از لحاظ روانشناسی! من نمیدونم دقیقا عشق چیه! ولی مطمئنم اینا نیست:
۱-دروغ گفتن به اونی که دوستت داره و مخفی کاری عشق نیست!
۲-رها کردن کسی که دوستت داره توی شرایط سخت عشق نیست!
۳-چیزی رو گفتن بهش عمل نکردن عشق نیست!
۴-کل روز خبری از کسی که دوستت داره نداشته باشی فقط بخاطر اینکه سرت شلوغ بوده عشق نیست!
۵-کنترل کردن زندگی یه نفر عشق نیست!
۶-به کسی که دوستت داره بگی که لیاقتش بیشتره از توئه و رهاش کنی عشق نیست!
۷-از لحاظ احساسی مودی بودن و بازی با روح روان یه نفر عشق نیست!
۸-سرد برخورد کردن برای جذب کردن کسی اسمش عشق نیست!
#روانشناسی
@delkade_matn
♥️| 𝓓𝓮𝓭𝓲𝓬𝓪𝓽𝓮𝓭 𝔀𝓲𝓽𝓱 𝓵𝓸𝓿𝓮 ༅࿐✾
#سیاست_زنانه
⭕️یه وقتایی می بینید شوهرتون دمقِ و اخماش تو همه، یا زیاد توجهی نداره و مثلا سرش تو گوشی و تلویزیونه؛
👈اصلا گیر ندید بهش...👉
💯چون معمولا اینجور وقتا آقایون حتی اگه به زبونم نیارن، ولی نیاز به تنهایی دارن.. چی بهتر از این که شما درکشون کنید👌
🔺اگر میخواید توجهتون رو نشون بدید، یه خوراکی ای چیزی واسش ببرید، بعدشم برید به کارتون برسید و خودتونو سرگرم کنید.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@delkade_matn
💚هفت پند مولانا :
۱. شب باش در پوشیدن خطای دیگری
۲. زمین باش در فروتنی
۳. خورشید باش در مهربانی
۴. در زندگی خودت باش، همانگونه که هستی
۵. رود باش در سخاوت به دیگران
۶. دریا باش در صبر و بردباری
۷. همچون مرده باش در هنگام
🍃🌺🍃🌺🍃
هر که با بدان نشیند اگر نیز طبیعت ایشان درو اثر نکند به طریقت ایشان متهم گردد و گر به خراباتی رود به نماز کردن،منسوب شود به خمر خوردن.
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
#گلستان_سعدی
#بيشتر_بدانيم_بهتر_زندگى_كنيم.
@delkade_matn
- زنها همیشه نگران چیزهایی هستند که مردان فراموش میکنند..
- مردان همیشه نگران چیزهایی هستند که زنان به خاطر دارند...
🖊 آلبرت انیشتین
@delkade_matn
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به پسری که سرمایه نداره دختر بدیم؟
@delkade_matn
#تربیت_کودک
🔴 به کودک اجازه #اشتباه_کردن نمی دهید!
هیچ کس دوست ندارد شاهد #شکست فرزند خود باشد، اما باید این نکته را در نظر داشته باشید که اشتباه کردن بخشی از زندگی است و کودکان از اشتباهاتشان درس می گیرند و بهتر است والدین به کودک اجازه اشتباه کردن بدهند تا بتواند از اشتباهاتش درس بگیرد.
👈به کودک فرصت دهید اشتباه کند. به او اجازه دهید دهان شویه را روی دستشویی بریزد، زانوهایش را زخم کند، توپش را در حیاط همسایه بیاندازد و یا جواب خیلی از سوالات را نداند، البته به این نکته دقت کنید که در مورد کارهای خطرناک صحبت نمی کنیم و در صورت وجود کوچکترین خطر برای کودک باید وارد عمل شوید اما اشتباهات ساده، فرصت کسب تجربیات ارزشمندی را به کودک می دهد.
❀@delkade_matn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا این جهان رو پاک پاک افریده...🌺
🖌#دڪتر_انوشه
@delkade_matn
دلکده متن(پرسشوپاسخ)^_^❤️🍃
داستان زندگی زهره من #زهره هستم بیست و پنج سالم شده بود و خواستگاری نداشتم برخلاف دختر داییم که هفده
داستان زندگی زهره
من #زهره هستم
بیست و پنج سالم شده بود و خواستگاری نداشتم برخلاف دختر داییم که هفده سال نشده کلی خواستگار خوب داشت....
صبح وقتی بیدار شدم هیچ کس خونه نبود .. مشغول تمیز کردن خونه بودم که مامان اومد ..
