eitaa logo
♥️دلدار ♥️
5.2هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
358 ویدیو
0 فایل
کنار هم❤️ با کمک هم🥰 خوشبخت ترین شویم @Ysh_79
مشاهده در ایتا
دانلود
👌خوب آشپزے ڪنيد.🍲 شايد بعضے از زن‌ها👩 آشپزے🍟را دوسٺ نداشٺہ باشند😣 و آن را وظيفہ خود ندانند، اما ٺقريبا بيشٺر مردها👨 از همسر خود انٺظار دارند😎 يك غذاے خوب براے آنها ٺهيہ ڪند.😋 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
💞 💞 به نظر من بزرگ ترین اشتباه زندگی مقایسه کردنه من تازه فهمیدم قرار نیس چون شوهر دوستم دوست دختر داره و زندگیشون به هم ریخته همین اتفاق تو زندگی منم بیوفته تازه فهمیدم قرار نیس چون یکی از فامیلا شوهرشون دست به زن داره شوهر منم همینطور باشه تازه فهمیدم قرار نیس چون دختر خاله ام خیلی باز لباس میپوشه ولی شوهر من دوست داره من چادر سرم کنم چون حسود نسبت به من و چون دوست داره فقط مال خودش باشه زیبایی هام, اون زندگیش از من بهتره و خوشبخت تره... تازه فهمیدم چون شوهرم پشت خواهر و مادرشونن ینی منو اولویت دوم زندگی قرار دادن درحالی که دقیقا به خاطر همین مقایسه ها زندگیمو خراب کردم و همش با همسرم دعوا میکردم و میگفتم کاش زن تو نمیشدم کاش میمردم و خونه تو نمیومدم و بار ها و بارها غرورش رو جلو خانوادش شکوندم که نکنه مثله شوهر فلانی پرو بشه الان کمتر از یک ماهه که متوجه اشتباهاتم شدم بعد دوسال التماس شوهرم تازه دو هفته اس که چادر سرم میکنم و واسه اولین بار وقتی با خواهر شوهرم بحثم شد من کوتاه اومدم و سکوت کردم و باورتون نمیشه واسه اولین بار شوهرم حسابی طرف داریمو کرد و هوای منو داشت تازه یک ماهه که معنی زندگی رو فهمیدم شک و بدبینی رو گذاشتم کنار و سپردمش به خدا و از مقایسه کردنش خودداری کردم الان که این تغییرات کوچیکرو انجام دادم واقعا راضی هستم حتی تو نزدیکی هامون هم همسرم تغییر کرده و عاشقونه تر شده و باهام درد و دل میکنه و... راستی من واقعا معجزه چادری شدنم رو دیدم و برکت و اتفاقای خوبی برام افتاد و یه مشکلی که کم کم سه سال طول میکشید حل شه یک روزه حل شد.... فقط مقایسه ممنوع...❌❌❌ *سوال🤔 *تجارب😇 *ایده🥰 *سوتی هاتون🤪 *رو با ما به اشتراک بذارید😉👇 @Gisoo_malake 🌸 🌸 🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
☆ تَنها چیزے ڪہ طَعمَش؛💕 ☆ هیچ وَقت عَوَض نِمي شَوَد،💕 ☆ دوست داشتَڹِ توست💕 ☆ هَمیشہ شیرین💕 ☆ و دِڸ چَسب ...💕 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
🌹کلمه ای پر مفهوم *زن* 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹👈سعادت و خوشبختی در دست اوست 🌹👈بدبختی خانواده نیز در دست اوست😡😡 🌹🌹زن میتواند خانه را به بهشتی برین تبدیل کند🤗 یا بصورت جهنمی سوزان😱😱😭😭😢 زن اگر به فن شوهرداری آشنا باشد و وظائفی را که خدا برایش مقرر فرموده انجام دهد 👌👌👌👌👌 میتواند از یک مرد بی عرضه و بی لیاقت، شوهر لایق و آبرومند بسازد..🌹🌹😳😳 🌹🌹زن قدرت عجیبی دارد مثل قضا و قدر است ،هر چه بخواهد همان است. 👍👍 ❤️🌹ارزش شوهرداری برای خداوند بزرگترین عبادت محسوب میشه 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
