فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا دردهایی دارم؛
که به هیچکس نمی توان بگویم !
اشکهایی دارم؛
که پیش هیچکسی نمیتوانم آشکار کنم !
گفتنی هایی دارم؛
که هیچ قلبی محرم آن نیست !
و تنهایی من با هیچ جمعی پر نمی شود !
و زخم های من با هیچ مرهمی
التیام نمی یابد !
تنها تویی که مرحم زخممی
تنها تویی دوای دردمی
و تنها تویی که حال مرا می دانی
و از راز دلم خبرداری
خداوندا
ای شنونده ی دعاها
لطفا خودت معجزه ای کن
و آرامشت را نصیب حالم کن ...!
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
@deldadgiman
#دلدادگی_من
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
چرخ دوران میﭼﺮﺧﺪ
چہ ﺑﺮﺍۍ ﺁنڪہ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ
ﭼﻪ ﺑﺮﺍۍ ﺁنڪہ ﻣﯿﮕﺮﯾﺪ
ﺯﻧﺪگے ﺩﻭﺧﺘﻦ ﺷﺎﺩﯾﻬﺎﺳﺖ
ﺯﻧﺪگے ﻫﻨﺮ ﻫﻢ نفسے ﺑﺎ ﻏﻢ ﻫﺎﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻨﺮ ﻫﻢ ﺳﻔﺮے ﺑﺎ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪگے ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺭﻭﺯنہ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﯾڪے ﺍﺳﺖ
زندگے هنر دل دادنهاست
زندگے هنر نشاندن لبخند بر لبهاست
روزتان مزین بہ شادے و لبخندے مستدام باد
آدمی که یکبار احساساتش آسیب دیده قلبش شکسته و ترجیح داده توی تنهاییاش بمونه و از آدما دوری میکنه نه دنبال جلب توجهه نه توقع زیادی داره، اون فقط یه حصار دور خودش کشیده که از نزدیک شدن آدمای دوروزه دور باشه و فقط کسی ازین مرز رد میشه که بهش این اطمینانو بده که برای قلب حساسو تازه مداوا شدش امانتدار خوبیه.
کاش غیر از من و تو هیچکس با خبر از ما نشود
نوبت بازی ما باشد و دیگر هرگز
نوبت بازی دنیا نشود....
این همه اندوه بی دلیل برای چیست؟
هیچ چیز همیشگی نیست!
فردا که بیاید،
امروز فراموش شده است...
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
@deldadgiman
#دلدادگی_من
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
دلدادگی💞
#قصه من
#پارت_۴۰۷
باید می رفت خانه اش و پاهایش را دراز می کرد و لباسش را بالا می زد و دست روی شکمش می گذاشت. صدایش را کمی کلفت می کرد و بابایش می شد… کمی بعد صدایش را پیر و خسته ولی مهربان می کرد و نقش شیرین جون را برای پسرک بازی می کرد… صدایش را خندان می کرد و ذوق زده برایش حرف میزد و مامانی جونی اش می شد… شاید … شاید برای خودش سبیل مردانه ای می گذاشت و صدایش را گرم می کرد و دایی رضا جانش می شد… مادرش نبود که؟
بچه سراغ مادرش را خواهد گرفت… نقش ناهید را چگونه ایفا کند؟ مهربان شود یا بداخلاق؟ اخمو یا خنده رو؟ ناهید چگونه مادری خواهد شد برای پسرک در شکمش؟ پسرک را دوست خواهد داشت؟ خوب چه ایرادی داشت او که نقش بازی می کرد… نقش ناهید مهربان را که شیشه شیر به دست قربان صدقه اش را می رفت را می توانست بازی کند… و او هم می رفت به جهنم… می رفت درست مثل روزی که اصلا در زندگی خانواده ی مصطفوی نبوده است… نباید بغض می کرد… نباید اشک می ریخت… این بچه مال او نیست… این بچه ای که به زیر شکمش نوازش گونه ضربه می زد… آه نباید می کشد… دلبسته نباید می شد…
ماشین که ایستاد… نقطه ای جلوی نقش بازی او گذاشته شد و تمام… نگاهی گیج به اطراف انداخت و نگاه سخت و اخمو وحید پی این نگاه… چشمش که به خانه ی رستاخیزها افتاد، آرام گفت: من می خوام برم خونه ام.
گفت : فقط یه مشکلی هست !..
گفتم:چی ؟؟ چیزی شده؟؟؟
گفت : من امشب مجبورم اینجا بمونم.. بخاطر اینکه کسی متوجه نشه من اومدم اینجا و الان اگه برم بیرون از اتاق ممکنه بهرام یا هر کسی زاغ سیاه این جارو چوب بزنه...برای هردومون بد میشه...
فکرش هم نمیکردم با بهادر خان بخوام تو یه اتاق بخوابم...گفتم:
_ نمیشه که ... من میرم اتاق دخترا...شما اینجا بخوابید ...دوباره اخماش رفت تو هم و گفت: _واقعا خنگی یا خودت رو میزنی به خنگی...الان اگه بهرام اینجارو زیر نظر داشته باشه ببینه تو میری اتاق دخترا که میاد اونجا سراغت ...
گفتم :یعنی نمیدونه عمه باجی نیست؟
گفت:نه به جز من و مادرم هیچکس نمیدونه...
گفتم باشه ...خندید و گفت :
#پری
Habib-Mahkoom-128(www.Next1.ir).mp3
3.38M
🎵محکوم
🎙حبیب
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
@deldadgiman
#دلدادگی_من
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که؛
"پدر" تنها قهرمان بود!
عشــق، تنـــها در
"آغوش مادر" خلاصه میشد!
بالاترین نــقطه ى زمین،
"شــانه های پـدر" بــود!
بدتـرین دشمنانم،
"خواهر و برادر" های خودم بودند!
تنــها "دردم"،
زانو های زخمـی ام بودند!
تنـها چیزی که "میشکست"،
اسباب بـازیهایم بـود!
ومعنای "خداحافـظ"، تا فردا بود!!!
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
@deldadgiman
#دلدادگی_من
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر وقت دلت گرفت...
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
@deldadgiman
#دلدادگی_من
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
Alireza Talischi - Ghaf (320).mp3
6.71M
🎙علیرضا طلیسچی
💞💞💞💞💞💞💞💞💞
@deldadgiman
#دلدادگی_من
💞💞💞💞💞💞💞💞💞