eitaa logo
دلداده‌ انقلاب
3.4هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
23.7هزار ویدیو
205 فایل
✅به کانال #دلداده_انقلاب [دلدادگی سابق] خوش آمدید شعار کانال:عشق و دلدادگی را در نوکری اهلبیت و اربابمون سیدالشهدا (علیهم السلام) بیاموزیم که عشق، همان ایثار جان است در راه معشوق 👈دلداده‌ اربابمون حسینیم ودیانت ماعین سیاست ماست 🧲پل ارتباطۍ @adminn19
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃زنده کننده غدیر غدیر عیدی است که شادی‌اش دیری نپایید و با سقیفه، به عزایی نشستیم که تا امروز ادامه دارد. سقیفه، هلهلۀ غدیریِ فرشته‌ها را به هقهقی تبدیل کرد که داغش دل عالمی را به آتش کشید. گلواژه‌های مبارک بادی که در غدیر به علی رسید، در سقیفه به تیرهای خیانتی بدل شد که دل ولی خدا را درید. میان غدیر تا سقیفه چه قدر فاصله افتاد؟ کمتر از سه ماه. باور این فاصله در ذهن ما نمی‌گنجد؛ ولی بعید نیست دیر شدن آمدنت برای این است که ما هنوز آمادۀ غدیر تو نشده‌ایم. شاید اگر همین حالا بیایی، سقیفه‌ای علیه تو بر پا شود. تو وقتی می‌آیی که در میان ما کسی یارای بر پا کردن سقیفه نداشته باشد. ما دوست داریم ریشه‌های سقیفه را در دلمان خشک کنیم تا زودتر بیایی؛ امّا مگر بی‌کمک تو می‌شود؟ شبت بخیر زنده کنندۀ غدیر! غدیر
🍃روشنایی عالم تو بزرگی، بزرگ‌تر از آنی که در وصف همچو منی بگنجد. من کوچکم، کوچک‌تر از آنی که بتوانم به دوستی تو با خودم فکر کنم. تو والایی، والاتر از آنی که نگاه همچو منی به آن برسد من پایینم، پایین‌تر از آنی که بتوانم به دوستی تو با خودم فکر کنم. تو خوبی، خوب‌تر از آنی که قدر آن را همچو منی بفهمد. من بدم، بدتر از آنی که بتوانم به دوستی تو با خودم فکر کنم. تو مقرّب درگاه خدایی مقرّب‌تر از آنی که همچو منی بتواند در باره‌اش سخن بگوید. من دور از خدا هستم، دورتر از آنی که بتوانم به دوستی با تو فکر کنم. آقا! اینها را گفتم تا همه بدانند که من وقتی به تو التماس می‌کنم با من دوست شوی برای لحظه‌ای و حتّی به اندازۀ ذرّه‌ای خیالش هم به سراغم نمی‌آید که شایستۀ این دوستی هستم. من شایستۀ دوستی با غلامانِ غلامان تو هم نیستم. مرا با تو چه نسبتی است که خیال کنم به اندازۀ ذرّه‌ای لایق دوستی با تو هستم؟ اگر التماس می‌کنم که با من دوست شوی فقط به خاطر خبری است که از مهربانی تو به گوشم رسیده. شنیده‌ام تو از آن خوب‌هایی هستی که درگاه دوستی خویش را به روی بدها نمی‌بندی. همین خبر بس است برای یک عمر التماس کردن. عزیز دل! حالا بگو آیا با من دوست می‌شوی یا نه؟ بگو دوست می‌شوی تا از همین حالا انگیزه‌ام برای بزرگ شدن، به آسمان رفتن خوب شدن و نزدیک شدن به خدا به قدری زیاد شود که برای یک بار هم که شده احساس کنم کمی رنگ تو را گرفته‌ام. من از سیاهی خسته‌ام. خلاصم کن از این همه تاریکی. شبت بخیر روشنایی عالم! @deldadegi دلدادگی💙
