#منپری_ام
خیلی جدی و محکم گفت :
نه زودتر برو ظهر شد !!!
بغضی توی صدام نشوندم تا دلش برام !بسوزه !گفتم اما بی بی
توی حرفم پرید و گفت :
همین که گفتم !
همه حس و حال خوبم پریده بود؛ با شونههایی آویزون به سمت کلبه رفتم ، لباسها رو برداشتم و راه افتادم و زیر لب غر غر میکردم .
.... من پری هستم !!!
یعنی
فقط اسمم پریه !
از وقتی که یادم میاد هیچکس جز بی بی دوستم نداشته و بهم نزدیک
نمیشده
بی بی خانون مادر مادرمه و از وقتی من به دنیا اومدم منو بزرگ کرده و با هم توی یه کلبه اطراف ده زندگی میکنیم . مردم ده اجازه نمیدادن ما توی ده زندگی کنیم میگفتن بچه هاشون از من میترسن اما واقعیت این بود که خودشون از من میترسیدن . وقتی به دنیا اومدم به مشکل مادرزادی داشتم البته بی بی خاتون همیشه میگه نگو مادرزادی بگو خدادادی و خدا خیچوقت برای بنده اش بد نمیخواد. حتما حکمتی توش هست، اما من هیچوقت نفهمیدم چه حکمتی میتونه داشته باشه.
وقتی به دنیا میام پاهام بدون پنجه بوده، از خانواده ام چیزی نمیدونم، یعنس از روزی که یاد میاد فقط من بودم و بی بی خاتون، از اسن که پدر و مادرم کجان چیزی بهم نگفته و هروقت ازش می پرسم میگه به وقتش برات تعریف می کنم، باید بزرگ شی عاقل بشی تا درک کنی
اما من باز هم می پرسم و باز هم همون جواب!!!
#تجربه
#مشاوره
🌿🍂__________________________