سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
در طی سه سال اخیر با بیش از یکصد نفر از تجربه گران نزدیک به مرگ مصاحبه کردیم که علاقه ای به دیده شدن در رسانه ها نداشتند. برخی از تجربه گران مطالب بسیار عجیبی داشتند. این مطالب پس از راستی آزمایی منتشر شده یا می شود.
یکی از آنها می گفت: در ماجرای عمل جراحی، تجربه نزدیک به مرگ برایم پیش آمد و برخی عذاب های برزخی را مشاهده کردم.
یکی از این عذاب ها بوی تعفن وحشتناکی بود که تحمل آن بسیار مشکل بود.
من تا یک هفته پس از بهبودی حالات عجیبی را حس می کردم.
همنشینی با برخی افراد برایم لذت بخش و برخی...
از جمله اینکه وقتی یک خانم بدپوشش یا انسان بی حیا که در مسائل ناموسی، توجهی به دستورات خدا نداشت را مشاهده میکردم، یکباره همان بوی تعفن آزاردهنده را حس می کردم!
برخی از این افراد، آرایش کرده و عطر و ادکلن استفاده کرده بودند، ولی بوی تعفن جهنمی آنها باعث می شد از آنجا فرار کنم!
به خصوص کسانی که غسل واجب به گردن داشته و به دستورات خدا در زمینه حجاب و حیا بی توجه بودند!
📄 مصاحبه تابستان ۱۴۰۱ با یکی از تجربه گران نزدیک به مرگ.
📙برگرفته از کتاب سیزده چهارده. اثر گروه شهید هادی
😍-•-•-•-------❀•♥•❀ --------•-•-•-- 😍
#تعجیل_در_فرج_مولایمان_صلوات
#حداقل_برای_یک_نفر_ارسال_کنید
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
بشارت وفتنه های آخرالزمان👹
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت دوم! › ــــ اون روز...پای اون تص
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارت سوم! ›
ــــ مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم...خوب و بد می کردم...و با اون عقل 9 ساله...سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم...اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم...که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها...شدم آقا مهران...این تحسین برام واقعا ارزشمند بود...اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد...از مهمونی برمی گشتیم... مهمونی مردونه...چهره پدرم به شدت گرفته بود...به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم... خیلی عصبانی بود...تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که...
- چی شده؟...یعنی من کار اشتباهی کردم؟...مهمونی که خوب بود...
و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود...
از در که رفتیم تو...مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون...اما با دیدن چهره پدرم...خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد...
- سلام...اتفاقی افتاده؟
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من...
- مهران...برو توی اتاقت...
نفهمیدم چطوری...با عجله دویدم توی اتاق...قلبم تند تند می زد...هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد...چرا؟ نمی دونم...
لای در رو باز کردم...آروم و چهار دست و پا...اومدم سمت هال...
- مرتیکه عوضی...دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که...من رو با این سن و هیکل...به خاطر یه الف بچه دعوت کردن...قدش تازه به کمر من رسیده...اون وقت به خاطر
آقا...باباش رو دعوت می کنن...
وسط حرف ها...یهو چشمش افتاد بهم...با عصبانیت...نیم خیزحمله کرد سمت قندون...و با ضرب پرت کرد سمتم...
- گوساله...مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
بشارت وفتنه های آخرالزمان👹
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️رمان #نسل_سوخته بهقلم شھید طاها ایمانے ‹ پارت سوم! › ــــ مدام توی رفتار خودم
#قصّه_بشنو☺️✌️➻
◽️رمان #نسل_سوخته
بهقلم شھید طاها ایمانے
‹ پارت چهارم! ›
ــــ دویدم داخل اتاق و در رو بستم ... تپش قلبم شدید تر شده بود ... دلم می خواست گریه کنم اما بدجور ترسیده بودم ... الهام و سعید ... زیاد از بابا کتک می خوردن اما من،نه ... این، اولین بار بود ... دست بزن داشت ... زود عصبی می شدو از کوره در می رفت ... ولی دستش روی من
بلند نشده بود... مادرم همیشه می گفت ...
- خیالم از تو راحته ...
