🍃یار غائب از نظر
امروز مریض شدم.
دوستم آمد به عیادتم.
این چه دوستی است که دستم را در دستش گذاشتهای!
مریضی ها با او از هزار عافیت به انسان بیشتر مزه میدهد.
چه عیادتی!
عیادت اگر این است، آدم هر روز هم که مریض باشد
لحظهای حسّ گلایه از درد نمیگیرد.
نشست بالای سرم.
نگاهش را خیره کرد در نگاهم.
گفت: درد داری؟
گفتم: آری.
گفت: به خدا بگو به اندازۀ دردی که میکشی، از درد مولایت کم کند.
این طور اگر معامله کنی با خدا، دردها از عسل هم شیرینتر میشود برایت.
همین حرفش مرا تا آسمان بالا برد.
همان لحظه، با خدا معامله کردم.
دردها نرفتند؛ ولی شیرین شدند.
به من گفت: به خدا بگو در کنار دردی که میکشی
درد فراق را هم به جانت بیندازد.
دردها آدم را پاک میکنند
آدم پاک از گناه، دعایش مستجاب است.
بگو به ازای زجری که میکشی
زجر نبودن مولا را روزیات کند.
هر بار که آه کشیدی به خدا بگو
یکی از همین آهها را و حتّی عمیقتر از آن را نصیبت کند
که از عمق جان برای هجران مولا بکشی.
به او گفتم همان دستی را که مولا گرفت و گذاشت در دست من
همین حالا بگذار روی قلبم.
دستش که نشست روی قلبم، خوب شدم.
آقا! درد فراقت را همین امشب بینداز به جانم!
عجیب محتاج درد فراق توأم.
شبت بخیر یار غائب از نظر!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃راه کوتاه خدا
من از خندیدنهای تکراری خستهام.
موضوع خندههایم فقط به درد فاصله انداختن میان لبهایم میخورد.
مدّتهاست که از ته دل نخندیدهام.
چیزی برای خندههای معنادار پیدا نمیکنم.
خندیدنهای بی معنا هم تنها چیزی که با خود نمیآورند
نشاط است و شادابی.
باید همین روزها منتظر طوفان افسردگی باشم.
من از خندیدنهای تکراری خستهام.
خندههایی که تنها شکل صورت را عوض میکنند
توان عوض کردن حال و هوای روحم را ندارند
چه قدر منتفّرم از این خندهها
که زورشان به هوای گرفتۀ دلم نمیرسد.
من از خندیدنهای تکراری خستهام.
وقتی که اجبار به کمک تکرار میآید
در پنجۀ خندهها مثل اسیری میشوم
که جز باز کردن لبهایش چارۀ دیگری ندارد.
چه قدر خندههای اجباری زجرآور است.
باید چگونه تاب آورد اجبارهای تکراری را؟!
دوست دارم به اندازۀ دوستم بزرگ شوم.
تو خوب میدانی وقتی خندههای دوستم را میبینم
چه قدر آه میکشم و حسرت میخورم.
موضوع خندههای او خیلی فرق میکند با خندههای من.
آیا روزی میرسد که من هم مثل اوبه دردهایم بخندم؟!
دردهایی که آسمان را روی سر من خراب میکند
برای دوستم موضوع خندههای از ته دل میشود.
با این همه فاصله بگو چه کار کنم؟
شبت بخیر راه کوتاه خدا!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی 💙
🍃حضرت عشق
من بدم، بدتر از آن که حتّی در خیال خودم بگنجد.
این بار اوّلم نیست که اعتراف میکنم.
هر کسی نداند، تو خوب میدانی
که صادقانهترین اعتراف من، همین است که گفتم: من بدم.
در بد بودن من همین بس
که دردهایی دارم بزرگتر از درد فراق تو.
ببین جمعه آمد و رفت و من حتّی لحظهای از درد به خود نپیچیدم!
دوستم را ببین که مثل مارگزیدهها لحظهای آرام و قرار ندارد.
مینشیند و سر به دیوار میگذارد، آرام نمیگیرد.
بلند میشود و سرش را رو به آسمان میگیرد، آرام نمیگیرد.
راه میرود و دم به دم نام تو را بر زبان جاری میکند
آرام نمی... ، نه، آرام میگیرد.
عاشق است.
از دورۀ فراق چه ذکری بیشتر از نام معشوق
عاشق را آرام میکند.
