علی جونم!
جور خاصی نگاهم میکنی و میگویی:جونم!
میگویم:بریم شام درست کنیم؟منو فسقلی گرسنه ایم!
دست هایم را میگیری.
_من فدای فسقلی و مامانش بشم!
اخم ساختگی میکنم و میگویم:چشمم روشن!دیگه اول اسم فسقلی آورده میشه!
گونه ام را میبوسی،بامحبت میگویی:آخه مامان فسقلی نباشه من فسقلی رو میخوام چی کار؟!
لبخندی روی لب هایم مینشیند،همه اش ناز است آقا وگرنه که من جانم برای فسقلی در میرود!کمک میکنی بلند شوم،وارد آشپزخانه میشویم،مواد غذایی را روی میز میچینم میخواهی شروع کنی که میگویم:آقایی میشه تا من اینا رو خرد کنم شما اینجا رو جارو بکشی؟
دستت را روی چشمت میگذاری به روی چشم شما امر کن!
حالت خجولی به خود میگیرم و میگویم:امر چیه آقا؟!من از شما خواهش میکنم!
_بانو!پیازا رو خورد نکن اذیت میشی خودم خورد میکنم!
دلم قیلی ویلی میرود،اما مشغول خوردن کردن پیاز میشوم!با تعجب نگاهم میکنی و میگویی:مگه نگفتم خورد نکن؟!چشمات اذیت میشه!
_مگه چشمای آقام اذیت نمیشه؟!چطور دلم بیاد چشمای معصومش اذیت بشه؟!
لبخندی از روی رضایت و لذت میزنی و میگویی:منم دلم یه وقتایی ناز کردن میخواد!مهربانو شدید الدلبر شدنا!تاثیرات مهردونه س؟!
متعجب نگاهت میکنم و میگویم:مهردونه؟!
با چشمانت به شکمم اشاره میکنی!
_مهربان و مهربانو فسقلی شونم مهردونه!
دست روی قلبم میگذارم نه سرجایش است!
_نکن اینطوری علی الان من و بچه ت پس می افتیما!
_آخ نمیدونی میگی بچه ت چه حالی میشم!
مشغول جارو کشیدن میشوی،همانطور که جارو میکشی میگویی:اسم فسقلی رو انتخاب کردما!
با اشتیاق میگویم:چی؟چی؟
جارو را کنار میگذاری،رو به رویم زانو میزنی!
_بنیتا!دختر بی همتای من!
دستی به شکمم میکشی!
_میپسندی بابایی؟!
با این بابایی گفتن هایت کل وجودم یک جوری میشود چه برسد به این فسقلی!
نگاهم میکنی و میگویی:خانمم دخترمون اسمشو میپسنده؟!
دستت را محکم فشار میدهم،من بیشتر غرق لذتم که تو راپدر میکنم!بهشت همین است!واقعا بهشت زیر پاهای من است!
_خیلی!
_چه مزه ای بده این شامی که دونفره درست کردیم!مزه شادی و محبت!
نگاهت میکنم و میگویم:بله البته سه نفری درست کردیم!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love
💠﷽💠
#فرق_این_خدا_با_آن_خدا
👱🏻 پسری با اخلاق و نیکسیرت، اما #فقیر به خواستگاری دختری میرود...
👨🏻 پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و #سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
👱🏻پسری #پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود...
👨🏻 پدر دختر با ازدواج #موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را #هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که #هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد #فرق دارد؟؟!!!!...
✨امام صادق علیه السلام فرمودند:
هر که از ترس #تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است. خدای متعال میفرماید: «اگر #تهیدست باشد خداوند از #فضل خود توانگرشان میسازد.»
📚 تفسیر نورالثقلین،ج۳، ص۵۹۷
💟 @Delbari_Love
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛اثر لقمه حرام بر فرزند
تو شکم بچتون یا خودتون لقمه #حرام که رفت دیگه محاله کاری از دست کسی بربیاد...
