💕دلبرونگی💕
سلام فاطمه بانو جان ، من یک مشکلی دارم که از حلش درموندم،🍃🍃🍃🍃🍃🌹 وله کمک و راهنمایی شما نیاز دارم
#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام اوقات به خوشی ...در مورد سوال دوستمون که گفتن همسرشان همه حقوق برای درمان مادرشون هزینه میکنن من میخوام به این دوستمون بگم شما حق داشتی بلا خره شما هم در زندگی حق وحقوقی داری ولی خانمی اینکار آخری شما که با خانواده ها تماس گرفتی که بیان خیلی اشتباه بوده شا ید شما فکر میکردی وخوانواده را در جریان هزینه قرار بدی اونا برای شما کاری انجام میدن ولی متاسفانه شما غررو همسرتون خورد کردین به همسرت حق بدین مادرش نمیتونه بی تفاوت باشه ولی شما هم می تونستی با سیاست ازش پول بگیری شما که میگی خرجی بده دریغ که نمی کنه به نظر من شما باید از همسرتون دلجویی کنید خدارو شکر کنید پولشو خرج خوشگذرانی برای خودش دوستانش نکرده برای مادرش که بیماره هزینه کرده کسی که به فکر مادرش حتما در زندگی خودش برای همسرشم کم نمیزاره...فقط ی کم صبر تحملتونو زیاد کنید بهش افتخار کنید که تو این دوره زمانه فرزند خوبی برای پدر ومادرشه وان شاالله همسر خوبی برای شما موفق باشید .....
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
روی نامزدم حساسم🍃🍃🍃🍃🍃🌹 .
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام و خسته نباشید خدمت شما عزیزان و مدیر گروه
واقعیتش یه مشکلی داشتم و خواستم کمکی بگیرم ازتون من دو سال نامزد رودم و تقریبا دو نیم ساله ازدواج کردم
مشکلم اینه من رو همسرم خیلی حساسم خیلیییییی اصلا دوست ندارم کسی بیبنه دوست تدارم با کسی صحبت کنه شوخی کنه و بیشتر رو محرم و نامحرم حساسم
و خدایی همسرم هم بعضی جاها رعایت میکنه و واقعا از تو خورد میشم
و اینم بگم از همه چیز سرم از همسرم چ از قیافه چ از خانواده چ از تحصیلات ولی این حسه لعنتی همه چیز خراب میکنه
و خیلی جا ها خودم با ارامش میگزرونم نغس ها عمیق لنت به شیطان ولی یا بعدش بهش میکم یا بعد چند روز و احساس میکنم با اینکار دارم خودم بی ارزش میکنم چیکار کنم
کمکم کنید لطفا
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
سلام فاطمه بانو جان ، من یک مشکلی دارم که از حلش درموندم،🍃🍃🍃🍃🍃🌹 وله کمک و راهنمایی شما نیاز دارم
#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام فاطمه بانو ....خدمت خانمی که شوهرش خیلی ننه ذلیله و انگار که مادرش فقط اونو زاییده و بقیه از زیر بته عمل اومدن....خانم ۳۵ ساله و همسرش ۴۰ ساله عرض کنم منم مشکل شما رو داشتم پدر شوهرم فوت کرد با اینکه حقوق و مزایا و همه چی دارن و کم پول ترین بچه اونا همسر منه ولی تمام هرینه های کفن و دفن و چهلم و پنج شنبه و همه چی حتی خورد و خوراک خودشون تو اون ۴۰ روز رو با فریب و موش مردگی از همسر من گرفتن چون این بیچاره احساساتی بود و منم از شوهرم بدتر فوری خام شدیم .....بعدش دیدیم هیچ کدوم انگار نه انگار ....احساس کردن ما وظیفمونو انجام دادیم که من دوماه هم آوردم مادر شوهر رو همه جوره رسیدگی کردم از بهترین سفر ها بگیر تا زیارت و خرید های آنچنانی و دکترهای خارجی که حالش خوب باشه و دعامون بکنه ولی اون وقتی محبت شوهرم رو به من میدید دیدم دور از چشمم هر موقع دودیقه با همسرم تنها میشه شروع میکنه به بد گفتن .....آخه زن حسابی این چ کرمیه که تو داری ؟؟؟؟.... یه بار که باز همسرم با حرفهای اون از من دلخور شده بود رودر روشون کردم گفتم بگو ننت چی گفته اونم گفت مادرش کم موند سکته بکنه خیلی شیک گفتم ببخشید دیگه مهمونی تموم شد اومدی پولمو خوردی ...عمرمو گذاشتم وقتمو گذاشتم دو ماه برات نوکری کردم که آخرش به شوهرم بد من رو بگی؟؟؟ پا شد رفت و بعد اون با کمک خانوادم شوهرم رو ادب کردم و نزدیک سال پدرش دوباره مادر شوهر هی خودش رو لوس کرد که ندارم ندارم شوهرم گفت نداشتی تو که میدونستی سال آقام نزدیکه چرا رفتی دو تا تک پوش و یه انگشتر تو این گرونی طلا گرفتی ...وسایل خونت رو نو کردی برا خودت جهاز جمع کردی.....ما هم نداریم قسط داریم..من این رفتار شوهرمو مدیون پدرم هستم چون خونواده همسرم احساس میکردن ما سرمون سنگ هم بباره اهل طلاق گرفتن نیستیم ولی پدرم به شوهرم گفت مهریه دخترمو میزارم اجرا بچت هم بردار بده ننت بزرگ کنه دخترمو میبرم.....همسرم و خانوادش فهمیدن که ما اونقدرها هم بی کس نیستیم و سلامتی و آرامشمون مهمتره... دیگه به زندگی ما کاری ندارن و اگه هم گه گاه کرم بریزن شوهرم از ترس پدرم نمیاد به من بگه و خودش هم فراموش میکنه و با خنده میاد خونه....
