#من_پریام
#ادامه
سنگینی نگاه مردم اذیتم میکنه هر کس منو میبینه سریع راهش رو کج میکنه اونایی هم که مثلا شجاعت به خرج میدن و از کنارم رد میشن بسم الله ... میگن ! بی بی میگه باید توی مردم باشی بری و بیای تا ترسشون ازت بریزه و باهات مهربون باشن !
صدای آب چشمه و زنایی که دارن حرف میزنن به گوش میرسه این یعنی نزدیکم ، یه نفس عمیق کشیدم یه لبخند بزرگ روی صورت نشوندم و نزدیکشون شدم .
بسم الله بسم الله بی بی خاتون باز که این پری رو فرستاد سرچشمه ! با لبخندی که نشون بده من ترس ندارم ، گفتم من کاری با شما ندارم به گوشه لباسها رو میشورم و میرم ! یکی از زنها که انگار زن پخته و جا افتاده ای بود بلند شد و به سمتم راه افتاد ، خوشحال شدم و لبخندم رو عمیق تر کردم که یهو برگشت و گفت : خانمها ،پاشین پاشین بریم باید با کدخدا حرف بزنیم ! باید از اینجا برن !
لبخند روی لبم خشک شد و با بغض گفتم :
بخدا من کاری با شما ندارم ، منم آدمم مثل شما !
یکی از زنها با عصبانیت بلند شد گفت
خوبه ، از کی تا حالا جن شده آدم ؟!
بغل دستیش بدون اینکه نگاهی بمن بندازه دست گذاشت رو دستش
گفت:
خواهرجان میدونی که فقط جنا سم دارن این حتما اجنس ! یه دختر جون کنارشون بود ، مهربون و آروم ، لبخندی بهم زد و گفت:
- ولی جنها اینقدر خوشگل نیستند ، این حتما پریه!
زنی که دست به کمر ایستاده بود رفت و سقلمهای به دختر بیچاره زد ، دستش رو کشید و از اونجا دور شدن !
#تجربه
#مشاوره
🌿🍂__________________________
#من_پریام
از حال و هوای چند دقیقه پیشم خبری نبود ، دوباره دلم دنیای غم شد ، با چشمای خیس نشستم و شروع به شستن لباس ها کردم
اخه من که
به کسی آزاری نرسوندم، من که با کار کسی کاری ندارم ، اگه از
این ده هم بیرون کنن چیکار باید بکنیم؟
بیچاره بی بی خاتون سر پیری بخاطر من یک دم آسایش نداره .
دستم رو توی چشمه بردم تا آب بردارم، عکس چهرهم توی آب افتاده بود ، چشمایی سبز رنگ که بلندی مژه هام زیباییشون رو بیشتر کرده بود ، موهای طلاییم از زیر روسری بیرون زده بود و لبهای کوچکم ، راست میگفت من خوشگلم ، ولی چرا کسی خوشگلیمو نمیبینه همه پاهای ناقصم رو میبینن ؟
محو تماشای زیبایی خودم بودم، با دردی که توی پهلوم پیچید دادم به هوا رفت ، برگشتم و با دیدن بچههایی که به سمتم سنگ پرتاب میکردن غم و غصه هام بیشتر شد اشک هامو پاک کردم ، باید زودتر لباسها رو بشورم و از اینجا برم، تند تند شروع کردم به شستن لباس ها ! لباس هایی که حالا خیس بودن و وزنشون چند برابر شده بود رو بلند کردم
و با قدمهایی که بخاطر درد کمرم کند تر شده بودن به راه افتادم !
#تجربه
#مشاوره
🌿🍂__________________________