💅 🔴 خواص روغن رزماری ‌🖊جلوگیری کننده ریزش مو 🖊افزاینده جریان خون 🖊تحریک رشد مو 🖊ضد درد ♻️۵- ۱۰ سی سی از روغن رزماري را ♻️روزی ۲ تا ۳بار روی موضع درد ماساژ داده شود 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
میدونید دانشمندان کدام کشور برای انسان ژن بقا رو خلق کردن ؟🤯 میدونید چرا اندامهای داخلی بدن دچار خارش نمیشود ؟😉 میدونید جهنم دره کجاست ؟😱😱😱 میدونید عاشق ترین و وفادارترین حیوان کدومه 🥰🥰 میدونید هر لیوان آبی که می‌خورید قبل از شما ده نفر دیگه خورده ؟😨😨 چرا در اسلام زنها نمی توانند چند شوهر داشته باشند ؟ اینجا 👇👇👇 صد در صد هم لذت 🙂میبری هم اطلاعات عمومیت رشد می‌کنه
🤪 وای میخوام یه سوتی بگم که همین الان دادم .🤕🤕🤕🤕سلااااااام جونم براتون بگه که تلفن زنگ زد بعد من جواب دادم دیدم هیچ کی جواب نمیده . گفتم مزاحم ها.🤐🤐🤐🤐 چند دقیقه دیدم دوباره تلفن زنگ خورد بعد منم فکر کردم مزاحمه گفتم بیشعور خاک تو سر عوضی زنگ میزنی حداقل بنال 🤯🤯🤯🤯🤯بعد یهو دیدم دختر خاله مامانم میگه چی ؟؟؟ دیگه دوزاریم افتاد درجا گوشی رو دادم مامانم😶😶😶😶 *سوال🤔 *تجارب😇 *ایده🥰 *سوتی هاتون🤪
ایستادگی در برابر سختی ها در شما اعتماد به نفس ایجاد می کند و توانایی شما را نیز افزایش می دهد؛ زندگی را آن گونه که هست ببینید، نه آن گونه که شما دوست دارید باشد!👌 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
💞 مگه نمیفهمی دارم ناشتایی میخورم چرا صدای خش خش جارو رو در آوردی نمیدونی گردوخاک رفت توی گلوم و داشتم خفه میشدم ؟! بدون وقفه و اینکه بزاره من جواب بدم به بدنم ضربه میزد من خوب میدونستم که صدای جارو و خوردن ناشتایی بهونه است و این کتک ها فقط بخاطر دیشبه که دارم میخورم. گفتم:مامان گفته جارو بزنم مهمون قراره بیاد, بخدا من مقصر نیستم اما گوشش بدهکار نبود و پشت سر هم میزد. دور تا دور خونه از دستش فرار میکردم تا کمتر درد بکشم اما از بدشانسی که دارم پام گیر کرد به سطل شیری که ثریا تازه دوخته بود و آورده بود تا باهاش ماست درست کنه و تموم شیر روی زمین ریخت با دیدن سطل چپه شده روی زمین دیگه جونی توی بدنم نموند بود و تقریبا از ترس مرده بودم. سریع سطل رو از روی زمین برداشتم و شروع کردم چنگ انداختن روی زمین تا شیرهای ریخته شده رو جمع کنم و به سطل برگردونم د اما مگه میشد با دست شیر ریخته شده رو جمع کرد؟ اولی من از ترس و استرس عقلم از کار افتاده بود و فقط میخواستم بگم که اشتباه کردم ولی چنگ میزدم چنگ میزدم ولی بی فایده بود زمین شیر رو به خودش کشیده بود ودیگه جیزی نبود که جمع کنم . پیراهنم خیس شیر شده بود روی زمین افتادم و دوباره اشکهای لعنتیم شروع به باریدن کرد نمیدونستم چرا با اینهمه گریه چرا اشک چشمهام خشک نمیشه. ثریا که تازه از در اومد تو با دیدن سطل شیر ریخته کولی بازی درآورد که بیا و ببین . جوری خودشو لعنت میکرد و کتک میزد که من هم که ازذات کثیفش باخبر بودم دلم براش سوخته بود چه برسه به سهیل. ادامه..