آقا!
من بدم؛ امّا آدمم، دل دارم
دلم درد فراق میخواهد.
چه قدر باید از تماشای عاشقی بسوزم؟!
عاشقم کن و بگذار از غم عشق آتش بگیرم.
میشود به من بگویی که آرزوی عاشق شدن برایم
آرزوی بعیدی نیست!؟
میشود بگویی که آن قدرها بد نشدهام
که تو عشقت را بر من حرام کرده باشی؟!
میشود بگویی روزهای عاشق نبودن رو به اتمام است؟!
وعدۀ تو فقط دلم را آرام نمیکند
مرا به زندگی بر میگرداند.
شبت بخیر حضرت عشق!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃معنای عاشقی
دل بستن به هر کسی غیر از تو
عین بیعقلی است.
یک بار برای همیشه
باید ایمان آورد که دنیا وفا ندارد.
محبّتها اگر رنگ و بوی تو را نداشته باشند، عین دنیاست.
ظاهرشان هر چه قدر زیبا و خوشبو
باطنشان زشت و متعفّن.
من از دوستم یاد گرفتهام دل نبستن را
ولی مشکل دل کندنهاست.
از همین امروز بنا گذاشتهام
که دل نبندم به هر کسی و هر چیزی بویی از تو نداشته باشد
امّا به من بگو چه کار کنم
با این همه رشتهای که به دلم بسته شده.
یکی دو تا نیست این رشتهها
تا عمر دارم اگر یکی یکی بخواهم این رشتهها را از خودم جدا کنم
عمرم تمام میشود و رشتهها هنوز باقی است.
باید عاشق شد
راه دیگری نیست.
همنشینی با دوستی که تو نشانم دادهای
راه عاشق شدن را برایم هموار کرده
امّا گویی تو هنوز امضا نکردهای
امضا کن عاشق شدنم را.
شبت بخیر معنای عاشقی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
• دلدادگی💙
🍃شفای همۀ دردها
امروز چه قدر از غیر تو حرف زدم.
میبخشی مرا؟
امروز چه قدر حرص خوردم، حرص چیزی غیر از فراق تو را.
میبخشی مرا؟
امروز چه قدر فکر کردم به چیزهایی غیر از تو.
میبخشی مرا؟
امروز چه قدر آرزو کردم، آرزوهایی غیر از وصال تو.
میبخشی مرا؟
امروز تو در حاشیۀ یادهای من بودی، متن، چیز دیگری بود.
مرا ببخش.
امروز در حاشیه اگر یاد تو بودم، برای خود تو نبود، برای حل مشکلاتم بود.
مرا ببخش.
امروز دلم رنگ گلایه گرفت از تو که چرا به دادم نمیرسی.
مرا ببخش.
دوستم نشسته بود و های های برای دوریات گریه میکرد.
خوش به حالش.
دست به آسمان از خدا میخواست درد و بلای تو را به جانش بریزد.
خوش به حالش.
غرق بلا بود؛ امّا حرفی از بلا نمیزد جز بلای فراق تو.
خوش به حالش.
یاد غصّههای تو که میافتاد
مثل مادر جوان مرده ضجّه میزد.
خوش به حالش.
آقا!
چه کار کنم با این سینۀ تنگم!
وقتی به عاشق نبودنم فکر میکنم
احساس میکنم که سینهام گنجایش قلبم ندارد.
عاشق نبودن بزرگترین درد دنیاست.
روح من کوچک است، کوچکتر از آنی که تاب این درد را داشته باشد.
عاشقم کن، به درد فراق مبتلایم کن مولا!
شبت بخیر شفای همۀ دردها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃حضرت آدم
دعا کن یک روز بساط هر چه حرف غیر توست
از میانمان جمع شود.
به اندازهای که از غیر تو حرف میزنیم
برکت از خانههایمان رفته.
خستهایم از این همه بیبرکتی.
دعا کن روزی اگر حرفی از تو نداشتیم که بگوییم
جز موسیقی سکوت
آهنگ دیگری از خانههایمان به پا نخیزد.
خستهایم از آهنگ گوشخراش حرفهای غیر تو.
دعا کن برسد آن روزی که
آن قدر حرف داشته باشیم از تو
که خدا خدا کنیم هر ساعتمان به اندازۀ یک روز و حتی بیشتر
برکت پیدا کند تا حرفهایمان ناگفته نماند.