#استاد_قرائتی
💟 @Delbari_Love
💕 دلبری 💕
📙 #داستـــــان #عاشقانه_مذهبی #قسمت_شانزدهم ✍نفس عمیقی میکشم و عرق پیشانی ام را پاک میکنم،نشسته ای
📙 #داستـــــان
#عاشقانه_مذهبی
#قسمت_هفدهم
✍بی حال چشمانم را باز میکنم،صورت خندانت اولین چیزی ست که میبینم!صدایت می پیچید:
_خوبی بانو؟
به نشانه مثبت سرم را تکان میدهم و آرام میگویم:علی!
دستم را میگیری و میبوسی!
_جانه علی،جونه علی!
لبخند کم جانی میزنم.
_بنیتا کو؟
_الان میارنش مامان خانم!
قلبم میلرزد از این لفظ مامان!میخواهم تکه ای از وجودم را لمس کنم!
_چه شکلیه؟
دستم را میفشاری!
_هنوز ندیدمش!
با تعجب نگاهت میکنم!
_چرا ندیدیش؟!
باعشق نگاهم میکنی،از آن نگاه هایی برق داری که فقط من میفهمم!
_همچین لحظه ای بدون تو بانو؟
لبخندم پررنگتر میشود،در این وضعیت هم زرنگی مهربان!
دسته گل سرخی کنار تخت میگذاری و میگویی:اینام برای گلم وغنچه مون!
کشتی من را با این لقب گذاشتن هایت!میخندم و میگویم:لابد خودتم باغبون؟!
میخندی،میگویی:آره!نوکرتون!
_ولی میدونی که هیچ گل و غنچه ای بدون باغبون وجود نداره!باغبون نباشه میمیرن!
پرستار وارد میشود،ضربان قلبم روی یک ملیون میرود!این موجود کوچک حاصل عشق ماست؟!
اشک در چشمانم جمع میشود!پرستاردخترمان را بغلم میدهد،اشکم سرازیر میشود!
کمی محکم به خودم فشارش میدهم!ساده نیست نه ماه بار بکشی و ناگهان خالی بشوی!
چشمانش را بسته،کمی دست مشت شده اش را بالا می آورد،با گریه دست کوچکش را میبوسم و میگویم:خوش اومدی دخترم!
دستت را دور شانه ام حلقه میکنی و میگویی:دیگه نشد!حالا من حسودیم میشه!
با ذوق میگویم:علی ببین چه کوچولوئه!
با شوق نگاهش میکنی،با احتیاط بنیتا را از دستم میگیری،نگاهش میکنی،نگاه پدر به دخترش!
پدر شدنت مبارک آقا!
_آقایی،بابا شدنت مبارک!
با احساس نگاهم میکنی،ما نیازی به زبان نداریم،برای انتقال حس و حرف چشمانمان کافیست!
_مامان شدن به شما خیلی میاد نازدونه!
آرام با دخترمان صحبت میکنی!
_مهردونه ی من!بابایی نمیخوای چشماتو وا کنی؟!
رو به من میگویی:یه جا خوندم بچه به ضربان قلب مادرش واکنش نشون میده حتی با صدای ضربان قلب مادرش آروم میشه!بیا بچسبونش به قلبت شاید چشماشو باز کرد!
_بذار صدای چیزی که مامانشو آروم میکرد بشنوه!
با تعجب نگاهم میکنی!
_چه صدایی؟!
_صدای قلب باباش!امتحان کن!
_مامانش که آرام بخش باباشه!
بنیتا را به قفسه ی سینه ات میچسبانی،همانطور چشمانش را بسته،ناامید نگاهش میکنی و میگویی:تاثیر نداشت!
ناگهان بنیتا چشمانش را باز میکند!نگاهتان به هم گره میخورد!هیچوقت این برق نگاه و لبخندت را فراموش نمیکنم،حتی آن جانم زیبایی که به دخترمان گفتی!
👈نویسنده:لیلی سلطانی
کپی بدون #ذکر_منبع و #نام_نویسنده پیگرد الهی دارد.
⏪ #ادامہ_دارد...
💟 @Delbari_Love