💭 سلام به همه دوستان عزیزم اولین باره که پیام میدم یه مشکل خیلی بزرگ دارم بیست ودوساله ازدواج کردم دخترم ازدواج کرده دوتاپسربیست وسه سال وپسرکوچیکم چهارده سالشه.... ازهمون اول شوهرم اعتیادداشت ولی من نمیدونستم گاهی اوقات هم توعقدبادایی نامردم میکشیدن ولی اون چیزی به من یامادرم نگفت😭اولاشیره تریاک بودولی الان چندساله که شیشه وکراک مصرف میکنه چندین بارخداییش برادراش وکسایی دیگه بردنش کمپ ترک کرده ولی تااومدبعدازیه هفته دوباره شروع کردحالااین بماندکه تواین چندسال چیاکشیدم وچه بیماری‌هایی گرفتم😔ولی الان خیلی اوضاش خرابه بعضی روزاسرکارنمیره زورش میادچندروزی هست که سرماخورده ازبس سرفه میکنه بخصوص شبانه میزاره مابخوابیم نه بچه هااون دوتاپسرام سرکارمیرن ازصب تاشب نیستن شبم که میخان استراحت کنن این باسرفه هاش نمیزاره کسی بخوابه دکترم بردمش ولی اصلادارونمیخوره حتی بادعوا حالاازاینابگذریم داداشم میگه این دیگه خیلی وضعش خرابه بیااینوبندازیم کمپ اجباری تاشیش ماه نیادتاشایدایندفه ترک کنه منم ازیه طرف میترسم ازسرکارش بیرونش کنن همینجوری هم بزورمیره بنظرتون کمپ اجباری بره ترک میکنه براهمیشه بازازمن کینه به دل نمیگیره بیادبیرون یه بلایی سرم بیاره خیلی هم ضعیف ولاغرشده فقط اسکلت شده میترسم بره اونجابمیره خدای نکرده بخداخیلی خیلی عذابمون میده ولی نمیخام بلایی سرش بازم پدر بچه هامه😔حالاازشماخواهران وبرادران گلم عاجزانه میخام یه راهکاری بهم نشون بدین خداخیرتون بده همیشه موفق باشیدترخداجواب بدین منتظرم
دیروزت خوب یا بد گذشت مهم نیست امروز روز دیگریست قدری شادی با خود به خانه ببر راه خانه ات راکه یاد گرفت فردا با پای خودش می آید !🍀🍀🍀 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸
💞 رحمان سرشو تکون داد و جلوتر راه افتاد و منم پشت سرش از اون راهی که همیشه با سهیل میومدیم نرفت و این راه هم نزدیکتر بود هم سربالایی کمتری داشت خلوت هم بود. اینقدر راه رفته بودم که عرق کرده بودم و با برخورد عرق روی زخمم دلم غش میکرد و اشکم در میومد با پاهای باز راه میرفتم رحمان متعجب نگاه میکرد از نگاهش خجالت میکشیدم اما چاره ای نداشتم نمیتونستم. کم مونده بود بشینم وزار بزنم و شلوارمو در بیارم اما ..... بخاطر آروم راه رفتن من راه خیلی طولانی تر شده بود اما بالاخره رسیدیم بالای ده اگه کسی رحمان رو با من میدید قیامت میشد و کلی برام حرف در میوردن ورحمان رو هم زنده نمیزاشتن برای همین نزاشتم جلوتر بیاد و بهش گفتم تو برگرد تا کسی ندیدتت. من دیگه خودم میرم دست درد نکنه از آبجیتم تشکر کن زودتربرو تا تاریک تر نشده مواظب خودت باش به سلامت... کمی وایسادم تا از رفتن رحمان مطمئن شدم و اطرافمو نگاه کردم خداروشکر کسی نبود. چادری که از زاکی گرفته بودم رو دور خودمو پیچوندم که اگه ناغافل کسی سر راهم سبز شد شک نکنه. در خونه رو زدم زیاد طول نکشید که زن احمد رو درو باز کرد حدسم درست بود همه خونه بودن و این عفریته به رحمان درپغ گفته .دستشو جلوی در گذاشته بود و حق به جانب گفت چیه؟ هی میری و میای فکر کردی من کلفتتم هی بیام در بازو بسته کنم برات نکنه باز پس فرستادنت؟خوابیده بودم ناسلامتی با مشت و لگد خوابوندی به در و دست بردار هم نیستی !؟اه عجب گیری کردم این خونه دیوونه خونه است. ادامه...