و همیشه دل نگران ... دنبال سعید و الهام بود ... منم کمکش می کردم ... مخصوصا وقتی بابا از سر کار برمی گشت ... سر بچه ها رو گرم می کردم سراغش نرن ... حوصله شون رو نداشت ... مدیریت شون می کردم تا یه شر و دعوا درست نشه ... سخت بود هم خودم درس بخونم ... هم ساعت ها اونها رو توی یه اتاق سرگرم کنم ... و آخر شب هم بریز و بپاش ها رو جمع کنم ... سخت بود ... اما کاری که می کردم برام مهمتر بود ... هر چند ... هیچ وقت،کسی نمی
دید ... این کمترین کاری بود که می تونستم برای پدر و مادرم انجام بدم ... و محیط خونه رو در آرامش نگهدارم ... اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم ... از اون شب ... باید با وجهه و تصویر جدیدی از زندگی آشنا بشم ... حسادت پدرم نسبت به خودم ... حسادتی که نقطه آغازش بود ... و
کم کم شعله هاش زبانه می کشید ... فردا صبح ... هنوز چهره اش گرفته بود ... عبوس و غضب کرده ...
الهام،5 سالش بود و شیرین زبون ... سعید هم عین همیشه ... بیخیال و توی عالم بچگی ... و من ... دل نگران...زیرچشمی به پدر و مادرم نگاه می کردم ... می ترسیدم بچه ها کاری بکنن ... بابا از اینی که هست عصبانی تر بشه... و مثل آتشفشان یهو فوران کنه ... از طرفی هم ... نگران مادرم بودم ... بالاخره هر طور بود ... اون لحظات تمام شد ... من و سعید راهی مدرسه شدیم ... دوید سمت در و سوار ماشین شد ... منم پشت سرش ... به در ماشین که نزدیک شدم ... پدرم در رو بست ...
- تو دیگه بچه نیستی که برسونمت ... خودت برو مدرسه ...
سوار ماشین شد و رفت ... و من مات و مبهوت جلوی در ایستاده بودم ...
من و سعید ... هر دو به یک مدرسه می رفتیم ... مسیر هر دومون یکی بود ...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!.📌
.
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
[ #دفترچھخاطرات_یڪهیئتے 📝 ]
سلام سلام✌🏻
خب من از خاطره ی سقا شدنم تو هیئت بگم😁
آقا شب تاسوعا بود...
منم تو حس و حال خودم نیت کردم
بین مردم آب پخش کنم☺
رفتم از آشپزخونه هئیت یه پارچ آب گرفتم با چند تا لیوان یه بار مصرف🍶
پارچش خیلی سنگین و بزرگ بود
یه خانم گفت خانم ببخشید آب😊
حالا چادرم سرم بود
یه پارچ سنگین یه دستم اون دستمم لیوانا
خیلی سخت بود
یه ژست خفن گرفتم گفتم بله بفرمایید😌😎
لیوان رو دادم بهش
شروع کردم به آب ریختن...
اینم بگم که برق ها هم خاموش کرده بودن چشم چشمو نمیدید🤭
داشتم آب میریختم تو لیوان خانمه نمیدیدم که پر شده یا نه
هی دستشو میگرفت بالا منم هی میریختم
چون فکر میکردم آب از پارچ نیومده لیوانش خالیه🤣🤣
که یهو دیدم آب رو ریختم تو کیف خانمه و رو چادرش رو مانتوش 😂😂
به رو خودم نیاوردم گفتم ببخشید و رفتم سراغ بعدی😂
دوباره نمیدیدم لیوان پر شده یا نه
لیوان پر شده بود آب ها ریخت رو فرش😬🤣
کم نیاوردم رفتم بعدی
آب ریخت رو پای خانمه😂😂
آقا دیگه چشمم ترسیده بود آخرش
ترسیدم هیئت رو آب ببره😂😂
آخرای مجلس یکم آب میریختم ته لیوان
هی میگفتن یکم دیگه بریز
میگفتم بسه میریزه هااان😂
بیچاره ها دنبالم میدویند میگفتن خانم لیوان منم پر کن 🤣🤣
منم دوباره یکم تهش میریختم میگفتم بخور دوباره میریزم😂🤣
انشالله که قبول باشه😂💙
تا نیت های بعدی خدانگهدار😎😂
•
•
اینبار شما برامون
از خاطراتتون بگین: ☺️👇
https://eitaa.com/zeyanabghnavatii
صد شڪر کھ از بچگے، زندگےهامون
با هیئت امامحسین'ع گرھ خورده🥰💚
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
✍آیتالله بهجت قدسسره:
بهطور یقین، دعا در امر تعجیل فرج آن حضرت مؤثر است؛ اما نه لقلقه زبان و «عجّل فرجه» خشکوخالی که در آخر منبر برای جابهجایی مردم گفته میشود!