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
آقاسید میگه🍃🍃🍃🍃🍃💕🍃 .
🍃🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
لاکردار جوری دل میبره که انگار خدا از شیش روزی که آفرینش رو خلقت کرده پنج روز و نصفی رو صرف آفریدن اون کرده و در یه نیم روز باقیمونده این همه دار و درخت و ماه و خورشید و من و تو و بقیه رو آفریده. . مثلا وقتی حرف میزنه آدمو یاد این بلبل های مست میندازه که چه چه میزنن و آدم دوست داره فقط بشینه نگاشون کنه بدون جیک زدن.. . یا وقتی با اون چشمهای بادومیش میخنده انگار ماه تلپی از اون بالا افتاده رو زمین و رو به روت داره بهت لبخند میزنه.. . از زلفاش نگم که اول صبح وقتی از خواب پا میشه انگار تو جنگل های گیلان طوفان شده باشه..پریشونه پریشون...دلربای دلربا مخصوصا وقتی موهاشو بریزه روی چشاش آدمو یاد این ستاره هایی میندازه که تو سیاهیی شب به آدم چشمک میزنن . خلاصه کنم... کنارش همه چی خوشمزست و حتی نمک هم وقتی اون باشه شیرینه شیرینه... . خلاصه تر کنم... بدون اون هیچ چیزی دیگه مزه نداره و حتی عسل هم مثل زهر مار تلخه . اصن میدونی چیه؟ زن آدم وقتی خوش اخلاق باشه همه چیه این دنیا شیرینه...ملتفتین
#سید_مهدی_بنی_هاشمی . 🍃💕
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
دختر کوچه بالایی🍃🍃🍃🌹 #آقا_سید نوشت💕🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃
تابستان سال پنجاه بود به گمانم تازه هجده سالم شده بود که یک روز ساعت نه صبح دوکوچه بالاتر از خانه مان دیدمت و خانه خراب شدم آخر آنموقع نه تلگرامی بود و نه واتس آپی که راحت متوجه شوی مشترک مورد نظر دوستت دارد یا نه باید جان میکندی تا بفهمی... اما من به گمان خودم خوشبخت بودم که زود فهمیدم.. اولین بار که دیدمت با دوستت نشسته بودی روی پله های آخر کوچه تان تا هم خنکای آب رودخانه صورت نازت را نوازش کند و هم از جیک جیک کردنهایت با ملیحه کسی با خبر نشود. بعدا فهمیدم اسم دوستت ملیحه هست. آن روزها حتی اسم تو را هم نمیدانستم..فقط میدانستم آنکه در چشمهای من خوشگل تر بود تو بودی. . اولین بار که دیدمت داشتم اتفاقی از کوچتان رد میشدم که با دیدنت هم قلبم ایستاد هم پاهایم...چند گامی عقب عقب برگشتم و نتوانستم از کنارتان رد شوم...به گمانم همانجا عاشقت شدم . برگشتم خانه و تا شب چیزی نخوردم و تا صبح نخوابیدم و همش چهره ی تو در خاطرم بود آن زمان ها حتی عکس پروفایلی هم نبود...باید تخیلت را قوی میکردی هر دقیقه صورتت را تصور میکردم و هر دقیقه در ذهنم زیبا تر میشدی... . خدا خدا میکردم صبح بشود و بیایم و دوباره ببینمت اما همینجوری نمیشد که... آرام و بی سر و صدا و جوری که عزیز بیدار نشود رفتم سرصندوقچه لباس آقاجان و کت و شلوار عیدش را برداشتم . هیکل آقاجان دوبرابر هیکل من بود و به قاعده کت و شلوارش هم دوبرابر من ولی خب کت و شلوار است دیگر...نمیشود که درخواست ازدواج را با کاپشن آمریکایی و یا شلوار خمره ای داد... مرد باید کت و شلوار پوش باشد... . با ترس و لرز پوشیدمش...به تنم زار میزد...ولی کت و شلوار است دیگر...باید باشد . تا عقربه های ساعت جان بکنند و بروند روی شماره نه بنشینند دلم بالا آمد و بدو بدو آمدم کوچتان..با همان چادر گلدارت نشسته بودی روی پله های آخر کوچه و با ملیحه که بعدا فهمیدم اسمش ملیحه است میخندیدی . انگشتانم را با آب دهانم خیس کردم و چند نخ زلف جلوی پیشانی ام را تاب دادم و آمدم جلو تا حرفم را بزنم . دست پاچه شدم و پاچه های گشاد شلوار آقا جان پیچید در هم و جلویت مثل گوسفند قربانی زمین خوردم و صدای خنده هایتان بلند شد . واییی که چه دلنشین بود صدایت تمام دردهای زمین خوردنم را شست و برد با خودش به گمانم کسی که میگوید صدای بلبل و قناری قشنگ است هنوز صدای خنده های معشوقه اش را نشنیده است .ادامه👇🏻
💕@delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃 تابستان سال پنجاه بود به گمانم تازه هجده سالم شده بود که یک روز ساعت نه صبح دوکوچه بالاتر
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹
وقتی نگاهت کردم تلفیقی از حیا و خنده ات در دلم انار دانه کرد...چادرت رو میکشیدی جلوی صورتت و غش
غش میخندیدی..
