🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمانعشقبیگانه
#پارت_۱۳۵
کسی چیزی نمیگفت، انگار نسترن ویروسی بود که حرف زدن درباره اش هم بهشون سرایت میکرد،
بازم دلم گرفت، خانواده ام به جای اینکه پشت من باشن در خدمت بابابزرگ بودن
فقط به من مالی کمک میکردن که وجدانشون راحت باشه، مثل بابام که قبل از رفتنم گفت:
همه کمکت کردن جز من، بیا یه چک بنویسم یه ماشین بخر بنداز زیر پات فعلا
مخالفتی نکردم، بهش احتیاج داشتم، وقتی بابا چک رو داد دستم گفت:
بازم خواستی بگو، تعارف نکن، نشد برات عروسی بگیرم اینا جای اون
چک رو تا کردم و گذاشتم تو جیبم، به بابا گفتم: مرسی بابا، ببخشید باهاتون بد حرف زدم...
وقتی به نسترن زنگ زدم که بگم میخوام برم دنبالش مادرش جواب داد،
صداشو شنیدم خیلی حالم بد شد، عصبی گفتم
-نسترن کجاست؟
-چته پسر؟ چرا انقدر با من بدی تو؟ ناسلامتی مادرزنت هستما
با نفرت گفتم:
تو هیچ کس من نیستی دلتو صابون نزن، میگم نسترن کجاست؟
-خیل خب بابا، توالته، بذار امشب پیشم بمونه بچه ام
-آخه تو بچه میشناسی؟ برو بابا
تلفن و قطع کردم و همونجا سر کوچه شون نشستم، اصلا برام مهم نبود مردم نگاهم میکنن
واقعا حالم بد شده بود با شنیدن صدای نحس این زن..
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمانعشقبیگانه
#پارت_۱۳۶
ده دقیقه بعد دوباره شماره ی نسترن و گرفتم، این بار خودش جواب داد:
سلام سروش جان
-سلام عزیزدلم، من سر کوچه وایسادم، بیا بریم خونه
-چقدر زود اومدی؟ فکر کردم شب و میمونی؟
حس کردم پر شده، کلافه گفتم
-که شما هم شب بمونی ور دل ننه ات نه؟
-این چه طرز حرف زدنه سروش؟ همینطوری گفتم بخدا
-اتفاقا همینطوری نگفتی، اشتباه کردم گذاشتم بیای تو این خونه ی فساد، بمون که بهت خوش میگذره...
تلفنمو قطع و خاموش کردم، اصلا انتظار نداشتم تو یکی دو ساعت انقدر مادرش بتونه روی مخش کار کنه که یادش بره اون شب تو چه وضعیتی دیدتش و کلا مادرش چکاره ست..
خیلی عصبانی بودم، برگشتم خونه، فوری رفتم حموم دوش بگیرم،
بعدش هم با همون تن پوش روی تخت ولو شدم و زل زدم به سقف، نسترن روز اول سال بدجوری اذیتم کرده بود..
انقدر به سقف زل زدم که چشمام سنگین شد و خوابم برد،
تو خواب میدیدم یکی روی تنم دست میکشه و اسممو صدا میزنه، صدا خیلی آشنا بود،
یه خورده که تکون خوردم چشمام باز شد و دیدم نسترن بالای سرم نشسته، فوری نشستم و گفتم
-برای چی اومدی؟ برو همونجا که دلت میخواد بمونی، پاشو برو
-از خونه ی خودم بیرونم میکنی؟
بازم مات چشماش شدم، انگار جادو میکرد منو با چشماش،
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_260
با ناراحتی گفتم:
- واقعا راجع به من اینجوری فکر میکنی؟
اردلان ابرویی بالا انداخت و گفت:
- پس جور دیگه فکر کنم؟ هنوز اگه خودم دانشگاه نبرم و نیارمت اون پسر سر و کلش پیدا میشه باز...
- خب اینا چه ربطی به من داره؟ خودش میاد دنبالم.. من که هیچ ارتباطی با اون ندارم!
اردلان نیشخندی زد و گفت:
- شمارشو که داری... از کجا معلوم باهاش در تماس نیستی!
با ناراحتی سرمو تکون دادم و گفتم:
- واقعاً که برات متاسفم... من اصلاً همچین آدمی نیستم تو هم بهتره تو شناخت آدمای اطرافت یه تجدید نظر بکنی...
قبل اینکه بزارم حرف دیگهای بزنه از کنارش رد شدم و سمت بچهها رفتم.
مشخص بود که اونا هم حسابی نگرانن رها دستی روی شونم گذاشت و گفت:
- حالت خوبه؟
بغضمو قورت دادم و زیر لب گفتم:
- آره خوبم..