📚 کتاب حضرت حجت(عج)، ص٢۴٣
مجموعه بیانات آیتالله بهجت(ق) پیرامون حضرت ولی عصر(عج)
__________________________
〰〰〰〰〰〰
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
🌷 امام صادق(علیه السلام) :
✍ شیعیان ما را در ۳ موقع امتحان کنید :
👌 در موقع #نماز چگونه به ان اهمیت می دهند.
👌 در هنگام #حفظ_اسرارشان چگونه آنرا از دشمنان ما حفظ میکنند.
👌 #اموال خود را در هنگام ضرورت چگونه بین نیازمندان تقسیم میکنند.
📒 اصول کافی ، ج۱ ، ص۱۱۷
〰〰〰〰〰〰
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🔴 #نــــــــشر حداکثری ☝️
💠"این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است"
🌿یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه کسی را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده ام
از خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن
احوال پرسی کردم و به او تسلیت گفتم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود
گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز "زیارت عاشورا" می خواند...
📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص111
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
30M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوریجات 🪁...
امام زمانم..
عمریست به دنبال توام
نیست نشانی...!
ای خوب تر از خوب تر از خوب
کجایی...؟!
اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج
#سلام_امام_مهربانم
نابترین استورےها؛
اینجـا دانلود ڪن🤓👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
حضرت استاد قاضی زاده؛
سومین اثر استغفار اینست هم رَفعی است هم دَفعی..
✅رفعی یعنی گناه کردی ، اثر عقوبتش ازت برمیداره
✅دفعی یعنی خدا کمکت میکنه موقعیت گناه برات جور نشه و دامهای شیطان دفع بشه
.. تصویر استاد در کنار مزار شهید مجتبی قاضی زاده رحمت الله علیه
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
'♥️𖥸 ჻
اےراحتدل،
قرارجانها!برگرد
درماندلشکستهما،برگرد
مانديمدرانتظارديدار،اےداد!
دلھاهمهتنگِتوستآقا!برگرد:)…♥️
تعجیـلدرظهـور #امام_زمان صلـوات
♥️|↫#یاایهـاالعزیز
🖐🏻|↫#السݪامعلیڪیابقیةاللہ
بهرسموفایهرشب بخوانیم
دعایسلامتیوفرجحضرت💌
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
🍃به نام آن خداوندی
🌸که نــور اســـت
🍃رحیمست وکریمست
🌸و غفــــور اســت
🍃خدای صبـــــح و
🌸این شـور و طـراوت
🍃که ازلطفش دل ما
🌸در سُرور اســـت
🌸 #روزتـون_پـر_برکت
❤️ #سلام_امام_زمانم
💚 #سلام_آقای_من
💝 سلام_پدر_مهربانم
نفس بده تا برایت نفس نفس بزنم
نفس به جز تو نخواهم برای کس بزنم
مرا اسیر خودکرده ای آقا دعایی کن
که آخرین نفسم را در رکابت بزنم
❤️ اللّهمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّڪَ_الفَرَج❤️
#امام_زمان
🌹تعجیل درفرج پنج صلوات🌹
┄┄┅┅┅❅📚❅┅┅┅┄┄
#حدیث
❣ #امام_سجاد (علیه السلام):
🌿مردمانی که در زمان غیبت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه) به سر می برند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور وی هستند، از مردمان همه زمان ها برترند، زیرا خدایی که یادش بزرگ است به آنان خرد و فهم و شناختی ارزانی داشته است که غیبت امام برای آنان مانند حضور امام است.🌼
📚بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۲۲🌿
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
روزتان مزین و معطر به عطر صلوات بر محمد و آل محمد
به رسم ادب
السلام علیک یابقیةالله فی ارضه
السلام علیک یافاطمه الزهرا
السلام علیک یا اباعبدالله
السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🔴آیا صدقه دادن برای حضرت مهدی(عج) صحیح است؟
آری، علاقهمندان به حضرت میتوانند اعمال عبادی مستحب را به نیابت از ایشان انجام دهند و به ویژه از طرف آن حضرت و یا برای سلامتی وجود مبارک آن حضرت صدقه دهند، و این خود یکی از جلوههای زیبای نمایش محبت و ارادت به آن امام عزیز است.