🍃دلیل بودنم برای تحمّل دنیا فقط یک دلیل دارم. به هر دلیلی جز این فکر می‌کنم می‌بینم غیر از فریفتن خویش کار دیگری نمی‌کنم. این همه بغضی که از دنیا در دلم افتاده را مگر می‌شود با رنگ و لعاب‌های فریبنده تحمّل کرد؟! تا به حال نشنیدم انسانی با انسان دیگری دشمن باشد دشمنش زشت باشد و با رنگ و لعابی که به چهره‌اش می‌زند، محبوب شود. دنیا دیگر برایم تاب آوردنی نیست. اگر این دلیل نبود، یقین دارم که نفسم بالا نمی‌آمد. تنها دلیلی که برایش دنیا را تاب می‌آورم بودن تو در همین دنیایی است که من در آن زندگی می‌کنم، فقط همین. تو دنیا را تاب می‌آوری ولی من به خاطر تاب آوردن تو نیست که دنیا را تاب می‌آورم. این قدر آدم خوبی نیستم که این اندازه به تو تأسّی کنم. فقط چون تو در این دنیا هستی، من دنیا را تاب می‌آورم تو اگر در دنیا باشی و دنیا را تاب نیاوری من باز هم دنیا را تاب می‌آورم، فقط چون تو هستی. تأسّی به تو، کار از من بهتران است. تو اگر در دنیا نبودی و می‌گفتی دنیا را تاب بیاور نمی‌توانستم دنیا را تاب بیاورم. من هنوز این قدر خوب نشده‌ام که تسلیم محض فرمان تو باشم. چون تو در دنیا هستی، من دنیا را تاب می‌آورم و این نشانۀ خوبی من نیست؛ ولی چه کنم همینم که هستم. آقا! تو با من دوست شو، تا بهتر از این شوم دوست من اگر شوی و به من بگویی دنیا را تاب بیاور خودت تاب بیاوری یا نیاوری، یقین بدان که دنیا را تحمّل خواهم کرد. با من دوست شو و بگذار مردانه و عاشقانه دنیا را تاب بیاورم. شبت بخیر تنها دلیل بودنم! @deldadegi دلدادگی💙
🍃 خیر ترین عاقبتم چشم هایت را بده به من تا از پشت شیشهٔ اشک هایی که برای حسین می ریزم، دنیا را نگاه کنم‌‌؛ دنیایی که همه در دست قدرت خداست. می خواهم با چشم های تو ببینم خدای حسینی که جا در آغوش پیامبر داشت با خدای حسینی که سرش در تشت طلا بود یکی است و او همان خدای کربلایی است که تا قیام قیامت قلب تپنده زمین و آسمان است. می خواهم دلم را به خدای حسین بسپارم اما حال و روز ایمانم خوب نیست. باید چند لحظه ای با چشم های تو تدبیر خدا را ببینم. آقا! تو که بهتر از من می دانی اگر تدبیرم را به دست او ندهم، جز شر، هیچ عاقبتی در انتظارم نیست. پس منت بگذار بر سرم و زودتر چشم هایت را چند لحظه ای به من بده. شبت بخیر خیرترین عاقبتم. @deldadegi دلدادگی💙
🍃مرد غریب امشب برای ما شام غریبان است امّا برای تو هر شب، شام غریبان است. ما خودمان غریب نیستیم تویی که غریب‌ترین مرد روزگار مایی. شام غریبان برای تو غربت مضاعف دارد. امروز و امشب را با چه کسانی به سر کرده و می‌کنی؟ چه کسی امروز برایت روضه خواند و تو برای چه کسانی روضه خواندی؟ وقت گریستن سرت روی دوش چه کسی بود و سر چه کسی را در حین گریه به دوش گرفتی؟ خوش به حال همۀ کسانی که امروزشان را با تو گذراندند! آنها همه کسانی بودند که تو با آنها دوست شده‌ای. آقا! دلم عاشورای با تو را می‌خواهد. روضه خواندن تو را و روضه خواندن برای تو را. دلم سر تو را می‌خواهد که به شانه بگذارد تو هق هق گریه کنی و شانه‌ام همراه سرت تکان بخورد. دوست دارم شانه‌ام با اشک‌های تو تر شود. دلم پاک کردن اشک‌هایت را می‌خواهد. دوست دارم سرم را روی شانه‌ات بگذارم و بر مصیبت حسین اشک بریزم. باید با من دوست شوی تا این آرزوها محقق شود. پس با من دوست شو تا آرزو به دل نمیرم. شبت بخیر مرد غریب! @deldadegi دلدادگی💙