خستهایم از روزهایی که بیتو به شب میرسد.
دعا کن بشویم آن عاشقی که
وقتی از غیر تو حرف میزند
احساس گناه میکند و به درگاه خدای رحمان توبه میکند.
خستهایم از این همه دریدگی.
دعا کن بشویم مثل همین دوستی که نشانم دادی.
نام تو از زبانش نمیافتد
حالش از هر چه بوی غیر داشته باشد، به هم میریزد
هر چه قدر از تو میگوید، سیر نمی شود
و بیتقوایی را فکر کردن به غیر تو و حرف زدن از غیر تو میداند.
خستهایم از این همه بیتقوایی!
دعا کن که آدم شویم آقا!
شبت بخیر حضرت آدم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃 حضرت آسمان
شنیدهام که پراکندگی فکر و خیال، یعنی عقب ماندن از مسیر آسمان.
گفتهاند هر اندازه که دغدغهها و خیالها صرف زمین میشود
دل از راه آسمان باز میماند.
باید فقط به آسمان فکر کرد
و گرنه باید پرواز را فراموش کرد.
آنهایی که جز آسمان به چیز دیگری فکر میکنند
پرواز هم که میکنند، به فکر زمیناند
دل این جماعت، هیچ گاه بند آسمان نمیشود.
آنهایی که در زمین ماندهاند
اگر فقط به آسمان فکر کنند
حتّی اگر توفیق پرواز هم نیابند
خدا زمینشان را برایشان آسمان میکند.
من از دوستم یاد گرفتهام که جز تو به کسی فکر نکنم.
تو همان آسمانی هستی که اگر از یادمان بروی
اسیر شدن در چنگ زمین، حکم حتمی ماست.
ما را پراکندگی خیالها و دغدغهها بیچاره کرده.
چه قدر غم و غصّه داریم غیر از تو.
از دوستم یاد گرفتم که تو تنها فکر قابل ستایشی
امّا اسارت من کهنهتر از این حرفهاست که با یاد گرفتن به آزادی برسم.
کسی باید دلش برایم بسوزد و رشتههای اسارتم را پاره کند.
کسی جز تو توانش را دارد؟ ندارد.
تا این رشتهها هست، رسیدن به تو ممکن است؟ نیست.
تو اگر اراده کنی، با گوشۀ نگاهت همۀ این رشتهها پاره میشود.
من محتاج همین گوشه نگاه تو هستم.
این فقیر بیچاره را از نگاهت محروم نکن
و این اسیر آواره را آزاد کن
شبت بخیر حضرت آسمان!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
خجالتآور است حرفی که میخواهم بگویم. میگویم زود میروم. مردم در کوچه و بازار میگویند: «ریاست به دست کسی افتاده که میخواهد ارزانی بیاورد». کاش کمک کنی تا ارزانی تو را از یاد کسی نبرد. تو بیش از اینها میارزی.
شبت بخیر مرد غریب!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃حضرت منجی
تو اگر با من دوست شوی
و به من بگویی که دوستم داری
قول میدهم عالم اگر به هم بریزد
آسمان اگر روی سرم خراب شود
و زمین اگر زندان تنگ و تاریک شود
لب به گلایه باز نکنم آقا!
تو اگر با من دوست شوی
و به من بگویی که دوستم داری
قول میدهم با هیچ کوه غمی
احساس کاهی از غصه نکنم.
طوفان بلا اگر آمد
به اندازۀ یک نسیم بهاری ببینمش
اصلاً خودم را در مسیرش قرار دهم
و به آن لبخند بزنم.
تو اگر با من دوست شوی
و به من بگویی که دوستم داری
قول میدهم روی خارها اگر قدم بر دارم
و هر چه قدر بیشتر راه بروم
بیشتر قهقهه بزنم از شدّت شوق.
از دنیا ممنونم که به من ثابت کرد
جز دوستی تو هیچ چیز دیگری ارزش ندارد.
برزخ از دنیا دل کندن و به تو دل نبستن
دوزخ دردناکی است آقا!
به فریاد برس!
نکند در این برزخ از دست بروم.
شبت بخیر حضرت منجی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃 یار دلسوز من
گاهی آدم قشنگ حس میکند دنیا برایش به آخر رسیده.
هر طرف که میرود، به دیوار میخورد.