آن روز فهمیدم چهره ات چهره ی دومین دختر زیبایی است که دیده ام در عمرم...اولین دختر زیبا چهره ی خودت بود وقتی میخندیدی.چه زیباتر میشدی بانوی کوچه بغلی.
یک مدت کارم شده بود هر روز ساعت نه بیایم و جلویتان زمین بخورم و تو بخندی و بروم و با خیال خنده ات زندگی کنم... فک کنم کم کم داشتی عاشقم میشدی.آخر هر روز خنده هایت قشنگ تر میشد..یا شاید من هر روز عاشق تر میشدم که قشنگ تر میدیدمشان
یک روز گرم در اواسط مرداد آمدم و دیدم خبری از تو و
ملیحه نیست...
فردا آمدم و باز خبری نبود...
یک هفته آمدم و خبری نبود...در به در دنبال خانه ات میگشتم...نکند از این محل رفته باشی..اما هرجا باشی بالاخره میایی..چون میدانستم توهم دوستم داری..از خنده هاست معلوم بود
تا این که یک روز پیدایت کردم...یک روز که ساعت نه آمدم داشتی سوار فولکس قورباغه ای گل زده ای میشدی و رنگ چادرت هم انگار سفید تر شده بود و گلهایش بهاری تر...قلبم ایستاد...آن مردک که بود که در ماشین را برایت باز میکرد؟ همسایه ها چرا دست میزنند؟؟ملیحه چرا گل روی سرتان میریزد و کل
میکشد؟
نکند....دست و پاهایم بی حس شد انگار دنیا به روی سرم در یک آن خراب شد و افتادم... اینبار واقعی واقعی بود افتادنم.
از پشت شیشه فولکس غورباقه ای چشمت به من خورد که پخش روی زمین بودم و باز غش غش خندیدی و آخرین تصویرم از تو همین خنده ات بود
امروز چهل و هفت سال از آن تابستان میگذرد و حتی نوه ات عروسی کرده و به عشقش رسیده اما من هنوز منتظر که صبح ها ساعت ۹ بشود و بیایم داخل کوچه تا شاید دوباره ببینمت
💕 @delbarongi💕
💕دلبرونگی💕
سلام فاطمه بانو جان ، من یک مشکلی دارم که از حلش درموندم،🍃🍃🍃🍃🍃🌹 وله کمک و راهنمایی شما نیاز دارم
#پاسخ_اعضا 🍃🍃🍃🍃🍃🌹
سلام در مورد اون خانمی که همسرش تمام حقوقشون را صرف خانواده خودش می کنه خیلی هم آزار دهنده هست یعنی چه ؟یکی از اقوام ما می گفت همسرش دخترهای جوان و همسرش را رها کرده و یکسره به مادر و خواهرش که شوهر هم داره رسیدگی میکنه تا وقت دکتر زنان برای خواهرش می گیره خیلی هم اشتباه هست اون خانواده این طور که معلومه فرزندان دیگر هم دارند و باید تقسیم وظایف کنند ولی این خانم هست و شوهرش و بچه که باید اون آقا تامینشان کنند مگه بچه بازیه ول کرده رفته همسرم همیشه می گفت اگر دعوا شد و گفتم می روم و دیگر نمی آیم باور نکن من یا تو هرکجای دنیا برویم شب باید توی خانه خودمان بخوابیم حتی جدا از هم ولی زیر همان سقف .مرد باید مرد باشد این نامردی است اگر غیرت داشته باشد زن و بچه را تنها نمی گذارد .
ولی شما هم خانم نگذارید خونه ی مادرش بماند تلاشتان را بکنید چون این طو که معلوم هست آنها بدجنس هستند و هرکاری می کنند .
💕 @delbarongi💕
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌹🍃🌹🍃
گاهی یک لیوان چای،
چند صفحه کتاب،
و یک پنجرهی نیمه باز،
برای خوشبختی آدم،
کفایت می کند...
🍃💕
💕@delbarongi💕