- ناراحت نشو اردلان اخلاقش همینجوریه
- آخه من کاری نکردم که...
رهام سرشو تکون داد و گفت:
- میدونم هممون شاهد بودیم ولی خب اردلانه دیگه... گند اخلاقه!
پوزخندی زدم که اردلان نشست سر میز و بچهها هم ساکت شدن.
غذامونو که آوردن بیاشتها یه تیکه پیتزا برداشتم و گازی بهش زدم.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_261
با اینکه خیلی گرسنه بودم ولی اشتهام کاملاً پریده بود.
همه هم یه جورایی تحت تاثیر جو دعوا سکوت کرده بودن.
نصفه پیتزای دستمو گذاشتم توی ظرف که ارغوان گفت:
- خوب بخور دیگه...
- نه مرسی گرسنه نیستم.
زیز چشمی نگاهم به اردلان بود که اونم نصف و نیمه غذاشو خورد و بشقابو پس زد.
بعد اینکه بچهها غذاشونو خوردن، داخل ماشین رفتیم..
یکم معطل ارسلان شدیم که دیدم با یه جعبه پیتزا بیرون اومد.
سوار ماشین شد و پیتزا رو گرفت طرفم و گفت:
- اینم غذای شما...
- مرسی نیازی به این کار نبود واقعاً گرسنه نیستم..!
- ولی دیدم که هیچی نخوردی!
لبخندی بهش زدم که رهام راه افتاد.
ارسلان از اول رفتار رابطه خوبی باهام نداشت ولی جدیداً انگار تجدید نظر کرده بود..
گهگداری باهام حرف میزد و انگار با بودنم توی این خونه کنار اومده بود.
وقتی که رسیدیم از ماشین پیاده شدیم از رهام و رها تشکری کردم.
سمت خونه رفتم و پیتزا رو توی یخچال گذاشتم.
طبقه بالا رفتم و توی اتاقم لباسامو عوض کردم.
روی تخت نشستم.
خواب هم از سرم پریده بود...
اصلاً ایکاش امروز با بچهها بیرون نمیرفتم...
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
💯سه ختم معجزه گر از آیت الکرسی 👌
با ختم این سه آیه معجزه گر میتونی در عرض سه روز به خواسته هات برسی 😍
رسیدن به حاجات بزرگ مشکلات سنگین
رسیدن به روزی فراوان و برکت وارد زندگی شدن
گشایش محبت عمق در زندگی
معجزات آیت الکرسی این سوره چه کارهایی که نمیکند 😳👇🏻
😍http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
⚫️ آیت الکرسی
🔹فقط یکبار این ختم رو بخون و به عشق خود برسید و حاجت بگیرید
💸 برای ثروت و برکت بخوانید با این ختم به خواسته هاتون برسید
⭕️فقط تا امشب وقت دارید شروع کنید
👌خیلی حاجت میده👇🏻👇🏻
http://eitaa.com/joinchat/1867382803C75dfd5079d
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز
اجازه نده چیزی
رنگ خوشیهایت را تار کند
شاد بودن یک هنرست
لذت ببر از زندگی
و درهر شرایط عشق بورز
روزتون بخیر 🧡
─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🔴کدوم یک از مشکلات زیر رو داری؟👇
🦠 غلظت خون 🩸دیابت
🦠 سردرد و سینوزیت 🩸سنگ کلیه
🦠 تقویت سیستم ایمنی 🩸ریزش مو
🦠 بیماری گوارشی 🩸افسردگی
🦠 فشارخون بالا 🩸زانو درد عضلانی
🦠 محصولات لاغری 🩸ترک اعتیاد
❌ سایر بیماری ها ❌
🩸روی بیماریت کلیک کن تا درمانت کنم💉حاج طبیب اصغری
به جای دوست دارم و عاشقتم اینطوری با عشقت صحبت کن 🥹♥️
۱. همیشه تو دل منی.
۲. بدون تو نمیتونم زندگی کنم.
۳. تو همه چی منی.
۴. بودن با تو آرومم میکنه.
۵. هر لحظه کنار تو خوش میگذره.
۶. تو کل زندگی منی..
۷. کنارت خوشبختترین آدم دنیام.
۸. دنیام با تو قشنگتره.
۹. همش فکرم پیش توئه.
۱۰. لبخندای من فقط به خاطر توئه.
࿐ @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘࿐
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
🎨منبع لوازم تحریرهای #کره ای و #پینترستی رو پیدا کردم😍
این کانال #بزرگترین و #پرفروشترین کانال لوازم تحریر ایتاست
چیزایی برای اولین بار اینجا می بینی که فقط تو عکس و فیلما دیدی😇
زود پیوستن رو بزن تا پاکش نکردم
https://eitaa.com/joinchat/1135018178C969fb7b33d