صدای قهقهۀ دنیا را هم خوب میشنود.
ایستاده و به حیرتِ آدم از ته دل میخندد.
دوست داری در میان قهقهههای دنیا
کاری کنی که دلش آتش بگیرد
امّا زورت نمیرسد، باید بایستی و آتش بگیری.
این روزها قصّۀ دنیا برای من همین طور ورق میخورد.
صدای قهقهۀ دنیا گوشم را کر کرده.
آقا! وقتی میبینم زورم به دنیا نمیرسد، بدجور دلم میگیرد.
نه این که فکر کنی فقط برای تو دهنی زدن به دنیا دنبال پاسخ این سؤالم
امّا خودت هم میدانی که هیچ چیزی به اندازۀ جواب تو
نمیتواند دل دنیا را آتش بزند؟
آقا! با من دوست میشوی؟
بگو دوست میشوی
تا از دیوارهای تو در تویی که دنیا دورم کشیده رها شوم
بگو دوست میشوی
تا آتشی که دنیا به دلم زده، خاموش شود
بگو دوست میشوی
تا هوس دست انداختن من از سر دنیا برود.
میدانم که اگر نخواهی با من دوست شوی، به زبان نمیآوری
چون میدانی که اگر بگویی با من دوست نمیشوی
صدای قهقهۀ دنیا چنان سر به فلک میگذارد که مرا خواهد کشت.
تو دلسوزتر از این حرفهایی!
شبت بخیر دلسوز من!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃آب حیات
این روزها هوا گرم است. گرما طاقتمان را تاب کرده است. بدجور احساس نیاز به آب میکنیم. در بعضی از روستا آب، حکم طلا را پیدا کرده است. دلمان به حالی اهالی آن روستاها میسوزد. دست و پا میزنیم تا آنها از آب محروم نمانند.
کاش زودتر باور میکردیم که تو آب حیاتی و کاش نبودنت، طاقتمان را تاب میکرد. این طور اگر میشد هر جا که تو را نداشتند، دلمان برایشان میسوخت. دست و پا میزدیم تا تو را به آنها بدهیم. محروم شدن از تو محروم شدن از حیات است. مگر میشود کسی را محروم از آب حیات دید و راحت نفس کشید؟!
گمان نمیکنم تا مردم دنیا تو را آب حیات ندانند، خبری از آمدنت بشود. تا وقتی هم که ما طاقتمان در نبودنت تاب نشده باشد، چگونه میتوانیم عطش داشتن تو را به جان مردم بیندازیم؟ ما چه بد رعیتی شدهایم برای تو ارباب! ولی باور کن گرمای طاقتفرسای نبودن تو را دوست داریم احساس کنیم. از این همه خیالآسودگی در عذابیم! ما را ببخش برای این خیالآسودگیهای بیحساب.
شبت بخیر آب حیات!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃امام کاروان
ایام حج که می رسد، دلم هوای احرامی را می کند که تو لبیکش را برایم زمزمه کنی.
یعنی می رسد روزی که به جای روحانی کاروان امام کاروان داشته باشیم؟
شبت بخیر امام کاروانم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃آرامش من
چه خوب است که تو هستی
و بی آن که بدانم با من دوست شدهای یا نه
وقتی با تو حرف میزنم، آرام میشوم!
چه خوب است که یقین دارم تو صدایم را میشنوی
حتّی بهتر از کسانی که رو به رویم نشستهاند!
چه خوب است که تو از حرفزدنهای ممتدّ من خسته نمیشوی!
خیالم آسوده است که اگر در همۀ لحظههای زندگیام با تو حرف بزنم همۀ حرفهایم را میشنوی
و حتّی به نشانۀ خستگی خمی به ابروی خویش نمیآوری.
امروز دنیا روی سینهام باری گذاشته بود
که به گمانم اگر روی شانۀ کوه میگذاشت، قامتش خم میشد داشتم میمردم از شدّت تنگی سینهام.
نفسهایم نای بالا و پایین رفتن نداشتند.
راهی نمانده بود جز حرف زدن با تو.
به سراغت آمدم، صدایت زدم
حرفهایم را شنیدی و من آرام شدم.
چه خوب است که میتوانم آرزوهایم را به تو بگویم بی آن که نگران باشم نگران از این که نکند تو مرا زیادهخواه بدانی و ناشکر بخوانی.
آقا!