تو دستش نایلون سیب زمینی و پیاز بود .. گذاشت جلوی در آشپزخونه و همونجا نشست و گفت داشتم با طاهره خانوم حرف میزدم ..
همونطور که میز تلویزیون رو گردگیری میکردم گفتم خب..
باهیجان گفت آدرس یه دعا نویس رو داد تو قزوین ، میگه کارش حرف نداره ...
@delkade_matn
#داستان_زندگی
#زهره
دو ساعته به قزوین رسیدیم و از یکی دو نفر آدرس رو پرسیدیم و خیلی زود خونه ی دعانویس رو پیدا کردیم ..
در کوچکی بود که ته یک کوچه ی باریک بود .. بالای در یه پرچم سبز رنگ زده بودند
مامان زنگ زد و در رو کمی هول داد .. خانم جوونی به حیاط اومد مامان وارد حیاط شد و با زن صحبت کرد و به من اشاره کرد که وارد بشم ..
زن ماروبه سمت اتاقی هدایت کرد .. دورتادور اتاق با پارچه های سبز و پرچم پوشیده شده بود بالای اتاق میز کوچکی بود و چند تا کتاب و وسیله روش بود ..
نیم ساعت دیگه پیرمرد لاغر اندام و قد کوتاهی وارد اتاق شد کلاه سبز رنگی به سرش گذاشته بود ..
پشت میز نشست و گفت همه میدونند که فقط بعدازظهرها مشتری قبول میکنم چون از راه دور بدون مرد اومدید قبولتون کردم ..
مامان تند تند ازش تشکر کرد و مشکلمون رو گفت ..
پیرمرد چندتا میله ی فلزی رو تو دستش بازی داد و انداخت روی میز...
شروع کرد به حرف زدن ..
وقتی دخترت رو حامله بودی آبجوش ریختی روی زمین بدون گفتن بسم الله .. بچه ی اجنه مرده.. واسه انتقام بچه ات رو تو شکمت اذیت کردن شکلش رو عوض کردن و کاری کردند که همیشه بابتش چشمت گریون باشه ..
مامان چشمهاش رو که تر شده بود با روسریش پاک کرد و گفت درسته آقا سید تمام فکر و ذکرم این بچمه..
پیرمرد با دست اشاره کرد که ساکت باشه .. ادامه داد بختش رو جوری گره انداختن که تا آخر عمر مجرد بمونه ..
مامان مضطرب و نگران گفت چاره چیه ؟
پیرمرد کلاهش رو تو سرش جابه جا کرد و گفت پیش خوب کسی اومدید خودم دعا میدم بختش باز میشه .. فقط...
مامان میون کلامش پرید گفت فقط چی؟
_چون شر اجنه منو میگیره باید صدقه ی سنگینی بدم بخاطر همین هزینتون زیاد میشه .. دویست هزار تومن .. دارید دعاها رو بنویسم ؟
مامان کمی مکث کرد و دستش رو به طرف پیرمرد دراز کرد و گفت پول ندارم اونقدر یکی از النگوهام رو بدم قبول میکنید؟
پیرمرد دستی به دوردهانش کشید و گفت نمیخوام دست خالی برگردید النگو رو دربیار تا منم دعا رو بنویسم ...
ده دوازده تا دعا داد چندتاش رو باید تو اسفند میسوزوندم ، چند تاش رو تو حموم روی سرم میریختم و یکیش رو که خیلی تاکید داشت که مهمه باید موقع عقد یه زوج جوون میزاشتیم تو سفره ی عقد ....
همونجا تو صورت مامان نگاه کردم میدونستم که به احتمال زیاد میزاره تو سفره عقد مهناز..
مامان هم متوجه ی نگاهم شد و رو کرد به پیرمرد و پرسید آقا سید فرقی نداره سفره عقد کی بزارم؟ غریبه، فامیل...
پیرمرد که هنوز مشغول نوشتن بود گفت نه فرقی نداره ولی بدون که شر میوفته تو زندگیشون .. واسه کسی بزار که جلوی چشمت نباشه تا ناراحت نشی...
به جای مامان پرسیدم شر میوفته یعنی چی ؟
پیرمرد گفت ممکنه جدا بشن..
سکوت مارو که دید ادامه داد که اونم میتونم دعا بدم رفع شر بشه .. بفرستید پیش خودم ...
دعای آخر رو هم نوشت داد دست مامان و گفت برو که بعد از این فقط خوشی و خوشبختی دخترت رو میبینی..
مامان کلی دعا کرد و ازش تشکر کرد و برگشتیم به سمت تهران ..
تمام راه رو سکوت کرده بودم و فکر میکردم .. اگر فقط خودم بودم هیچ کدوم از این کارها رو نمیکردم ولی وقتی مامان رو غصه دار میدیدم مجبور بودم ..