🏷سید بن طاووس -از علمای بزرگ شیعه مینویسد:
صدقه دادن از سوی آن جناب را پیش از صدقه دادن از سوی خود و عزیزانت قرار ده و دعا برای آن حضرت را بر دعا کردن برای خودت مقدم بدار و نیز در هر کار خیری که مایۀ وفای به حق آن حضرت است، آن بزرگوار را مقدم بدار که سبب میشود به سوی تو توجه فرماید و به تو احسان کند.
📚 کشف المحجة، ص۱۵۲
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🔴 کارگزاران عادل دولت مهدوی
⭕️ یکی از تفاوت های اساسی حکومت امام زمان علیه السلام با تمام حکومت هایی که در طول تاریخ بشر ادعای برقراری عدالت داشتهاند این است که حضرت پیش از اقدام برای تشکیل حکومت، به تعداد مورد نیاز، افرادِ کاردان، زبده، با تقوا و پرهیزکار تربیت نموده و با برقراری حکومت جهانی خود، آنها را به سراسر جهان گسیل میدارد؛ و هر یک از آنان را بر منطقهای حاکم میسازد؛ به وجود چنین افراد برگزیدهای است که حرکت عدالت خواهانه مصلح الهی به بهترین وجه ممکن به ثمر خواهد نشست؛
🌕 امام صادق علیه السلام:
حضرت مهدی علیه السلام، یارانش را در همۀ شهرها پراکنده میکند و به آنها دستور میدهد که عدل و احسان را شیوۀ خود سازند و آنها را فرمانروایان سرزمین های جهان گرداند و به آنها فرمان میدهد که شهرها را آباد سازند
📗يوم الخلاص، ج ۱ ، ص ۳۳۸
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑
19.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا ابا صالح المهدی ادرکنی
اینطوری نیت کنیم
✅پیشنهاد دانلود
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🌹نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند:
💫🌟از رنج و غمها به وسیله صدقه جلوگیری کنید تا خداوند رنجتان برطرف کند و شما را بر دشمنانتان پیروز سازد.
📗نهجالفصاحه
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
💞﷽ 💞
#قرآن_صبح
✨ثواب قرائت و تدبّر در آیات قرآن کریم امروز را هدیه میکنیم به حضرت صاحب الزمان(عج) وان شاء الله برای تعجیل درفرج وعاقبت بخیرشدنمان در تمام لحظات زندگی.
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
____⪻🍃🌸🍃⪼____
193_Page_۲۰۲۳_۰۴_۰۷_۰۹_۵۰_۰۴_۹۶۱.mp3
902.5K
💞﷽ 💞
قرائت و ترجمه صفحه 193
❣#الّلهُـمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَـــ_الْفَـــرَج❣
____⪻🍃🌸🍃⪼____
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔹 اشک قیمتی است
✍ زمانی که بررسی اعمال من انجام می شد و نقایص کارهایم را می دیدم، گرمای شدیدی از سمت چپ به سوی من می آمد! حرارتی که نزدیک بود تمام بدنم را بسوزاند. اما...
این حرارت تمام بدنم را می سوزاند، طوری که قابل تحمل نبود. همه جای بدنم می سوخت، #بجز صورت و سینه و کف دستهایم!