اگر تو دوستم شوی و مرا به خلوت خویش راه دهی
و من حرفهایم را در مقابل نگاهت بگویم ...
باشد، بماند، من شکر این آرامش را به جا میآورم
تو خودت بلدی آرزوها را محقق کنی.
خدایا! شکر که حرف زدن با محبوب، مایۀ آرامش دل من است.
شبت بخیر آرامشم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃ساقی بهشت
خودت میدانی که مدّتهاست
از شبنشینیها فراری هستم.
چه قدر دعوتم کردهاند و من رد کردهام!
میگویند شبنشینی با دوستان مزه دارد.
حتماً راست میگویند.
اگر دوستی پیدا شود، شب نشینی با او
از هزار خواب آرام، شیرینتر است.
اصلاً به گمانم یکی از فلسفههای خلقت شب
با دوست تا سحر نشستن است.
درست است که من از شبنشینیها فراریام
ولی دلم پر میزند برای شبنشینی.
آقا! کی میخواهی بگویی که با من دوست میشوی یا نه.
من میل به شبنشینیام را ذخیره کردهام
برای وقتی که تو با من دوست میشوی.
میشود زودتر خبرم کنی؟
آخر میترسم میل به شبنشینی درونم
فوران کند و باز هم بروم سراغ شبنشینیهایی که
سحرش به غفلت از تو منتهی میشود.
از خدا بخواه میل به خواب را در من از میان ببردتا وقتی تو خواستی با من دوست شوی
چشمهایم با خواب غریبه شوند.
صبح تا شب به دنبال فرمانت بدوم
و شب تا سحر پیش تو باشم.
خیالش هم مستم میکند
مرا با خبر دوستیات سرمست کن.
شبت بخیر ساقی بهشت!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃زنده کننده غدیر
غدیر عیدی است که شادیاش دیری نپایید و با سقیفه، به عزایی نشستیم که تا امروز ادامه دارد. سقیفه، هلهلۀ غدیریِ فرشتهها را به هقهقی تبدیل کرد که داغش دل عالمی را به آتش کشید. گلواژههای مبارک بادی که در غدیر به علی رسید، در سقیفه به تیرهای خیانتی بدل شد که دل ولی خدا را درید.
میان غدیر تا سقیفه چه قدر فاصله افتاد؟ کمتر از سه ماه. باور این فاصله در ذهن ما نمیگنجد؛ ولی بعید نیست دیر شدن آمدنت برای این است که ما هنوز آمادۀ غدیر تو نشدهایم. شاید اگر همین حالا بیایی، سقیفهای علیه تو بر پا شود. تو وقتی میآیی که در میان ما کسی یارای بر پا کردن سقیفه نداشته باشد.
ما دوست داریم ریشههای سقیفه را در دلمان خشک کنیم تا زودتر بیایی؛ امّا مگر بیکمک تو میشود؟
شبت بخیر زنده کنندۀ غدیر!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#عید غدیر
#محسن_عباسی_ولدی
🍃روشنایی عالم
تو بزرگی، بزرگتر از آنی که در وصف همچو منی بگنجد.
من کوچکم، کوچکتر از آنی که بتوانم به دوستی تو با خودم فکر کنم.
تو والایی، والاتر از آنی که نگاه همچو منی به آن برسد
من پایینم، پایینتر از آنی که بتوانم به دوستی تو با خودم فکر کنم.
تو خوبی، خوبتر از آنی که قدر آن را همچو منی بفهمد.
من بدم، بدتر از آنی که بتوانم به دوستی تو با خودم فکر کنم.
تو مقرّب درگاه خدایی
مقرّبتر از آنی که همچو منی بتواند در بارهاش سخن بگوید.
من دور از خدا هستم، دورتر از آنی که بتوانم به دوستی با تو فکر کنم.
آقا!
اینها را گفتم تا همه بدانند
که من وقتی به تو التماس میکنم با من دوست شوی
برای لحظهای و حتّی به اندازۀ ذرّهای خیالش هم به سراغم نمیآید
که شایستۀ این دوستی هستم.
من شایستۀ دوستی با غلامانِ غلامان تو هم نیستم.
مرا با تو چه نسبتی است
که خیال کنم به اندازۀ ذرّهای لایق دوستی با تو هستم؟
اگر التماس میکنم که با من دوست شوی
فقط به خاطر خبری است که از مهربانی تو به گوشم رسیده.