🍃امام غریب چشم هایت را بده به من. می خواهم لحظه های تنهایی حسین را ببینم. باورم نمی شود حسین باشد و دشمن داشته باشد و کسی به یاری اش نرود. حسین یار و یاور طلبید و کسی به یاری اش برنخاست؟ باید ببینم لحظه ای را که حسین با تن زخم دیده فریاد می کشید «هل من ناصر ینصرنی» و کسی به او جواب نمی داد. سال هاست که از غربت و تنهایی حسین شنیده ام اما باید ببینم این همه تنهایی را تا باور کنم که می شود تو باشی و یار بخواهی ولی من تنهایت بگذارم. مگر همین حالا تو ندای هل من ناصر بلند نیست؟ چرا نمی شنوم؟ مگر نباید به یاری ات برخیزم؟ چرا نشسته ام؟ مگر دلت زخم خورده بی وفایی های ما نیست؟ پس چرا هنوز هم لبخند می زنم؟ معلوم است باور نکرده ام تنهایی حسین را. به فریادم برس من از عاقبتی مثل عاقبت مردم کوفه می ترسم شبت بخیر امام غریب. @deldadegi دلدادگی💙
🍃 آرامش قلبم هنوز هم دوست دارم بدانم وقتی دلت برای کسی تنگ می‌شود چه کار می‌کنی؛ ولی امشب می‌خواهم از تو بپرسم، اگر کسی که خیلی دوستش داری و همیشه دلت هوایش را می‌کند، از دنیا برود، چه کار می‌کنی؟ می‌دانم شما خاندان رضایت هستید و خانوادۀ تسلیم؛ امّا دلتان از برگ گل نازک‌تر است و چشمتان همیشه آمادۀ باریدن. وقتی داغ مرگ عزیزی به دلت می‌نشیند، برایش گریه می‌کنی. درست می‌گویم؟ حتّی شاید گریه‌ات همراه شود با هق هق. همین طور است؟ من که می‌دانم هر کجای دنیا که باشی، خودت را می‌رسانی به تشییع جنازه‌اش. وقتی که دفن شد، همه که رفتند، تو می‌مانی سر مزارش. برایش فقط فاتحه نمی‌خوانی، همان جا می‌نشینی و با او حرف می‌زنی. حرف‌هایی که از اشک چشم‌های بارانی تو نمناک است. چه خوشبخت است کسی که داغ رفتنش دل تو را آتش می‌زند و چه خوشبخت‌تر کسی که در خانۀ قبرش با نجوای تو آرام می‌گیرد. بی‌شک چنین مزاری شایستۀ نام «آرامگاه» است. باز هم اجازه بده در خیالم خودم را همانی تصور کنم که رفتنش تو را می‌سوزاند و آرامش شب اول قبرش نجوای صدای توست. شبت بخیر آرامش قلبم! @deldadegi دلدادگی💙
🍃آرام دل چه قدر دلم چیزهایی را خواست که خدا نمی‌خواست و چه سخت است جنگیدن با آنچه دلخواه است و خدا نمی‌خواهد. دل وقتی هوس می‌کند، آرام نمی‌گیرد تا وقتی که به هوای خویش برسد و به قدری قوّت می‌یابد که پنجه در پنجۀ اون انداختن یَل میدان می‌خواهد و مرد نبرد. یا باید آنچه را که می‌خواهد به او بدهی یا باید بالاترش را نشانش بدهی. هیچ راه دیگری نیست و دل اهل فراموشی نیست. هر چه قدر هم که سرگرمش کنی، باز هم یاد خواسته‌اش می‌افتد. از تو ممنونم آقای من! که محبّتت را به دلم انداختی. این محبّت اگر نبود، چه بالاتری را داشتم که نشان دلم بدهم؟! عکس لبخند تو را وقتی نشان دلم می‌دهم، از هر چه که می‌خواهد، می‌گذرد تا به لبخند تو برسد. عکس اشک تو را که می‌بیند، از همۀ خواسته‌هایی که تو را غمگین می‌کند، منزجر می‌شود. به دلم وعده داده‌ام که یک روز از نزدیک لبخند تو را نشانش بدهم. او به این وعده آرام گرفته. مرا پیش دلم بدقول نکن. شبت بخیر آرام دل! @deldadegi دلدادگی💙
🍃حضرت بت شکن من از امتحان با ولایت تو ترس دارم. چون در دورانی که پیشت نبوده‌ام، «منَ»م بزرگ شده، بزرگ‌تر از آنی که به این راحتی زیر بار فرمان تو برود. هیچ وقت باور نمی‌کردم روزی برسد که تو را یکی و خودم را یکی بدانم، دانسته‌هایم را در برابر فرمان تو چیزی به شمار بیاورم و در هنگام مواجهه با فرمان تو اهل حساب و کتاب شوم. حواسم به «منَ»م نبود. بزرگ شد و حالا دیگر از پسش بر نمی‌آیم. من در برابر تو باید نادان محض باشم، خودم را هیچ بشمارم؛ ولی حال و روزم خراب‌تر از این حرف‌هاست. «من» اگر بزرگ شد، به این راحتی هیچ نمی‌شود و تنها کسانی از امتحان ولایت تو سربلند بیرون می‌آیند که در برابرت هیچ شده باشند. وقتی به این منِ بزرگ شده فکر می‌کنم، چه قدر می‌ترسم از این که همین روزها تو بیایی و من در میان معرکۀ امتحان قرار بگیرم. آقا! تو که وارث ابراهیم بت‌شکنی، تبرت را در دست بگیر و همین حالا بُت «من» را بشکن. التماس می‌کنم به تأخیر نینداز! شبت بخیر حضرت بت شکن! @deldadegi دلدادگی💙