برای من جای تعجب بود. چرا این سه قسمت بدنم نمی سوزد؟! لازم به تکلم نبود. جواب سؤالم را بلافاصله فهمیدم.
من از نوجوانی در هیئت و جلسات فرهنگی مسجد محل حضور داشتم.
پدرم به من توصیه می کرد که وقتی برای آقا امام حسین علیه السلام و یا حضرت زهرا (س) و اهل بیت (ع) اشک می ریزی، قدر این #اشک را بدان.
اشک بر این بزرگان، قیمتی است و ارزش آن را در قیامت میفهمیم. پدرم از بزرگان و اهل منبر شنیده بود که این اشک را به سینه و صورت خود بکشید و این کار را می کرد.
من نیز وقتی در مجالس اهل بیت السلام گریه می کردم. اشک خود را به صورت و سینه ام می کشیدم. حالا فهمیدم که چرا این سه عضو بدنم نمیسوزد!
📚 کتاب سه دقیقه در قیامت
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
🌺امام علي عليه السلام :
كَما تُعينُ تُعانُ
آن گونه كه ياري ميكني ، ياري ميشوي
غررالحكم و دررالكلم ، ح ۷۲۰۹ .
👤 خونه م ۳ میلیون کرایه دادم با برجی ۴۵۰ هزار تومن
💰شرح ماجرا معامله با امام زمان
صاحبخانه میگفت روز اولی که اومد من اصلا نمی خواستم به اون طلبه خونه بدم
همسرم گفت بیا مرد با امام زمان معامله کنیم.
گفتم چطور؟
گفت :این طلبه سرباز امام زمانه.ما هم خیلی نیاز به کرایه این خونه نداریم ، زندگیمون بدون کرایه این خونه هم می گذره .
😟مونده بودم چکار کنم از طرفی بنگاهی گفت این خونه شما ۱۰۰ میلیون پیش ۱ میلیون حداقل کرایشه سال۹۷
خانه ۱۰۰ متری تک خواب.همکف
خونه نوساز، بحر خیابون.شمالی.حیاط دار.کابینت کرده.
🤔 بین دو راهی مونده بودم،کی از پول بدش میاد اونم ماهانه اون مبلغ، از طرفی حرف های همسرم ،معامله با امام زمان ؟؟امتحان نکرده بودم خدایا چکار کنم ؟
بلندگفتم بنویس ۳ میلیون رهن ۳۵۰ اجاره
مدتی گذشت
از یه شخصی طلبی داشتم بهم نمیداد و اصلا پیداش نمی کردم.منم مدرکی نداشتم .خیلی دنبالش گشتم.پیغام فرستادم،جوابم نمیداد
یک روز بهم زنگ زد با تعجب جوابش دادم
الو بفرمایید😳
گفت پول ندارم که بدهی تون بدم اما زمین دارم .ارزش اون زمین هم نصف پولی که ازتون چند سال پیش گرفتم
میخواهید بیایید صبح بنامتون کنم، نمیخواهید پولی در کار نیست
😒منم که مدرکی ازش نداشتم با اکراه قبول کردم.
اون زمین تو یه شهر دیگه بود
بعد از مدتی یه تغییر و تحولی اطرافش شد
قیمت زمین نجومی شد.باور نکردنی بود.
اون زمینو بعداز ماه مبارک رمضان فروختم
۳ تا خونه با اون پول خریدم😊
۲ تا آپارتمان و یک خونه ویلایی
راوی : حالا از این طلبه رفیق ما چه قدر میگیری امسال؟
گفت من هیچی نمیخوام اضافه کنم
همسر اون طلبه به همسرم گفته بود ما رومون نمیشه با این قیمت بازم ساکن این خونه باشیم
منم گفتم باشه ۱۰۰ هزار رو کرایه خونه بذارید
گفت ۳ میلیون تومن پیش ۴۵۰ هزار کرایه
میگفت عجیب برکت داره پول این طلبه.
راوی :محمد جواد ظهیریان
سروش👇👇
https://splus.ir/joingroup/ABj4lj0jkHQmIZt31WIijA
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/64094406Cdc1aa61960
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═