شنیدهام تو از آن خوبهایی هستی
که درگاه دوستی خویش را به روی بدها نمیبندی.
همین خبر بس است برای یک عمر التماس کردن.
عزیز دل!
حالا بگو آیا با من دوست میشوی یا نه؟
بگو دوست میشوی
تا از همین حالا انگیزهام برای بزرگ شدن، به آسمان رفتن
خوب شدن و نزدیک شدن به خدا به قدری زیاد شود
که برای یک بار هم که شده احساس کنم کمی رنگ تو را گرفتهام.
من از سیاهی خستهام.
خلاصم کن از این همه تاریکی.
شبت بخیر روشنایی عالم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃دلیل بودنم
برای تحمّل دنیا
فقط یک دلیل دارم.
به هر دلیلی جز این فکر میکنم
میبینم غیر از فریفتن خویش کار دیگری نمیکنم.
این همه بغضی که از دنیا در دلم افتاده را
مگر میشود با رنگ و لعابهای فریبنده تحمّل کرد؟!
تا به حال نشنیدم انسانی با انسان دیگری دشمن باشد
دشمنش زشت باشد
و با رنگ و لعابی که به چهرهاش میزند، محبوب شود.
دنیا دیگر برایم تاب آوردنی نیست.
اگر این دلیل نبود، یقین دارم که نفسم بالا نمیآمد.
تنها دلیلی که برایش دنیا را تاب میآورم
بودن تو در همین دنیایی است که من در آن زندگی میکنم، فقط همین.
تو دنیا را تاب میآوری
ولی من به خاطر تاب آوردن تو نیست که دنیا را تاب میآورم.
این قدر آدم خوبی نیستم که این اندازه به تو تأسّی کنم.
فقط چون تو در این دنیا هستی، من دنیا را تاب میآورم
تو اگر در دنیا باشی و دنیا را تاب نیاوری
من باز هم دنیا را تاب میآورم، فقط چون تو هستی.
تأسّی به تو، کار از من بهتران است.
تو اگر در دنیا نبودی و میگفتی دنیا را تاب بیاور
نمیتوانستم دنیا را تاب بیاورم.
من هنوز این قدر خوب نشدهام که تسلیم محض فرمان تو باشم.
چون تو در دنیا هستی، من دنیا را تاب میآورم
و این نشانۀ خوبی من نیست؛ ولی چه کنم همینم که هستم.
آقا! تو با من دوست شو، تا بهتر از این شوم
دوست من اگر شوی و به من بگویی دنیا را تاب بیاور
خودت تاب بیاوری یا نیاوری، یقین بدان که دنیا را تحمّل خواهم کرد.
با من دوست شو
و بگذار مردانه و عاشقانه دنیا را تاب بیاورم.
شبت بخیر تنها دلیل بودنم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃 خیر ترین عاقبتم
چشم هایت را بده به من تا از پشت شیشهٔ اشک هایی که برای حسین می ریزم، دنیا را نگاه کنم؛ دنیایی که همه در دست قدرت خداست. می خواهم با چشم های تو ببینم خدای حسینی که جا در آغوش پیامبر داشت با خدای حسینی که سرش در تشت طلا بود یکی است و او همان خدای کربلایی است که تا قیام قیامت قلب تپنده زمین و آسمان است. می خواهم دلم را به خدای حسین بسپارم اما حال و روز ایمانم خوب نیست. باید چند لحظه ای با چشم های تو تدبیر خدا را ببینم.
آقا! تو که بهتر از من می دانی اگر تدبیرم را به دست او ندهم، جز شر، هیچ عاقبتی در انتظارم نیست. پس منت بگذار بر سرم و زودتر چشم هایت را چند لحظه ای به من بده.
شبت بخیر خیرترین عاقبتم.
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃مرد غریب
امشب برای ما شام غریبان است
امّا برای تو هر شب، شام غریبان است.
ما خودمان غریب نیستیم
تویی که غریبترین مرد روزگار مایی.
شام غریبان برای تو غربت مضاعف دارد.
امروز و امشب را با چه کسانی به سر کرده و میکنی؟
چه کسی امروز برایت روضه خواند
و تو برای چه کسانی روضه خواندی؟
وقت گریستن سرت روی دوش چه کسی بود
و سر چه کسی را در حین گریه به دوش گرفتی؟
خوش به حال همۀ کسانی که امروزشان را با تو گذراندند!