🍃دادرس بیچاره ها پاییز را به اندازۀ برگ‌هایی که از درختان می‌ریزد، دوست دارم. برگ‌ریزان پاییز اندازۀ عاشق بودن آن را نشان می‌دهد. هر چه قدر برگ‌ریزانش بیشتر، عاشق‌تر. من از صدای برگ‌هایی که زیر پایم خرد می‌شوند، صدای دل‌هایی را می‌شنوم که در فراق تو شکسته‌اند. من در دل برگ‌های زرد پاییز، زندگی را تماشا می‌کنم. پاییز را دوست دارم به خاطر درس‌های عاشقی‌اش. من عشق نداشته‌ام را در حال و هوای پاییز استشمام می‌کنم. آقا! پاییز وقتی نماد مرگ می‌شود، من خودم را در آن می‌بینم و وقتی نشانۀ عشق می شود، آرزویم را در آن پیدا می‌کنم. کاش می‌شد در همین پاییز مرا به آرزویم برسانی! عاشق باشم و مثل برگ‌های پاییزی ذره ذره شوم بهتر است از این که عاشق نباشم و مثل برگ‌های بهاری سرزنده و سبز باشم. چه قدر بگویم از عاشق نبودن خسته‌ام. کی بناست به فریادم برسی؟! شبت بخیر دادرس بیچاره‌ها!
🍃مایه آسایش زندگی از دست خودم ناراحتم. می‌خواهم خودم را دعوا کنم. باید تنبیه شوم چنان که از خواب و خوراک بیفتم. آخر چرا در مسیر کار کردن برای تو خسته می‌شوم؟ این از ضعف تن است یا روح؟ ایمانم ضعیف است یا وسعم بیش از این نیست؟ هر وقت خسته می‌شوم و دیگر نای کار کردن ندارم، دوست دارم بر سر خودم فریاد بکشم. وقتی می‌خواهم استراحت کنم، جنگی بر پا می‌شود میان تن و روحم. از این جنگ خسته‌ام دیگر. شاید دوای درد من فریاد تو باشد. بر سرم داد بکش، نهیب بزن، بگذار از روزها و شب‌هایم فقط برای کارهای تو استفاده کنم. چقدر غبطه می‌خورم به کسانی که خستگی را خسته کرده‌اند. کاش روزی برسد که تن و روحم هر دو در صلح کار کردن برای تو به سر کنند. ضعفم را بر من ببخش! شبت بخیر مایۀ آسایش زندگی! @deldadegi انتشار‌بدون‌لینک:آزاد✅ دلـــــــــــدادگـــــــــی💙
60.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕روضه خوانی حاج سید محمود علوی در چادرهای عرفات ♻️این همه سال دعای عرفه را خواندی. تنها یا دسته جمعی نمی‌دانم. چه می‌شود که یک بار من بنشینم روبروی تو تو دعا بخوانی و اشک بریزی من گوش کنم و مست شوم. تو خدا را صدا بزنی و فرشته‌ها هم‌صدایت شوند. من با شنیدن صدای تو از هوش بروم و با شنیدن صدای فرشته‌ها به هوش بیایم. خدا ندای تو را لبیک بگوید من لبیک خدا را بشنوم و معلم توحید شوم. خدا تو را در آغوش بگیرد تو خدا را در آغوش بگیری و من تماشاگر عاشقانه‌ترین تصویر دنیا شوم. قول می‌دهم تماشای من از توجه خدا به تو چیزی کم نکند و توجه تو به خدا را به هم نریزد. چقدر باید التماس کرد تا یک بار دستت را روی شانه‌ام احساس کنم؟ می‌خواهم فریاد بزنم تا همه بدانند که من هم احساس دارم. دارم دنبال تو می‌گردم با تو بودن را می‌خواهم. با چه زبانی بگویم می‌خواهم از تو گلایه کنم آقا! 😔یا صاحب الزمان عج العجل العجل العجل حال هیچکس بدون حضور پر برکت شما خوب نیست🤲 به جمع دلدادگان انقلاب بپیوندید👇 🆔@deldadegi 🆔@deldadegi