به محض رسیدن مامان گفت که کارهایی که دعانویس گفته انجام بدم ..
دعا به دست سمت حمام میرفتم که گفتم مامان تو سفره عقد مهناز نزار... مهناز گناه داره..
مامان دستش رو به حالت برو بابا تکون داد و گفت تو نمیخواد فکر اونا باشی ، فکر خودت باش ..
بعد طوریکه انگار با خودش حرف بزنه گفت اونا شانس دارن حتی اگه طلاقم بگیره دوباره میان میگیرنش .. تو نگران نباش...
تمام دستورات رو مو به مو انجام دادیم و منتظر عقد بودیم که دعای آخر رو انجام بدیم..
یک هفته بعد از بله برون مراسم عقد مهناز بود و ما از صبح خونه ی دایی بودیم ..
سفره ی عقد رو میچیدند که مامان نزدیکم شد و کنار گوشم گفت به بهانه ی کمک برو و دعا رو بزار .. مواظب باش جلوی چشم نباشه ..
با عذاب وجدان و کلی دلهره دعا رو توی سفره گذاشتم موقع جاری شدن عقد به چهره ی شاد و خندون مهناز که نگاه کردم از کارم پشیمون شدم و دلم طوری براش سوخت که قطره اشکی از گوشه ی چشمم جاری شد..
مامان که حواسش به من بود نزدیکم اومد و کنار گوشم گفت احمق آبرومون رو نبر میگن دختره از حسودی و حسرت گریه میکنه ....
تعريف از مرد دیگر در حضور همسر درست نیست📛📛
حتی اگر آن شخص نزدیک ترین دوست و ازنزدیکانتان باشد.
@delkade_matn
⭕️ #تفاوت خصایص دو جنس زن و مرد
🔸مرد می خواهد تنها باشد و مشکلش را خودش حل کند.
🔸زن همدرد می خواهد و نمی خواهد تنها باشد.
🔸مرد می خواهد از نظر همسرش قهرمان باشد.
🔸زن می خواهد شوهرش بداند که به او تکیه کرده است.
🔸مرد از وقت گذراندن بیش از حد همسرش با فرزندان حسودی می کند.
🔸زن از وقت گذرانی همسرش با بچه ها لذت میبرد.
🔸مرد گمان می کند اگر یک بار گفت "دوستت دارم" این برای همیشه در خاطر زن میماند.
🔸زن نیاز دارد که "دوستت دارم" به هر دلیلی تکرار شود.
🔸مرد نیاز به دادن عشق دارد.
🔸زن نیاز به دریافت کردن عشق دارد.
🔸مرد عاشق دیدن خوشحالی زن است.
🔸زن با دیدن خوشحالی زیاد مرد به تفّکر فرو میرود.
🔸مرد دوست دارد تشویق بشود و زن دوست دارد حمایت بشود.
🔸ناراحتی مرد به زن احساس دوست نداشته شدن میدهد.
🔸مرد در سکوت فکر می کند و فقط جملات ضروری را بیان می کند.
🔸زن با صدای بلند تمامی افکارش را بیان می کند
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
@delkade_matn
#روزی_چندباربخون
1_ یادت باشه تا خودت نخواي هيـچ کس نميتونه زندگيتو خراب کنه
۲_ یادت باشه که آرامش رو بايد تو وجود خودت پيدا کنيد
۳_ یادت باشه خدا هميشه مواظبته
۴_ يادت باشه هميشه ته قلبت يه جايي براي بخشيدن آدما بگذاري ....
۵_ منتظر هيچ دستي در هيچ جاي اين دنيا نباش ...اشکهايت را با دستهاي خودت پاک کن ؛ همه رهگذرند
۶_ زبان استخواني ندارد اما آنقدر قوي هست که بتواند قلبي را بشکند
مراقب حرفهايمان باشيم .
۷_ گاهي در حذف شدن کسي از زندگيتان حکمتي نهفته است .اينقدر اصرار به برگشتنش نکنيد
۸_ آدما مثل عکس هستن،زيادي که بزرگشون کني کيفيتشون مياد پايين
۹_ زندگي کوتاه نيست ، مشکل اينجاست که ما زندگي را ديرشروع ميکنيد
۱۰_ دردهايت را دورت نچين که ديوارشوند ، زيرپايت بچين که پله شوند…
۱۱_ هيچوقت نگران فردايت نباش ، خداي ديروز و امروزت ، فرداهم هست…
اگر باشي ...
۱۲_ ما اولين دفعه است که تجربه بندگي داريم ولى اوقرنهاست که خداست …
@delkade_matn