آنها همه کسانی بودند که تو با آنها دوست شدهای.
آقا!
دلم عاشورای با تو را میخواهد.
روضه خواندن تو را و روضه خواندن برای تو را.
دلم سر تو را میخواهد که به شانه بگذارد
تو هق هق گریه کنی و شانهام همراه سرت تکان بخورد.
دوست دارم شانهام با اشکهای تو تر شود.
دلم پاک کردن اشکهایت را میخواهد.
دوست دارم سرم را روی شانهات بگذارم و بر مصیبت حسین اشک بریزم.
باید با من دوست شوی تا این آرزوها محقق شود.
پس با من دوست شو تا آرزو به دل نمیرم.
شبت بخیر مرد غریب!
#محرم #شام_غریبان
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃امام غریب
چشم هایت را بده به من. می خواهم لحظه های تنهایی حسین را ببینم. باورم نمی شود حسین باشد و دشمن داشته باشد و کسی به یاری اش نرود. حسین یار و یاور طلبید و کسی به یاری اش برنخاست؟ باید ببینم لحظه ای را که حسین با تن زخم دیده فریاد می کشید «هل من ناصر ینصرنی» و کسی به او جواب نمی داد. سال هاست که از غربت و تنهایی حسین شنیده ام اما باید ببینم این همه تنهایی را تا باور کنم که می شود تو باشی و یار بخواهی ولی من تنهایت بگذارم. مگر همین حالا تو ندای هل من ناصر بلند نیست؟ چرا نمی شنوم؟ مگر نباید به یاری ات برخیزم؟ چرا نشسته ام؟ مگر دلت زخم خورده بی وفایی های ما نیست؟ پس چرا هنوز هم لبخند می زنم؟ معلوم است باور نکرده ام تنهایی حسین را.
به فریادم برس من از عاقبتی مثل عاقبت مردم کوفه می ترسم
شبت بخیر امام غریب.
#محرم
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃 آرامش قلبم
هنوز هم دوست دارم بدانم وقتی دلت برای کسی تنگ میشود چه کار میکنی؛ ولی امشب میخواهم از تو بپرسم، اگر کسی که خیلی دوستش داری و همیشه دلت هوایش را میکند، از دنیا برود، چه کار میکنی؟ میدانم شما خاندان رضایت هستید و خانوادۀ تسلیم؛ امّا دلتان از برگ گل نازکتر است و چشمتان همیشه آمادۀ باریدن. وقتی داغ مرگ عزیزی به دلت مینشیند، برایش گریه میکنی. درست میگویم؟ حتّی شاید گریهات همراه شود با هق هق. همین طور است؟ من که میدانم هر کجای دنیا که باشی، خودت را میرسانی به تشییع جنازهاش. وقتی که دفن شد، همه که رفتند، تو میمانی سر مزارش. برایش فقط فاتحه نمیخوانی، همان جا مینشینی و با او حرف میزنی. حرفهایی که از اشک چشمهای بارانی تو نمناک است.
چه خوشبخت است کسی که داغ رفتنش دل تو را آتش میزند و چه خوشبختتر کسی که در خانۀ قبرش با نجوای تو آرام میگیرد. بیشک چنین مزاری شایستۀ نام «آرامگاه» است.
باز هم اجازه بده در خیالم خودم را همانی تصور کنم که رفتنش تو را میسوزاند و آرامش شب اول قبرش نجوای صدای توست.
شبت بخیر آرامش قلبم!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃آرام دل
چه قدر دلم چیزهایی را خواست که خدا نمیخواست و چه سخت است جنگیدن با آنچه دلخواه است و خدا نمیخواهد. دل وقتی هوس میکند، آرام نمیگیرد تا وقتی که به هوای خویش برسد و به قدری قوّت مییابد که پنجه در پنجۀ اون انداختن یَل میدان میخواهد و مرد نبرد. یا باید آنچه را که میخواهد به او بدهی یا باید بالاترش را نشانش بدهی. هیچ راه دیگری نیست و دل اهل فراموشی نیست. هر چه قدر هم که سرگرمش کنی، باز هم یاد خواستهاش میافتد.
