بعضی آدمها مثل بـهـار برایت دوست داشتنی اند
هوای بودنشان حالت را یک جور عجیبی خوب می کند
عطر وجودشان درونت را پر می کند
از حس زندگی
امّا کنارشان همیشه حس در بـرزخ بودن را داری
وسط گرمای محبتشان
ناگهان هوایشان ابری می شود
و سردی نگاهشان مثل رگبار بهاری
سِیل اشکی می شود در چشمانت
مدام با خودت فکر می کنی حتما حال و هوایش به تو و بودنت وابسته نیست
و این فکر مثل خوره ای می افتد به جـانت
زیر رگبار بی مهری هایشان با تمام وجود
بی چتر می ایستی
تا دوباره هوایشان صاف شود
باز تا می آیی غرق گرمای بودنشان شوی
دوباره همان رگبار سردی نگاهشان گریبانت را می گیرد
و
تکرار این داستان بی پایان ذره ذره تمامَت می کند
زندگی هایمان پر است از این آدمهایی که مثل بهار حالِ من و تو را خوب می کنند
امّا نمی شود زیر آسمانشان بود
نمی شود آنها را داشت
گاهی فقط باید پنجره را باز کرد
و هوایشان را از زیر سقف اتاق نفس کشید
آنها را باید از دور دوستشان داشت
در خیالِ خودمان
در کنج رویاهای هر شبمان
@deli_ism ♥
چوپان شده تا شاعر ذاتی شده باشد
آوارهی آن ماه دهاتی شده باشد
چوپان شده در جنگل بادام بچرخد
تا مست چهل چشم هراتی شده باشد
شاید اثر جنگل بادام و کمی بغض
منجر به غزلواره آتی شده باشد
سخت است ولی میگذرم از نفسی که
جز با نفس گرم تو قاطی شده باشد
از بین ده انگشت یکی قسمتش این نیست
در لیقه موهات دواتی شده باشد
تو، چایی بی قند و یک عالمه زنبور
شاید لب فنجان شکلاتی شده باشد
| #حامد_عسكری |
@deli_ism ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای خاطره ات پونِز
نوکتیز
تهِ کفشم
@deli_ism ♥
گفت: دارم اینجا می پوسم
باید از این خراب شده برم
گفتم: کجا میخوای بری؟
گفت: نمیدونم
هرجا غیر اینجا
یه جای دیگه
گفتم: واسه تویی که نمیتونی
فراموشش کنی
هیچ جا یه جای دیگه نمیشه
| #ﺑﻌﺪ_اﺯ_اﺑﺮ 📚 | #بابک_زمانی |
@deli_ism ♥
لبخند تو آورد هلالِ رمضان را
آسوده نموداین همه چشمِ نگران را
در مسجد از او گفتم و دیدم که مؤذّن
ناگاه از او گفت و رها کرد اذان را
| #غلامعباس_سعیدی |
@deli_ism ♥
دخترِ همسایه مان گویی حلیم آورده بود
باطناً یک کاسه شیطانِ رجیم آورده بود
نذر دارد یا نظر؟ الله اعلم هر چه هست
"بارِ کج را از صراط المستقیم آورده بود"
دست و پا گم کرده بود و لکنتی هم بر لبش
با پریشانی و با... ناز و نعیم آورده بود!
دوستش می دارم و با شرم و با حالی عجیب
با خودش یک کاسه ای عشقِ الیم آورده بود!
بعداز آن شب می نشینم کنج تاریکِ حیاط
کاشکے ای کاش...! داداشش رحیم آورده بود!
مبتلایش تا شدم... او شد نصیبِ دیگری
نذری اش را کاش با نفس سلیم آورده بود
بعد از آن نذری نمی گیرم نیارد هیچ کس
دخترِ همسایه مان... رنجِ عظیم آورده بود
| #مجتبی_سپید | #طنز_طور 😅 |
@deli_ism ♥
شده یه وقتا موقع شام خانوادگی تصمیم بگیرین تلویزیونو خاموش کنین و بعدش بگین بهبه چه سکوتی، کاش زودتر خاموشش میکردم!
حضور یهسری آدما توی زندگیمونم همینه...
بهشون عادت داریم
به اون صدا، به اون فضا
باهاشون سازگار شدیم
فقط با حذف کردنشونه که
متوجه آرامش بعدش میشیم!
خوشبختی همیشه به دست آوردن نیست،
گاهی وقتا باید از دست بدی!
@deli_ism ♥
مانند دو فنجان که نشستند به سینی
جا داشت بیایی و کنارم بنِشینی
جاداشت که از شاخهٔ خشکیدهٔ دستم
با معجزهٔ عشق، دو تا سیب بچینی
من شعرفروش غزل چشم تو هستم
تو ماهترین مشتری روی زمینی
لیلی شده ای در ادبیات، اگرچه
تو جان منی! جان من از منظر دینی
در چایی تلخ ِ غزلم قند بینداز
"شیرینِ" غزل باش گلم! خیر ببینی
| #سجاد_شاکری |
@deli_ism ♥
ماه رمضان
بفکر تهیدستان باش
مثلا من
که بی دستانت
چقدر تهی دستم...
| #مریم_طراوت |
@deli_ism ♥
در این شهر هنوز کسانی هستند که وقتی از روبرو می آیند چهره شان در هم نیست و چین بر پیشانی ندارند و چشمانشان را هم پشت سیاهی شیشه عینک مخفی نکرده اند...
چشم در چشم که می شوند لبخندی تحویلت می دهند... و چه خوب می شود وقتی آرامش را در صورتشان می بینی هرچند ممکن است در دلشان آشوبی باشد ولی شادی ظاهرشان را از دیگران دریغ نمی کنند...
مصیبت بالا تا پائین این شهر را فرا گرفته و انگار ارواحی سرگردان صبح به صبح از خانه ها بیرون می آیند و شب نشده دوباره می خزند داخل لانه هایشان و چه خوش می شود وقتی بین این ارواح سرگردان کسی را ببینی که هنوز لبخند می زند...
چه خوب می شد اگر همدیگر را می دیدیم و لبخندی می زدیم. چه انرژی سرشاری هست در این لبخند... زنی را می دیدی و بدون هیچ نیتی به او می گفتی: شما امروز زیباتر شده اید و او هم لبخندی می زد و یا مردی را می دیدی و می گفتی: امروز از همیشه برازنده ترید و...
ایکاش در شهر من هیچکس گوشه خالی صندلی اتوبوس را انتخاب نمی کرد، ایکاش در پیاده رو ها آدمها به همدیگر لبخند می زدند و ایکاش...
و ایکاش زندگی را همیشه در روی خوشش می دیدیم!
| #ای_لیا |
@deli_ism ♥
رمضان مردیست عاشق
که به خاطر دیدن
روی ماه شوال معشوقه اش
دست به اعتصاب...
آب وغذا زده است!!!
| #کورش_نامی |
@deli_ism ♥