از تو ممنونم آقای من! که محبّتت را به دلم انداختی. این محبّت اگر نبود، چه بالاتری را داشتم که نشان دلم بدهم؟! عکس لبخند تو را وقتی نشان دلم میدهم، از هر چه که میخواهد، میگذرد تا به لبخند تو برسد. عکس اشک تو را که میبیند، از همۀ خواستههایی که تو را غمگین میکند، منزجر میشود.
به دلم وعده دادهام که یک روز از نزدیک لبخند تو را نشانش بدهم. او به این وعده آرام گرفته. مرا پیش دلم بدقول نکن.
شبت بخیر آرام دل!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃حضرت بت شکن
من از امتحان با ولایت تو ترس دارم. چون در دورانی که پیشت نبودهام، «منَ»م بزرگ شده، بزرگتر از آنی که به این راحتی زیر بار فرمان تو برود. هیچ وقت باور نمیکردم روزی برسد که تو را یکی و خودم را یکی بدانم، دانستههایم را در برابر فرمان تو چیزی به شمار بیاورم و در هنگام مواجهه با فرمان تو اهل حساب و کتاب شوم. حواسم به «منَ»م نبود. بزرگ شد و حالا دیگر از پسش بر نمیآیم. من در برابر تو باید نادان محض باشم، خودم را هیچ بشمارم؛ ولی حال و روزم خرابتر از این حرفهاست. «من» اگر بزرگ شد، به این راحتی هیچ نمیشود و تنها کسانی از امتحان ولایت تو سربلند بیرون میآیند که در برابرت هیچ شده باشند.
وقتی به این منِ بزرگ شده فکر میکنم، چه قدر میترسم از این که همین روزها تو بیایی و من در میان معرکۀ امتحان قرار بگیرم.
آقا! تو که وارث ابراهیم بتشکنی، تبرت را در دست بگیر و همین حالا بُت «من» را بشکن. التماس میکنم به تأخیر نینداز!
شبت بخیر حضرت بت شکن!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
دلدادگی💙
🍃دادرس بیچاره ها
پاییز را به اندازۀ برگهایی که از درختان میریزد، دوست دارم. برگریزان پاییز اندازۀ عاشق بودن آن را نشان میدهد. هر چه قدر برگریزانش بیشتر، عاشقتر. من از صدای برگهایی که زیر پایم خرد میشوند، صدای دلهایی را میشنوم که در فراق تو شکستهاند. من در دل برگهای زرد پاییز، زندگی را تماشا میکنم.
پاییز را دوست دارم به خاطر درسهای عاشقیاش. من عشق نداشتهام را در حال و هوای پاییز استشمام میکنم.
آقا! پاییز وقتی نماد مرگ میشود، من خودم را در آن میبینم و وقتی نشانۀ عشق می شود، آرزویم را در آن پیدا میکنم.
کاش میشد در همین پاییز مرا به آرزویم برسانی! عاشق باشم و مثل برگهای پاییزی ذره ذره شوم بهتر است از این که عاشق نباشم و مثل برگهای بهاری سرزنده و سبز باشم.
چه قدر بگویم از عاشق نبودن خستهام. کی بناست به فریادم برسی؟!
شبت بخیر دادرس بیچارهها!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
🍃مایه آسایش زندگی
از دست خودم ناراحتم. میخواهم خودم را دعوا کنم. باید تنبیه شوم چنان که از خواب و خوراک بیفتم. آخر چرا در مسیر کار کردن برای تو خسته میشوم؟ این از ضعف تن است یا روح؟ ایمانم ضعیف است یا وسعم بیش از این نیست؟ هر وقت خسته میشوم و دیگر نای کار کردن ندارم، دوست دارم بر سر خودم فریاد بکشم. وقتی میخواهم استراحت کنم، جنگی بر پا میشود میان تن و روحم. از این جنگ خستهام دیگر. شاید دوای درد من فریاد تو باشد. بر سرم داد بکش، نهیب بزن، بگذار از روزها و شبهایم فقط برای کارهای تو استفاده کنم.
چقدر غبطه میخورم به کسانی که خستگی را خسته کردهاند. کاش روزی برسد که تن و روحم هر دو در صلح کار کردن برای تو به سر کنند.
ضعفم را بر من ببخش!
شبت بخیر مایۀ آسایش زندگی!
#شب_بخیر
#بهانه_بودن
#محسن_عباسی_ولدی
@deldadegi
انتشاربدونلینک:آزاد✅
دلـــــــــــدادگـــــــــی💙